مقدمه
تقیه یکی از عملکردهای شیعیان است، که ریشهای به قدمت عمر بشر دارد؛ این عملکرد در اسلام نیز وجود دارد و مورد تأیید قرآن و احادیث است. به عنوان مثال امام صادق علیهالسلام فرمودند:
«تقیه آیین من و آیین پدران من است؛ کسی که تقیه ندارد دین ندارد (۱).»
متأسفانه، این عملکرد نیز مانند بسیاری دیگر از اعمال شیعیان، برای برخی از منکران حقیقت گران میآید؛ لذا به بهانههای مختلف آن را مورد خدشه قرار میدهند.
یکی از شبهاتی که دربارۀ تقیه مطرح مینمایند این است که تقیه همان دروغ است و دروغ معصیت است؛ لذا کسی که تقیه مینماید عاصی و گنهکار است. این شبهه، به عنوان مثال در کتاب ضالهای با عنوان «۱۷۸ سؤالی که باعث هدایت جوانان شیعه شد» در پرسشهای شمارة۱۷۲ و ۷۹ مطرح گشته است که اینک به بررسی و پاسخ آنها میپردازیم.
متن سؤال ۱۷۲ از کتاب شبهه
«منابع شیعیان به اتفاق میگویند که ائمه تقیه میکردهاند و تقیه یعنی اینکه امام، غیر از آنچه در دل دارد چیزی دیگر را اظهار کند، و گاهی ممکن است سخنی بگوید که حق نیست. و کسی که تقیه میکند معصوم نیست، چون حتماً دروغ خواهد گفت و دروغ یک گناه است.»
بازنویسی پرسش
این سؤال در برگیرندۀ این مضمون است: از آنجا که تقیه همیشه مستلزم دروغ و گفتار باطل است، در نتیجه با عصمت امامان ناسازگار است.
چهارچوب پاسخ
پاسخ این شبهه را در دو بخش مطرح میکنیم:
اول اینکه تقیه همیشه مستلزم، گفتار باطل و دروغ نیست.
دوم اینکه حتی اگر تقیه مستلزم دروغ باشد، با عصمت امامان ناسازگار نیست.
متن سؤال ۷۹ از کتاب شبهه
«شیعیان میگویند که ائمه معصومند، و از طرفی میگویند آنها تقیه میکنند. این دو چیز با هم تناقض دارند. پس وقتی شما صحت آنچه را که امامانتان میگویند و انجام میدهند نمیدانید، معصوم بودنشان چه فایدهای دارد؟»
بازنویسی پرسش
این پرسش این دو نکته را شامل میشود که اولاً؛ تقیۀ ائمه علیهمالسلام با عصمت ایشان ناسازگار است. (که در ضمن سؤال قبلی نیز مطرح گردید) ثانیاً امام معصومی که اهل تقیه است، چه خاصیتی دارد؟ به عبارت دیگر، چون امام تقیه میکنند، ممکن است آنچه از زبانشان جاری میشود از روی تقیه باشد در این صورت آنچه به مخاطبشان میرسد حکم واقعی دین نیست بلکه حکم تقیهای است؛ در این صورت کارایی امام چیست؟
چارچوب پاسخ
مقولة سازگاری تقیه با عصمت، در ضمن پاسخ سؤال نخست پرداخته خواهد شد. برای پاسخ بخش دیگر سؤال توضیحاتی مطرح خواهد شد تا نشان دهد تصور ناکارآمدی امام معصومی که تقیه میکند تصوری بیجاست.
تقیه همیشه مستلزم دروغ نیست
دروغ اغلب از نوع بیان کردن و خبر دادن امری است که خلاف واقع است و لذا دروغ غالباً از گناهان زبان بر شمرده میشود. اما تقیه همیشه از نوع خبر دادن نیست. مثلاً گاهی تقیه به صورت انجام فعل (عملکرد) است. گاهی به صورت سکوت کردن و اظهار نکردن حقیقتی است. که این اقسام تقیه اساساًً زبانی نبوده و با بیان کردن فاصله دارند. برخی دیگر از مصادیق تقیه نیز، که از سنخ بیان و اظهار است، مستلزم دروغ نیست. مثلاًً مصادیقی از تقیه با دوپهلو سخن گفتن محقق میشود که دروغ محسوب نمیگردد. بنابر این محدودکردن تقیه به تقیههایی که به صورت سخنگفتن است، آن هم سخنگفتنی که با دروغ همراه است، ناصحیح است و نیمنگاهی به متون دینی نشان میدهد که دامنة تقیه بسیار گسترده است و هر تقیهای مستلزم دروغ نیست. در ذیل به مصادیقی از تقیه اشاره میگردد. با توجه به اینکه طراح پرسش مذکور از اهلسنت میباشد، سعی شده حتیالامکان از مصادیق مذکور در کتب اهلسنت استفاده شود تا معلوم گردد ادعای پرسشگر با مفاد مندرج در منابع مذهب خودش هم ناسازگار است.
تقیۀ عملی، مصداقی از تقیه
گاهی تقیه به صورت عمل و اقدامی است که فردی انجام میدهد. در این صورت اصلاً کلامی از زبان جاری نشده است که بخواهد دروغ یا راست باشد. موارد ذیل مثالهایی است از تقیة عملی که در آنها دروغی مطرح نشده است.
تقیۀ رسول خدا صلیاللهعلیهواله برای حفظ دین تازه مسلمانان
ابن ماجه قزوینی درباره تقیۀ عملی رسول خدا صلیاللهعلیهواله مینویسد:
«از عایشه روایت شده است که گفت: از رسول خدا صلیاللهعلیهواله در مورد حجر (اسماعیل) سؤال کردم؛ فرمود: داخل خانه کعبه است؛ پرسیدم پس چرا آن را وارد کعبه نکردهاند؟ فرمود: نتوانستند سرمایه این کار را تأمین کنند. گفتم: چرا درب آن این مقدار بالا است که تنها با نردبان به آن میتوان رسید؟ فرمود: قوم تو اینگونه کردند تا هر آنکس را میخواهند به کعبه وارد کنند و جلوی هرکس را که خواستند بگیرند. و اگر این نبود که قوم تو تازه از کفر جدا شدهاند ـ زیرا میترسم که دلهای ایشان (از دین) رمیده شود ـ در این مورد که کعبه را تغییر داده و آن مقدار را که از آن بیرون مانده است وارد کعبه نمایم و در آن را با زمین یکسان کنم، تصمیم میگرفتم. (۲)»
در این مثال، همانطور که ملاحظه میشود، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای حفظ دین تازه مسلمانان، حجراسماعیل را که میبایست درون کعبه باشد، به حال خود رها کرده و وارد کعبه نکردند. این عمل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مثالی است از تقیهای که شیعه بدان معتقد است. چنان که ملاحظه میشود، در این موضوع اصلاً کلامی از لسان مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم صادر نشده است که بخواهد دروغ باشد.
تقیۀ مسروق بن الأجدع از معاویه (۳)
«معاویه بتهایی از طلا را برای فروش به هند فرستاد؛ در راه مسروق آنها را دید و گفت: اگر میدانستم که معاویه به سبب این کار من را میکشد، این بتها را غرق میکردم؛ اما میترسم که من را شکنجه نماید و سبب به فتنه افتادن من شود! قسم به خدا نمیدانم معاویه کدامیک از این دو شخص است: شخصی که کارهای بد خود را نیک میپندارد؛ و یا کسی که از آخرت نا امید شده است و از دنیای خویش بهره میبرد. (۴)»
مثالهایی دیگر از تقیۀ عملی
علاوه بر مثالهای مذکور، مثالهای بسیارِ دیگری از تقیههای عملی نیز وجود دارد:
نماز خواندن پنهانی حضرت علی علیهالسلام با پیامبر اکرم صلیاللهعلیهواله در اوایل بعثت ایشان (۵)
اذان تقیهای امام سجاد علیهالسلام در خانه (۶)
دعای رحمت امام برای کسی که از ترس دشمن از ایشان روی گردانیده بود (۷)
نماز خواندن حسنین علیهماالسلام پشت مروان (۸)
نماز خواندن امیرالمؤمنین علیهالسلام پشت مخالفان (۹)
عیادت برخی اصحاب از منافقان و معاشرت با آنان (۱۰)
مهاجرت کردن از روی ترس (۱۱)
ازدواجهای تقیهای مانند: ازدواج امکلثوم با خلیفه دوم از روی تقیه (۱۲)، ازدواج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با مخالفان از روی تقیه (۱۳)
جواز تزویج مؤمنه با ناصبی در حالت تقیه (۱۴)
جواز نماز خواندن پشت منافق در شرایط تقیه (۱۵)
جواز تثلیث (سه بخش کردن) افعال وضو در شرایط تقیه (۱۶)
جواز ترک نمازهای پنجگانه از روی تقیه (۱۷)
جواز روزه و افطار با سلاطین جور (۱۸)
جواز سجود بر بساط (زمین سبزهزار) به ضرورت (۱۹)
جواز قضاوت به احکام ایمة جور و تعامل با آنها (۲۰)
جواز شرکت در نماز جماعت اهل تسنن (۲۱)
جواز نهی از قتلِ قاتل و یا فاسد کافر و ناصب از روی تقیه (۲۲)
لعن نکردن مشرکان به اسم، نزد اقاربشان (۲۳)
ملاحظه میشود که اینها، نمونههای مختلفی از تقیه است که نشان میدهد، تقیه کردن، ملازم با دروغ گفتن نیست. روشن است، ازدواج، مهاجرت، روزه گرفتن و افطار کردن، نماز خواندن، سجده کردن، اذان گفتن، نکشتن، لعن نکردن، معاشرت کردن، عیادت کردن و بسیاری مثالهای دیگر، اعمالی هستند که میتوانند مصداق تقیه باشند؛ در حالی که در هیچ یک دروغی بر زبان جاری نشده است.
