این مطلب بخشی از یک سلسله مطالب است.
خروج عن الحدین
در معارف انبیا خداوند خارج از دو حد قرار میگیرد. حد تعطیل و حد تشبیه. خداوند خارج از حد تعطیل میباشد. یعنی انسان باید اعتقاد بر بودن او داشته باشد. اعتقاد بر این که خدایی هست و خلقت را به لطف و رحمت خویش خلق نموده و اکنون به مدد خویش اداره مینماید. و نیز خارج از حد تشبیه میباشد. یعنی او هست اما شبیه هیچ چیز نیست. و هر وصف و توصیفی نیز که او را تشبیه به چیزی نماید در خور او و سزاوار او نیست. از امام باقر(علیه السلام) پرسیده شد:
((آیا روا است که به خداوند شیی گفته شود؟ فرمودند: آری، ولی خارج از دو حد، حد تعطیل و حد تشبیه.)) اصول کافی ج ۱ ص ۱۵۳
فتح بن یزید گوید از امام رضا(علیه السلام) درباره کمترین حد خدا شناسی پرسیدم، فرمودند:
((اقرار به این که شایسته پرستشی جز او نیست و مانند و نظیری ندارد. و به راستی که قدیم و پابرجا است. موجود است و گم نشدنی و به راستیکه هیچ چیز مثل او نیست.)) اصول کافی ج ۱ ص ۱۵۶
امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
((فانف عن الله تعالی البطلان و التشبیه، فلا نفی و لا تشبیه هو الله الثابت الموجود تعالی الله عما یصفه الواصفون)) اصول کافی ج ۱ ص ۱۸۳
((از خدای تعالی نیستی و تشبیه به خلق را نفی کن. نه نفی او و نه تشبیه او به خلق. او خدای ثابت موجود است که برتر است از آن چه وصف کنندگان او را وصف میکنند.))
ممکن نیست بشر بتواند تعبیری از خدای تعالی کند و او را تعریف نماید و نامی برایش بگذارد و او را با اسامی و الفاظی که برای معانی معقول و مفهوم واضع شدهاند یاد کند، نه حقیقتا و نه مجازا. زیرا یاد او به این صورت موجب تشبیه است. (میرزا مهدی معارف القرآن ص ۱۶۱)
از امام صادق(علیه السلام) درباره افضل اعمال و اعظم گناهان پرسیدند، حضرت فرمودند:
((توحید پروردگارت افضل همه اعمال و تشبیه آفرینندهات (به چیزی) بزرگترین گناهان میباشد.)) بحار ج ۳ ص ۲۸۷
ونیز خداوند در قرآن کریم میفرماید:
((و لیس کمثله شیی)) سوره شوری آیه ۱۱
((و هیچ چیز مثل او نیست.))
ما انسانها محدود به قوه عقلانی خویش هستیم. و کاملا واضح است که خالق این عقل بر آن مسلط و به هیچ وجه محاط آن واقع نمیشود. یعنی به هیچ طریقی ما نمیتوانیم خالق خویش را تعقل کنیم. بنابراین هیچ و صفی را درباره او نیز نمیتوانیم بر زبان جاری کنیم. چرا که هر توصیفی از جانب ما او را معقول ما کرده و خواه نا خواه او را به موارد عقلی شبیه میکند. و این در حالی است که خداوند والاتر و بالاتر از توصیف ما میباشد و شبیه هیچ چیز نیست. امام محمد باقر(علیه السلام) در این باره میفرمایند:
((یا جابر، ان الله تبارک و تعالی لا نظیر له و لا شبیه، تعالی عن صفه الواصفین و جل عن اوهام المتوهمین.. لیس کمثله شیی و هو السمیع العلیم)) بحار ج ۳ ص ۲۹۱
((ای جابر به درستی که برای خداوند نظیر و یا شبیهی نیست. برتر است از توصیف وصف کنندگان و از وهم توهم کنندگان فراتر است.. هیچ چیز مثل او نیست و او شنوای دانا است.))
امام صادق(علیه السلام) میفرمایند:
((تعالی عما یصفه الواصفون المشبهون الله بخلقه المفترون علی الله))
((برتر است از آن چه وصف کنندگان و تشبیه کنندگان به خلقش و افترا زنندگان او را وصف کنند.)) اصول کافی ج ۱ ص ۱۸۳
هر تشبیهی، مخلوق ما و معقول عقل و مخیل خیال و موهوم وهم است و دیگر آن خدا نخواهد بود. بنابراین هرکس که خدا را به چیزی تشبیه نماید در حقیقت برای او شریک قایل گشته و به خدای دیگری اعتقاد پیدا نموده است. امام رضا(علیه السلام) در این باره میفرمایند:
((من شبه الله بخلقه فهو مشرک و من نسب الیه ما نهی عنه فهو کافر))
((هر کس که خدا را به خلقش شبیه سازد پس او مشرک گشته و هرکس او را به چیزی که از آن نهی شده نسبت دهد کافر گشته است.)) بحار ج۳ص۲۹۴
و نیز امام صادق(علیه السلام) در این باره میفرمایند:
((هر چیزی که در وهم میآید خداوند بر خلاف او است.)) بحار ج ۳ ص ۲۹۹
و نیز امام رضا(علیه السلام) فرمودند:
((ما توهمتم من شیی فتوهموا الله غیره)) التوحید ص ۱۱۴
((هر چه به فکر و وهم شما آمد، خدا را غیر آن بپندارید.))
