تبیین امامت در پرتو قرآن و عترت
نقدی بر سخنرانی محسن کدیور با عنوان «بازخوانی امامت در پرتو نهضت حسینی»-۱
بخش اول
روزنامه شرق در روزهای چهاردهم و پانزدهم اسفندماه مقاله ای را از محسن کدیور با عنوان «بازخوانی امامت در پرتو نهضت حسینی» منتشر کرد که بازتابهای مختلفی را دربر داشت. اصل مقاله پیش از این در سایت امروز با عنوان سخنرانی محسن کدیور در محرم ۱۴۲۷ منتشر شده بود. مهدی نصیری مدیرمسیول روزنامه کیهان و هفته نامه صبح و نویسنده کتاب اسلام و تجدد در مقاله زیر به نقد بازخوانی امامت در پرتو نهضت حسینی پرداخته است که روزنامه شرق جهت تنویر افکار عمومی آن را به چاپ میرساند.بدیهی است که گروه اندیشه روزنامه شرق حق چاپ جوابیه را برای دکتر محسن کدیور محفوظ میداند.
•••
روزنامه شرق مورخ ۱۴ و ۱۵/۱۲/۸۴ اقدام به درج سخنرانی آقای دکتر محسن کدیور با عنوان «بازخوانی امامت در پرتو نهضت حسینی » کرده بود که حاوی نکات و مطالب قابل تاملی پیرامون مسئله خطیر امامت است، ضمن آنکه آقای کدیور در همین سخنرانی وعده پرداخت بیشتر به این مباحث را در آینده داده است.
سخنران محترم در اظهارات خود بخشی از مهم ترین و اساسی ترین اعتقادات تشیع را در موضوع امامت به نقد و چالش کشیده و خواستار ارائه تفسیری نو و جدید از مسئله امامت شده است.
نگارنده این سطور بی آنکه به برخی مسائل سیاسی و حاشیه ای مطرح شده در این سخنرانی بپردازد، ابتدا چکیده ای از اهم مطالب عنوان شده توسط آقای کدیور را پیرامون موضوع امامت گزارش کرده و سپس توضیحاتی را ارائه میکند:
[۱- تلقی از امامت در جامعه ما دچار استحاله و تحول جدی شده است. در مفهوم امامت از قرن اول تا امروز به تدریج ابعادی تغلیظ، تاکید و برجسته شده است و ابعادی تخفیف یافته، تضعیف و کوچک شده است. آنچه غلیظ شده است نوعی تقدیس در حوزه امامت است حال آنکه در قرون اولیه اثر کمتری از آن یافت میشود. تاکید امام علی (ره) و متون معتبر باقی مانده از امامان همواره بر بشری بودن آنها است. آنچه که آنها به آن تاکید میکردند، نوعی افضلیت علمی، بصیرت، تهذیب، پاکی نفس و عقل درایتی در مقابل عقل روایتی است اما یاد نداریم که سیدالشهدا، امام علی (علیه السلام) و دیگر ائمه (علیه السلام) برای معرفی خود بر جنبههای فرابشری استناد کنند. کافی است به نهج البلاغه، خطبههای امام حسین (علیه السلام)، ادعیه صحیفه سجادیه و سایر متون معتبر دینی مراجعه کنید.
۲- من جایی ندیده ام امام حسین در پاسخ به این سیوال مهم که امام کیست؟ گفته باشد: الامام هوالمنصوب من الله، الامام هوالمنصوص من قبل رسول الله، الامام هوالمعصوم، الامام هوالعالم بالغیب، مگر نه اینکه این چهار نکته ابعاد مرجعی به نام امامت کلامی در میان ما است. عصمت، علم غیب، نصب الهی و نص از جانب پیامبر چهار نکته ای که متکلمین محترم ما از حدود قرن سوم و چهارم به بعد گفته اند و هرچه پیش رفته، گسترده تر و فربه تر شده است.
۳- این مفاهیم در قرون اولیه از زبان امامان کمتر گفته شده است و شیعیان اصیل از قبیل سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، کمیل، مالک اشتر، ابوبصیر، زراره و محمد بن مسلم و... آنان را این گونه که متکلمان رسمی معرفی میکنند، نشناخته بودند. آیا مسلمانان صدر اسلام و شیعیان اولیه با ائمه خود با این مفاهیم مواجه میشدند یا با مفاهیم قرآنی و متعارف؟
۴- امروز میباید از تبدیل «معارف اصیل دینی » به نظام خاص کلامی - فقهی بحث کرد و این که چگونه این نظام کلامی - فقهی به جای آن مباحث اصیل دینی نشسته اند. در قرون اولیه و متون معتبر، نکات متفاوتی به عنوان شاخص امامت بیان شده است که نوعاً ناظر به هدایت به راه خدا، اقامه دین و حقوق مردم است.
۵- اسوه بودن ائمه زمانی است که سنخیت و تشابهی بین امام و ماموم ممکن باشد. این مشابهت در امکان رسیدن به مرتبه امام برای مامومین است و وقتی این صفات در آنها به حدی باشد که متکلمین فرموده اند، دیگر اسوه بودن از آن وجودهای محترم برمی خیزد.
۶- نمیخواهم بگویم این مفاهیم نادرست است، میخواهم بگویم شاخص امامت روز اول چیز دیگری بود و به تدریج به نصب، نص، عصمت و علم غیب تحول یافت.
۷- امام علی (علیه السلام) در عبارت «ما اخذ الله علی العلماء ان لایقاروا علی کظه ظالم ولا سغب مظلوم...» خود را علما خطاب میکند. امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه به جای اینکه خود را به علم غیب معرفی کند (یعنی آنچه متکلمان گفته اند) از پیمان خدا با عالمان سخن میگوید.
۸- وقتی که مردم وجودهای مهذب عالم ائمه (علیه السلام) را مشاهده کردند به سیاق مبالغه شرقی به این نتیجه رسیدند که اینها باید تافته جدا بافته باشند و شروع کردند در مناقب و فضایل آنها سخن گفتن و سخن را به جایی رساندند که داد خود ائمه (علیه السلام) برخاست که آنچه میگویید خارج از حد ماست، ما این که شما میگویید نیستیم. این افراد مشهور به غالی شدند. امام علی (علیه السلام) گروهی از این غالیان را مجازات کرد.
۹- گروهی دیگر که شعبه ای از غالیان اند، مفوضه هستند که میگویند خداوند کار خلقت جهان، کار دین و کار تدبیر و روزی رسانی خلایق را به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و پس از پیامبر به علی و ائمه بعدی (علیه السلام) تفویض کرده است. روایات فراوانی از اینها صادر شده و اکنون در میان جوامع روایی ما وجود دارد.
۱۰- مراتبی از مفوضه که قایل به تفویض خلقت عالم به ائمه بودند، به صراحت توسط برخی علما شرک دانسته شد. اینها کم کم از شیعیان جدا شدند و در بین شیعه دیگر کسی با این تفکر نبود. اما مراتب بعدی تفویض مثل تفویض در امر دین باقی ماند. یعنی اینکه خدا امر دینش را به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و امام(علیه السلام) سپرده است، آنها غیرخدا نمیخواهند ولی میتوانند هرچه را که صلاح بدانند حلال یا حرام کنند، یا تابیدن آفتاب و باریدن باران، به اذن ائمه و از برکت وجود ایشان است.
۱۱- در جلد ۲۵ بحارالانوار، بیش از ