بهایی گری در ایران-قسمت اول

تحرک جدّی مبلغین بهایی و به تبع آن رشد بهاییت در ایران از دوران سلطنت مظفرالدین‌شاه قاجار آغاز شد و در دوران سلطنت احمدشاه قاجار و رضاشاه پهلوی، که بهاییان از نفوذ و حمایت فراوان در دستگاه دولتی برخوردار بودند، شدت یافت. معهذا، چنان‌که دیدیم، رشد جمعیت بهاییان ایران به‌طور عمده از دهه ۱۳۳۰ ش. آغاز شد.

جغرافیای جمعیتی بهاییان ایران
درباره جمعیت بهاییان ایران داده‌های موجود سخت متناقض است. در اوایل سده بیستم میلادی تعداد ایشان حدود ده هزار نفر گزارش می‌شد. بیست سال بعد، در حوالی سال ۱۳۰۷ ش.، حسن نیکو، مبلغ پیشین بهایی، این رقم را اغراق‌آمیز دانست و شمار بابی‌ها در سراسر جهان را، اعم از ازلی و بهایی، ۵۲۰۷ نفر اعلام نمود که ۳۹۶۰ نفر در ایران زندگی می‌کنند. این ادعا قانع‌کننده نیست زیرا در فهرست مندرج در کتاب نیکو، نام برخی از روستاهای معروف بهایی‌نشین دیده نمی‌شود و لذا به‌نظر می‌رسد که ارقام فوق منطبق با روح کتاب نیکوست که با هدف تخفیف و تحقیر بهاییت تدوین شده است.
به‌نوشته دنیس مک‌ایون، استاد دانشگاه نیوکاسل انگلیس، در دایرة‌المعارف ایرانیکا، بهایی‌گری در سال‌های ۱۹۲۸-۱۹۵۲ میلادی رشدی کند داشت ولی از سال ۱۹۵۲م./ ۱۳۳۱ش. گسترش آن شتاب گرفت و این امر به‌دلیل برنامه‌ریزی‌ها و سازماندهی‌هایی بود که با برنامه «جهاد ده ساله» شوقی افندی آغاز شد.
دایرة‌المعارف بریتانیکا (۱۹۹۸) اوج گسترش بهاییت را در دهه ۱۹۶۰ میلادی می‌داند که سبب شد در اواخر سده بیستم میلادی شمار نهادهای بهایی به بیش از ۱۵۰مجمع روحانی ملّی و حدود ۲۰ هزار مجمع روحانی محلی برسد.
دایرة‌المعارف اسلام (ویرایش جدید، ۱۹۶۰) مرکز اصلی جمعیتی بهاییان را در ایران می‌داند و تعداد آنان را در حوالی سال ۱۳۳۸ ش. بین پانصد هزار تا یک میلیون نفر تخمین می‌زند. در این زمان در شهر تهران حدود ۳۰ هزار بهایی زندگی می‌کردند. دومین گروه پرشمار جمعیتی بهاییان در ایالات متحده آمریکا بود که در آن زمان شمار ایشان ده هزار نفر گزارش شده است. در این زمان در اروپا، به‌ویژه در آلمان، حدود یکهزار نفر بهایی زندگی می‌کردند. در سایر کشورها جوامع بهایی تنها چند صد نفر عضو داشتند بجز اوگاندا که در اثر تبلیغات بهاییان شمار ایشان طی سال‌های ۱۳۳۵- ۱۳۳۸ ش. به بیش از سه هزار نفر رسید. 

مرکز بهاییان (بیت العدل اعظم الهی) در حیفا (اسراییل). 
این بنا بوسیله مهندس حسین امانت و دکتر فریبرز صهبا احداث و در ۲۲ مه ۲۰۰۱ افتتاح شد. 
برای احداث این بنا ۲۵۰ میلیون دلار هزینه شده است.

سیر تحول جمعیتی بهاییان
تحرک جدّی مبلغین بهایی و به تبع آن رشد بهاییت در ایران از دوران سلطنت مظفرالدین‌شاه قاجار آغاز شد و در دوران سلطنت احمدشاه قاجار و رضاشاه پهلوی، که بهاییان از نفوذ و حمایت فراوان در دستگاه دولتی برخوردار بودند، شدت یافت. معهذا، چنان‌که دیدیم، رشد جمعیت بهاییان ایران به‌طور عمده از دهه ۱۳۳۰ ش. آغاز شد. 
در سال‌های ۱۳۲۶-۱۳۳۰ ش. محفل ملّی بهاییان ایران برنامه خود را برای گسترش بهاییت به مرحله اجرا گذارد و شدت تبلیغات و فعالیت ایشان از اردیبهشت/ رمضان ۱۳۳۴ ش. اعتراض شدید آیت‌الله‌العظمی بروجردی را برانگیخت. پس از ابراز نارضایتی‌های شدید آیت‌الله‌العظمی بروجردی حکومت پهلوی ناگزیر به محدودکردن فعالیت بهاییان شد. به دستور شاه پزشک مخصوص بهایی او، سرلشکر عبدالکریم ایادی، مدت کوتاهی ایران را ترک کرد و در ایتالیا اقامت گزید و در ۱۶ اردیبهشت مقامات نظامی (سرتیپ تیمور بختیار فرماندار نظامی تهران و سرلشکر نادر باتمانقلیچ رییس ستاد ارتش) به تصرف و تخریب حظیرةالقدس، مرکز بهاییان تهران، یاری رسانیدند. بختیار این محل را به مقر رکن دوّم ستاد ارتش بدل نمود. دکتر مهدی حایری یزدی علت مقابله شدید آیت‌الله بروجردی با بهاییان را چنین ذکر می‌کند:

