چکیده
این تحقیق در پی کشف نظر اهلبیت(علیه السلام) راجع به نصب الاهی یا انتخاب مردمی مقام امامت میباشد. در این زمینه دو دیدگاه وجود دارد: غالب شیعیان معتقدند که اهلبیت(علیه السلام) منصوب به نصب الاهی هستند. در مقابل عدهای میگویند با استناد به منابع خود شیعه عقیده به نصب الاهی امام باطل است چرا که بر اساس این منابع اهلبیت(علیه السلام) اعتقادی به نصب الاهی امام نداشتهاند بلکه ایشان مقام امامت به خصوص امامت سیاسی. را وابسته به رأی و نظر مردم میدانستند و به انتخابی بودن آن قایل بودهاند.
این تحقیق با روش توصیفی ـ تحلیلی و مطالعه منابع روایی بر آن است که اهل بیت(علیه السلام) نه تنها امام معصوم را فردی منصوب از سوی خداوند برای هدایت و رهبری جامعه میدانند بلکه معتقدند خداوند از نظر تکوین نیز به امام معصوم مقام ویژهای بخشیده ایشان را به عنوان واسطة نزول نعمتهای خود به مخلوقات منصوب کرده است. بر مردم واجب است با پذیرش امام معصوم زمینه حاکمیت وی را فراهم سازند.
کلیدواژهها: اهلبیت(علیه السلام) امام معصوم نصب تشریعی نصب تکوینی انتخاب مردمی.
مقدمه
به گفتة مورخان مسئله امامت و خلافت مهمترین چالش پیش روی مسلمانان پس از رحلت پیامبر اکرم بود و منشأ پیدایش فرقههای مختلف در مکتب اسلام گردید. یکی از جنبههای گوناگون بحث امامت مسئله انتخابی یا انتصابی بودن امام است. نظریة «انتخاب مردمی» امام توسط اهل سنت و نظریة «نصب الاهی» در دیدگاه تشیع مطرح شده است. اهل سنت معتقدند: امام توسط مردم انتخاب میشود ولی در مکتب تشیع آموزه امامت امری آسمانی است و از نظر ایشان خداوند است که امام را تعیین و به مردم معرفی میکند.
به طور کلی کتابهای زیادی در تبیین و دفاع از عقاید شیعی نوشته شده است که بخش مهمی از آن به بحث از امامت به خصوص امامت امیر مؤمنان اختصاص یافته است. و بیان آیات و روایات متعدد در فضیلت آن حضرت بیشترین حجم این آثار را تشکیل میدهد. در این آثار کمتر به اعتقاد خود اهلبیت(علیه السلام) درباره این موضوع پرداخته شده است زیرا بیشتر آثار تألیفی جنبه دفاعی داشته و در برابر اعتراضات اهل سنت نوشته شدهاند. روشن است که در برابر اهل سنت که سخنان امامان شیعه را حجت نمیدانند میبایست به قرآن کریم و سنت رسول اکرم تمسک شود. اما امروزه گروهی از اهل سنت و برخی از کسانی که خود را شیعه میدانند دیدگاه شیعه را با استناد به متون آنان به چالش کشانده و معتقدند خود اهل بیت(علیه السلام) نیز به نصب الاهی امام معتقد نبودهاند. این سخن در صورت اثبات پایه بسیاری از عقاید و مباحث کلامی شیعه را سست میکند: عصمت اهلبیت(علیه السلام) که از مبانی کلامی شیعه است انکار میشود و مسایلی مانند لزوم اطاعت مطلق از ایشان مورد تردید قرار خواهد گرفت. بنابراین ضروری است پیش از پرداختن به بحثهای عقلی درباره مسائل امامت نظر اهل بیت(علیه السلام) راجع به این موضوع روشن گردد
این نوشتار در پی پاسخ به این سؤالات برآمده است: آیا اهل بیت (علیه السلام) امامان معصوم(علیه السلام) را به لحاظ تکوین و تشریع افرادی منصوب از سوی خداوند میدانستند آیا میان اهل بیت(علیه السلام) در اصل این اعتقاد تفاوتی وجود داشته است جایگاه رأی و نظر مردم در این موضوع کجاست
ابتدا شواهد موجود از کلام اهل بیت(علیه السلام) درباره نصب الاهی ائمه معصومین(علیه السلام) و نقش رأی و نظر مردم بیان و سپس برخی شبهات درباره اعتقاد ایشان به نصب الاهی ائمه طاهرین(علیه السلام) بررسی خواهد شد.
نصب الاهی امام معصوم از دیدگاه اهلبیت(علیه السلام)
از سخنان اهل بیت(علیه السلام) برمیآید که علاوه بر اینکه به نصب تشریعی امامان معصوم(علیه السلام) اعتقاد دارند و ایشان را افرادی میدانند که از سوی خدامتعال برای هدایت و رهبری مردم منصوب شدهاند به نصب تکوینی امامان معصوم(علیه السلام) نیز معتقد بودهاند یعنی ایشان معتقدند خداوند از ابتدای خلقت عنایت خاصی به امامان(علیه السلام) داشته و جایگاه ویژهای در نظام آفرینش دارند و خلقت آنان نسبت به سایر مخلوقات متفاوت و همراه با کمالات والاتر بوده است. در این معنی امامان(علیه السلام) پیش از آفرینش عالَم به شکلی وجود داشتهاند و خداوند ایشان را سبب خلقت و واسطه نزول برکات و نعمتها بر سایر مخلوقات قرار داده است.
ابتدا برخی سخنان اهل بیت(علیه السلام) مبنی بر نصب تشریعی امامان معصوم(علیه السلام) مطرح و سپس شواهدی از سخنان ایشان که نشاندهنده اعتقاد آنان به نصب تکوینی ائمه(علیه السلام) است بیان خواهد شد.
نصب تشریعی امامان معصوم(علیه السلام) از دیدگاه اهل بیت(علیه السلام)
شواهد فراوانی از کلام اهل بیت(علیه السلام) وجود دارد که به صراحت بیانگر اعتقاد ایشان به نصب تشریعی امامان معصوم(علیه السلام) است. برخی از این شواهد را میتوان در عناوین ذیل بیان کرد. اهل بیت(علیه السلام) در این سخنان تأثیر انتخاب مردم در تحقق امامت را نفی نموده و بارها به انتخاب مردمی امام اعتراض کردهاند:
۱. الاهی بودن مقام امامت
پیامبر گرامی اسلام در ابتدای نبوت به صراحت امامت و جانشینی خویش را مربوط به خداوند دانستهاند. ایشان در پاسخ به کسانی که اسلام خود را مشروط به خلافت پیامبر نمودند میفرماید: امر امامت و جانشینی در اختیار خداوند میباشد: «أیکون لنا الامر من بعدک قال: الامر لله یضعه حیث یشاء». از نظر اهل بیت(علیه السلام) امامت مقامی است که خداوند پس از چند مرحله آنرا به حضرت ابراهیم اعطاء نمود. خداوند متعال پس از اینکه ابراهیم به مقامهای بندگی نبوت رسالت و خلیل اللهی رسید ایشان را به عنوان امام برگزید. میفرمایید: امامت عهدی الاهی است و باید به نفر بعد که خدا معین کرده تحویل گردد. امام سابق هیچ نقشی در تعیین امام پس از خویش ندارد: «امامت عهدی است از سوی خداوند برای افراد معینی امام حق ندارد آن را از امام بعد دور سازد.» امامان معصوم(علیه السلام) در سخنان دیگری نیز به همین مضمون تأکید کردهاند: «شما گمان میکنید هر یک از ما امامان که وصیت میکند به هر که خواهد میتواند وصیت کند به خدا چنین نیست بلکه امر امامت فرمانی است از سوی خدا و رسولش برای هر فرد مشخص شده پس از فرد سابق.»
خداوند امام را رهبر مردم و حجت بر اهل عالم قرار داده است...او امامان را برای حفظ دین و راهنمایی مردم انتخاب میکند و همه آنها مورد لطف و عنایت خدایند... آنها را فرمانروای دین خویش میگرداند و علم خود را در اختیارشان قرار میدهد.
ایشان به صراحت امام را فردی منصوب از سوی خداوند خواندهاند و اعتقاد به امامت دیگری را سبب کفر و شرک دانستهاند: «هر کس شخصی را که از جانب خدا به امامت منصوب نشده با امامی منصوب از سوی خداوند شریک کند مشرک خواهد بود.» در نگاه اهل بیت(علیه السلام) دینداری برای کسی که امامی منصوب از سوی خداوند نداشته باشد مفید نیست: «هر که در عبادت خداوند سختی زیادی ببیند ولی رهبری که از سوی خداوند معین شده نداشته باشد عبادات او پذیرفته نیست. او گمراه و سرگردان است و خدا کردار او را بد شمارد...اگر با اینحال بمیرد در کفر و نفاق مرده است.»
اهلبیت(علیه السلام) با تمسک به برخی آیات قرآن کریم امامت را امری الاهی خوانده نسبت به انتخاب مردمی امام اعتراض کردهاند: از گزینش خدا پیامبر و اهل بیتش روی گردان شده و خود انتخاب کردهاند در صورتی که قرآن میفرماید: «و پروردگار تو هر چه را بخواهد میآفریند و برمیگزیند و آنان اختیاری ندارند. منزّه است خدا و از آنچه [با او] شریک میگردانند برتر است.» در آیهای دیگر میفرماید: «و هیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و فرستادهاش به کاری فرمان دهند برای آنان در کارشان اختیاری باشد»...امر امامت «فضل خداست آن را به هر که بخواهد عطا میکند و خدا دارای فضل بسیار است». پس چگونه ایشان امام را انتخاب میکنند
از نظر ایشان جایگاه و منزلت امام بسیار والاتر از محدوده درک انسانهاست و به هیچوجه نمیتواند به رأی و انتخاب مردم باشد. این سخنان به صراحت تأثیر نظر مردم را در تحقق امامت نفی میکند:
مگر مردم مقام و منزلت امامت را در میان امت میدانند تا امامت به اختیار و انتخاب ایشان واگذار شود امامت قدرش والاتر و شانش بزرگتر و منزلتش عالیتر و مکانش منیعتر و عمقش بیشتر از آن است که مردم با عقل خود به آن برسند یا به آرایشان آن را دریابند و یا به انتخاب خود امامی منصوب سازند... امام از گناه پاک و از عیب منزه است. گنجینه علم و حلم است... امام یگانه روزگار و شخصیت بینظیری است که مثل و مانند ندارد...چطور میتوان چنین شخصی را انتخاب نمود... آیا شخصی با این امتیازات مییابند تا انتخابش کنند و آیا منتخب آنها میتواند دارای چنین صفاتی باشد تا او را مقدم بدارند
۲. الاهیبودن امامت امامان
اهلبیت(علیه السلام) در روایات فراوانی بر الاهی بودن امامت هر یک از امامان معصوم(علیه السلام) تأکید کردهاند. برخی از آنها در عناوین زیر قابل ذکر هستند:
الف. گزینش الاهی
از آنجا که امام علی به عنوان ستون اصلی امامت مطرح است برخی کلمات اهل بیت(علیه السلام) در این باب راجع به الاهی بودن امامت امیر مؤمنان است. بر اساس برخی از این روایات امیر مؤمنان توسط خداوند برای امامت و رهبری جامعه انتخاب شده و به رسول خدا معرفی شده است:
خدای تبارک و تعالی فرمود: ای محمد چه کسی پس از تو برای امت (رهبر) است پاسخ داد: خدا داناتر است. باریتعالی فرمود: علی بن ابی طالب امیرمؤمنان و سید مسلمانان و پیشوای مؤمنان میباشد. وقتی پیامبر اکرم مردم را دعوت به ولایت علی کرد قریش گرد او جمع شدند و گفتند: یا محمّد این تکلیف را از ما بردار! فرمود: این دستور خداست و از طرف من نیست.
پیامبر اسلام خطاب به امام علی فرمود: «خداوند من و تو را آفرید و من و تو را برگزید و مرا برای نبوّت انتخاب کرد و تو را برای امامت. پس هر کس امامت تو را انکار کند نبوّت مرا انکار کرده است». فرمایش ایشان به حضرت زهرا نیز چنین است: «ای فاطمه! خداوند اطلاع کامل بر زمین یافت و از روی زمین پدر تو را برگزید و دومین بار اطلاع یافت و شوهر تو را از آن برگزید.» به باور امامان معصوم(علیه السلام) نیز امامت و ولایت امیرمؤمنان امری الاهی بوده است:
خدمت امام نشسته بودم و مردی به او گفت: آیا ولایت علی از طرف خدا بود یا رسول خدا آن حضرت ناراحت شد و فرمود: وای بر تو نبی اکرم از خداوند بیشتر از آن میترسید که از طرف خود سخن گوید بلکه خدا ولایت علی را واجب کرد چنان چه نماز و زکاه و روزه و حج را واجب نمود.
به راستی خداوند علی را نشانهای میان خود و مردم گماشته هر که او را بشناسد مؤمن است. هر که منکر او باشد کافر است. هر که مقام او را نداند گمراه است و هر که شخص دیگری را همراه او امام داند مشرک است و هر که ولایت او را بپذیرد وارد بهشت میگردد.
ایشان برخی آیات کریمه را به گزینش الاهی وصی و جانشین رسول خدا تفسیر کردهاند: امام کاظم در تفسیر آیه شریفه «او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین درست فرستاد»(توبه:۳۳) فرمود: «یعنی خداوند است که پیامبرش را به ولایت و امامت وصی خود فرمان داده است.» از سخنان فوق میتوان اعتقاد اهل بیت(علیه السلام) را به نصب الاهی امیر مؤمنان دریافت. لازم به یادآوری است که اهل بیت(علیه السلام) نه تنها بر الاهیبودن امامت حضرت علی تصریح کردهاند بلکه امامت سایر امامان معصوم(علیه السلام) را نیز الاهی دانستهاند. ایشان وصیت به امامت را امری آسمانی دانستهو معتقدند که امام معصوم(علیه السلام) برای هر کار خود از سوی خداوند دستور دارد:
امر وصیت از آسمان در مکتوبی بر محمد نازل شد...آن مکتوب چند مهر داشت علی مهر اول را گشود و به آنچه در آن بود عمل کرد سپس حسن مهر دوم را گشود و به آنچه در آن مأمور شده بود عمل کرد. چون حسن درگذشت حسین مهر سوم را گشود دید در آن نوشته است: «به جنگ و بکش و کشته شو و عدهای را همراه خود ببر که جز با تو به سعادت شهادت نرسند» او هم عمل کرد و پیش از شهادت خود آن نوشته را به علی بن الحسین داد مهر چهارم را گشود و دید در آن آمده است: سکوت کن و....
ایشان خود را امامانی منصوب از سوی خداوند خواندهاند: «خداوند موجودی آفرید و آنرا برای این کار(امامت) تعیین کرد. آن مخلوق ما هستیم. ما حجت خدا در میان بندگان و خزانه دار علم الاهی هستیم» یا در تفسیر آیه (نساء: ۳۴) از قرآن کریم میفرمایند: «ما هستیم آن مردم مورد حسادت برای منصب امامتی که خدا فقط به ما داده است». در زیارتنامههایی که از این بزرگواران نقل شده است نیز به همین معنا اشاره شده است. مطابق این روایات خطاب به ایشان چنین میگوییم:
(خداوند) شما را با علم خود برگزید و برای غیب خود پسندید و برای سرّ خود انتخاب کرد و با قدرت خود برگزید...و با نور خود انتخاب کرد و با روح خود تأیید نمود و پسندید که جانشینانش در زمین باشید...خدا شما را به شریفترین جایگاه گرامیان و عالیترین منزلت مقربان و برترین درجة رسولان رسانید. آنجا که هیچ ملحق شوندهای به آن نرسد و هیچ بالا روندهای به آن برتری نیابد و هیچ پیشتازی بر آن پیشی نگیرد و هیچ آزمندی طمع رسیدن به آن را نکند. تا آنجا که باقی نمیماند هیچ فرشته مقرب و پیامبر مرسلی...مگر آنکه خدا شکوه امر و بزرگی منزلت شما... را به همه آنان بشناساند.
در منظر اهل بیت(علیه السلام) دلیل اینکه هر امامی فرزند امام سابق است خواست خداوند تلقی شده است: «خدا نخواسته امامت را پس از حسن و حسین به دو برادر دهد.» این بزرگواران همچنین دلیل قرار گرفتن امامت در نسل امام حسین را اراده و فعل خداوند دانستهاند:
پرسیدم: چرا امامت در نسل امام حسین قرار گرفت و در فرزندان امام حسن تحقق نیافت فرمود: زیرا خداوند امامت را در بین فرزندان امام حسین قرار داد و از فعل و کردار باریتعالی نمیتوان سؤال کرد.
از دلایل دیگر اعتقاد اهل بیت(علیه السلام) به الاهی بودن امامت خویش پاسخی است که امام جواد به شبهه خردسالی خویش داده است و امامت را همسان نبوت و امری در اختیار خداوند خوانده است. ایشان میفرماید:
خداوند کاری را که در مسئله امامت کرده است همانند کاری است که در مسئله نبوت انجام داده است. خداوند میفرماید: «از کودکی به او نبوت دادیم» و همچنین میفرماید: «وقتی به سن رشد و به چهل سالگی رسید». پس ممکن است به کسی در کودکی حکمت عطا گردد و به دیگری در چهل سالگی.
به فرمایش امامان معصوم (علیه السلام) خداوند متعال نیز امامت را همسان و در امتداد نبوت میداند و پیروی از رسول خدا زمانی از نظر خدایمتعال مفید است که همراه با پیروی از وصی و جانشین وی باشد: «خداوند متعال هر کس را که در ولایت وصی از پیامبرش پیروی نکند منافق نامیده و هر که امامت وصی او را انکار نماید مانند منکر خود پیامبر محسوب کرده است».
ب. عظمت مقام امامت
در سخنان اهل بیت(علیه السلام) جایگاه امامت به گونهای توصیف شده است که لازمهاش الاهی بودن آن است. روشن است مقامی که چنین ویژگیهایی دارد وابسته به انتخاب و رضایت مردم نخواهد بود زیرا تشخیص وی برای مردم ممکن نیست. تنها خداوند است که قادر به نصب ایشان میباشد. به استناد بسیاری از روایات امام معصوم با فرشتگان الاهی ارتباط ویژهای دارد. از ظاهر این اخبار میتوان گفت: این ارتباط تنها نصیب اهل بیت(علیه السلام) میشود. امام کسی است که میتواند صدای فرشته الاهی را بشنود: «پرسیدم: امام چه مقامی دارد فرمود: امام فرشته را نمیبیند اما صدای او را میشنود». ارتباط فرشتگان با امام ارتباطی همیشگی است: «سلام بر شما ای خاندان پیامبر و پایگاه رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان». «مردم چه میگویند به خدا قسم ما شجرة نبوت خاندان رحمت معدن علم و محل رفت و آمد فرشتهها هستیم.» به اعتقاد اهل بیت(علیه السلام) ملایکه برای انجام وظایف خود از امام اجازه میگیرند: «هر فرشتهای را که خداوند برای مأموریتی به زمین بفرستد اول پیش امام میآید و این مأموریت را به او عرضه میدارد. صاحب این امر محل آمد و رفت ملایکه است.» روح که مخلوقی والاتر از فرشتگان است همراه امام معصوم بوده وی را یاری میدهد: «روح آفریدهای است بزرگتر از جبرییل و میکاییل با هیچ کس از گذشتگان نبوده تنها با محمد و امامان است آنها را حفظ و راهنمایی مینماید».
خداوند متعال ما را با روح مقدس و مطهری تأیید کرده است. آن روح فرشته نیست و با احدی از کسانی که از دنیا رفتهاند نبوده است مگر با رسول خدا و با ائمه که آنها را یاری میکند.
شما چگونه حکم میکنید فرمود: به حکم خدا و حکم داود. اما اگر موضوعی مطرح شود که حکم آن را ندانیم روح القدس آن را به ما میرساند.
اهلبیت(علیه السلام) از ارتباط خود با انبیا و اوصیای گذشته نیز سخن گفتهاند:
برای ما در شبهای جمعه شأن بزرگی است. به ارواح پیامبران و اوصیای گذشته و روح امامی که در میان شماست اجازه داده میشود که به عرش الاهی بروند طواف کنند و نزد هر رکنی از ارکان عرش دو رکعت نماز گزارند. سپس به بدنهای خود برگردند.
یکی دیگر از نشانههای عظمت مقام امامت که به راحتی عنایت ویژه الاهی را به اهلبیت(علیه السلام) تأیید میکند علم ایشان به امور غیبی است. به فرمایش ایشان اعمال انسانها در هر شبانهروز به امام عرضه میگردد: «به خدا قسم اعمال شما در هر شبانهروز بر من عرضه میشود...مگر در قرآن نخواندهای «بگو عمل کنید! خداوند و فرستاده او و مؤمنان اعمال شما را میبینند.»
ج. وجوب اطاعت
اعتقاد به وجوب اطاعت از حاکم را نمیتوان به معنای الاهی دانستن حاکم قلمداد نمود زیرا ممکن است حاکم به دلیل لزوم دفع هرج و مرج و ثبات جامعه اسلامی اطاعت از خود را واجب و دستورات خود را همانند اوامر الاهی نافذ بداند. با اینحال اعتقاد به وجوب اطاعت از امامی که حاکم نیست به معنای الاهی دانستن امامت است زیرا در این صورت با اینکه سرپیچی از دستورات امام به خصوص در امور فردی مفسدهای برای حاکمیت جامعه اسلامی ندارد پیروی از ایشان واجب دانسته شده است. این مطلب را نمیتوان به غیر از اعتقاد امام به الاهی بودن امامت خویش تفسیر کرد. از اینرو اگر امامان معصوم(علیه السلام) در زمانی که حاکم نبودهاند خود را خلیفه الاهی خوانده یا اطاعت از خویش را واجب دانسته باشند میتوان آنها را به الاهی بودن امامت خود معتقد دانست. اهل بیت(علیه السلام) در سخنان متعددی وجوب اطاعت از امام معصوم را یادآور شدهاند. در اینجا گزیدهای سخنان امامانی که حاکم جامعه اسلامی نبودند نقل میشود.
این سخنان علاوه بر اینکه بر الاهی بودن نصب مقام امامت دلالت دارد نشاندهنده نگاه اهل بیت(علیه السلام) درباره جایگاه رأی و نظر مردم نیز هست. ایشان پیروی از خود را بر مردم واجب میشمردند. از اینرو در نظر آنان عقیده و خواست مردم در اصل امامت تأثیری ندارد بلکه بر مردم واجب است که با پذیرش امام معصوم زمینه را برای حاکمیت وی که تنها شأنی از شیون امامت است فراهم سازند.
مطابق برخی زیارتنامهها خطاب به هر یک از امامان معصوم(علیه السلام) چنین گفته میشود:
(خداوند) طاعت شما را همراه طاعت خود قرار داده است...هر که شما را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است و هر که شما را معصیت کند خدا را معصیت کرده است. هر که شما را دوست بدارد خدا را دوست داشته است و هر که با شما دشمنی کند با خدا دشمنی کرده است.
یکی از نکاتی که ایشان در بیان ویژگیهای خود ذکر کردهاند لزوم اطاعت از آنهاست:
ما خزانهدار علم خداییم ما ترجمان و مفسر أمر خداییم ما مردمی معصوم و پاکیم خداوند به اطاعت ما فرمان داده و از نافرمانی ما نهی نموده است ما حجت کاملیم بر هر که روی زمین است.
