این مطلب بخشی از یک سلسله مطالب است.

۲. توحید ابوبکر!

در صفحه ۱۵۵ اثر، در پی عنوان بدر بلال می‌نویسد:
در این میان، بلال، مؤذن رسول، از دیگران همه، بیشتر کّر وفّر داشت، گویی روز روز اوست. این برده‌ی‌ سیاه پوست حبشی که عمری را در بردگی و تحقیر گذرانده بود و بخصوص، پس از گرایش به اسلام در مکه شکنجه‌های هولناکی را تحمل کرده بود. اکنون، خود را مجاهد آزادی می‌بیند که همگام با یاران همفکرش شمشیر بدست، در برابر همهء اربابان و بخصوص خواجهء پلید و بیرحم خویش، امیة بن خلف ایستاده است.

جنگ بدر، برای سعدبن‌معاذ و ابوبکر و عمر و دیگران یک جنگ اعتقادی است، اما برای بلال، علاوه بر آن، جنگی انتقامی و آزادی بخش است، جنگ آزادی علیه برده‌داری، علیه اسارت انسان.

توحید بلال تنها یک توحید فکری و فلسفی مجرد نیست، آنرا با همه گوشت و پوستش حس می‌کند، توحید ابوبکر بینش حق بین و عملی است، یک جهان‌بینی درست اعتقادی است. توحید بلال مسلک اجتماعی و سیاسی و حیاتی است که دامنه‌ی آن تا کوچه و بازار و روابط فردی و گروهی و طبقاتی و حتی زندگی خصوصی او کشیده می‌شود و این اختلاف در بدر بخوبی تجلّی کرد.

پاسخ: جای پرسش است که چگونه آقای دکتر در توصیف توحید بلال به سوی ابوبکر کشیده می‌شود و می‌گوید: «توحید ابوبکر بینش حق بین وعملی است، یک جهان بینی درست اعتقادی است.» معلوم نیست آقای دکتر با چه انگیزه‌ای به تمجید ابوبکر می‌پردازد. اگر منظور ارائه الگو است، که دوست و دشمن بر افضلیت حضرت علی× اذعان دارند.

بهتر بود آقای شریعتی نمونه‌ای از توحید ابوبکر را در اینجا ارائه می‌کرد تا بهتر متوجه ایمان ابوبکر می‌شدیم.

از امام صادق× درباره‌ی انگیزه‌ی اظهار ایمان ابوبکر پرسش شد که آیا وی با اشتیاق مسلمان شد یا از ترس؟ حضرت می‌فرماید: هیچ کدام! بلکه از طمع بود. چون خوابی دیده بود، به خاطر آن خواب مسلمان شد.[۱]

در صفحه آینده تجلّی بینش حق‌بین و جهان‌بینی درست ابوبکر را خواهیم‌ دید.


۳. فراریان جنگ

دکتر شریعتی، به رغم اعتقاد به ایمان بالای ابوبکر، در قضیّه‌ی جنگ احد دچار تناقض‌گویی شده است. در ص ۱۷۹ می‌گوید:

...، عثمان فرار کرد، عمر بن خطاب فرار کرد، طلحةبن عبیدالله فرارکرد، ابوبکر بن ابی قحافه فرار کرد. گروهی از مسلمانان از دره گریخته بر صخره‌ای‌ بالا می‌رفتند و به نجات خویش می‌اندیشیدند. یکی از آن میان گفت: ای کاش قاصدی می‌داشتیم و پیش عبدالله اَبیّ می‌فرستادیم تا از ابوسفیان برایمان امان بگیرد. ای قوم! محمد کشته شده است ‌و پیش از آنکه بر شما در آیند و شما ر ا بکشند بسوی خویشان خود باز گردید....

پاسخ اول: آن شخصی که آرزوی امان از ابوسفیان نمود عمر بن خطاب بود که به صورت مجهول ذکر شده است.[۲]

دوم: قرآن کریم می‌فرماید: هر کس در آن هنگام (کارزار) به آنها (دشمن) پشت کند ـ مگر کسی که هدفش کناره گیری از میدان برای حمله‌ی مجدّد، و یا به قصد پیوستن به گروهی (از مجاهدان) بوده باشد ـ (این فرد فراری) به غضب خدا گرفتار خواهد شد وجایگاه او جهنّم است و چه بد سرانجامی است.[۳]

یعنی فرار از جنگ، باعث دوری از رحمت خداوند و رفتن به جهنم می‌شود. ابوبکر خود بارها به فرار از جنگ احد اعتراف کرده است.