سکوت و پنهان نمودن حقیقت، مصداقی از تقیه
گاهی نیز تقیه به صورت، پنهان کردن و نگفتن حقایق است. همانطور که میدانیم سکوت و نگفتن حقیقت دروغ محسوب نمیشود. موارد ذیل مثالهایی از این گروهاند:
تقیۀ مؤمن آل فرعون
مؤمن آل فرعون از نزدیکان حضرت موسی بود و ایمانش را از فرعون و اطرافیان وی مخفی کرده بود.
همین مطلب باعث شد که او بتواند جان حضرت موسی علیهالسلام را نجات دهد. هنگامی که احساس کرد که به زودی آتش خشم فرعون، جان موسی را خواهد گرفت، مردانه پا پیش نهاد و با سخنان سنجیده و حساب شدۀ خود از آن حضرت جانانه و صد البته عاقلانه دفاع کرد بدون آنکه دروغی بگوید.
وَقالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إیمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ وَقَدْ جاءَکُمْ بِالْبَیِّناتِ مِنْ رَبِّکُمْ وَإِنْ یَکُ کاذِباً فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَإِنْ یَکُ صادِقاً یُصِبْکُمْ بَعْضُ الَّذی یَعِدُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّاب. (۲۴)
«و مرد مؤمنی از آل فرعون که ایمان خود را پنهان میداشت گفت: آیا میخواهید مردی را بکشید بخاطر اینکه میگوید: پروردگار من «اللَّه» است، در حالی که دلایل روشنی از سوی پروردگارتان برای شما آورده است؟! اگر دروغگو باشد، دروغش دامن خودش را خواهد گرفت و اگر راستگو باشد، (لا اقل) بعضی از عذابهایی را که وعده میدهد به شما خواهد رسید. خداوند کسی را که اسرافکار و بسیار دروغگوست هدایت نمیکند.
تقیۀ عبد الله بن عمر از حجاج
از ابن عمر روایت شده است که گفت:
«حجاج مشغول سخنرانی بود؛ از وی سخنی شنیدم که آن را قبول نداشتم؛ تصمیم گرفتم تا به وی اعتراض کنم؛ اما به یاد سخن رسول خداصلی الله علیه و آله وسلم افتادم که میفرمود: سزاوار نیست مؤمن خود را ذلیل کند؛ از ایشان پرسیدند که چگونه خود را ذلیل میسازد؟ فرمود: خود را در معرض بلاهایی قرار میدهد که توانایی آن را ندارد. (۲۵)»
در این مثال نیز عبدالله بن عمر آنچه از حق در سینه داشت پنهان نمود (تقیه کرد) تا به فرمودة پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ذلیل نگردد ولی دروغی هم از وی صادر نشد.
قضیة اصحاب کهف
خداوند در داستان اصحاب کهف میفرماید:
فَابْعَثُوا أَحَدَکُمْ بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدینَةِ فَلْیَنْظُرْ أَیُّها أَزْکی طَعاماً فَلْیَأْتِکُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ وَلا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً. إِنهَُّمْ إِن یَظْهَرُواْ عَلَیْکمُْ یَرْجُمُوکمُْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فیِ مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُواْ إِذًا أَبَدًا. (۲۶)
«اکنون یک نفر از خودتان را با این سکّهای که دارید به شهر بفرستید، تا بنگرد کدام یک از آنها غذای پاکیزهتری دارند، و مقداری از آن برای روزی شما بیاورد. امّا باید دقّت کند، و هیچ کس را از وضع شما آگاه نسازد. چرا که اگر آنان از وضع شما آگاه شوند، سنگسارتان میکنند یا شما را به آیین خویش بازمیگردانند و در آن صورت، هرگز روی رستگاری را نخواهید دید!»
مفسران شیعه و سنی تصریح کردهاند که مراد از «وَلْیَتَلَطَّفْ» تقیه است؛ که وقتی یکی از اصحاب کهف بعد از بیدارشدن قصد کرد که به شهر برود و برای آنها غذا تهیه کند، دوستان او توصیه کردند که احتیاط کند تا مبادا دشمنان از مخفیگاه آنها آگاه شوند و جان آنها به خطر بیفتد. علاوه بر این، اصحاب کهف در طول مدتی که در شهر زندگی میکردند اعتقاد باطنی خود را پنهان کرده بودند و همانند دیگران در مراسم مختلف بتپرستان حضور مییافتند.
امام صادق علیهالسلام در این باره میفرمایند:
مَا بَلَغَتْ تَقِیَّةُ أَحَدٍ تَقِیَّةَ أَصْحَابِ الْکَهْفِ إِنْ کَانُوا لَیَشْهَدُونَ الْأَعْیَادَ وَیَشُدُّونَ الزَّنَانِیرَ فَأَعْطَاهُمُ اللَّهُ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْن.
«تقیه هیچ کسی به درجه تقیه اصحاب کهف نرسید، آنها در اعیاد (بتپرستها) حاضر میشدند و زنّار (کمر بندی که نصارا به عنوان شعار) میبستند (با آنکه خداشناس و موحد بودند) از این رو خدا پاداششان را دو بار داد.» (۲۷)
تقیۀ معلی بن خنیس به فرمان امام صادق علیهالسلام
معلی بن خنیس میگوید: امام صادق علیهالسّلام فرمود:
«ای معلی! امر ما را نهان دار و فاش مساز؛ زیرا کسی که امر ما را نهان دارد و فاش نسازد، خدا او را به جهت آن در دنیا عزیز کند و آن را در آخرت نور میان دو چشمش قرار دهد که به سوی بهشتش کشد. ای معلی! هر که امر ما را فاش سازد و پوشیده ندارد خدا به سبب آن در دنیا ذلیلش کند و نور را از میان چشمانش در آخرت بگیرد و آن را تاریکی قرار دهد که به سوی دوزخش کشاند. ای معلی! همانا تقیه از دین من و دین پدران من است و کسی که تقیه ندارد، دین ندارد. ای معلی! همانا خدا دوست دارد در پنهانی عبادت شود؛ چنان که دوست دارد آشکارا عبادت شود. ای معلی! فاش سازنده امر ما مانند انکار کننده آن است.» (۲۸)
تقیۀ ابوهریره از عمر
ابوهریره هر زمان که میدید نقل روایت برای او ضرر جانی و یا مالی دارد، از نقل آن خودداری میکرد؛ به ویژه در زمان خلیفۀ دوم که خشونت ذاتی وی و ترس از شلاقش، افراد بسیاری را مجبور به سکوت میکرد.