هر توصیفی، مقایسهای در بر دارد. هر مقایسهای تشبیهی و حدی در پی دارد. و این در حالی است که خداوند پاک و منزه از هر وصف و تشبیه و حدی است. مگر وصفی که خود وی از خودش دارد و بشر در آن دخالت نکرده باشد. در غیر این صورت هر وصفی چه حقیقی چه مجازی شایسته ذات مقدس او نیست. امام باقر(علیه السلام) در این باره میفرمایند:
((تکلموا فی خلق الله و لا تتکلموا فی الله فان الکلام فی الله لا یزداد صاحبه الا تحیرا)) اصول کافی ج ۱ ص ۱۶۴
((درباره خلق خدا سخن گویید و درباره ذات او سخن نگویید. زیرا گفتگو درباره خدا جز سرگردانی برای صاحب کلام نتیجهای ندارد.))
و در روایت دیگر فرمودند: ((درباره هر چیزی سخن بگویید ولی درباره ذات خدا سخن نگویید.))
و نیز امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمودند: نهج البلاغه خطبه ۴۹
((.. لم یطلع العقول علی تحدید صفته و لم یحجبها عن واجب معرفته..))
((عقلها را بر حقیقت ذات خود آگاه نساخته، اما از معرفت و شناسایی خود نیز باز نداشته است.))
اسما و صفات هرگز نمیتوانند خدا را وصف نمایند. بلکه این صفات هستند که به خداوند توصیف میگردند و شناخته میشوند. امام حسین(علیه السلام) در این باره میفرمایند:
((به توصف الصفات لا بها یوصف و به تعرف المعارف لا بها یعرف))
((صفات به او تو صیف میگردند نه آن که او به آنها وصف گردد و معرفتها به او شناخته میگردند نه این که او به معرفتها شناخته گردد.)) تحف العقول ص ۲۴۵
و این اسما و صفات در حقیقت همان صفاتی هستند که خداوند آنها را خلق نموده و خود را به آنها وصف نموده است. محمد بن سنان گوید از امام رضا(علیه السلام) پرسیدم:
((اسم چیست؟ فرمودند: صفتی برای موصوف است.)) اصول کافی ج ۱ ص ۲۰۶
و نیز امام باقر(علیه السلام) فرمودند:
((ان الاسمای صفات وصف بها نفسه)) اصول کافی ج ۱ ص ۸۷
((همانا اسماء الهی صفاتی هستند که او خودش را به آنها وصف کرده است.))
و امام موسی ابن جعفر(علیه السلام) فرمودند:
((او را وصف کنید به آن چه خودش را وصف کرده است. و از غیر آن خودداری کنید.)) اصول کافی ج ۱ ص ۱۰۱
خدایی که امامان ما به ما معرفی کردند! (۵)
نفی صفات از خداوند:
خروج از حد تشبیه، نفی هرگونه صفتی از خالق یکتا را اثبات مینماید. و اگر او خود را به صفاتی وصف نموده است، آن صفات، وصف و معرف قدس و علو او از معروف شدن به آنها هستند. بلکه این اوصاف برهانهایی هستند بر این که صفات به وسیله او وصف میشوند و معرفتها به وسیله او شناخته میگردند نه این که او به وسیله توصیفات و معرفتها شناخته شود. (میرزا مهدی معارف القرآن ص ۳۴۴)
امیرالمومنین (علیه السلام) میفرمایند:
((نظام توحیده نفی الصفات عنه)) احتجاج ج ۱ ص ۲۹۸
((نظام توحیدش به نفی صفات از او است.))
خداوند پاک و منزه از هر وصف و تشبیهی است. حتی منزه از این تنزیه ما است. و این است معنای سبحان الله. از امام صادق(علیه السلام) درباره معنی سبحان الله پرسیدند، فرمود:
((تنزیه خدا است.)) اصول کافی ج ۱ ص ۲۱۳
تنزیه و نفی صفات از خداوند نیز در روایات کمال اخلاص معرفی شده است. امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمودند:
((کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه، لشهاده کل صفه انها غیر الموصوف و شهاده کل موصوف انه غیر الصفه)) نهج البلاغه خطبه ۱
((کمال اخلاص برای خدا نفی صفات از او است چون هر صفتی گواه است که آن غیر موصوف است و هر موصوفی شهادت میدهد که آن غیر صفت است.))