در مسئله بهایی ها تا آنجایی که ایشان تشخیص می‌داد، که بهایی‌ها یک گروه ناراحت کننده و اخلالگر در ایران هستند. مسئله صرف اختلاف مذهبی نبود. اینطوری هم که معروف بود تا یک اندازه‎ای هم درست بود که این گروه یک نوع سروسری با منابع خارجی دارند و بیشتر مجری منافع خارجی هستند تا منافع ملّی. در این‎طریق مرحوم آقای بروجردی به هیچ وجه تردیدی از خودش نشان نمی‌داد که [از] آن‌چه گروه بهایی‌ها از دستش برمی‌آید [جلوگیری کند] از اذیت ‎ها و کارهای موذیانه ‎ای که بهایی‌ها دارند و درباره مسلمان‌ها دریغ نمی‌کنند. یعنی به‌طور مخفیانه افراد خودشان را وارد مقامات اداری می‌کنند و مقامات را اشغال می‌کنند. بعد هم مسلمان‌ها را ناراحت می‌کنند. می‌‎زنند. از بین می‌برند. از این کارها خیلی زیاد می‌کردند. حالا بگذرید از این که الان صورت حق به جانبی به خودشان می‌گیرند. کاری ندارم به وضع فعلی. ولی آن زمان این شکل بود. واقعاً هر کجا که دستشان می‌رسید، به هر وسیله بود، هر مقامی بود اشغال می‌کردند و سعی می‌کردند دیگران را از بین ببرند یا وارد مجمع خودشان بکنند و کارهایی که آن‌ها می‌خواهند انجام بدهند... ولی ایشان [آیت‌الله بروجردی] از این جریان و از این ماجرا آگاه بود و به هر وسیله‎ ای بود جلوگیری می‌کرد. 
حسین خطیبی، که فردی مطلع بود، در آن زمان شمار بهاییان ایران را ۳۰۰ هزار نفر و بهاییان تهران را ۵۰ هزار نفر تخمین زد و هدف از همکاری شاه و ارتش با علما را تلاش آمریکایی‌ها برای «تصرف آرشیو» بهاییان و دستیابی به اسامی ایشان اعلام نمود. 
خطیبی در نامه مورخ ۳۰اردیبهشت ۱۳۳۴ به دکتر مظفر بقایی، به دو جریان متفاوت اشاره می‌کند. جریان اوّل مردم و علما هستند که خواستار ریشه‌کن کردن بهاییان می‌باشند و جریان دوّم آمریکایی‌ها و شاه که پس از اشغال حظیرةالقدس خواستار پایان دادن به موج ضد بهایی هستند. او می‌نویسد: 
مخصوصا چیزی که سر رشته را دراز می‌کند اصرار آیت‌الله بروجردی دامت‌برکاته برای شدت عمل دولت نسبت به افراد فرقه بهایی است. و از طرف اعلیحضرت رییس شهربانی و یک دو نفر در عرض هفته اخیر چند بار آیت‌الله را ملاقات کرده ولی از این ملاقات‌ها نتیجه نگرفته‌اند. و طبق یک اطلاع خصوصی اساساً از ایام عید به این طرف آیت‌الله از اعلیحضرت گله‌مند شده است و تاکنون با همه اقداماتی که صورت گرفته است از ایشان رفع گله نشده است.
آخرین آمار بهاییان به آوریل ۱۹۸۵ تعلق دارد که مرکز سازمان جهانی بهاییان (حیفا، اسراییل) شمار اعضای خود را در سراسر جهان چهار میلیون و ۷۳۹ هزار نفر اعلام کرد. از این تعداد، ۵۹ درصد در قاره آسیا، ۲۰ درصد در آفریقا، ۱۸ درصد در آمریکا، ۱ /۶ درصد در استرالیا و نیم درصد در اروپا ساکن بودند. 
در این آمار تعداد بهاییان ساکن در ایران اعلام نشده است. معهذا، ادعا شده که ۲,۸۰۷,۰۰۰ نفر از بهاییان در قاره آسیا زندگی می‌کنند. از آنجا که ایران مهم‌ترین مرکز بهایی‌نشین در آسیا و جهان است، می‌توان حدس زد که از دیدگاه مرکز سازمان جهانی بهاییان حداقل دو میلیون بهایی در ایران زندگی می‌کنند. به دلیل فقدان آمار رسمی بهاییان در ایران راهی برای ارزیابی این رقم و سنجش میزان صحت وسقم آن در دست نیست. این تصوّر وجود دارد که مرکز بهاییت هماره درباره شمار پیروان خود اغراق کرده و در مقابل منابع ضد بهایی در ایران نیز هماره رقم بهاییان را ناچیز جلوه داده‌اند. 

دنیس مک‌ایون می‌نویسد: منابع بهایی ادعا می‌کنند که پس از انقلاب اسلامی در ایران حدود ۲۰ هزار نفر بهایی به قتل رسیدند. او این رقم را بسیار اغراق‌آمیز می‌داند و مدعی است که طی هفت ساله اوّل حکومت جمهوری اسلامی در ایران حدود ۲۰۰ نفر بهایی اعدام شدند و در طی دوران پس از انقلاب جمعاً ۳۰۰ تا ۴۰۰.بهایی در جریان‌های مختلف به قتل رسیدند.
بهاییانی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی اعدام یا از ایران خارج شدند، عموماً به مشهورترین و ثروتمندترین خانواده‌های بهایی تعلق داشتند و به دلیل تصدی مناصب عالی دولتی یا دستیابی به ثروت‌های عظیم از طریق پیوند با حکومت پهلوی مورد تعقیب قرار گرفتند. افرادی مانند امیرعباس هویدا، حبیب ثابت، هژبر یزدانی، عبدالکریم ایادی، هوشنگ انصاری، غلامرضا ازهاری و غیره، به‌عنوان شاخص‌ترین چهره‌های فرقه بهایی در ایران، تمامی بهاییان ایران نبودند و اعدام یا فرار ایشان از کشور به معنی پایان حیات بهاییت در ایران نبود.
به‌نوشته مک‌ایون، بخش مهمی از جمعیت بهاییان ایران را «روستاییان و دهقانان و صنعت‌گران و کسبه شهری» تشکیل می‌دادند. آماری که حسن نیکو در حوالی سال ۱۳۰۷ ش. از بهاییان ایران (با ذکر تعداد ایشان در برخی از شهرها و روستاها) به‌دست داده، هر چند در جهت تخفیف بهاییت جلوه می‌کند، ولی از این منظر حایز اهمیت است که مراکز مهم تراکم جمعیتی بهاییان و ترکیب ایشان را از نظر تعلق به مناطق مختلف کشور نشان می‌دهد. 
طبق فهرست نیکو، مناطق دارای جمعیت انبوه بابی و بهایی در ایران به‌شرح زیر است: شهر یزد ۴۰۰ نفر، تهران و توابع ۳۷۰ نفر، سنگسر ۳۰۷ نفر، همدان ۳۰۰ نفر، آباده و همت‌آباد ۲۵۰ نفر، نجف‌آباد ۲۰۰ نفر، سیسان (بستان‌آباد تبریز) ۱۸۰ نفر، اردستان ۱۵۰ نفر. حسن نیکو شمار بابی‌ها و بهایی‌های شهر تبریز را ۶۰ نفر و شیراز را ۴۵ نفر ذکر کرده که احتمالاً، به دلیلی که گفتم، کمتر از میزان واقعی است.
اگر نسبت موجود در تخمین حسن نیکو درباره ترکیب محلی جمعیت بابیان و بهاییان ایران را در اوایل دهه ۱۳۰۰ ش. بالنسبه درست بدانیم، همین نسبت را در طول هفت دهه بعد ثابت فرض کنیم و جمعیت کنونی بهاییان ایران را یک میلیون نفر بدانیم، ترکیب جمعیتی ایشان بر اساس تعلق محلی چندان واقعی جلوه نخواهد کرد. مثلاً، بر اساس روش فوق هم‌اکنون باید ۱۵۴ هزار بهایی در سنگسر و ۹۰ هزار بهایی در سیسان زندگی کنند. این ارزیابی درباره ترکیب منطقه‌ای جمعیت بهاییان دقیق و علمی نیست زیرا رشد سریع بهاییت در ایران در دهه‌های ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ ش.‌ و در اثر تبلیغ بود نه زاد و ولد بهاییان پیشین. برای نمونه، حسن نیکو در حوالی سال ۱۳۰۷ تعداد بهاییان خوی را یازده نفر تخمین زده در حالی‌که در سال ۱۳۳۰ شمار بهاییان این شهر و سه روستای پیرامونی آن (ایواوغلی، پیرکندی و ویشلق) حدود ۵۰۰ نفر گزارش شده است. رشد بهاییت در این منطقه به‌علت بهایی شدن یکی از متنفذین محلی به‌نام مشهدی اسماعیل بود.

فرقه بهایی و مالکیت ارضی 
بخش قابل توجهی از بهاییان ایران روستاییان فقیری بودند که در روستاهای اربابان و مالکان بهایی زندگی می‌کردند. تعداد قابل توجهی از این‌گونه روستاها در سراسر ایران وجود داشت که یا ملک بهاییان ثروتمند بود یا از موقوفات بهایی. 
از مالکین بزرگ بهایی در دوران متأخر قاجار، می‌توان به افراد زیر اشاره کرد: میرزا محمدحسین خان معتمددیوان کواری (فارس) و دو برادرش میرزا عبدالحسین خان و موقرالدوله (پسران میرزا احمد خان، از خاندان افنان)، لطفعلی خان کلبادی (سردار جلیل) رییس ایل کلبادی مازندران، قاسم خان عبدالملکی (هژبرالدوله) رییس ایل عبدالملکی مازندران، و ابراهیم خان ابتهاج‌الملک گرگانی (بزرگ مالک گیلان). 
حضور بزرگ مالکان بهایی در تمامی دوران سلطنت پهلوی ادامه یافت. سیاست تقسیم اراضی دهه ۱۳۴۰ ش. این روند را تقویت نمود زیرا با سلب مالکیت از مالکان مسلمان و ایجاد آشفتگی در ساختار مالکیت و مدیریت روستایی راه را برای رشد بزرگ‌مالکان وابسته به دربار پهلوی، به‌ویژه بهاییان، هموار کرد. 
سلطه بهاییان بر دو نهاد اصلی متولی اراضی (اصلاحات ارضی و منابع طبیعی) عامل مهمی در تجدید ساختار مالکیت به سود اعضای متنفذ فرقه بهایی بود. برای مثال، ناصر گلسرخی، وزیر منابع طبیعی در دولت هویدا، در زمینه واگذاری و تملک اراضی چنان بی‌پروا بود که کارش به رسوایی کشید؛ و سپهبد پرویز خسروانی از طریق نهادهای تحت امر خود، سازمان تربیت بدنی و باشگاه تاج، به کمک گلسرخی، اراضی پهناوری را تملک کرد.
محسن پزشکپور، نماینده آخرین دوره مجلس شورای ملّی، در جلسه طرح و بررسی لایحه بودجه سال ۱۳۵۷ با اشاره به هژبر یزدانی، بزرگ مالک بهایی دوران متأخر پهلوی، چنین گفت: 
در مسیر اصلاحات ارضی یک فیودالیسم جدید به‌وجود آوردند... زمین را به روستاییان صاحب نسق دادند و بعد با برنامه کشت و صنعت از آن‌ها گرفتند و آن وقت آن زمین‌ها را به‌دست عده معدودی دادند... این زمین‌ها را به‌نام ملّی شدن از هزار نفر گرفتند و به یک نفر دادند... مراد از تقسیمات ارضی این بود که قسمت عظیمی از منابع مملکت را در اختیار عده معدودی قرار دهند. این بود که وقتی شما از مشهد حرکت می‌کنید و به سمت مازندران می‌روید، دو طرف جاده مدام یک تابلو می‌بینید که نوشته مزارع فلان شخص [هژبر یزدانی]... نتیجه‌اش همین است که در روزنامه‌ها خواندیم که فلان کس [هژبر یزدانی] انگشتری هشتاد میلیونی در دست دارد و بادی گارد دارد و لابد می‌دانید که به‌وسیله بادی‌گاردهایش هم در مواردی اقدام کرده است...

در این بخش تصویری نمونه‌وار، نه کامل، از برخی مناطق بهایی‌نشین ایران به‌دست می‌دهم: 