محمد بن اسماعیل بخاری مینویسد:
«از ابوهریره روایت شده است که گفت: از رسول خدا صلیاللهعلیهواله دو ظرف روایت حفظ کرده ام؛ یکی از آنها را در میان مردم پراکندم و دیگری را اگر پخش کنم گلویم بریده خواهد شد» (۲۹)
ابن کثیر دمشقی مینویسد:
«از ابو هریره روایت شده است که گفت: من روایاتی را به شما میگویم که اگر در زمان عمر یا در نزد وی آنها را بر زبان آورده بودم سرم را میشکست» (۳۰)
مثالهایی دیگر از این نوع تقیه
اخفاء علم، توسط حضرت شیث در زمان قابیل از ترس مرگ (۳۱)
اخفاء ولادت حضرت ابراهیم در زمان ولادتش (درآن زمان موالید را میکشتند). (۳۲)
اخفاء ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و اخفاء نام ایشان از زمان امام صادق علیهالسلام (۳۳)
سکوت پیامبر صلیاللهعلیهوآله از بیان فضایل عظمای امیرالمؤمنین علیهالسلام برای اجتناب از غلوِّ امت (۳۴)
کتمان فضایل حضرت علی علیهالسلام توسط مردم از ترس بنی امیه (۳۵)
کتمان نام حضرت علی علیهالسلام در روایات از ترس بنی امیه (۳۶)
کتمان اسرار اهل بیت علیهمالسلام (۳۷)
مخفی بودن قبر حضرت علی تا زمان امام صادق علیهالسلام (۳۸)
تجهیز و تدفین مخفیانه حضرت زهرا سلاماللهعلیها (۳۹)
عدم تفسیر برخی حقایق قرآن (۴۰)
اخفاء کتاب موروث حضرت علی علیهالسلام توسط امام صادق علیهالسلام (۴۱)
اخفاء زمان لیله القدر توسط حضرت علی علیهالسلام با وجود علم به آن (۴۲)
کتمان نسبت هذیان عمر به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم (۴۳)
تقیه حضرت علی علیهالسلام به عدم تصریح به اسم منافقان برای حفظ قرآن (۴۴)
در اینجا نیز تمامی مثالهای تقیه از نوع سکوت و اخفاء حقیقت است. لذا ضمن اینکه تقیه صورت گرفته، دروغ و معصیتی رخ نداده است.
مبهم و دو پهلو سخن گفتن مصداقی از تقیه
گاهی نیز تقیه به صورت دو پهلو بیان کردن حقیقت است. پرواضح است که دو پهلو سخن گفتن دروغ محسوب نمیشود. بدینگونه سخن گفتن توریه میگویند که از مصادیق تقیه است امام صادق علیه السلام به کاربرد این روش تصریح کردهاند:
«إنِّی لَأَتَکَلَّمُ بِالحَرفِ الواحِدِ، لِیَ فِیها سَبعُونَ وَجهاً، إن شِیتُ أَخَذتُ کَذا وَ إِن شِیتُ أَخَذتُ کَذا » (۴۵)
سخنی میگویم که هفتاد احتمال معنایی دارد و هر کدام را خواستم منظور میدارم.
توریۀ حضرت ابراهیم علیهالسلام در احتجاج با بتپرستان
در ماجرای حضرت ابراهیم میخوانیم که آن بزرگوار در مقام احتجاج با بتپرستان، در شبی که همه قومشان برای مراسم عید بیرون رفته بودند، جهت همراه نشدن با آنها فرمود:
... انی سقیم (۴۶)
«من در شرف بیماری هستم»
سپس پنهانی به قصد سرکوبی خدایانشان به سوی بتها رفت و همة بتها را با تبر شکست. این عبارت دو پهلو که ایشان از روی تقیه بیان نمودند، دروغ نبود؛ زیرا حضرت ابراهیم خبر خلاف واقع نگفتند؛ به قولی (۴۷) ایشان بدان جهت آزرده دل گشته بود، که در حرکت ستارگان شاهد ظلمی بود که در آینده بر حسین بن علی علیه السلام خواهد رفت و یا منظورشان ناراحتیِ روحی بود که از بتپرستی و جهل مشرکان بر ایشان عارض شده بود؛ ولی مخاطب مرض جسمی را از سخن ایشان برداشت مینمود.
توریه فرد شیعی درباره عشرة معروفۀ صحابه
امام حسن عسکری علیهالسّلام نقل کردهاند:
یکی از مخالفان در محضر امام صادق علیهالسّلام از یک مرد شیعه سؤال کرد: «دربارۀ عشرۀ معروفۀ صحابه چه میگویی؟» آن مرد گفت: «اعتقاد نیکی به آنها دارم که خداوند به آن وسیله گناهانم را پایین میآورد و درجات مرا بالا میبرد.» سایل گفت: الحمد للَّه که مرا از بغض خود رهانیدی من گمان میکردم شما رافضی هستی و صحابه را دشمن میداری، آن مرد گفت: «هر کس یک نفر از صحابه را دشمن بدارد، خداوند او را لعنت میکند» آن مرد گفت: «شاید تو این گفتهها را در باره کسانی که عشره را دشمن میدارند تأویل میکنی.» گفت: «لعنت خداوند و فرشتگان و مردم بر کسانی باد که عشره را دشمن میدارند» او از جای خود برخاست و سر آن مرد را بوسیده وگفت: «مرا حلال کنید که تو را متهم به رفض کردم» گفت: «من از شما در گذشتم و تو برادرم هستی و آن سایل هم رفت.» امام صادق علیه السّلام فرمودند: «بسیار خوب با وی سخن گفتی خداوند به تو خیر عطا کند. تو با این مطلب فرشتگان را به شگفت واداشتی و با اینگونه مناظرات لفظی و توریه، خود را خلاص کردی و به دینت صدمهای نرساندی.» خداوند به مخالفان ما اندوهی بعد از اندوهی وارد کند و مقاصد و نیات دوستان ما را از آنها بپوشاند، یکی از یاران امام صادق علیهالسّلام گفت: «یا ابن رسول اللَّه! ما از گفتههای این مرد جز موافقت با آن آدم ناصبی و زورگو چیز دیگری ندیدیم.» امام علیهالسّلام فرمود: «اگر شما مقصود او را درک نکردید ما دانستیم او چه میگوید و خداوند هم از وی تقدیر میکند، دوستان ما دوستان دوستان ما میباشند، و با دشمنان ما دشمنی میکنند، خداوند دوستان ما را به وسیله مخالفان در معرض آزمایش قرار میدهد و او را موفق میکند تا جوابی به او بدهد که عرض و دینش سالم بماند، و با حفظ تقیه، پاداش او را میدهد. این شخص گفت: «هر کس یکی از آنها را عیبجویی کند لعنت خدا بر او باد؛ مقصودش از آن یک نفر امیر المؤمنین علی علیهالسّلام بود وگفت هر کس یک نفر از آنها را دوست بدارد خداوند به وسیله او درجاتش را بالا میبرد و مقصود او از یک نفر امیرالمؤمنین علیه السلام بود.» (۴۸)
توریۀ فرد شیعی درباره ابوبکر بین عوام مخالفان بغداد
توریۀ مرد مومنی که مجبور شد برای اینکه از شرّ شروران در امان بماند، بگوید:
أفضل الناس بعد رسول الله ابابکر؛
و مراد حرف او این بود که بهترین مردمان بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به اعتقاد مردم ابابکر است. (۴۹)
او اینگونه توریه نمود که هم شروران اطراف را راضی نگاه دارد و از آنها در امان بماند و هم دروغ نگفته باشد. (۵۰)
توریه ماهرانة حزقیل، مؤمن آل فرعون (۵۱)
سخنچینان، یکتاپرستی حزقیل را به گوش فرعون رساندند و چون او و خبرچینان نزد فرعون گرد هم آمدند، فرعون پرسید: خدای تو کیست؟
حزقیل به جای پاسخگویی صریح و مستقیم گفت: از ایشان بپرس خداوندِ روزی دهنده و دور کنندهی سختیهایشان کیست؟ فرعون پرسید و هنگامی که آنها پاسخ دادند: فرعون خالق و رازق و سامان دهندة ما است، حزقیل گفت: خدای من، خدای ایشان و روزی رسان من، نیز روزی دهندة ایشان است.
با دقت در سخنان حزقیل، میفهمیم که او نگفت: خدای من، همان خدایی است که اینها بر زبان میآورند، بلکه خدای واقعی و حقیقی آنان را مقصود نمود و فرعون را قانع کرد. او بدون آن که شرک ورزد و یا دروغ بگوید، توریه کرد و خود را از چنگال فرعون رهانید.
حتی اگر تقیه مستلزم دروغ باشد با عصمت امامان ناسازگار نیست.
دانستیم که تقیه با دروغ متفاوت است و هر تقیهای مستلزم دروغ گفتن نیست. در این بخش میگوییم حتی اگر در مواردی تقیهکردن مستلزم دروغ گفتن باشد، این دروغ معصیت نیست و با عصمت تنافی ندارد.