عایشه می‌گوید: ابوبکر هر وقت از جنگ احد یاد می‌کرد، می‌گفت: من اولین کسی بودم که بعد از فرار برگشتم.[۴]

علامه مجلسی& در بحار الانوار ماجرای فرار ابوبکر و عمر از خیبر و أحد را از کتابهای بزرگان اهل سنت نقل کرده است. از آن نمونه می‌نویسد:

حاکم نیشابوری در کتاب مستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۳۷ می‌نویسد: علی[×] به أبولیلی گفت: آیا با ما در خیبر نبودید؟ گفت: چرا، به خدا با شما بودم که پیامبر| أبوبکر را به سوی خیبر فرستاد و با قشونش از جبهه فرارکردند. حاکم می‌گوید: سند این حدیث صحیح است.

نیز روایتی در ج ۳ مستدرک ص ۳۸ از جابر نقل می‌کند که می‌گوید: پیامبر| در روز خیبر پرچم اسلام را به عمر داد. عمر از جبهه فرار کرد و گفت: ای رسول خدا، قشون ترسیدند و فرار‌ کردند! لشکریان نیز می‌گفتند: ای رسول خدا، این عمر بود که ترسید و فرار کرد.

در کنز العمال، ج ۵، ص ۲۸۴ از بریدة، این روایت نقل شده است. نیز در تاریخ ابن جریر، ج ۲، ص۳۰۰ به دو طریق، و از نسایی در خصایص، ج ۵، و هیثمی در مجمع الزواید، ج ۶، ص۱۵۰، و محب الدین طبری در ریاض النضرة، ج ۲، ۱۸۷. این واقعه‌ (فرار ابوبکر و عمر در خیبر) مورد اتّفاق همه است.[۵]

کسی که بینش حق بین و جهان بینی درستی دارد، کشته شدن در رکاب پیامبر را شهادت می‌داند و در و رای آن بهشت را می‌بیند و مانند امیرمؤمنان علی× جانفشانی می‌کند و تنها کسانی که بینش غلطی داشته‌اند،‌ کشته شدن را شکست می‌دانند، پیامبر اکرم| را تنها رها کرده، فرار می‌کنند و آرزوی امان از مشرکان را در سر دارند. به همین سبب به فرموده‌ی قرآن کریم سزاوار دوزخ خواهند بود. آیا این است بینش حق بین و عملی ابوبکر!

 

ادامه دارد...


 پی‌نوشت‌ها:

[۱]. وذلک أنه کان تاجرا بالشام فرأی رؤیا فقصها علی بحیرا الراهب (الغدیر، علامه أمینی، ج ۷ ص ۲۷۱؛ لوامع، صاحبقرانی، ج ۲، ص ۳۸۶؛ نزهة المجالس، صفوری شافعی، ج ۲، ص ۱۵۲ چاپ مصر.)

[۲]. فرازهایی ازتاریخ اسلام، آیت الله سبحانی، ص ۲۷۹، شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱۵، ص ۲۲ - ۲۵.

[۳]. وَمَن یُوَلِّهِمْ یَوْمَیِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلَی فِیَةٍ فَقَدْ بَاء بِغَضَبٍ مِّنَ الله وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِیْسَ الْمَصِیرُ. (سوره انفال، آیه ۱۶.)

[۴]. عن عایشة قالت: کان أبو بکر إذا ذکر یوم أحد قال...: کنت أول من فاء یوم أحد. (کنز العمال، متقی هندی، ج ۱۰، ص ۴۲۴؛ غزوه أحد، حدیث ۳۰۰۲۵.)

[۵]. بحار الأنوار، ج ۳۰، ص ۵۲۵.

 

این مطلب بخشی از یک سلسله مطالب است.

 

//