مدعیان بیدینِ دینداری
پرده اول
اسم اهل بیت را که میآورند، خیلی خوب بغض در گلو میآورند و اشک میریزند، اما بطن ماجرا چیز دیگری است. بطن ماجرا را میتوانی در رفتارهایشان ببینی. در حیلهگریها، دروغگوییها، عهدشکنیها و کلاهبرداریها. آنها همانند همان مردمانی هستند که خانهی علی را سوزاندند. شعله در دست و قدمها به پیش. حالا اگر امروز دستشان به خانهی علی نمیرسد، نام علی را میسوزانند. شیعه را بدنام میکنند و به نام دین قسم میخورند. تا بخواهی برائت اشک تمساح میریزند و تا بخواهی، شعار میدهند و ادعا میکنند و داستان تعریف میکنند.
آنها همانهایی هستند که علی بن ابیطالب به همراه فاطمه و فرزندانش (علیهم السلام) شبانه به خانهی آنها میرفت و آنها را یادآور میشد به عهدی که با علی بسته بودند و بیعتی که کرده بودند را به خاطرشان میآورد. غدیر و آن عهد نهایی (که بعد از بارها و بارها رخ داده بود) را به آنها گوشزد میفرمود.
چه بسا، آن عهدشکنان با شنیدن حرفهای امیرالمؤمنین علیه السلام، اشکشان دم مشکشان بود، سرشان را پایین میانداختند، چهارتا فحش هم به خودشان هم میدادند و احساساتیبازی درمیآوردند.
اما، صبح که بیدار میشدند، خوی حیلهگری آنها نیز بیدار میشد. سری به این سو و آن سو میکشدند تا ببینند کجا، آش دنیا برایشان داغتر است. کجا منافع را تقسیم میکنند. جماعت کجا میروند، آنها هم پشت سرشان به همانجا بروند. حتی اگر جماعت قرار است فاطمه، همسر علی را به قتل برسانند.
آنهایی که حسین بن علی (علیهماالسلام) را کشتند، برای خودشان کسی بودند. ستونهای جهان اسلام در آن روزها بودند. نماز میخواندن و روزه میگرفتند. وقتی سر سیدالشهدا را به نیزه زدند و بالا میبردند، الله اکبر میگفتند و تکرار میکردند و طنین در صدایشان میاندختند. از این بابت از خودشان خیلی کیف میکردند و شاید میگفتند سرمان پیش خدا بالاست!
پرده دوم
دوست عزیز! اگر از من بدعهدی میبینی! اگر کلاهت را برداشتم، اگر بیمروتی کردم. اگر تو را در آتش خودم سوزاندم، آن را پای دین من نگذار. همین که من آدم دروغگو و حیلهگری هستم و پشت نام دین خودم را پنهان میکنم، یعنی که دین از این بداخلاقیها مبراست؛ وگرنه اگر دین من، خودش حیلهگری بود، که دیگر نمیشد پشت آن پنهان شد.
تحریریه سایت فطرت