ایشان اطاعت از خود را همانند اطاعت از امیرمؤمنان واجب شمردهاند: «مردی از امام کاظم پرسید: آیا اطاعت از شما واجب است فرمود: آری. گفت: مثل اطاعت از علی بن ابی طالب فرمود: آری». امام صادق نیز اعتقاد به وجوب اطاعت از امامان معصوم(علیه السلام) را تأیید کرده است. شاهد بر این سخن گفتگوی یکی از شیعیان با ایشان درباره وجوب اطاعت از امام است:
میخواهم دینم را به شما عرضه کنم. فرمود: آن را بیان کن. گفتم:...گواهم که علی حسن حسین و علی بن حسین امامانی هستند که خداوند اطاعت از آنها را واجب کرده است تا نوبت به امامت خود او رسید. سپس گفتم: خود شما که خدا تو را مورد رحمت خود قرار دهد. امام فرمود: این دین خدا و فرشتههایش است.
این امام همام نه تنها این عقیده را تأیید نموده بلکه خود نیز به معرفی برخی از امامان(علیه السلام) پرداخته و پیروی از آنها را واجب دانسته است: «گواهی میدهم که علی حسن حسین علیبن الحسین و محمد بن علی امامانی هستند که خداوند اطاعت و پیروی از آنها را واجب نموده است».
د. حجت خداوند
از مباحث قابل تامّل این است که آیا لازمة حجت خدا بودن نصب الاهی است آیا نمیتوان گفت: امام منتخب مردم هم حجت خداوند میباشد به عبارت دیگر خداوند امامی را که مردم منصوب کردهاند تأیید کند و به انتخاب ایشان حجیت بخشد. در این صورت چنین امامی هم حجت الاهی خواهد بود. در پاسخ میتوان گفت: واژه «حجت خداوند» در کلمات اهل بیت(علیه السلام) در معنایی به کار رفته که به نظر میرسد با نصب مردمی سازگار نباشد. از کلام امام علی چنین نقل شده است: «اللهم انک لاتخلی ارضک من حجه لک علی خلقک». اخبار متعددی به مضمون فوق در کتابهای روایی وجود دارند. چنین روایاتی نشان دهنده نصب الاهی حجت میباشند چرا که ممکن است مردم در انتخاب امام خود به توافق نرسند. در آن صورت حجتی نخواهد بود و این با کلام اهل بیت(علیه السلام) راجع به حجت در تعارض میباشد. در سخنان امام سجاد آمده است: «لم تخلوا ارض منذ خلق الله آدم من حجه الله فیها ظاهر مشهور او غایب مستور». این حدیث میفرماید: ممکن است حجت الاهی غایب و پوشیده باشد در حالی که غیبت حجت الاهیای که منتخب مردم است معنا ندارد. روشن است کسی که مردم او را به عنوان امام انتخاب کردهاند معلوم و مشهور است. اما ممکن است کسی منتخب خداوند باشد اما مردم او را به عنوان امام نشناسند. به علاوه روایاتی وجود دارد که در آن اهل بیت(علیه السلام) خود را حجت الاهی میدانند. در حالی که بیشتر ایشان منتخب مردم نبودند. بنابراین از استعمال این واژه در کلمات اهل بیت(علیه السلام) میتوان نصب الاهی را استفاده نمود مگر در مواردی که قرینهای بر خلاف باشد.
اهل بیت(علیه السلام) همه امامان معصوم(علیه السلام) را حجت خدا بر مخلوقات دانستهاند. هیچ تفاوتی از این جهت میان ایشان قایل نیستند: «حکم درباره همه امامان جاری است...آنها حجت کامل خدایند بر اهل زمین کمالات الاهی درباره امام اول و آخر یکسان میباشد».
امامت جانشینی خدا و پیامبر و مقام امیرمؤمنان و میراث حسن و حسین است... امام امین خدا است در زمین او و حجت خدا است بر بندگان او و خلیفه خدا است در بلاد او. امام راهنمای حق و مدافع دین خداست.
در زیارت نامههای وارد شده هر یک از امامان معصوم(علیه السلام) حجت خدا خوانده شدهاند:
سلام بر تو ای ولی خدا. سلام بر تو ای حجت خدا. سلام بر تو ای نور خدا در تاریکیهای زمین». «سلام بر تو ای حجت خدا در زمین و شاهد خدا بر خلقش». «شما روشنایی خوبان راهنمای نیکان و حجتهای خداوند مقتدر هستید.
ایشان در روایات داشتن برخی کمالات را برای حجت خدا لازم دانستهاند:
روزی به آن حضرت عرض کردم: ای پسر رسول خدا! از اینکه به زبانهای مختلف تسلط دارید در شگفتم. فرمود: من حجّت خدا بر بندگان او هستم. صحیح نیست خداوند کسی را حجت بر مردم قرار دهد که زبان آنها را نمیفهمد.
خداوند متعال حجت خود را از سایر بندگانش با هر چیزی متمایز ساخته و به او علم زبانهای مختلف و شناخت نسبها و اجلها و حوادث را عطا میکند و اگر چنین نبود میان حجت و مردم دیگر تفاوتی نبود.
نصب تکوینی امامان معصوم(علیه السلام) از دیدگاه اهل بیت(علیه السلام)
روایات ناظر بر این معنا ذیل دو عنوان «تفاوت در خلقت» و «جایگاه ویژه در عالَم آفرینش» مطرح میشوند.
الف. تفاوت در خلقت
رسول خدا به تفاوت آفرینش خود و امیرمؤمنان با سایر مخلوقات تصریح کرده است: «من و علی چهارده هزار سال پیش از خلق آدم نوری نزد خداوند بودیم. همین که خداوند متعال آدم را آفرید این نور را دو قسمت کرد: یک جزء من شدم و جزیی دیگر علی». در مجموع این روایات تأکید شده است که امامان معصوم(علیه السلام) قبل از آفرینش مخلوقات دیگر خلق شدهاند:
خدا محمد و علی و یازده فرزند او را از نور عظمت خود آفرید و سپس ایشان را به صورت أشباح در پرتو نور خود بپا داشت او را عبادت میکردند. پیش از آفرینش مخلوق خدا را تسبیح و تقدیس مینمودند. ایشان امامان از فرزندان رسول خدا هستند.
