بررسی و نقد"نقد کتب حدیث"(نوشته مصطفی طباطبایی) -۷
آقای طباطبایی حدیثی را از اصول کافی جلد ۲ص ۳۷۵ نقل و چنین مینویسد:
" شیخ کلینی در «اصول کافی» در «باب مجالسه اهل المعاصی» روایتی آورده که سند آن به لحاظ علم رجال، بیاشکال است (وقتی که متن حدیثی با کتاب خدا موافق نباشد به سندش نباید اعتماد کرد زیرا کسی که متن حدیثی را جعل میکند، سندش را هم جعل خواهد کرد.!) ولی متن حدیث با قرآن مجید سازگاری ندارد و باید بطلان آن اعلام گردد بویژه که برخی از «اعلام» (به کتاب المکاسب، اثر شیخ انصاری، ص ۴۵ (بخط طاهر خوشنویس) نگاه کنید.) بدان استناد و استدلال نمودهاند. متن حدیث بشرح زیر است:
« مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ِذَا رَأَیْتُمْ أَهْلَ الرَّیْبِ وَ الْبِدَعِ مِنْ بَعْدِی فَأَظْهِرُوا الْبَرَاءَةَ مِنْهُمْ وَ أَکْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ وَ الْقَوْلَ فِیهِمْ وَ الْوَقِیعَةَ وَ بَاهِتُوهُمْ کَیْلَا یَطْمَعُوا فِی الْفَسَادِ فِی الْإِسْلَامِ وَ یَحْذَرَهُمُ النَّاسُ وَ لَا یَتَعَلَّمُوا مِنْ بِدَعِهِمْ یَکْتُبِ اللَّهُ لَکُمْ بِذَلِکَ الْحَسَنَاتِ وَ یَرْفَعْ لَکُمْ بِهِ الدَّرَجَاتِ فِی الْآخِرَةِ ».
(الأصول من الکافی، ج ۲، ص ۳۷۵ مقایسه شود با ترجمه اصول کافی در ج ۴، صص ۸۳-۸۴)
یعنی: «محمّد بن یحیی، از محمّد بن حسین، از احمد بن محمّد بن ابی نصر، از داوود بن سرحان از ابو عبدالله صادق روایت کرده است که گفت رسول خدا -صلی الله علیه و آله و سلم- فرمود: پس از من هنگامی که اهل شک و بدعت را دیدید بیزاری خود را از آنها آشکار کنید و دشنام بسیار بدان ها دهید و درباره آنان بدگویی کنید و به ایشان بهتان زنید تا نتوانند به فساد در اسلام طمع بندند و در نتیجه، مردم از آنان دوری گزینند و بدعتهای ایشان را نیاموزند (که اگر چنین کنید) خداوند برای شما در برابر این کار، نیکی ها نویسد و درجات شما را در آخرت بالا برد»!!
شک نیست که اهل بدعت، سزاوار سرزنش و نکوهش هستند ولی بهتان زدن به ایشان شرعاً و عقلاً جایز نیست چرا که اولاً قرآن مجید میفرماید:
وَلاَ یجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی أَلاَّ تَعْدِلُواْ.((مایده / ۸) «دشمنی با گروهی، شما را به بیعدالتی درباره آنها وادار نکند».
و ثانیاً عقل حکم می کند که بهتان زدن به بدعتگذاران از عاقبت نیکی برخوردار نخواهد بود زیرا ممکن است دیر یا زود، نادرستی آن بهتان آشکار شود، و مایه رسوایی بهتان زننده را فراهم آورد و اعتماد از دیگر سخنان او نیز برخیزد و در نتیجه، کار به زیان اهل حق و به سود اهل بدعت تمام شود. بعلاوه، دشنام دادن به مخالفان و بدعتگذاران موجب میشود که آنها نیز به اهل حق و مقدّسات آنها اهانت ورزند چنانکه در قرآن کریم میخوانیم:
وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیسُبُّواْ اللّهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْمٍ(. (انعام / ۱۰۸)
«کسانی را که (مشرکان) جز خدا میخوانند دشنام مدهید زیرا که ایشان نیز ستمگرانه و ناآگاهانه به خدا دشنام میدهند».!
