از آن رو که از آدمیان چیزی نیاموخته بود امی بود و از آن سبب که همه چیز را از خدایش آموخته بود عالم ترین بود.
خواندن و نوشتن تنها ذره ای از دریای بیکران علمش بود.
او بی سواد نبود(۴)
مگر میشود پیامبری بیاید و علم و حکمت به بشر بیاموزد و خودش از داشتن یک امتیاز بشری که همان سواد خواندن و نوشتن است محروم باشد؟
مگر میشود مرجع پاسخ گویی به همه ی خواستههای بشر نداند نوشتن را و نتواند خواندن را
مگر نه این است که علم نبی دانشمندان را سرگشته میکند و عالمان را حیران.
اصلاً بزرگ ترین نشانه حقانیت انبیاء علیهم السلام همان حیرانی خلق است از آن چه آنان دارند و دیگران ندارند.
کسی که عصای موسوی دارد، و یا دم مسیحایی، مگرمی شود بیاید و بگوید: ببخشید من سواد خواندن و نوشتن ندارم، میشود این آدرس را برای من بخوانید؟!
عقلمان کجا رفته و انصافمان کجا به جا مانده، برادر!؟
قبلی بعدی
فطرت