دروغ و گفتنِ غیر حق همیشه مذموم نیست
در احکام اسلامی برخی امور که در حالت عادی ممنوع است، در شرایط خاص نه تنها مجاز، بلکه واجب میشوند. مثلاً در شرایط عادی خوردن گوشت مرده حرام است؛ اما همین کار در حالت اضطرار که ترس از دست رفتن جان وجود دارد، حلال شده است. همینطور خوردن شراب در شرایط عادی حرام است، اما اگر بیم تلف شدن از تشنگی وجود داشته باشد، خوردن شراب تا حد رفع اضطرار حلال شده است. دروغ نیز همانند این مثالها در همة شرایط مذموم و حرام نیست.
اگرچه دروغ گفتن در شرایط عادی حرام است، اما در مواجهه با شرایط خاص، مجاز شمرده شده است. مثلاً در جایی که ترس از دست رفتن جان یک انسان وجود داشته باشد، اسلام دروغ گفتن را واجب دانسته است. در این شرایط دروغ گفتن معصیت محسوب نشده، بلکه ترک آن قبیح است. همینطور در جایی که ترس ضرر مالی و رفتن آبرو وجود داشته باشد و یا حتی اگر برای اصلاح بین دو نفر لازم باشد، دروغ گفتن جایز دانسته شده است.
در تقیه نیز به مسلمان اجازه داده شده است که در شرایطی که ایجاب نماید، دروغ بگویند که در این صورت انجام تقیه، نه تنها دروغِ مذموم نبوده و معصیت محسوب نمیشود، بلکه چون به امر و اذن الهی است ممدوح و واجب است.
بنابر این تقیه کردن امامان، در هیچ شرایطی دروغ و معصیت نبوده است و ایمۀ معصومین علیهمالسلام نیز با تقیه کردن نه تنها دچار معصیت نمیشدند، بلکه به یک واجب شرعی مهم عمل مینمودند.
جمعبندی و نتیجهگیری
بنا بر آنچه مطرح شد معلوم گردید اولا؛ً اینکه مستشکل تقیه را مصداق دروغ میانگارد، ناشی از درک ناصحیح او از دایرة تقیه در شیعه است. در بسیاری موارد تقیه اساساً مصداق دروغ نبوده است: تقیههایی که با سکوت صورتگرفته، تقیههایی که با توریه انجام شده، تقیههایی که با عملکرد فرد واقع شده و... ثانیاً؛ حتی اگر در مواردی، تقیه مستلزم دروغ باشد، مذموم نیست؛ چرا که این موارد نیز مانند احکام دیگر، (مثل اکل میته) قباحت و حرمتش همیشگی نیست. لذا تقیهکردن حضرات معصومان مستلزم دروغ مذموم نیست و در نتیجه تقیه با عصمت ایشان در تناقض نیست.
تقیهکردن امام موجب ناکارآمدی ایشان نیست
مخالف مدعی است اگر امام اهل تقیه باشند، ناکارآمد خواهند شد چرا که سخنانی که بیان میکنند یا اعمالی که انجام میدهند ممکن است از روی تقیه باشد؛ به عنوان مثال اگر امام از روی تقیه دستشان را در وضو از پایین به بالا بشویند، اگر کسی این را ببیند، تصور خواهد کرد که حکم واقعی دین در وضو چنین است و لذا به خطا میافتد و از حکم صحیح وضو مطلع نمیشود، در این صورت کارایی امام محقق نشده است. در جهت حل این شبهه، چند مورد از کاراییهای ائمه علیهمالسلام که در بستر وجود اختناق و تقیه حاصل گشته است مطرح میگردد. پیش از بیان این مثالها تذکر به این نکته ضروری است که اساساً ورود به مقولة کارایی امام نادرست است و بشر عادی را راهی به درک مقام امامت نیست ولی از باب نقضکردن شبهة مخالف به غلط بودن ادعای او و به چند کارایی قابل درک اکتفا میشود.
بسیاری از تقیههای امام در بیان احکام دینی نیست.
با رجوع به روایات متعدد در باب تقیة ائمه علیهمالسلام، روشن میشود که تقیة ائمه علیهمالسلام در احکام دین خلاصه نشده است. در بسیاری از تقیههای امامان که با سکوت یا پنهان کردن حقیقتی محقق شده است اساساً اشکال مستشکل منعقد نمیشود. حکمی دینی از زبان امام جاری نشده است تا مخالف بخواهد اشکال کند که تقیة امام در بیان آن حکم، مخاطب را منحرف کرد. برای مثال نماز خواندن پنهانی امیرالمؤمنین علیهالسلام با پیامبر صلیاللهعلیهوآله در اوایل بعثت ایشان، اخفای تولد و نام حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجه، توسط امام حسن عسکری علیهالسلام، اخفای کتاب موروث توسط امام صادق علیهالسلام، همچنین سایر مثالهای تقیه مثل مهاجرتهای ائمه از روی تقیه، بدگویی از برخی شیعیان برای حفاظت از ایشان، مدارا با دشمنان برای ایمنی یافتن از جانب آنها و...، تقیه در بیان حکم دینی نبوده است.
وظیفة مخاطب عمل به همان حکم تقیهای است
در مواردی حکم از روی تقیة امام، وظیفة دینی فرد مخاطب امام است و سعادت اخروی او ایجاب مینماید که به آن عمل نماید، ولو آنکه حکمت و منفعت آن را در نیابد. یعنی وقتی امام از روی تقیه حکمی صادر میتماید، دین برای مخاطب کلام امام، همان دستور فعلی ایشان است. لذا اگر میخواهد به واجب دینیاش عمل کرده باشد باید به دستور فعلی امام عمل نماید.
حکم و یا عملکرد تقیهای امام، به خودی خود منشا اثر است
در مواردی علاوه بر وجوب شرعی که در عمل به حکم تقیهای وجود دارد و فایدة آن سعادت اخروی است، گاهی از حکم تقیهای امام منفعتی مشهود حاصل میشود که مخاطب به خوبی از آن آگاه میشود. در بسیاری از نمونههای تقیه که از روایات به ما رسیده است، این منفعت به خوبی روشن است. برای روشن شدن مطلب، مثالی را که شیخ مفید رضواناللهتعالیعلیه نقل کرده است در اینجا میآوریم.
شیخ مفید مینویسد:
محمّد بن فضل میگوید: در بین اصحاب اختلاف بود که مسح پاها از سر انگشتان است تا مچ پا یا از مچ پا است تا سر انگشتان. علی بن یقطین نامهای برای موسی بن جعفر علیهالسّلام نوشت که اصحاب در مورد مسح پا اختلاف دارند خواهش میکنم نامهای به خط خود در این مورد بنویسید تا به آن عمل کنیم.
امام علیهالسّلام در جواب مرقوم فرمود: شنیدهام اصحاب در باره وضو اختلاف دارند، آن چه به تو دستور میدهم این است که سه مرتبه مضمضه کنی و سه مرتبه استنشاق، سه بار صورت را بشویی و آب را لا بلای موهای ریش خود برسانی و تمام سرت را مسح بکشی با روی گوشها و داخل دو گوش و پاهایت را تا برآمدگی سه مرتبه بشویی، مبادا بر خلاف این عمل کنی.
وقتی که نامه به دست علی بن یقطین رسید و از مضمون آن آگاه شد تعجب کرد که امام بر خلاف تمام علمای شیعه دستور داده است.
با خود گفت: امام من بهتر میداند من دستورش را اجرا میکنم. از آن پس وضوی خود را طبق این دستور میگرفت.
از علی بن یقطین نزد هارون الرشید سعایت کردند که او رافضی است و مخالف تو است.
هارون به یکی از خواص خود گفت: خیلی در باره علی بن یقطین حرف میزنند و او را متهم به تشیع مینمایند، اگر چه من در کار او کوتاهی نمیبینم بارها نیز امتحانش نمودهام چیزی که شاهد بر این اتهام باشد ندیدهام مایلم طوری کهخودش متوجه نشود یک آزمایش دیگر بکنیم زیرا اگر متوجه شود، تقیه خواهد کرد.
آن شخص گفت: رافضیها با اهل سنت در وضو اختلاف دارند آنها سبکتر وضو میگیرند و پاها را نمیشویند؛ به طوری که متوجه نشود به وسیله وضو او را آزمایش کن. گفت بسیار خوب این راه عالی است مدتی تصمیم خود را به تأخیر انداخت، روزی در وقت نماز هارون از پشت دیوار اطاق به طوری که علی بن یقطین متوجه نشود مراقب او بود، علی آب خواست، سه مرتبه مضمضه نمود و سه مرتبه استنشاق و سه بار صورتش را شست، و داخل موی صورت را نیز شست، دستش را تا آرنج سه مرتبه شست، سر و دو گوش خود را مسح کرد و دو پای خود را شست. هارون تمام کارهای او را زیر نظر داشت.