ناگفته نماند که برخی از شارحان کافی، عبارت «باهتوهم» را چنین تفسیر نموده اند که «با دلیل و برهان، بدعتگذاران را حیران سازید» ولی این معنا با لغت عرب، سازگاری ندارد زیرا هر چند فعل ثلاثی مجرد «بهت» بمعنای: دهش و سکت متحیرا (مدهوش و حیرت زده خاموش شد) آمده است ولی این فعل، چون به باب «مفاعله» رود و بصورت «باهت» در آید بمعنای: «حیره و ادهشه بما یفتری علیه من الکذب» بکار میرود یعنی: «با دروغی که به او بست، وی را حیرت زده و مدهوش ساخت»(به المنجد ذیل واژه «بهت» نگاه کنید.)! آری، با دروغ بستن به بدعتگذاران، نمیتوان از اسلام دفاع کرد و از پاداش خداوندی بهره مند شد بلکه با برهان و دلیل باید به این امتیاز دست یافت که «الغایات لا تبرر الوسایط»! «هدفها، وسیلهها را توجیه نمیکنند»!"
نقد و بررسی:
آقای طباطبایی در مطلع کتاب"حقارت سلمان رشدی"می نویسد:
"«برخی از مردم تا آنجا تشنة نامآوری و شهرتاند که حاضر میشوند برای آنکه آوازهای پیدا کنند، مقدّسترین امور را مورد تمسخر قرار دهند! حقیقت آنستکه این روحیه، از حقارت شدیدی ناشی میشود که آنها در خود احساس میکنند و چون ایمان راستینی به خدا ندارند نمیتوانند احساس مزبور را از راه درک عظمت خداوند جبران کنند و نفس خود را بوسیلة این توجّه پرشکوه، تعالی بخشند، بدین جهت با اهانت به مقدّسات دینی یا توهین به بزرگان دین، ناخودآگاه خودشان را برتر از همة امور مقدّس و والاتر از تمام بزرگان و پیامبران وانمود میکنند، یعنی این بیچارگان با همة ذلّت نفس، بطور ناخودآگاه ادّعای خدایی دارند! اینست که در پیشگاه حقیقت، سزاوار تمسخر و در خور تحقیرند چنانکه در تنزیل ربّانی میخوانیم)اللَّهُ یَسْتَهْزِیُ بِهِمْ وَیَمُدُّهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ(."
همینجا از آقای طباطبایی سوال میکنیم:
شما چگونه کسی را که تشنه نام آوری بوده و مقدس ترین مفاهیم دینی را به استهزاء میگیرد و ایمان راستین ندارد واز درک عظمت خداوندی عاجز است و با اهانت به مقام شامخ عصمت و نبوت بزرگترین بدعتها رابه نام دین پایه گذاری میکندوباتوهین به بزرگان دین بیچارگی و ذلت نفس خود را نشان داده و بطور ناخودآگاه ادّعای خدایی دارد، سزاوار تمسخر و در خور تحقیرمی دانید و برای این تمسخر و تحقیر به قران استشهاد میکنید که: "اللَّهُ یَسْتَهْزِیُ بِهِمْ وَیَمُدُّهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ" و اورا در خور عبارات و صفاتی ازقبیل "دستهای آشکار و پنهان غرب، بازیچه مقاصد سیاسی، توطئه سیاسی،پیروخاورشناسان مغرض،دارای ترفندها و انگیزههای شیطانی،در جایگاه حقیر،پیرو نیرنگهای باطل گرایان و شیطان پرستان میدانید
حال به نظر شما اشکالی دارد که سلمان رشدی دارای صفات فوق را دروغگو، مزدور، خاین، بی شرف و منافق بنامیم؟ آیا جز اینست که شما خودتان به حدیث"باهتوا"برای یک بدعت گذار در دین در عمل ملتزم بوده اید؟
آقای طباطبایی مرقوم داشته اند: شیخ کلینی در «اصول کافی» در «باب مجالسه اهل المعاصی» روایتی آورده که سند آن به لحاظ علم رجال، بیاشکال است ولی متن حدیث با قرآن مجید سازگاری ندارد و باید بطلان آن اعلام گردد.
۱- قطعا روایت مخالف قرآن پذیرفتنی نیست ولی ملاک تشخیص این مخالفت چیست و با کیست؟! با توجه به اینکه نویسنده مقاله معیار و ملاکی برای تشخیص حدیث موافق یا مخالف با قرآن تعیین نکرده است، نمیتواند حدیث مورد بحث را مصداق مخالفت با قران معرفی نماید.
۲- آیا بر اساس فهمی که هر نفر از ظاهر قرآن دارد،به محض برخورد با روایتی که آن را ناسازگار با برداشت خود میبیند باید فورا حکم به بطلان آن کند؟ یا به دنبال یافتن معنای دیگری برای آیه و روایت باشد
وبلاگ قرآنیان