فارس
از دیرباز در استان فارس مناطق متراکم بهایی‌نشین وجود داشت. علاوه بر شهر شیراز، مناطق آباده، مروست، نی‌ریز، سروستان، ارسنجان، جهرم، ابرقو، فسا و داراب از مناطق بهایی‌نشین فارس است و خانواده‌های بهایی در سایر نقاط فارس نیز کم‌و‌بیش پراکنده اند. 
آباده و نواحی مجاور آن مهم‌ترین مرکز بهاییان فارس و یکی از مراکز مهم بهاییان ایران است. در گذشته مردم شهر آباده به دو طایفه اصلی هرندی و کرجه‌ای تقسیم می‌شدند. هرندی‌ها عموماً بابی و بهایی شدند و کرجه‌ای‌ها عموماً مسلمان ماندند. قهرمان میرزا عین‌السلطنه، که در زمان مظفرالدین‌شاه مدتی حاکم فارس بود، درباره آباده می‌نویسد: «در این شهر بابی زیاد است و اغلب محترمین از آن طایفه هستند. چندان هم تقیه نمی‌کنند.» اسدالله فاضل مازندرانی، مورخ بهایی، می‌نویسد: 
در آباده... مرکزی قوی از این فیه انعقاد یافت و عده‌ای کثیر دیگر نیز از اولاد متنفذین و از مؤمنین جدید به عرصه ایمان قدم گذاشتند و شهرت در خدمت یافتند. 
برخی از مهم‌ترین روستاهای بهایی‌نشین آباده عبارت بودند از: همت‌آباد، ادریس‌آباد، صغاد، درغوک، عباس‌آباد و وزیرآباد. در برخی از این روستاها. مانند همت‌آباد، اکثر یا تمامی اهالی بهایی بودند و در برخی، مانند صغاد و ادریس‌آباد، بخشی بهایی و بخشی مسلمان. جمعیت روستاهای فوق در سال ۱۳۲۹ ش. به‌شرح زیر بود: همت‌آباد ۹۵۰ نفر، ادریس‌آباد ۵۳۴ نفر، درغوک ۵۸۰ نفر، وزیرآباد ۱۷۵ نفر، عباس‌آباد ۱۵۰ نفر. در سال ۱۳۴۶ ش. جمعیت روستای مهم صغاد حدود هفت هزار نفر گزارش شده است.
بخش مهمی از روستاهای آباده املاک خاصه خاندان افنان یا موقوفات مرکز بهاییان بود. خاندان افنان علاوه بر املاک آباده در سایر بخش‌های فارس نیز روستاهای متعدد در تملک داشت. از جمله باید به روستای کارزین (در بخش قیروکارزین فیروزآباد) اشاره کرد که نام بهایی آن «بیان» بود. در سال ۱۳۲۹ جمعیت این روستا ۶۸۲ نفر گزارش شده که، علی‌القاعده، به دلیل سلطه مالکان و مباشران و کدخدایان بهایی، تعدادی از ایشان بهایی بودند. نمونه‌ای از این مباشران بهایی محمد طاهر مالمیری، مبلغ معروف (نیای خاندان طاهرزاده)، است. مالمیری خود در روستای مزوار (یک فرسنگی مهریز) دارای مزرعه‌ و خانه ییلاقی بود. وی به مدت ده سال مباشر روستای خرمی بود و سپس به‌عنوان مباشر املاک خاندان افنان در منطقه آباده به این خطه اعزام شد. مدتی بعد، خاندان افنان روستاهای خرمی و کارزین (در فارس) را به اجاره او دادند. هفت سال مستأجر این دو روستا بود. در زمان جنگ اوّل جهانی مأمور گردآوری درآمد خاندان افنان از املاک‌ پهناورشان در فارس و یزد شد و مدتی مباشر روستای طوطک (بوانات فارس) بود.
همین وضع درباره سایر روستاهای خاندان افنان، از جمله طوطکان و مروست و خرمی، صادق است. روستای طوطکان (واقع در بلوک بوانات) از املاک خاندان افنان بود و در سال ۱۳۲۹ سکنه آن ۱۲۵ نفر. مروست بلوک بزرگی بود در استان فارس در مرز کرمان که از غرب به بوانات و از جنوب به نی‌ریز محدود و مرکز آن روستای مروست است. این روستای مهم ملک خاصه میرزا محمود افنان بود و پناهگاه مبلغین فراری بهایی در زمان بلواهای ضد بهایی در یزد. در سال ۱۳۲۹ سکنه روستای مروست ۲۵۴۲ نفر گزارش شده است. روستای خرمی (بلوک قونقری بخش بوانات) نیز چنین وضعی داشت. این روستا ملک خانواده افنان بود و سکنه آن عموماً یا همگی بهایی بودند. خرمی در اواخر دوره ناصری ۴۰۰ خانوار زارع داشت. در سال ۱۳۲۹ ش. سکنه خرمی ۱۸۵۱ نفر ذکر شده است. 
در منطقه جهرم فارس نیز برخی نقاط بهایی‌نشین را می‌توان یافت. در اواخر قاجاریه، در شهر جهرم بهاییان حضور فعال داشتند و فردی به‌نام حاجی حسینعلی رییس ایشان بود. تعدادی از بهاییان جهرم در جریان شورش‌های ضد بهایی به قتل رسیدند مانند سید حسین روحانی و محمدحسن بن آقا کربلایی علی و استاد محمدحسن و غیره. 
در منطقه فلاحی (حاشیه خلیج فارس) روستایی به‌نام هندیان (هندیجان) می‌شناسیم. این روستای ساحلی از مناطق بهایی‌نشین بود که در میان آن‌ها «نفوس شهیر برخاستند و آثار بسیار از حضرت عبدالبهاء در حق‌شان صادر گردید.» 
در زرقان فارس نیز تعدادی بهایی وجود داشت و برخی بهاییان سرشناس به این محل تعلق دارند مانند ملا عبدالله فاضل زرقانی، میرزا عبدالاحد بن میرزا جلال زرقانی، میرزا محمود زرقانی و برادرش میرزا احمد، ملا جلال بن ملا عبدالله (نیای خاندان بکایی) و غیره. 
دو منطقه مهم نی‌ریز و سروستان فارس نیز به‌عنوان محل سکونت گروه قابل توجهی از بهاییان شهرت داشت. نی‌ریز در تاریخ بابی‌گری و بهایی‌گری دارای جایگاه برجسته‌ای است و هماره به‌عنوان یکی از مراکز مهم بهاییان شناخته می‌شده. سروستان (و منطقه مجاور آن یعنی ارسنجان) وضع مشابهی داشته است. 