همین که دید چنین وضو میگیرد نتوانست خود را نگهدارد، سر بلند نمود به طوری که علی بن یقطین او را نبیند صدا زد دروغ گفتند آنهایی که خیال میکردند تو رافضی هستی، بعد از این جریان مقام علی نزد هارون بالا گرفت.
پس از این آزمایش نامهای از حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام به این مضمون رسید:
بعد از این طوری وضو بگیر که خداوند دستور داده: یک بار صورتت را از روی وجوب بشوی و یک مرتبه به واسطه شادابی؟ و دستت را از آرنج همین طور دو مرتبه بشوی جلو سرت را مسح کن و روی دو پا را نیز با اضافه رطوبت وضوی دست مسح کن. آن چه بر تو بیم داشتم از بین رفت. والسلام. (۵۲)
عمل به حکم تقیهای تبعات منفی در پی نخواهد داشت
امام معصومی که هادی امت است و به علم غیب از جانب خدا مجهز است، میداند کجا تقیه نماید که ایمان و اعتقاد کسی آسیب نبیند. از روایات مختلف نیز روشن است که در بسیاری موارد مانند همین مثال که در بالا ذکر شد، امام بعد از تقیه، شیعیان خود را از حکم صحیح مسأله با خبر میکرده اند.
اما اگر بر فرض به علت تقیه امام، در حکمی از احکام الهی، همه یا برخی از مخاطبان ایشان تا آخر عمر، حکم صحیح آن مساله را در نیابند و از دنیا بروند، تقیه امام زمانی موجب مفسده است که برای مخاطبان گمراه شده در قیامت مسیولیت وجود داشته باشد و در قیامت بر عمل نکردن به آن حکم صحیح بازخواست شوند؛ در صورتی که بر اساس قاعدة عقلی «قبح عقاب بلا بیان» آنچه قبیح است این است که خداوند، فردی را بدون آنکه بیان صحیح حکم الهی به او رسیده باشد، مجازات نماید و خداوند فعل قبیح انجام نمیدهد. برای مثال، مجازات گناه شرب خمر بر کسی ثابت است، که بعد از اعلام این حکم توسط پیامبر صلیاللهعلیهواله شارب خمر بوده باشد و مسلمانانی که قبل از اعلام این حکم از دنیا رفته اند، برای شرب خمر سوال و مجازات نمیشوند. همچنین است حکم حجاب و سایر احکام الهی. لذا میتوان به قطع و یقین پی برد که اگر از عمل تقیهای امام نیز نتوان برداشت نمود که آیا امام در حال تقیه است یا خیر، بر مسلمان است که مطابق دستور امام عمل نماید. اگر بعداً دانست حکم دین چیز دیگری است و امام در حال تقیه بودهاند، بر اوست که از آن به بعد مطابق حکم دین عمل نماید. اما اگر هیچگاه حکم صحیح بر او آشکار نشد و او از دنیا رفت، قطعاً به خاطر حکم بیان نشده مسیول نبوده و مجازات نخواهد شد و مفسدهای ایجاد نمیکند. لذا این تصور که از عملکرد و احکام تقیهای امام امت به خطا میروند و کارایی امام محقق نمیشود، تصوری بیجاست.
جمع بندی و نتیجه گیری
تقیه در شرایطی خاص واجب میشود و به ابلاغ احکام دین و کارامدی ائمه علیهمالسلام لطمهای وارد نمیکند زیرا ائمه علیهمالسلام میدانستند کجا و چگونه عمل نمایند تا ضمن تقیة ایشان، احکام صحیح نیز به امتشان ابلاغ گردد و اغلب، شیعیان موثق را از تقیة خویش با خبر میساختند. از طرفی بسیاری از تقیههای ائمه ربطی به بیان احکام دینی نداشته است. اما در مواردی نیز که تقیه در احکام دینی بوده است و امام بر تقیۀ خویش تصریحی نکرده بودند، حکم دین تا اعلام ثانویة امام، همان حکم تقیهای ایشان بوده است. عمل به حکم تقیهای نهتنها تبعات منفی مثل عقاب اخروی را در بر ندارد بلکه از آنجا که وظیفة شرعی مخاطب عمل به همان حکم تقیهای بوده است، عمل به این وظیفة شرعی، سعادت اخروی او را نیز تضمین کرده است. همچنین در مواردی تقیه ائمه به خودی خود منشأ آثار نیکی در زندگی افراد بوده است. در مثال ذکر شده از تقیة امام در حکم به علی بن یقطین مبنی بر وضو گرفتن به شیوة اهل تسنن به خوبی مشهود است که اولاً علی بن یقطین که از شیعیان راستین بوده است وظیفۀ شرعی خود را عمل کردن بی چون و چرا مطابق حکم جدید امام میدانست. ثانیاً شاهد بودیم که تقیۀ امام منشأ خیر و حفظ جان علی بن یقطین شد. ثالثاً امام پس از رفع ضرورت با نوشتن نامهای او را از تقیهای بودن حکم با خبر نمود. لذا تقیۀ امام نه تنها به احکام دبن و کارآمدی ائمه علیهمالسلام آسیبی نمیرساند، بلکه آثار خیری را نیز در جامعه ایجاد مینمود.
پینوشتها:
۱ - الخصال۱/۱۴؛ اصولکافی۲/۲۲۴ (ناشر: اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة، ۱۳۶۲ ش)
۲ - سنن ابن ماجه۲/۹۸۵/ح۲۹۷۵ (تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار الفکر - بیروت)
۳ - مسروق بن الأجدع بن مالک بن أمیة بن عبد الله بن مر بن سلامان بن معمر بن الحارث بن سعد بن عبد الله بن وداعة، الهمدانی الوداعی، الکوفی از مفسرین قرن اول هجری بوده است.وی شخصی عابد و بسیار پرهیزگار که در فقه نیز تخصص داشت، کنیه وی أبوعایشه بود. روایت شدهاست که «او کسی بود که با امیر المومنین علیهالسلام عداوت داشت و از عداوت خود بازگشت. او یکی از زهاد هشتگانه بودهاست. مستدرک علم رجال الحدیث، شیخ علی نمازی۷/۴۰۳»
۴ - المبسوط۲۴/۴۶ (ناشر: دار المعرفة – بیروت)
۵ - بحارالانوار۳۸/۲۰۴ (با موضوع «صلاة علی مع النبی ص أوایل البعثة مستخفیا»: عَلِیّاً صَلَّی مُسْتَخْفِیاً مَعَ النَّبِیِّ ص سَبْعَ سِنِینَ وَ أَشْهُراً)
۶ - همان۸۱/۱۶۸ (با موضوع «تثویب السجاد ع فی أذانه فی بیته للتقیة»: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: کَانَ أَبِی یُنَادِی فِی بَیْتِهِ الصَّلَاةُ خَیْرٌ مِنَ النَّوْمِ وَ لَوْ رَدَّدْتَ ذَلِکَ لَمْ یَکُنْ بِهِ بَأْسٌ. بیان: حمله الأصحاب علی التقیة)
۷ - همان۷۲/۴۲۹ (با موضوع «دعاء الإمام بالرحمة لمن أعرض عنه بوجهه خوف الأعداء»: اسْتَقْبَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فِی طَرِیقٍ فَأَعْرَضْتُ عَنْهُ بِوَجْهِی وَ مَضَیْتُ فَدَخَلْتُ عَلَیْهِ بَعْدَ ذَلِکَ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی لَأَلْقَاکَ فَأَصْرِفُ وَجْهِی کَرَاهَةَ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ فَقَالَ لِی رَحِمَکَ اللَّهُ لَکِنْ رَجُلٌ لَقِیَنِی أَمْسِ فِی مَوْضِعِ کَذَا وَ کَذَا فَقَالَ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا أَحْسَنَ وَ لَا أَجْمَل)
۸ - تفصیل وسایل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه۸/۳۰۱ (با موضوع «صلاة الإمام الحسن و الحسین ع خلف مروان تقیة»:عَلِیُّ بْنُ جَعْفَرٍ فِی کِتَابِهِ عَنْ أَخِیهِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ: صَلَّی حَسَنٌ وَ حُسَیْنٌ خَلْفَ مَرْوَانَ وَ نَحْنُ نُصَلِّی مَعَهُمْ)