امام کسی است که به فرمان خدا قیام میکند خدا او را برای همین کار برگزید و او را پیش از آفرینش موجودات در عالم ذر آفرید و زیر نظر خود پرورش داد و او را در طرف راست عرش نهاد.
خداوند متعال همیشه تنها و یگانه بود سپس محمد و علی و فاطمه را آفرید. آنها هزار دوره ماندند سپس اشیاء دیگر را آفرید و ایشان را بر آفرینش آنها گواه گرفت.
در برخی روایات نیز به یکی بودن خمیر مایه وجودی امامان معصوم(علیه السلام) اشاره شده است. «گواهی میدهم...ارواح و نور و سرشت شما یکی است. همه پاک و پاکیزه...خدا شما را نورهایی آفرید و طواف کننده عرشش قرار داد.» این مضمون در روایتی دیگر هم آمده است:«خداوند ما را از اعلیعلیین آفریده است». علاوه بر تفاوتهای ذکر شده اهل بیت(علیه السلام) برخی تفاوتهای وجودی امام با سایر مردم را نیز یادآور شدهاند: «حالت امامان در خواب مثل حال ایشان در بیداری است. خواب چیزی از آنان را دگرگون نمیسازد و خداوند اولیای خویش را از وسوسه شیطان حفظ کرده است».
ب. جایگاه ویژه در عالَم آفرینش
مطابق فرمایش اهل بیت(علیه السلام) اگر امامی که حجت خداست در عالَم نباشد جهان خلقت از هم میپاشد و متلاشی میشود. این مطلب نشاندهنده جایگاه خاصی است که اهلبیت(علیه السلام) برای امام معصوم در عالَم قایل هستند. ایشان در روایات متعددی بر این ادعا تأکید کردهاند: «اگر زمین به اندازه یک چشمبه همزدن از حجت خالی بماند اهل خود را فرو خواهد برد».
پرسیدم: آیا زمین بدون امام باقی میماند فرمود: نه گفتم: روایتی نقل شده که زمین بدون امام باقی نمیماند مگر اینکه خداوند بر بندگان غضبناک گردد فرمود: زمین باقی نمیماند و در این صورت فرو میریزد.
نکته دیگری که در کلمات اهل بیت(علیه السلام) بر ارزشمندی و اهمیت جایگاه امام معصوم در دستگاه آفرینش الاهی حکایت دارد این است که از نظر ایشان خداوند امام معصوم را واسطة نزول نعمتها و دفع بلاها قرار داده است:
خدا به وسیله شما (عالم وجود) را گشود و به وسیله شما به پایان میبرد و به واسطه شما باران نازل میکند و به وسیله شما آسمان را از این که جز به اذن او بر زمین افتد نگه میدارد و به وسیله شما اندوه و رنج را برطرف میکند.
بررسی سؤالات
چنانچه در مقدمه گفته شد عدهای معتقدند اهل بیت(علیه السلام) امامت به ویژه امامت سیاسی را امری وابسته به انتخاب و نظر مردم میدانستند. از اینرو برای پرهیز از پیشداوری و جانبداری در مباحث برخی از شواهدی که در انکار اعتقاد اهل بیت(علیه السلام) به نصب الاهی مقام امامت به آنها تمسک شده است تحت عنوان «بررسی سؤالات» به اجمال بررسی میشود.
۱. رفتار اهل بیت(علیه السلام)
اگر اهل بیت(علیه السلام) خلافت را حق الاهی و انحصاری خود میدانستند و حکومت دیگران از نظر ایشان نامشروع بود به هیچوجه با حاکمان غاصب کنار نمیآمدند در حالی که بر اساس نقل منابع تاریخی امیرمؤمنان امام مجتبی و امام سجاد(علیه السلام) با حاکمان زمان خود بیعت کردند. امام رضا نیز ولایتعهدی حکومت را پذیرفت. آنها بدین طریق امامت و خلافت حاکمان را تأیید کردند. از اینرو ایشان خود را امام یا خلیفه نمیدانستند تا چه رسد به اینکه قایل به نصب الاهی خود باشند.
در پاسخ به این سؤال باید گفت: پس از جریان سقیفه امیر مؤمنان را به اجبار و با وضعی اسفناک برای بیعت با ابوبکر حاضر کردند. طبیعی است چنین بیعتی اعتبار ندارد. بیعتی که به خانه امام هجوم برده و وی را به زور به مسجد میبرند و با تهدید به قتل او را وادار به بیعت میکنند! مقاومت امیرمؤمنان در مقابل خلفا به حدی بود که سالها بعد معاویه در انتقاد از مخالفت امام با خلفا این حادثه را یادآور میشود. امام علی هم آنرا نشانهای از مظلومیت و حقانیت خویش میداند:
گفتی مرا چون شتری بینی مهار کرده میراندند تا بیعت کنم! به خدا که خواستی نکوهش کنی ستودی و رسوا سازی و خود را رسوا نمودی. مسلمان را چه باک که مظلوم واقع شود مادام که در دین خود تردید نداشته و در یقین خود شک نکند.
بدینجهت بزرگان اهل سنت نیز چنین بیعتی را بی اعتبار دانسته و معتقدند حضرت علی تا شش ماه پس از رحلت نبی اکرم یعنی تا زمان حیات حضرت زهرا حاضر به بیعت نشدند. در منابع شیعی نیز به نظر میرسد ذکری از بیعت امام با ابوبکر نشده است. مخالفتهای صریح و متعدد ایشان با حاکمان آنزمان نشاندهنده نارضایتی حضرت از حکومت آنهاست. اما کنارهگیری امیر مؤمنان از حکومت نیز علتی دارد که خواهد آمد.
در بسیاری از منابع اولیه سخنی از بیعت امام مجتبی با معاویه و پذیرش خلافت او مطرح نشده است. آن چه در همه منابع بیان شده است تنها صلح بین دو طرف است. از سوی دیگر امام پس از صلح سخنانی در مذمت و عدم صلاحیت معاویه در امر خلافت بیان کردهاند. این سخنان با بیعت ایشان با معاویه در تناقض است. در نتیجه میتوان گفت: بیعتی که در برخی منابع مطرح شده همان پذیرش پیشنهاد معاویه برای سازش میباشد. به هرحال روایات بیان شده و عدم لیاقت معاویه برای خلافت که مورد اقرار بیشتر دانشمندان مسلمان است بیانگر کراهت حضرت مجتبی و ناپسند دانستن خلافت معاویه میباشد. اگر بیعتی هم واقع شده بدون رضایت قلبی امام بوده که آن هم هیچ ارزشی ندارد.