در جواب نامه به یکی از شیعیان امام هادی(علیه السلام) نوشتند:
((سبحان من لا یحد و لا یوصف)) اصول کافی ج ۱ ص ۱۸۵
((منزه باد آن که نه حدی دارد و نه وصف شود.))
امام صادق(علیه السلام) میفرمایند:
((به درستی که خداوند وصف نمیشود و چگونه وصف گردد در حالی که در کتاب خویش میفرماید:
((و ما قدروا الله حق قدره)) سوره انعام آیه ۹۱
((و خدا را چنان که سزاوار او بود نشناختند.))
به هیچ اندازه خداوند وصف نمیشود مگر آن که از آن بزرگتر است.)) اصول کافی ج ۱ ص ۱۸۹
و نیز امام صادق(علیه السلام) میفرمایند:
((.. و لا یوصف بکیف و لا این و لا حیث، و کیف اصفه بالکیف؟ و هو الذی کیف الکیف حتی صارت کیفا فعرفت الکیف بما کیف لنا من الکیف..)) اصول کافی ج ۱ ص ۱۸۹
((و با هیچ کیفیت و مکان و جهتی وصف نمیشود. و چگونه با کیفیتی او را وصف کنم؟ در حالی که او چگونگی را کیفیت بخشیده است تا این که آن کیفیت گشته است. چگونگی از آن جا شناخته شده است که ما را با چگونگی آفریده است..))
و نیز امیرالمؤمنین فرمودند: نهج البلاغه خطبه ۱۵۵
((الحمد لله الذی انحسرت الاوصاف عن کنه معرفته، و ردعت عظمته العقول..))
((سپاس برای خدایی است که تمامی صفات از بیان حقیقت ذاتش درمانده و بزرگی او عقلها را طرد کرده است.))
خداوند را نباید توصیف نمود نه آن که او را وصف کرد و وصف خود در باره او را بینهایت کرد. زیرا آن مقایسه خدا با مخلوقات و در نتیجه محدود کردن او است. اگر چه او را بالاتر از هر چیزی قرار دهیم. مردی نزد امام صادق(علیه السلام) گفت: الله اکبر. امام(علیه السلام) فرمود: خدا از چه چیزی بزرگتر است؟ آن مرد گفت از همه چیز. پس امام صادق(علیه السلام) فرمود: او را محدود کردی. آن مرد گفت: چگونه بگویم؟ فرمود: بگو:
((الله اکبر من ان یوصف)) اصول کافی ج ۱ ص ۲۱۳
((خداوند بزرگتر از آن است که وصف گردد.))
و نیز امیر مؤمنان فرمودند: نهج البلاغه خطبه ۱
((فمن وصف الله فقد قرنه و من قرنه فقد ثناه و من ثناه فقد جزاه و من جزاه فقد جهله و من جهله فقد اشار الیه و من اشار الیه فقد حده و من حده فقد عده..))
((پس هر کس که خدا را توصیف کند، او را به چیزی نزدیک کرده و با نزدیک کردن او به چیزی دو خدا مطرح شده، و با مطرح شدن دو خدا اجزایی برای او تصور نموده و با تصور اجزا برای خدا او را نشناخته است. و کسی که خدا را نشناسد به سوی او اشاره میکند و هر کس که به سوی خدا اشاره کند او را محدود کرده و به شمارش درآورده است.))
صفات، مخلوق و همه سلبی و تنزیه هستند: خداوند خالق هر چیزی است. اگر این گونه نباشد لازم میآید که چیزی به همراه او بوده و قدیم گردد، که شرک است. اسما و صفات خود، مخلوق پروردگار میباشند. امام رضا(علیه السلام) میفرمایند:
((لشهاده العقول ان کل صفه و موصوف مخلوق)) التوحید ص ۳۵
((عقول گواهند که هر صفت و موصوفی مخلوق است.))
و به راستی که هر صفتی غیر موصوف خویش و هر موصوفی غیر از صفت خویش است. امام جواد(علیه السلام) درباره خلقت صفات این چنین میفرمایند:
((.. کان الله و لا خلق، ثم خلقها وسیله بینه و بین خلقه یتضرعون بها الیه و یعبدونه. و هی ذکره، و کان الله و لا ذکر، و المذکور بالذکر هو الله القدیم الذی لم یزل. و الاسماء و الصفات مخلوقات المعانی و المعنی بها هو الله..)) التوحید ص ۱۹۳
((خدا بود و خلقی نبود. سپس این اسما و صفات را خلق کرد تا وسیلهای میان او و خلقش باشد و به وسیله آنها او را عبادت کنند و به او تضرع نمایند. اسما و صفات ذکر اویند. و خدا بود و ذکری وجود نداشت و آن چه به وسیله این ذکرها یاد میشود خدای قدیم و ازلی است. و اسما و صفات به جهت معانی آفریده شدهاند و معنای همه این اسما و صفات خداست.))