اصفهان
در استان اصفهان، نجف‌آباد از مراکز مهم بهایی‌نشین بود. این شهر و برخی روستاهای اطراف آن از نظر کثرت و تراکم جمعیت بهاییان در اوایل دوره رضاشاه ششمین منطقه بهایی‌نشین کشور به‌شمار می‌رفت. اهمیت بهاییان نجف‌آباد تا بدانجا بود که در سال ۱۳۰۸ ش. خانم مارتا روت (بهایی آمریکایی) را به این شهر دعوت کردند و برای او مجالس تبلیغ گذاشتند.
بابی‌گری را مبلغی به‌نام سلیمان به نجف‌آباد وارد کرد و جمع قابل توجهی از مردم این منطقه را بابی نمود. یکی از بابی‌های اولیه نجف‌آباد فردی به‌نام ملا قاسم است که در خانه ملا احمد مجتهد پس از استماع سخنان سلیمان بابی شد. فاضل مازندرانی می‌نویسد از نسل ملا قاسم «خاندان وسیعی برقرار گردید و... خاندان مذکور در این دوره [در حوالی سال ۱۳۲۸ ق.] به کثرت عدد رسیدند.» خاندان دیگر بهایی نجف‌آباد از نسل فردی به‌نام میرزا باقر وهایی است که در سال ۱۳۱۶ ق. مدتی در تهران زندانی شد.
تعدادی از بابی‌ها و بهایی‌های نجف‌آباد در ماجراهای مختلف کشته شدند که اسامی برخی به‌شرح زیر است: غلامرضا و حسن زین‌العابدین و رجبعلی بن ملا محمد و حاجی کلبعلی (مقتول در سال ۱۲۸۷ ش.) و حاجی حیدر (مقتول در ۲۴ شوال ۱۳۲۷ ق.) و محمد جعفر صباغ (مقتول در رمضان ۱۳۲۸ ق.).
زندگینامه حاجی حیدر نجف‌آبادی گویای وزن و اهمیت بهاییان نجف‌آباد است. او از اعیان متنفذ و ثروتمند نجف‌آباد بود که در سی سالگی بابی شد. آقا نجفی اصفهانی از بابی شدن وی مطلع شد و از ظل‌السلطان تنبیه او را خواست ولی ظل‌السلطان پاسخ داد «چون حاجی حیدر متنفذ و از اعیان و ملاکین نجف‌آباد است اگر فی‌الفور کشته شود اغتشاش عظیمی بر پا خواهد شد، بهتر است چندی حبس شود.» لذا، حاجی حیدر مدت کوتاهی حبس شد. منابع بهایی عامل اصلی تحریکات ضد بهایی در نجف‌آباد را فردی به‌نام فتحعلی خان معروف به حاجی یاور نجف‌آبادی و پسرانش، به‌ویژه غلامحسین خان، ذکر می‌کنند که از متنفذین منطقه و از وابستگان آقا نجفی، مجتهد نامدار اصفهان، بود. وی با حاجی حیدر خویشاوندی داشت. حاجی حیدر بار دیگر به‌علت فشار آقا نجفی اصفهانی و حاجی یاور نجف‌آبادی به‌دستور ظل‌السلطان دستگیر و در اصفهان به مدت نه ماه زندانی شد. وی پس از آزادی به‌همراه یکصد نفر از بهاییان نجف‌آباد برای تظلم و دادخواهی به تهران رفت و به مظفرالدین‌شاه عرضحال داد. حاجی حیدر با صمصام‌السلطنه بختیاری، حاکم اصفهان در زمان مشروطه، رابطه داشت و زمانی‌که سوار بر اسب از نزد صمصام به خانه خود باز می‌گشت، در بازارچه قصر شمس‌آباد با شلیک گلوله فردی ناشناس به قتل رسید.
نامدارترین شخصیت بهاییان نجف‌آباد ملا زین‌العابدین نجف‌آبادی (متوفی ۱۳۲۱ ق.) است که منابع بهایی از او به‌عنوان یکی از «اجله اصحاب و اعاظم احباب و از اکابر رجال تاریخی این امر اعظم» یاد می‌کنند. او در میان بهاییان به «زین‌المقربین» و «حضرت زین» معروف است. پسرش به‌نام نورالدین زین منشی مخصوص شوقی افندی بود و بسیاری از نامه‌های فارسی شوقی به خط و امضای اوست. ملا زین‌العابدین دو خواهر و دو پسر ساکن در نجف‌آباد داشت که از ایشان «اولاد و احفاد بسیاری به‌وجود آمده‌اند.» 
از دیگر بهاییان سرشناس نجف‌آباد باید به حاجی کلبعلی کفاش و تراب خان اشاره کرد که مراسم دفن ایشان در ربیع‌الثانی (زمستان) ۱۳۳۵ ق. منجر به آشوبی بزرگ در شهر و دستگیری ۳۲ نفر از بهاییان نجف‌آباد شد که سرانجام با حمایت حکومت اصفهان آزاد شدند. و نیز باید به زنی به‌نام مخموره نجف‌آبادی (نیای خاندان مخمور) اشاره کرد که در ۱۳۱۰ ش. در یکصد سالگی در نجف‌آباد درگذشت.
روستاهای ملک‌آباد و علی‌آباد واقع در یک فرسنگی حومه شهر نجف‌آباد، که امروزه جذب شهر شده‌اند، از مناطق محل تراکم جمعیت بهایی به‌شمار می‌رفتند و بخش قابل توجهی از سکنه و خرده‌مالکین این دو روستا بهایی بودند. در ملک‌آباد رؤسای بهاییان نورالله و اسدالله و در علی‌آباد کریم و رضا بیگ نام داشتند. مالکیت اصلی این دو روستا با ظل‌السلطان بود. در یک مورد، ظاهراً به تحریک حاجی یاور و به‌دستور آقا نجفی اصفهانی، مسلمانان شهر نجف‌آباد به این دو روستا ریختند و، به ادعای تاریخ ظهورالحق، منازل بهاییان را غارت کردند و در یک روز حدود ۵۰ هزار تومان اموال ایشان را بردند. در سال ۱۳۲۹ جمعیت ملک‌آباد ۵۷۳ نفر گزارش شده است. 

آذربایجان
مهم‌ترین روستای بهایی‌نشین آذربایجان سیسان، واقع در دهستان مهران رود بخش بستان‌آباد تبریز، بود. به‌نوشته اخبار امری، «اکثر قریب به اتفاق» اهالی سیسان بهایی هستند. و سیسان «پرجمعیت‌ترین قصبه آن سامان [آذربایجان] از لحاظ تعداد احبای الهی است.» جمعیت این روستا در سال ۱۳۲۹ ش. حدود ۱۶۶۰ نفر گزارش شده است. 
علاوه بر سیسان، در منطقه آذربایجان برخی روستاهای دیگر نیز وجود داشت که بخشی از سکنه آن، کم و بیش، بهایی بودند. از جمله باید به روستای مطنق (متنق) اشاره کرد که در اوایل دوره مظفرالدین‌شاه تعداد قابل توجهی بهایی داشت. این روستا نیز، چون سیسان، در بخش بستان‌آباد تبریز واقع و در سال ۱۳۲۹ سکنه آن ۱۰۵۷ نفر بود. 
اسکو و میلان نیز از مناطقی بود که در اواخر دوره قاجاریه تعداد قابل توجهی بهایی از میان سکنه آن برخاستند. بخشی از ایشان به عشق‌آباد مهاجرت کردند و در زمان رضاشاه به ایران بازگشتند. 
بخش اعظم سکنه شهر اسکو در دوران ناصری شیخی بودند و در دهه پایانی سلطنت ناصرالدین‌شاه تعداد بهاییان شهر به ۵۰ نفر رسید. در سال‌های پایانی سلطنت ناصرالدین‌شاه (حوالی ۱۳۱۲ ق.) حاکم اسکو بهایی بود و کسی جریت نداشت علیه این فرقه حرف بزند. در سال ۱۳۰۳ ق. به دلیل کثرت تبلیغات بهاییان در شهرهای اسکو و میلان آشوبی علیه ایشان پدید آمد و در نتیجه برخی مبلغین سرشناس بهایی، مانند مشهدی اصغر میلانی و محمد جعفر اسکویی، به عشق‌آباد رفتند. میرزا حیدرعلی اسکویی (نیای خاندان صمیمی تبریز) نیز به‌ صلاحدید پدرش و حاجی احمد میلانی به‌همراه این دو نفر و عایله مشهدی یوسف میلانی به عشق‌آباد رفت. او در عشق‌آباد با مشهدی اصغر میلانی شریک شده و در کاروانسرای مخدومقلی خان ترکمن حجره‌ای گرفتند و با ضمانت مشهدی ابراهیم میلانی به تجارت پرداخت. طرف عمده تجارت ایشان ترکمن‌ها بودند.