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: مَا مِنْکُمْ أَحَدٌ یُصَلِّی صَلَاةً فَرِیضَةً فِی وَقْتِهَا ثُمَّ یُصَلِّی مَعَهُمْ صَلَاةً تَقِیَّةً وَ هُوَ مُتَوَضِّیٌ إِلَّا کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِهَا خَمْساً وَ عِشْرِینَ دَرَجَةً فَارْغَبُوا فِی ذَلِکَ)
۹ - همان۸/۳۰۱ (با موضوع «صلاة أمیر المؤمنین علیهالسلام خلف المخالفین تقیة و صعوبتها علی الشیعة»:سَأَلْتُهُ عَنْ مُنَاکَحَتِهِمْ وَ الصَّلَاةِ خَلْفَهُمْ فَقَالَ هَذَا أَمْرٌ شَدِیدٌ لَنْ تَسْتَطِیعُوا ذَاکَ قَدْ أَنْکَحَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ صَلَّی عَلِیٌّ ع وَرَاءَهُمْ)
۱۰- بحارالانوار۶/۲۰۰ (با موضوع «معاشرة و عیادة ابن أبی یعفور للنواصب و أصحاب نجدة الحروری للتقیة»: وَ کَانَ یَصْحَبُ نَجْدَةَ الْحَرُورِیَّ قَالَ فَدَخَلْتُ عَلَیْهِ أَعُودُهُ لِلْخُلْطَةِ وَ التَّقِیَّةِ فَإِذَا هُوَ مُغْمًی عَلَیْهِ فِی حَدِّ الْمَوْت)
۱۱ - همان۷۲/۴۰۰ (با موضوع «دلالة آیة قالوا أ لم تکن أرض الله واسعة فتهاجروا فیها علی لزوم الفرار من المجتمع عند عدم التخلص منهم بالسکوت و العزلة أو الکلام الطیب»: قَالَ الصَّادِقُ ع اطْلُبِ السَّلَامَةَ أَیْنَمَا کُنْتَ وَ فِی أَیِّ حَالٍ کُنْتَ لِدِینِکَ وَ لِقَلْبِکَ وَ عَوَاقِبِ أُمُورِکَ مِنَ اللَّهِ... السَّفَرُ مِنْ بَلَدٍ إِلَی بَلَدٍ)
۱۲ - تفصیل وسایل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعة۲۰/۵۶۱ (با موضوع «تزویج أم کلثوم بالخلیفة الثانی اتقاء شره»: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی تَزْوِیجِ أُمِّ کُلْثُومٍ- فَقَال إِنَّ ذَلِکَ فَرْجٌ غُصِبْنَاهُ)
۱۳ - همان۸/۳۰۱ (با موضوع «مناکحة النبی ص مع المخالفین تقیة و صعوبتها علی الشیعة»:سَأَلْتُهُ عَنْ مُنَاکَحَتِهِمْ وَ الصَّلَاةِ خَلْفَهُمْ فَقَالَ هَذَا أَمْرٌ شَدِیدٌ لَنْ تَسْتَطِیعُواذَاکَ قَدْ أَنْکَحَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ صَلَّی عَلِیٌّ ع وَرَاءَهُمْ)
۱۴ - همان۲۰/۵۶۱ (با موضوع تزویج الناصبی بالمؤمنة تقیة»:بَابُ جَوَازِ مُنَاکَحَةِ النَّاصِبِ عِنْدَ الضَّرُورَةِ وَ التَّقِیَّةو بَابُ حُکْمِ تَزْوِیجِ الْمُنَافِقَةِ عَلَی الْمُؤْمِنَةِ وَ بِالْعَکْسِ وَ تَزْوِیجِ الْمُنَافِق)
۱۵ - بحارالانوار۷۲/۴۱۲ (با موضوع «عد من صلی خلف منافق تقیة کمن صلی خلف الإمام»:وَ قَالَ ع مَنْ صَلَّی خَلْفَ الْمُنَافِقِینَ بِتَقِیَّةٍ کَانَ کَمَنْ صَلَّی خَلْفَ الْأَیِمَّة)
۱۶ - همان۷۷/۲۹۵ (با موضوع «جواز تثلیث أفعال الوضوء للتقیة»:عَنْ عُثْمَانَ بْنِ زِیَادٍ أَنَّهُ دَخَلَ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ إِنِّی سَأَلْتُ أَبَاکَ عَنِ الْوُضُوءِ فَقَالَ مَرَّةً مَرَّةً فَمَا تَقُولُ فَقَالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْأَلَنِی عَنْ هَذِهِ الْمَسْأَلَةِ إِلَّا وَ أَنْتَ تَرَی أَنِّی أُخَالِفُ أَبِی تَوَضَّأْ ثَلَاثاً وَ خَلِّلْ أَصَابِعَکَ
و کیف کان، لو لم یثبت الا هذا الحدیث من البصایر و ما یشبهه من الأحادیث التی تدیر الامر بین الوضوء مرة مرة، أو التقیة و الوضوء ثلاثا ثلاثا لکفی من حیث الانتهاض لنفی الوضوء مرتین مرتین کما لا یخفی.)
۱۷ - همان۷۲/۴۱۸ (با موضوع «جواز ترک الصلوات الخمس إن خیف علی النفس»: أَبِی مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیِّ ع عَنْ آبَایِهِ ع أَنَّهُ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمُنِینَ ع الَّذِی أَرَاهُ الْمُعْجِزَاتِ الْبَاهِرَاتِ بَعْدَ مَا أَسْلَمَ وَ آمُرُکَ أَنْ تَصُونَ دِینَکَ وَ عِلْمَنَا الَّذِی أَوْدَعْنَاکَ وَ أَسْرَارَنَا الَّذِی حَمَلْنَاکَ وَ قَدْ أَذِنْتُ لَکَ فِی تَفْضِیلِ أَعْدَایِنَا إِنْ أَلْجَأَکَ الْخَوْفُ إِلَیْهِ وَ فِی إِظْهَارِ الْبَرَاءَةِ مِنَّا إِنْ حَمَلَکَ الْوَجَلُ عَلَیْهِ وَ فِی تَرْکِ الصَّلَوَاتِ الْمَکْتُوبَاتِ إِذَا خَشِیتَ عَلَی حُشَاشَتِکَ الْآفَاتِ وَ الْعَاهَاتِ)
۱۸ - تفصیل وسایل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة۱۰/۱۳۱ (با موضوع «جواز الصوم و الإفطار مع سلطان الجور تقیة»:بَابُ جَوَازِ الْإِفْطَارِ لِلتَّقِیَّةِ وَ الْخَوْفِ مِنَ الْقَتْلِ وَ نَحْوِهِ وَ یَجِبُ الْقَضَاء، قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی الْیَوْمِ الَّذِی یُشَکُّ فِیهِ فَقَالَ یَا غُلَامُ اذْهَبْ فَانْظُرْ (أَصَامَ السُّلْطَانُ) أَمْ لَا فَذَهَبَ ثُمَّ عَادَ فَقَالَ لَا فَدَعَا بِالْغَدَاءِ فَتَغَدَّیْنَا مَعَه)
۱۹ - همان۵/۳۵۰ (با موضوع «جواز السجود علی البساط ضرورة»: ابوبصیر از امام صادق علیه السلام درباره جواز سجده بر گلیم میپرسد و امام علیه السلام جواب میدهد: «اذا کان فی تقیة فلابأس به؛ اگر در حالت تقیه باشد، اشکالی ندارد»
۲۰ - همان۲۷/۱۴ (با موضوع «جواز القضاء بأحکام أیمة الجور و التعامل معهم عند التقیة»: عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع قَالَ: إِذَا کُنْتُمْ فِی أَیِمَّةِ جَوْرٍ فَاقْضُوا فِی أَحْکَامِهِمْ وَ لَا تَشْهَرُوا أَنْفُسَکُمْ فَتُقْتَلُوا وَ إِنْ تَعَامَلْتُمْ بِأَحْکَامِنَا کَانَ خَیْراً لَکُمْ)
۲۱ - همان۸/۳۶۷ (با موضوع «جواز إتیان الصلاة ثم حضور الجماعة تقیة» امام صادق علیه السلام درباره کیفیت برگزاری نماز خود با اهل سنّت چنین میفرماید: «فامّا أنا فاُصَلّی معهم و اریهم انّی اسجد و مااسجد؛ من با آنان نماز میخوانم و چنین وانمود میکنم که سجده مینمایم، در حالی که سجده نمیکنم»
۲۲ - بحار الانوار۷۲/۳۹۵ (با موضوع «النهی عن قتل الکافر و الناصب فی دار التقیة إلا بالقتل أو الإفساد»: لَا یَجُوزُ قَتْلُ أَحَدٍ مِنَ الْکُفَّارِ وَ النُّصَّابِ فِی دَارِ التَّقِیَّةِ إِلَّا قَاتِلٍ أَوْ سَاعٍ فِی فَسَادٍ وَ ذَلِکَ إِذَا لَمْ تَخَفْ عَلَی نَفْسِکَ وَ عَلَی أَصْحَابِکَ وَ التَّقِیَّةُ فِی دَارِ التَّقِیَّةِ وَاجِبَةٌ وَ لَا حِنْثَ عَلَی مَنْ حَلَفَ تَقِیَّةً یَدْفَعُ بِهَا ظُلْماً عَنْ نَفْسِه)
۲۳ - همان۲۲/۱۳۶ (با موضوع «النهی عن لعن المشرکین بأسمایهم عند أقاربهم»ِ
۲۴ - غافر(۴۰)/۲۸
۲۵ - الأمثال فی الحدیث النبوی ۱/۱۸۷/ح۱۵۲ (تالیف الأصبهانی، إبن حیان أبی الشیخ (متوفای۳۶۹هـ )، تحقیق:الدکتور عبد العلی عبد الحمید حامد، ناشر: الدار السلفیة - بومبای - الهند، الطبعة: الثانیة، ۱۴۰۸ - ۱۹۸۷م)
۲۶ - الکهف(۱۸)/۱۹و۲۰
۲۷ - اصول کافی۲/۲۱۸
۲۸ - همان۲/۲۲۴
۲۹ - صحیح بخاری۱/۳۸ (باب حِفْظِ الْعِلْمِ، ح۱۲۰، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ – ۱۹۸۷)
۳۰ - البدایةوالنهایة۸/۱۰۷
۳۱ - بحارالانوار۷۲/۴۱۹ (با موضوع «استخفاء شیث ع بما عنده من العلم فی دولة قابیل خوف القتل»: إِنَّکَ وَ اللَّهِ إِنْ ذَکَرْتَ شَیْیاً مِمَّا عِنْدَکَ مِنَ الْعِلْمِ الَّذِی وَرَّثَکَ أَبُوکَ لِتَتَکَبَّرَ بِهِ عَلَیَّ وَ تَفْتَخِرَ عَلَیَّ لَأَقْتُلَنَّکَ کَمَا قَتَلْتُ أَخَاکَ فَاسْتَخْفَی هِبَةُ اللَّهِ بِمَا عِنْدَهُ مِنَ الْعِلْمِ لِیَنْقَضِیَ دَوْلَةُ قَابِیلَ وَ لِذَلِکَ یَسَعُنَا فِی قَوْمِنَا التَّقِیَّةُ لِأَنَّ لَنَا فِی ابْنِ آدَمَ أُسْوَةً.)
۳۲ - همان۱۲/۳۲ (با موضوع «احتجاج أم إبراهیم ع علی نمرود فی إخفاء ولادته عنه و هو یذبح الموالید»: فَقَالَ نُمْرُودُ لِآزَرَ خُنْتَنِی وَ کَتَمْتَ هَذَا الْوَلَدَ عَنِّی فَقَالَ أَیُّهَا الْمَلِکُ هَذَا عَمَلُ أُمِّهِ وَ ذَکَرَتْ أَنَّهَا تَقُومُ بِحُجَّتِهِ فَدَعَا نُمْرُودُ أُمَّ إِبْرَاهِیمَ فَقَالَ لَهَا مَا حَمَلَکِ عَلَی أَنْ کَتَمْتِنِی أَمْرَ هَذَا الْغُلَامِ حَتَّی فَعَلَ بِآلِهَتِنَا مَا فَعَل)
۳۳ - همان۵۰/۳۳۴ (با موضوع «إخفاء العسکری ع مولد ابنه المهدی عج»: وَ کَانَ قَدْ أَخْفَی مَوْلِدَهُ وَ سَتَرَ أَمْرَهُ لِصُعُوبَةِ الْوَقْتِ وَ شِدَّةِ طَلَبِ سُلْطَانِ الزَّمَانِ لَهُ) و۵۱/۱۴۹ (با موضوع «إخبار الصادق ع عن غیبة المهدی عج و حرمة ذکره باسمه»: قَالَ حُسَیْنُ بْنُ عُلْوَانَ فَذَکَرْتُ ذَلِکَ لِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَقَالَ حَقٌّ ذَلِکَ هُمُ اثْنَا عَشَرَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ وَ مَنْ شَاءَ اللَّهُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّمَا أَسْأَلُکَ لِتُفْتِیَنِی بِالْحَقِّ قَالَ أَنَا وَ ابْنِی هَذَا وَ أَوْمَأَ إِلَی ابْنِهِ مُوسَی وَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِهِ یَغِیبُ شَخْصُهُ وَ لَا یَحِلُّ ذِکْرُهُ بِاسْمِه)
تفصیل وسایل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة۱۶/۲۴۳ (با موضوع «عدم جواز تسمیة الإمام المهدی عج أمام الناس زمن التقیة»: عنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی ع فِی ذِکْرِ الْقَایِمِ ع قَالَ یَخْفَی عَلَی النَّاسِ وِلَادَتُهُ وَ یَغِیبُ عَنْهُمْ شَخْصُهُ وَ تَحْرُمُ عَلَیْهِمْ تَسْمِیَتُهُ وَ هُوَ سَمِیُّ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ کَنِیُّهُ الْحَدِیث)
۳۴ - بحارالانوار۴۱/۱۸۱ (با موضوع «سکوت النبی ص عن ذکر منزلة أمیر المؤمنین علی ص العظمی حذر غلو الأمة فیه»:فَلَوْ لَا أَنْ تَقُولَ فِیکَ طَایِفَةٌ مِنْ أُمَّتِی مَا قَالَتِ النَّصَارَی فِی عِیسَی لَقُلْتُ فِیکَ مَقَالًا لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیْکَ یَسْتَشْفُونَ بِه)
۳۵ - همان۴۲/۱۸ (با موضوع «کتمان الناس فضایل علی ع خوفا من بنی أمیة»: مِنْ آیَاتِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ- وَ بَیِّنَاتِهِ الَّتِی انْفَرَدَ بِهَا مِمَّنْ عَدَاهُ ظُهُورُ مَنَاقِبِهِ فِی الْخَاصَّةِ وَ الْعَامَّةِ وَ تَسْخِیرُ الْجُمْهُورِ لِنَقْلِ فَضَایِلِهِ وَ مَا خَصَّهُ اللَّهُ مِنْ کَرَایِمِهِ وَ تَسْلِیمُ الْعَدُوِّ مِنْ ذَلِکَ بِمَا فِیهِ الْحُجَّةُ عَلَیْهِ هَذَا مَعَ کَثْرَةِ الْمُنْحَرِفِینَ عَنْهُ وَ الْأَعْدَاءِ لَهُ وَ تَوَافُرِ أَسْبَابِ دَوَاعِیهِمْ إِلَی کِتْمَانِ فَضْلِهِ وَ جَحْدِ حَقِّه...)
۳۶ - همان۴۲/۳۷ (با موضوع «کتمان الرواة اسم علی ع فی روایاتهم خوفا من بنی أمیة»: مِنْ مُعْجِزَاتِهِ ع تَسْخِیرُهُ الْجَمَاعَةَ اضْطِرَاراً لِنَقْلِ فَضَایِلِهِ مَعَ مَا فِیهَا مِنَ الْحُجَّةِ عَلَیْهِمْ حَتَّی إِنْ أَنْکَرَهُ وَاحِدٌ رَدَّ عَلَی)
۳۷ - تفصیل وسایل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة۱۶/۲۲۹ «وجوب کتمان أسرار أهل البیت عن أعدایهم»: عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی احْتِجَاجِهِ عَلَی بَعْضِ الْیُونَانِ قَالَ وَ آمُرُکَ أَنْ تَصُونَ دِینَکَ وَ عِلْمَنَا الَّذِی أَوْدَعْنَاکَ فَلَا تُبْدِ عُلُومَنَا لِمَنْ یُقَابِلُهَا بِالْعِنَادِ وَ لَا تُفْشِ سِرَّنَا إِلَی مَنْ یُشَنِّعُ عَلَیْنَا وَ آمُرُکَ أَنْ تَسْتَعْمِلَ التَّقِیَّةَ فِی دِینِک)
۳۸ - معجم موضوعی بحارالانوار با موضوع، با موضوع «خفاء قبر أمیر المؤمنین ع إلی إظهار الصادق ع له زمن المنصور»؛ بحارالانوار۴۷/۲۹
۳۹ - بحار الانوار۴۳/۱۹۱ (با موضوع «إخفاء أمیر المؤمنین علی علیهالسلام قبر فاطمة علیهالسلام بتزویر قبور حولها»:...مَرِضَتْ فَاطِمَةُ علیهالسلام مَرَضاً شَدِیداً وَ مَکَثَتْ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً فِی مَرَضِهَا إِلَی أَنْ تُوُفِّیَتْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا فَلَمَّا نُعِیَتْ إِلَیْهَا نَفْسُهَا دَعَتْ أُمَّ أَیْمَنَ وَ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَیْسٍ وَ وَجَّهَتْ خَلْفَ عَلِیٍّ وَ أَحْضَرَتْهُ فَقَالَتْ یَا ابْنَ عَمِّ إِنَّهُ قَدْ نُعِیَتْ إِلَیَّ نَفْسِی وَ إِنِّی لَا أَرَی مَا بِی إِلَّا أَنَّنِی لَاحِقٌ بِأَبِی سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ وَ أَنَا أُوصِیکَ بِأَشْیَاءَ فِی قَلْبِی قَالَ لَهَا عَلِیٌّ ع أَوْصِینِی بِمَا أَحْبَبْتِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَجَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهَا وَ أَخْرَجَ مَنْ کَانَ فِی الْبَیْتِ ثُمَّ قَالَتْ یَا ابْنَ عَمِّ مَا عَهِدْتَنِی کَاذِبَةً وَ لَا خَایِنَةً وَ لَا خَالَفْتُکَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِی فَقَالَ ع مَعَاذَ اللَّهِ أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ أَبَرُّ وَ أَتْقَی وَ أَکْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنْ اللَّهِ مِنْ أَنْ أُوَبِّخَکِ بِمُخَالَفَتِی...)
