این مطلب بخشی از یک سلسله مطالب است.

مقدمه:

معرفت و شناخت خدای متعال والاترین کمالی است که انسان می‌تواند در زندگی خویش به آن برسد. چرا که هر کمالی در سایه رسیدن او به این گوهر به دست می‌آید. اما برای رسیدن به هر مقصودی راهی وجود دارد که غیر آن راه، به چیز دیگری ختم می‌شود. به عنوان مثال راه رسیدن به کعبه، که در مکه مکرمه واقع است، مسیر معین و مشخصی دارد که با راه ترکستان کاملا متفاوت است. زیرا که این جاده به بیت خدا در روی زمین منتهی می‌شود و آن دیگری به سرگردانی و گمراهی وعقلا برای رسیدن به کعبه هیچ‌گاه راه ترکستان را در پیش نمی‌گیرند.
معرفت خدا به عنوان غایت اهداف انسان نیز راه معین و مشخصی دارد که در عین سادگی بسیار پر پیچ و خم و در عین روشنی بسیار پر خطر است. به همین منظور خداوند انبیا را به سوی مردم فرستاده است تا با تذکرات الهی خویش وجدان خاموش انسانها را بیدار کرده و متوجه خالق ربوبی کنند. راه را از چاه جدا کرده و مردم را در صراط مستقیم رهبری کنند تا سر انجام آن ها را به سر منزل مقصود برسانند. به راستی که اگر بشر در رسیدن به این مهم توانایی داشت خداوند هرگز انبیا را برای آنها نمی‌فرستاد و دیگر فلسفه بعثت آنها از بین می‌رفت. ولی علاوه بر آن که خدا بشر را به حال خود رها نکرده و انبیا را به سوی آنها فرستاده، برای پیامبران جانشین و وصی نیز تعیین کرده و اطاعت آنها را نیز بر مردم واجب ساخته است تا مردم برای طی طریق عبودیت و رسیدن به معرفت الهی به ایشان مراجعه و از آنها اطاعت کننند. حال در این مختصر به گوشه‌ای از اشارات انبیا در باب معرفت خدا می‌پردازیم.


خداوند هیچ‌گاه مجهول نبوده تا اثبات شود:

بشر همواره برای شناخت هر چیز ابتدا آن را مجهول فرض کرده و سپس با دلایل لازم به اثبات آن پرداخته است. تمام علومی که اکنون دست‌آویز بشر است، بر این فرض استوار است که در این مورد نیز خدا را مستثنی نکرده و برای شناخت او ابتدا وی را مجهول و مشکوک معرفی کرده و پس از آن با عقل و فکر محدود خویش به اثبات او پرداخته و در جهت شناخت او به تفکر نشسته است. این در حالی است که انبیا و در رأس آن ها پیغمبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) به گونه‌ای کاملا متفاوت با این مسئله برخورد کرده‌اند. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید:
((قالت رسلهم افی الله شک فاطر السموات والارض..)) سوره ابراهیم آیه ۱۱
((پیامبرانشان به ایشان گفتند: آیا در ((الله)) شکی هست که آفریننده آسمانها و زمین است؟..))
بنابراین در معارف انبیا خداوند متعال هرگز مجهول فرض نشده تا نیاز به اثبات داشته باشد بلکه اظهر من الشمس است. سید الشهدا(علیه السلام) نیز در دعای عرفه خود این چنین با پروردگار کون و مکان مناجات می‌ماید:
((الهی.. متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک، و متی بعدت حتی تکون الاثار هی التی توصل الیک، عمیت عین لا تریک))
((ای معبود من.. تو چه وقت غایب بوده‌ای که محتاج به دلیلی باشد تا بر تو دلالت کند. و چه وقت دور بوده‌ای تا آن که آثار تو ما را به تو برساند. کور باد چشمی که تو را نبیند.))
و این آشنایی و شناخت، به دلیل وجود بذر معرفت او در وجود تمامی انسانها است، که این بذر به توجه و تذکر پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رشد می‌یابد و شکوفا می‌شود. خداوند در قرآن کریم در این باره می‌فرماید:
((فذکر انما انت مذکر@ لست علیهم بمصیطر)) سوره غاشیه آیه ۲۱ و ۲۲
(((ای پیامبر) پس تذکر بده. این است و جز این نیست که تو تذکر دهنده‌ای و برای تو تسلطی بر ایشان نیست.))
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز در اوایل بعثت خویش مردم را با این عبارت متذکر و متنبه به وجود خالق یکتا می‌کرد:
((ادعوکم بشهاده ان لا اله الا الله و خلع الانداد))
((دعوت می‌کنم شما را به گواهی بر این که نیست معبودی جز الله و این که بتها را رها کنید.))
با این عبارت مخاطبان را به آن معبود فطری خویش که یاد او را در پس پرده‌های تیره قلب خود افکنده بودند متذکر کردند و به راستی که اگر از هر کسی پرسیده شود که چه کسی جهان را خلق کرده است همه می‌گویند الله و کسی با این شناخته شده هستی بیگانه و غریب نیست. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید:
((و لین سالتهم من خلقهم لیقولن الله..)) سوره زخرف آیه ۸۷
((و اگر از ایشان بپرسی چه کسی ایشان را خلق کرده است حتما می‌گویند الله..))
خداوندی که در فطرت همه است و همه به وجود او اقرار دارند در معارف انبیا هیچ‌گاه مجهول واقع نگشته و انبیا نیز او را برای مردم مجهول و مشکوک معرفی نکرده‌اند. هیچ‌گاه به اثبات او نپرداخته‌اند تا معقول بشر شود، بلکه به وجود او تذکر داده‌اند چرا که او هرگز در عقل محدود بشری نمی‌گنجد. امیر المومنین(علیه السلام) در دعای صباح می‌فرمایند:
((یا من دل علی ذاته بذاته))
((ای کسی که خود دلیل خود هستی.))
پس خداوند موجودی است که خود راهنما و هادی به سوی خویش است. و برای شناخت او هیچ چیز دیگری لازم نیست. امیرالمؤمنین در دعای حرز یمانی این گونه می‌فرمایند:
((و وجوده اثباته و معرفته توحیده))
((وجود خداوند اثبات او است و معرفت او توحیدش.))
اگر خداوند به عاملی غیر از خودش شناخته شود، برای معرفی کردن خویش به وجود آن محتاج و نیازمند می‌شود و به راستی که مثال او همانند نور است که به خود روشن است ولی اشیا به نور، روشن و دیده می‌شوند.
}} معرفت خدای تعالی و معرفت کمالات و افعال او در علوم الهی به وسیله نور علم و عقل به هیچ وجه ممکن نیست، تا چه رسد به معرفت او به وسیله تعقلات و تصورات و بافته‌های خیالی و وهمی.. بلکه معرفت ذات و کمالات و افعال خدای تعالی فقط به وسیله خود او و به تعریفش ممکن است. (ابواب الهدی ص ۱۹))
امام صادق(علیه السلام) در این باره می‌فرمایند:
((انما عرف الله من عرفه بالله، فمن لم یعرفه به، فلیس یعرفه، انما یعرف غیره... ولا تدرک معرفه الله الا بالله.)) التوحید ص ۱۴۲
((خدا را فقط کسی شناخت که به خود او شناخت. کسی که او را به خود او نشناخت، او را نشناخته است، بلکه کس دیگری را شناخته است.. شناخت خدا جز به خود او درک نمی‌شود.))
امام حسین(علیه السلام) نیز می‌فرمایند:
((یابن الازرق، اصف الهی بما وصف به نفسه و اعرفه بما عرف به نفسه)) التوحید ص ۸۰
((ای پسر ازرق، خدایم را وصف می‌کنم به آن چه خودش را وصف کرده است و می‌شناسم او را به تعریف خودش.))
خداوند نیازی به اثبات ندارد تا بر بندگان حجت تمام شود. بلکه این همان معرفی خود خدا است که حجت را بر بندگان تمام می‌کند. امام صادق(علیه السلام) در این باره می‌فرمایند:
((ان الله یحتج علی العباد بما آتاهم و عرفهم. ثم ارسل الیهم رسولا و انزل علیهم الکتاب فامر فیه و نهی)) اصول کافی ج۱ ص ۱۶۴
((خدای تعالی حجت را بر بندگانش به تعریف خود و به وسیله آن چه به آنها داده تمام کرده است. بعد بر ایشان رسول فرستاده و کتاب نازل کرده و آنان را امر و نهی کرده است.))
و البته هرکس هم که خدا را شناخته به خود او شناخته و این خود خدا بوده که وی را به سوی خود دلالت و راهنمایی کرده است. اگر او و دلالتش نبود هیچ‌کس نمی‌توانست خدا را بشناسد.
امام زین العابدین(علیه السلام) در دعای ابو حمزه ثمالی می‌فرماید:
((بک عرفتک و انت دللتنی علیک و دعوتنی الیک و لو لا انت لم ادر ما انت))
((تو را به خودت شناختم و تو خودت مرا به خودت دلالت کردی و به سوی خود خواندی. و اگر تو نبودی تو را نمی‌شناختم.))
البته باید گفت که گاهی اوقات فرستادگان الهی به اثبات خداوند به عنوان صانع، خالق، پروردگار و.. پرداخته‌اند که همگی جهت اسکات خصم بوده، نه آن که خداوند نیازی به اثبات داشته است. بسیاری از این مطالب که به صورت مناظراتی بین این بزرگواران و دشمنان دین بوده، جهت غلبه بر کفار و مشرکین بوده و از این که بطلان عقیده آنها را ثابت کنند این گونه محاجه می‌کرده‌اند و الا برای رساندن مردم به معرفت خداوند یکتا او را به عنوان الله پذیرفته و فقط تذکر می‌داده‌اند. گاهی نیز مردم را به تفکر در خلقت و آفرینش خداوند وادار می‌کردند و مردم را به سیر در آیات آفاق و انفس دستور می‌دادند تا عظمت آفریننده آن را بیشتر درک کنند نه آن که او را اثبات کنند.

 

///



ارسال شده توسط "ققنوس"