قزوین
شهر قزوین و روستاهای پیرامون آن، به‌ویژه قدیم‌آباد و ککین و محمدآباد و کله‌دره و اشتهارد و امین‌آباد و بایه، به‌عنوان یکی از مراکز بهاییان شناخته می‌شد. در تمامی روستاهای فوق‌الذکر محافل محلی بهایی وجود داشت که هدایت‌شان با محفل امری شهر قزوین بود. علت رشد بهایی‌گری در روستاهای فوق گروش یکی از علمای قریه قدیم‌آباد، به‌نام ملا حیدرقلی قدیم‌آبادی، به این فرقه در اواسط دوران مظفرالدین‌شاه و تبلیغات اوست. در سال ۱۳۲۹ جمعیت روستای قدیم‌آباد ۶۲۹ نفر بود.
از شهر قزوین تعداد قابل توجهی شخصیت‌های متنفذ و فعال بهایی برخاستند مانند آقا محمد جواد قزوینی و برادرش میرزا عبدالله از طایفه زرگر. محمد جواد از ایام اقامت میرزا حسینعلی نوری در ادرنه به تحریر و استنساخ الواح او مشغول بود ولی «جمیع اعضای خاندانش در حلقه ناقضین میثاق درآمدند» یعنی یا به فرقه ازلی پیوستند و یا با بابی‌گری قطع رابطه کردند. بخش قابل توجهی از اعضای طایفه زرگر قزوین بهایی بودند. فتنه قاجار، شاعره بهایی، در مثنوی خود می‌نویسد:

زرگران دیدم در آن شهر و دیار
همچو من دیوانگان روی یار

میرزا موسی خان حکیم الهی (پسر میرزا محمدجعفرخان مافی و نیای خاندان حکیم الهی)، شیخ کاظم سمندر (نیای خاندان سمندر)، آقا محمدمهدی و آقا محمد جواد عموجان (نیاکان خاندان فرهادی)، حاج شیخ محمدعلی نبیل (نیای خاندان نبیلی)، میرزا باقر اسعدالحکما (نیای خاندان اسعدی)، حاجی عبدالکریم قزوینی و برادرانش که خاندان بزرگی در تهران و قزوین بر جای نهادند، ابراهیم خان احیاءالسلطنه طبیب (نیای خاندان رستمی)، میرزا یوسف خان ثابت وجدانی (مبلغ سرشناس و نیای خاندان ثابت وجدانی)، میرزا رضاخان (نیای خاندان تسلیمی)، حاج میرزا غلامحسین راسخ و برادرش میرزا احمد (نیاکان خاندان راسخ) از بهاییان سرشناس قزوین بودند. 

همدان
همدان یکی از کانون‌های اصلی گسترش بابی‌گری و بهایی‌گری در سراسر ایران است. بابی‌گری و بهایی‌گری در همدان به‌وسیله جامعه متنفذ و منسجم یهودی این شهر اشاعه داده شد. فضل‌الله مهتدی، معروف به صبحی، مبلغ پیشین بهایی، می‌نویسد: «همدان اکثر بهاییانش یهودی‌اند.» به‌نوشته حسن نیکو، در همدان که مرکز مهم بهاییان است، به استثنای سه چهار نفر همگی یهودی بهایی هستند. 
در سال ۱۳۱۶ ق. سرشناس‌ترین بهاییان همدان، که به‌وسیله مظفرالملک حاکم وقت، بازداشت شدند عبارت بودند از: دایی روبین، حاجی یاری، حاجی موسی مبین، حاجی سلیمان طبیب، آقا سلیمان بن آقا موسی، حاجی مهدی بن آقا رفاییل، حاجی مهدی بن آقا یاری، آقا سلیمان زرگر که «کلاً از احبای اسراییل بودند.» از دیگر بهاییان سرشناس همدان، که همگی یهودی‌الاصل بودند، باید به افراد زیر اشاره کرد: میرزا ابراهیم و برادرش حافظ‌الصحه، حاج یوحنای حافظی، حکیم عزیز، حاجی حکیم هارون، حاجی حکیم موسی، حکیم یوسف، حاجی قلندر، حکیم الی و حکیم هارون، آقا علی کلیمی، آقا روبین و پسرش میرزا حبیب‌الله، شمس‌الاطباء اسراییلی همدانی، آقا یهودا، میرزا یوسف بن آقا ابراهیم. بر بنیاد همین جامعه یهودی- بهایی بود که مدرسه آمریکایی همدان تأسیس شد. 