و امام رضا(علیه السلام) نیز در این باره میفرمایند:
((قدرته نافذه فلیس یحتاج ان یسمی نفسه و لکنه اختار لنفسه اسماءا لغیره یدعوه بها لانه اذا لم یدع باسمه لم یعرف))
((قدرت او نفوذ داشت. پس نیازی نداشت به این که بر خود اسمی نهد. ولی او به خاطر دیگران نامهایی بر خود نهاد، تا او را به آنها بخوانند. زیرا اگر او را به نام نخوانند شناخته نگردد.))
خدای تعالی خود را با اسمهایی لفظی وصف کرده تا به وسیله آنها خوانده شودو این وصف به اشتراک لفظی است. (میرزا مهدی معارف القرآن ص ۱۳۰)
امام صادق(علیه السلام) نیز میفرمایند:
((یسمی باسمایه، فهو غیر اسمایه، و الاسماء غیره)) التوحید ص ۱۴۳
((به اسمایش نامیده میشود. و او غیر اسمایش میباشد و اسماء غیر او میباشند.))
و نیز فرمودند:
((اسم الله غیره و کل شیی وقع علیه اسم شیی فهو مخلوق ما خلا الله))
((نام خدا جز ذات خدا است. و هر چیزی که بر او عنوان شیی اطلاق گردد مخلوق است جز ذات خداوند.)) اصول کافی ج ۱ ص ۲۰۷
چون هر صفتی مخلوق و حادث است و نمیتواند خالق خویش را در حوزه خود وصف کند، پس معنای هیچ صفتی را به واقع نخواهیم فهمید. چرا که به محض فهمیدن چیزی دیگر آن خدا نخواهد بود زیرا در حوزه فهم ما واقع شده و دیگر خالق نخواهد بود. پس هر صفتی در پروردگار به معنای این است که مخالفش در او موجود نیست نه آن که خداوند آن گونه باشد. امام جوا(علیه السلام) در این باره میفرمایند:
((فقولک ان الله قدیر، خبرت انه لا یعجزه شیی، فنفیت بالکلمه العجز و جعلت العجز سواه..)) التوحید ص ۱۹۳
((وقتی میگویی خدا توانا است. خبر میدهی که او را چیزی ناتوان نمیکند. پس با این کلمه عجز و ناتوانی را از او نفی کرده و ناتوانی را غیر او قرار میدهی.))
((و کذلک قولک، عالم انما نفیت بالکلمه الجهل و جعلت الجهل سواه))
((و همین طور است وقتی که میگویی: او دانا است. با این کلمه جهل و نادانی را از او نفی میکنی و آن را غیر او قرار میدهی.)) التوحید ص ۱۹۳
و نیز امام رضا(علیه السلام) فرمودند:
((انما سمی الله عالما لانه لا یجهل شییا)) اصول کافی ج ۱ ص ۲۱۷
((خدا به خاطر این عالم و دانا نامیده میشود چون نسبت به چیزی جهل ندارد.))
اگر خداوند حیات دارد به معنای این است که مرده نیست، چون خود خالق حیات است. و او فراتر از خلق خود است. اگر توانا است به معانی این است که ناتوان نیست، چون خود خالق توانایی است. اگر عالم است یعنی جاهل نیست و اگر بخشنده است یعنی بخیل نیست. خداوند جل جلاله، خالق وجود و پروردگار وجود و حیات و عقل و علم و قدرت است. و این امور نوری که افکار بشر را مقهور خود کرده و گمان کردهاند که آنها پروردگار ملک و قدوسند از بزرگترین آیات خدای سبحانند. نه این که خود خدای تعالی باشند. و از این سخن ارتفاع نقیضین لازم نمیآید. زیرا مالک وجود در رتبه وجود نیست و اتحاد در رتبه شرط تناقض است. پس خداوند جل شانه وجود نیست و عدم هم نیست، بلکه او رب وجود و مالک آن است. (میرزا مهدی ابواب الهدی ص ۳۹) در این باره امام موسی ابن جعفر(علیه السلام) فرمودند:
((انه الحی الذی لا یموت، والقادر الذی لا یعجز.. و العدل الذی لا یجوز، والجواد الذی لا یبخل)) التوحید ص ۷۶
((خداوند زندهای است که مرگ ندارد و توانایی است که عجز ندارد.. و عادلی است که ستم ندارد و بخشندهای است که بخل ندارد.))
//
ارسال شده توسط "ققنوس"