مسئله بیعت امام سجاد با یزید نیز در بسیاری از منابع تاریخی نیامده است. گزارش برخی منابع هم در بیعت نکردن حضرت کاملاً روشن است. مسعودی میگوید: «مسلمبن عقبه از مردم مدینه به عنوان بندگی یزید بیعت گرفت. هر کس بیعت نکرد به قتل رسید غیر از علی بن حسین بن علی بن ابی طالب ملقب به سجاد و علی بن عبد الله بن عباس بن عبد المطلب».
اخباری هم که بر بیعت امام سجاد دلالت دارند به لحاظ محتوا اشکالاتی دارند. اما به هر حال با توجه به شرایط آنزمان که حاکمان برای تثبیت حکومت دست به هر جنایتی میزدند اگر بیعتی هم صورت گرفته باشد به دلیل رعایت تقیه و حفظ جان بوده که اعتباری نخواهد داشت.
ولایتعهدی امام رضا را هم زمانی میتوان به معنای قبول خلافت مأمون دانست که ایشان با میل و رغبت این منصب را به عهده گرفته باشند. اما شواهدی وجود دارد بر اینکه جانشینی خلیفه به امام تحمیل شد و حضرت رضا به اکراه آنرا پذیرفتند:
۱. مأمون وقتی با امتناع حضرت مواجه میشود خطاب به ایشان میگوید: «به خدا سوگند اگر ولایتعهدی را نپذیری تو را به آن مجبور میکنم. اگر قبول کردی که خوب ولی چنانچه باز در مخالفت خود اصرار ورزی گردنت را میزنم.»
۲. حضرت پذیرش این منصب را به شرطی مبتنی ساخته است که براساس آن ولایت عهدی امام به هیچوجه به معنای مشروع دانستن حکومت یا رضایت ایشان از اعمال حاکم نمیباشد. شرط حضرت این است که هیچ مداخلهای در کار حکومت نداشته باشد:
«من آنرا به این شرط قبول میکنم که احدی را به کاری منصوب نسازم و کسی را عزل نکنم رسمی را نقض نکنم و هیچیک از قوانین جاری را تغییر ندهم تنها از دور مورد مشاوره قرار گیرم.»
روشن است که ولایتعهدی امام در چنین حکومتی را نمیتوان به معنای رضایت ایشان از عملکرد و مشروعبودن آن دانست زیرا حضرت هیچ اختیاری در اداره آن نداشت.
۳. حضرت در مواردی به صراحت اکراه و عدم رضایت خود از پذیرش این منصب را اعلام کرده است:
خدمت امام هشتم رسیدم به او گفتم: ای پسر رسول خدا! مردم میگویند تو ولایت عهدی را پذیرفتی با اینکه اظهار زهد در دنیا داشتی. آن حضرت فرمود: خدا میداند که من از آن بدم میآید ولی چون میان قبول آن وکشته شدن مجبور شدم آنرا پذیرفتم.
«هنگامی که حضرت رضا ولیعهد شد دیدم دستهای خود را به آسمان بلند کرده بود و میگفت: پروردگارا! تو میدانی که من مجبور و مضطرّم».
با توجه به نکات فوق اکراه حضرت از عهدهداری ولایتعهدی مأمون روشن میشود. از اینرو سخنان ایشان در روز قبول این منصب که بیانگر رضایت حضرت است در شرایط تقیه بوده و قابل استناد نیست.
به هر حال کنارهگیری اهل بیت(علیه السلام) از حکومت یا بیعت ظاهری ایشان با خلفا به دلیل در نظر داشتن مصلحت اسلام و حفظ اصل نظام بوده است چرا که قیام و اعلام مخالفت علنی با حاکمان نه تنها فایده چندانی نداشت بلکه سبب تضعیف نظام تفرقه مسلمانان شهادت خاندان پیامبر و فراموشی مکتب ایشان میشد. نکته قابل توجه این که واگذاری حکومت به علت فراهم نبودن زمینه ضرری به خلافت و امامت الاهی امام نمیزند زیرا روایات متعددی که به گوشهای از آن اشاره شد به صراحت خلافت و حکومت را مختص امام قرار میدهد. بر مردم واجب است امام را حمایت نموده زمینه زمامداری ایشان را فراهم سازند. در چنین صورتی امام هم خلیفه و حجت الاهی است و هم حاکم الاهی بر مردم. اما اگر مردم به تکلیف خود عمل نکرده و از امام پشتیبانی ننمودند منصب دوم برای امام که حکومت الاهی است محقق نخواهد شد. به عبارت دیگر امام به هر حال حجت الاهی خواهد بود. اما ممکن است حاکم هم باشد یا نباشد و حکومت نکردن امام دلیل بر الاهی نبودن خلافت ایشان نیست.
۲. تمسک به بیعت و فضایل شخصی
اگر اهل بیت(علیه السلام) قایل به امامت الاهی امامان معصوم(علیه السلام) بودند چرا در بسیاری از موارد به جای اینکه به آیات و روایات نبوی درباره امامت خود استناد کنند به بیعت مردم و انتخاب مردمی خود متمسک شدهاند برای مثل امیر مؤمنان حق خود بر مردم را لزوم وفاداری به بیعتشان میداند و در اعتراض به مخالفان سخن از نقض بیعت و شکستن پیمانشان را مطرح کردهاست. ایشان درباره زبیر میفرمایند: «زبیر میپندارد با دست بیعت کرد نه با دل پس به بیعت با من اقرار کرده ولی مدّعی انکار بیعت با قلب است. بر او لازم است بر این ادّعا دلیل روشنی بیاورد یا به بیعت گذشته باز گردد.» امام علی در نامه خود به معاویه بیعت مردم با خود را همسان با بیعت آنها با خلفای گذشته دانسته به صراحت انتخاب شورای مسلمانان را مورد رضایت و تأیید خداوند میداند:
کسانی با من بیعت کردند که با ابوبکر و عمر و عثمان با همان شرایط بیعت نمودند...همانا شورای مسلمانان از آن مهاجرین و انصار است پس اگر بر امامت کسی گرد آمدند و او را امام خود خواندند خشنودی خدا هم در آن است.