برخی از خاندان‌های یهودی بهایی‌شده همدان عبارتند از: آزاده، اتحادیه (از نسل حکیم دانیال)، اخوان صفا (از نسل میرزا مهدی اخوان الصفا)، ارجمند (از نسل حاجی مهدی ارجمند بن آقا رفاییل، مؤلف کتاب گلشن حقایق)، باهر (از نسل حاجی میرزا طاهر)، برجیس (از نسل حکیم یعقوب)، جاوید (از نسل حاجی یهودا معروف به حاجی شکرالله جاوید)، حافظی (از نسل حاجی یوحنا خان)، رفعت (از نسل میرزا آقا جان طبیب)، ساجد (از نسل میرزا آشور یا آشر)، سراج (از نسل دکتر یوسف سراج)، شایان (از نسل میرزا یحیی شایان برادر کوچک میرزا سلیمان جاوید)، صمیمی (از نسل میرزا حبیب‌الله صمیمی)، صنیعی (از نسل میرزا آقا جان. اسدالله صنیعی آجودان مخصوص محمدرضا پهلوی در دوره ولیعهدی که بعداً به درجه سپهبدی رسید از این خانواده است)، عبدی (از نسل میرزا فرج‌الله عبدی)،‌ عطار (از نسل حاجی حبیب‌الله عطار همدانی)، علاقه‌بند (از نسل آقا یهودا علاقه‌بند)، عهدیه (یکی از اعضای این خاندان زن حسینقلی خان نظام‌السلطنه مافی شد)، فیروز، گرانفر (از نسل موشه پسر حاجی لاله‌زار)، لاله‌زار و لاله‌زاری (از نسل حاجی لاله‌زار)، مؤید (از نسل حبیب مؤید)، متحده (از نسل میرزا یعقوب متحده)، متحدین (از نسل میرزا محمدرضا جدیدالاسلام)، مشهود (از نسل میرزا یوسف مشهود)، ممتازی (از نسل نورالدین ممتازی برادر میرزا یعقوب متحده)، میثاقیه (از نسل آقا یهودا میثاقیه)، یوسفیان (از نسل میرزا یوسف بن آقا ابراهیم). 
خانواده کحال‌زاده نیز احتمالاً از یهودیان همدان است زیرا همسر دکتر حسین خان کحال، که اوّلین نشریه اختصاصی زنان ایران را به‌نام دانش در ۱۳۲۸ ق. منتشر کرد، دختر میرزا یعقوب همدانی (میرزا محمد حکیم‌باشی) بود. 
یهودیان بهایی همدان نقش مهمی در اشاعه بهایی‌گری در سایر مناطق داشتند. برای مثال، باید به میرزا ابراهیم اسراییلی همدانی (اتحادیه)، صاحب داروخانه اتحادیه رشت و عضو محفل روحانی رشت، در گیلان و نقش حاجی موسی همدانی در اراک اشاره کرد. حتی در ارمنستان (ایروان) نیز بهایی‌گری به‌وسیله یک یهودی همدانی (میرزا آقا جان طبیب اسراییلی) اشاعه یافت.
از سایر بهاییان همدان، که یا مسلمان‌تبارند و یا تبار ایشان برای نگارنده روشن نشد، می‌توان به خانواده‌های زیر اشاره کرد: پروین (از نسل حاج ابراهیم پروین دندانساز)، درویش (از نسل میرزا حسین خان درویش از بابیان اوّلیه)، توکل (از نسل حاجی محمدعلی تویسرکانی)، حصاری (از نسل محمدعلی حصاری)، دانش (از نسل عبدالحسین خان دینارآبادی)، درخشانی (از نسل حبیب‌الله درخشانی)، فانی (از نسل عزت‌الله فانی از بهاییان بهار همدان)، قوام (از نسل سید مهدی قوام).
در روستاهای همدان نیز تعدادی بهایی سکونت داشتند. در این میان به‌ویژه باید به روستای امزاجرد اشاره کرد که تعداد کثیری بهایی داشت در حدی که به احداث حظیرةالقدس دست زدند. در دوران ناصری بهایی مقتدر این روستا داوود قلی بیگ، از سران فرقه نصیریان (علی‌اللهی)، بود؛ و در دوران احمدشاه کدخدای قریه بهایی بود. در سال ۱۳۲۹ امزاجرد ۴۳۵ نفر سکنه داشت. عبدالحسین خان دینارآبادی (نیای خاندان دانش)، مالک روستای دینارآباد، نیز بهایی بود. در سال ۱۳۲۹ این روستا ۵۶۰ نفر سکنه داشت. در روستاهای احمدآباد و صحنه نیز از زمان ناصری تعداد قابل توجهی از بابیان و بهاییان بودند. صحنه همان روستایی است که قرةالعین دو روز در آن توقف کرد و اهالی را تبلیغ نمود.

از شخصیت‌های مهم بهایی همدان باید به صدرالصدور و سید مهدی قوام همدانی اشاره کرد: 
حاجی سید احمد صدرالعلما پسر حاجی سید ابوالقاسم صدرالعلمای همدانی، مباشر امور کتابت شرعیه حاجی میرزا هادی مجتهد همدانی، بود. سید احمد برای تحصیل به نجف رفت و سپس در مدرسه خان مروی تهران مستقر شد. در سال ۱۳۱۶ ق. در همدان به‌وسیله حکیم موسی، طبیب یهودی، به بهاییت گروید. به تهران بازگشت و در مدرسه مروی به تدریس و تحصیل پرداخت و لقب صدرالعلمای پدرش به او رسید. او سپس به طریقت شاه‌نعمت‌اللهی وارد شد و در این فرقه به مقام پیر دلیل، که نایب و قایم‌مقام پیر طریقت است، دست یافت. حاجی صدر در سال ۱۳۲۵ ق. در تهران درگذشت. او از سوی عباس افندی به «صدرالصدور» ملقب بود.
سید مهدی قوام همدانی به یک خانواده روحانی مقیم کردستان تعلق داشت. در سال ۱۳۱۸ ق. به‌وسیله دایی‌اش، آقا صادق، بهایی شد. قوام از مبلغین فعال بهایی بود و گروهی را بهایی کرد. مدتی در سلک علمای دینی سنندج بود. 

