بـه زبـان گـویـم اگر جمعـه نیاید چه کنم؟!
عـمـلـم داد زنـــد، گرکه بیاید چه کنم؟!
یــاد دلـبــر کـنـم و دلـبـــر خـود رنـجـانـم
خجلازکردهی خود گرکه بیاید چه کنم؟!
جمعـهها نـدبه کـنم هفـته چـو آغـاز شـود
دل بـه اغـیاردهـم، گرکه بیاید چه کنم؟!
مــدّعـــی هسـتـم و هـم، منـتـظـر آمـدنش
بر دلش زخم زدم، گرکه بیاید چه کنم؟!
نمـکـش خــوردم و ظـرف دل او بشکستم
منکهعهدششکنم گرکه بیاید چه کنم؟!
بـر ســر سفـرهی لطف و کرمش بنشستم
بـنـدهای ناخـلفــم، گرکه بیاید چه کنم؟!
بارالهــا! نظــری بـر مـن مسکیــن بنما
ترسمازنامهیخود،گرکه بیاید چه کنم؟!
معینی زاده
//