امام حسین نیز بارها از رأی و بیعت مردم سخن میگوید و دعوت و انتخاب مردم را انگیزه قیام خود معرفی میکند. ایشان خطاب به مردم کوفه میگوید:
«نامههای شما به من رسید و فرستادگانتان با بیعت شما پیش من آمدند که مرا تسلیم نمیکنید و از یاریم باز نمیمانید. اگر به بیعت خویش عمل کنید هدایت مییابید.» آن حضرت تنها در صورت پذیرش و انتخاب مردم حاضر به قیام و زمامداری بودند: «اگر ما را نمیخواهید و حق ما را نمیشناسید و رأی شما غیر از آن است که در نامههایتان به من رسیده از پیش شما بازمیگردم.»
من قصد نداشتم به سوی کوفه حرکت کنم ولی مردم این شهر به من نامه نوشتند و دعوتم کردند تا با من بیعت نموده یاریم کنند اما اگر از سخن خود پشیمان شده و عهدشان را شکستهاند من از همان جا که آمدم بر میگردم.
به علاوه اهل بیت(علیه السلام) به جای اینکه به نصب الاهی خویش استناد کنند گاهی هم اموری مانند قرابت به رسول خدا و شایستگیهای شخصی خود را یادآوری مینمودند. امیر مؤمنان در اعتراض به خلافت دیگران فرمود:
رسول خدا جان سپرد. در حالی که سر او بر سینه من بود و نفس او در کف من روان شد آن را بر چهره خویش کشیدم و شستن او را عهدهدار گردیدم... پس چه کسی سزاوارتر است بدو از من چه در زندگی او و چه پس از مردن.
امام باقر هم زمانی که با دیگران دربارة امامت خویش بحث میکردند به نصب الاهی و معرفی توسط امامان قبل تاکید نمیکردند بلکه به اموری مانند «در اختیار داشتن شمشیر پیامبر» و «بهرهمندی از علم و دانش» استناد میکردند. ایشان برادر خود زید را به دلیل اینکه دانش کافی برای امامت نداشت از به عهده گرفتن امامت و رهبری نهضت منع نمودند. امام در پاسخ به زید که جهاد را لازمه امامت میدانست فرمود:
ای برادر تو خود را چنانچه وصف کردی میدانی دلیلی از قرآن گفتة رسول خدا یا نمونهای بر آن داری به راستی خداوند حلال و حرام را مقرر کرده اموری را واجب نموده مثلهایی زده و برای امامی که به امر او قیام میکند تردیدی در انجام وظیفهاش باقی نگذاشته است... به خدا پناه میبرم از رهبری که زمان خود را نشناسد و پیروانش از او داناتر باشند.
در پاسخ به این سؤال لازم است مطالبی بیان شود: همانطور که برای فهم درست قرآن باید همه آیات آنرا بررسی کرد و با تمسک به یک آیه نمیتوان حکمی قطعی را به قرآن نسبت داد در بررسی کلمات امامان معصوم(علیه السلام) نیز باید این نکته را رعایت کرد. ایشان بارها خلافت و امامت خویش را به خداوند متعال منتسب نموده نسبت به انتخابی شدن مقام خلافت اعتراض میکردند و آنرا تکلیف و حق انحصاری خود دانستهاند. بنابراین امامان بزرگوار(علیه السلام) با استدلال به بیعتمردم یا اموری مانند فضایل شخصی در مقام اثبات مشروعیت خلافت خود نیستند بلکه دلیل آن با مرور بر مطالب ذیل روشن خواهد شد:
الف. الزام طرف مقابل
برخلاف سخنان اهل بیت(علیه السلام) درباره الاهی بودن خلافت و امامت فضای ذهنی و اعتقاد قریب به اتفاق مسلمانان تا زمان امام صادق این بود که تحقق خلافت با انتخاب خواص و بیعت مردم انجام میشود. مشروعیتی که برای خلافت امام مجتبی و امیرمؤمنان قایل بودند حداکثر به اندازه مشروعیت خلفای سابق بود. اهل بیت(علیه السلام) در این سخنان دیدگاه غالب مردم در آن زمان را رعایت کردهاند. اهل بیت(علیه السلام) میخواهند با منطق مورد قبول طرف مقابل خلافت امامان معصوم(علیه السلام) را ثابت کنند از اینرو به همان ملاک و معیار که انتخاب و بیعت مردم است تمسک کردهاند. به هر حال افرادی مانند معاویه و زبیر خلافت خلفای گذشته را با همان شرایط واقع شده پذیرفته بودند. امام هم با قانون مورد قبول آنها خلافت خود را ثابت نموده است. این به هیچوجه به معنای پذیرش بیعت به عنوان ملاک حقیقی تعیین امام نمیباشد زیرا ایشان بارها معیار تعیین امام را انتخاب خداوند معرفی کردهاند. استنادهای امیر مؤمنان به ویژگیهای فردی خود نیز در همین مقوله قرار دارد. بسیاری از مردم و اهل سقیفه در دفاع از افراد مورد نظر خود به داشتن برخی امتیازات و صفات تمسک میکردند. امام علی نیز گاهی مطابق منطق آنها و با نادیده گرفتن نصب الاهی خویش و تصریح پیامبر اسلام شایستگیهای فردی خویش را یادآوری میکردند. در حقیقت آن حضرت در این موارد به مخالفان خود این نکته را گوشزد میکند که علاوه بر نصب الاهی و دستور رسول خدا اگر معیار خلافت لیاقت و داشتن فضیلت باشد باز هم ایشان شایستهترین فرد برای این منصب خواهد بود.
.