۴۰ - همان۲۵/۷۱ (با موضوع «کتمان الأیمة ع تفسیر حقایق القرآن عن العامة کما کتم النبی و علی و خدیجة ص دینهم أول البعثة لفرض الله عبادته سرا»)
۴۱ - همان۲۶/۵۲ (با موضوع «إخفاءالإمام الصادق ع کتاب علی ص الموروث عندهم خوفا حین صلب المغیرة بن سعید»:عَنْ أَبِی الْمِقْدَامِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: کَتَبَ رَسُولُ اللَّهِ ص کِتَاباً فَدَفَعَهُ إِلَی أُمِّ سَلَمَةَ فَقَالَ إِذَا أَنَا قُبِضْتُ فَقَامَ رَجُلٌ عَلَی هَذِهِ الْأَعْوَادِ یَعْنِی الْمِنْبَرَ فَأَتَاکِ یَطْلُبُ هَذَا الْکِتَابَ فَادْفِعِیهِ إِلَیْهِ فَقَامَ أَبُو بَکْرٍ وَ لَمْ یَأْتِهَا وَ قَامَ عُمَرُ وَ لَمْ یَأْتِهَا وَ قَامَ عُثْمَانُ فَلَمْ یَأْتِهَا وَ قَامَ عَلِیٌّ ع فَنَادَاهَا فِی الْبَابِ فَقَالَتْ مَا حَاجَتُکَ فَقَالَ الْکِتَابُ الَّذِی دَفَعَهُ إِلَیْکِ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَتْ وَ إِنَّکَ أَنْتَ صَاحِبُهُ فَقَالَتْ أَمَا وَ اللَّهِ إِنَّ الَّذِی کَتَبَ لَأَحَبَّ أَنْ یَحْبُوک)
۴۲ - همان۹۴/۵ (باموضوع «علم أمیر المؤمنین علیهالسلام بزمان لیلة القدر و کتمانها عن الناس لیلا یشتغلوا بها عن غیرها»: قِیلَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع أَخْبِرْنَا عَنْ لَیْلَةِ الْقَدْرِ قَالَ مَا أَخْلُو مِنْ أَنْ أَکُونَ أَعْلَمُهَا فَأَسْتُرَ عِلْمَهَا وَ لَسْتُ أَشُکُّ أَنَّ اللَّهَ إِنَّمَا یَسْتُرُهَا عَنْکُمْ نَظَراً لَکُمْ لِأَنَّکُمْ لَوْ أَعْلَمَکُمُوهَا عَمِلْتُمْ فِیهَا وَ تَرَکْتُمْ غَیْرَهَا وَ أَرْجُو أَنْ لَا تُخْطِیَکُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ)
۴۳ - همان۲۲/۴۹۸ (با موضوع «أمر ابن عباس سلیم بن قیس بکتمان نسبة عمر الهجر إلی النبی ص إلا عن الثقة»:رَسُولَ اللَّهِ ص وَ مَوْتَهُ فَبَکَی ابْنُ عَبَّاسٍ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَوْمَ الْإِثْنَیْنِ وَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی قُبِضَ فِیهِ وَ حَوْلَهُ أَهْلُ بَیْتِهِ وَ ثَلَاثُونَ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِهِ ایتُونِی بِکَتِفٍ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدِی وَ لَا تَخْتَلِفُوا بَعْدِی فَقَالَ رَجُلٌ مِنْهُمْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ یَهْجُرُ فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَالَ إِنِّی لَأَرَاکُمْ تَخْتَلِفُونَ وَ أَنَا حَیٌّ فَکَیْفَ بَعْدَ مَوْتِی فَتَرَکَ الْکَتِفَ قَالَ سُلَیْمٌ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَیَّ ابْنُ عَبَّاسٍ فَقَالَ یَا سُلَیْمُ لَوْ لَا مَا قَالَ ذَلِکَ الرَّجُلُ لَکَتَبَ لَنَا کِتَاباً لَا یَضِلُّ أَحَدٌ وَ لَا یَخْتَلِفُ فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ وَ مَنْ ذَلِکَ الرَّجُلُ فَقَالَ لَیْسَ إِلَی ذَلِکَ سَبِیلٌ فَخَلَوْتُ بِابْنِ عَبَّاسٍ بَعْدَ مَا قَامَ الْقَوْمُ فَقَالَ هُوَ عُمَرُ فَقُلْتُ قَدْ صَدَقْتَ قَدْ سَمِعْتُ عَلِیّاً ع وَ سَلْمَانَ وَ أَبَا ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادَ یَقُولُونَ إِنَّهُ عُمَرُ قَالَ یَا سُلَیْمُ اکْتُمْ إِلَّا مِمَّنْ تَثِقُ بِهِ مِنْ إِخْوَانِکَ فَإِنَّ قُلُوبَ هَذِهِ الْأُمَّةِ أُشْرِبَتْ حُبَّ هَذَیْنِ الرَّجُلَیْنِ کَمَا أُشْرِبَتْ قُلُوبُ بَنِی إِسْرَایِیلَ حُبَّ الْعِجْلِ وَ السَّامِرِیِ)
۴۴ - همان۹۰/۱۱۳ (با موضوع «تقیة أمیر المؤمنین ص فی التصریح بأسماء المحرفین و الزیادة فی آیات القرآن حذرا من تقویة حجج أهل الباطل و المنحرفین و حفظا للقرآن»: أَنَّهُمْ أَثْبَتُوا فِی الْکِتَابِ مَا لَمْ یَقُلْهُ اللَّهُ لِیَلْبِسُوا عَلَی الْخَلِیقَةِ فَأَعْمَی اللَّهُ قُلُوبَهُمْ حَتَّی تَرَکُوا فِیهِ مَا یَدُلُّ عَلَی مَا أَحْدَثُوهُ فِیهِ وَ حَرَّفُوا مِنْهُ وَ بَیَّنَ عَنْ إِفْکِهِمْ وَ تَلْبِیسِهِمْ وَ کِتْمَانِ مَا عَلِمُوهُ مِنْهُ وَ لِذَلِکَ قَالَ لَهُمْ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ)
۴۵ - بصایرالدرجات۳/۳۴۹
۴۶ - صافات(۳۷)/۸۹
۴۷ - قصص الانبیا/۲۰۵
۴۸ - بحارالانوار۴۰/۹۳ (با موضوع توریة الحسن البصری فی بغضه لأمیر المؤمنین ص خوفا من الظالمین)
۴۹ - بحارالانوار۶۸/۷
۵۰ - همان۶۸/۱۵ (با موضوع قصة توریة شیعی بتفضیله أبا بکر بین عوام المخالفین ببغداد)
۵۱ - جامع احادیث الشیعة۱۴/۵۲۴/ح ۳۳۱۴
۵۲ - الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد ۲/۲۲۷ (تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لتحقیق التراث، ناشر: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة، ۱۴۱۴هـ - ۱۹۹۳ م)
/