کاشان 
کاشان نیز، مانند همدان، از کانون‌های اصلی رشد بابی‌گری و بهایی‌گری در سراسر ایران است و این امر به‌دلیل وجود جمع کثیری از یهودیان آشکار و مخفی در این منطقه بود. به‌نوشته فاضل مازندرانی، شهر کاشان و توابعش در زمان آغاز دعوی میرزا حسینعلی نوری (بهاء) «مرکز پرجمعیتی از بهاییان بود.» علاوه بر بابی‌های پیشین، گروهی از یهودیان کاشان نیز بهایی شدند و این فرقه را در منطقه کاشان و توابع قدرت بخشیدند. در بخش‌های بعد، با برخی از خاندان‌های یهودی بهایی‌شده کاشان آشنا خواهیم شد. 
به‌علاوه، باید به حضور جمعی از بابی‌ها و بهایی‌ها در مناطق روستایی کاشان اشاره کرد. مهم‌ترین این مناطق نراق و آران و جوشقان و قمصر است. به‌نظر می‌رسد که در نراق غلبه با بابی‌های ازلی بود و در آران و جوشقان و قمصر با بهاییان. 
در دوران احمد شاه، در روستای آران (مرکز بلوک آران) محفل بهایی تأسیس شد که بهاییان مقتدری چون ارباب میرزا محمدرضا آرانی (نیای خاندان فلاح) گردانندگان اصلی آن بودند. ارباب میرزا محمدرضا آرانی در سال ۱۳۳۲ ق./ ۱۲۹۲ش. در این روستا به تأسیس مدرسه ویژه بهاییان دست زد که بعدها (۱۳۰۰ش.) به مدرسه معرفت تبدیل شد. از خاندان‌های سرشناس بهایی آران، علاوه بر فلاح، باید به ضیایی و فروغی اشاره کرد. سکنه روستای آران کاشان در سال ۱۳۲۹ ش. حدود ده هزار نفر گزارش شده است. در روستاهای بیدگل و نوش‌آباد (از توابع آران) نیز تعدادی بهایی ساکن بودند. 
در روستای جوشقان و توابع آن، به‌ویژه فتح‌آباد و ضیاءآباد، نیز تعدادی بهایی وجود داشت. جمعیت روستای جوشقان در سال ۱۳۲۹ ش. ۲۷۶۶ نفر ذکر شده است.

مازندران
ساری و توابع آن از مراکز متراکم جمعیتی بهاییان بود. در دوران احمد شاه قاجار، سران ثروتمند دو طایفه مقتدر این منطقه (عبدالملکی و کلبادی) بهایی بودند و طبعاً در میان اتباع ایشان بهاییان حضور داشتند. 
علاوه بر شهرهای ساری و بارفروش (بابل)، که در اواخر سده نوزدهم و اوایل سده بیستم میلادی مأوای گروهی از متنفذان و ثروتمندان بهایی بود (مانند اعضای خاندان‌های کلبادی و درخشان و مقدس در ساری و خاندان شریعتمدار در بابل)، از مراکز بهایی‌نشین منطقه فوق باید به شهرها و روستاهای زیر اشاره کرد: آمل، ارطی، ایول، بابلسر، بهنمیر، چال زمین، درزیکلا، روشندان، ضیاء گلده، عرب خیل، علی‌آباد (شاهی)، فریدون کنار، کفشگرکلا و ماه فروزک. در تمامی این روستاها محفل روحانی دایر بود. 
در این میان روستاهای درزیکلا و کفشگرکلا (از توابع علی‌آباد) چنان انباشته از جمعیت بهایی بودند که به «قراء بابی» شهرت داشتند. در سال ۱۳۲۹ جمعیت کفشگرکلا ۱۶۰۰ نفر گزارش شده است. روستای ماهفروزک (ماهفروجک) در تاریخ بهاییت از اهمیت فراوان برخوردار بود و از آن با ‌عنوان «روستای مبارکه» یاد می‌شد. مقبره برخی بهاییان نامدار در این روستا واقع است. از مشاهیر بهاییان این روستا باید به ملاعلیجان ماهفروزکی ملقب به «علی اعلی» اشاره کرد. در سال ۱۳۲۹ سکنه این روستا ۵۶۰ نفر ذکر شده است.
محل تراکم بهاییان در مازندران از ساری به سمت گرگان امتداد می‌یافت. از سرشناس‌ترین خانواده‌های بهایی گرگان باید به خانواده‌های ابتهاج (از نسل ابراهیم خان ابتهاج‌الملک گرگانی) و سرخوش (از نسل میرزا یحیی خان سرخوش) اشاره کرد. در بسیاری از شهرها و روستاهای گرگان، از جمله گرگان، گنبد کاووس، بندر گز، مینودشت، کورون کفتر، کلاله، کالیکش، قونیلی، قریه بدیع، قره قاج، قره شو، قرق، فاضل آباد، شیرآباد، رامیان، خوشه، خان ببین، جلالیه، پیچک محله، پهلوی دژ، بشمک شاه پسند، باجگیر، رحمت آباد و غیره بهاییان حضور داشتند. 

رشد بهایی گری در دوران هویدا
در سال ۱۳۴۵، در اوایل صدارت امیرعباس هویدا- که به یک خاندان سرشناس بهایی تعلق داشت، ایران به ۲۴ «قسمت امری» تقسیم می‌شد. هر قسمت امری دارای مرکزی بود که محفل آن به «محفل روحانی مرکز قسمت امری» موسوم بود. 
قسمت‌های امری و مراکز بیست و چهارگانه آن به شرح زیر بود: 
۱- آباده (آباده)، ۲- آذربایجان شرقی (تبریز)، ۳- آذربایجان غربی (رضاییه)، ۴- اصفهان (اصفهان)، ۵- بابل (بابل)، ۶- گرگان (گرگان)، ۷- بنادر و جزائر خلیج فارس (بندرعباس)، ۸- خراسان (مشهد)، ۹- خوزستان (اهواز)، ۱۰- زاهدان (زاهدان)، ۱۱- ساری (ساری)، ۱۲- سنگسر (سنگسر)، ۱۳- تهران (تهران)، ۱۴- عراق (اراک)، ۱۵- فارس (شیراز)، ۱۶- قاینات (بیرجند)، ۱۷- قزوین (قزوین)، ۱۸- کاشان (کاشان)، ۱۹- کرمان (کرمان)، ۲۰- کرمانشاه (کرمانشاه)، ۲۱- گیلان (رشت)، ۲۲- نی‌ریز (نی‌ریز)، ۲۳- همدان (همدان)، ۲۴- یزد (یزد). 

آنچه در این فهرست حایز اهمیت است تراکم جمعیت بهاییان در برخی مناطق است که تأسیس یک مرکز امری مستقل را ضرور ساخته بود. مهم‌ترین این مناطق فارس و مازندران است. در فارس سه مرکز امری دایر بود (شیراز، آباده، نی‌ریز) و در مازندران سه مرکز امری (ساری، بابل و گرگان). 
ر سال ۱۳۴۹ تعداد مراکز قسمت امری ایران به ۶۷ مرکز رسید و در «نقشه پنج ساله»، که به اواخر دوران سلطنت پهلوی تعلق دارد، باید تعداد محافل محلی ایران به ۱۱۰۰ محفل می‌رسید.


عبدالله شهبازی، مورخ
به نقل از وبلاگ نویسنده


 



سایت موسسه فرهنگی موعود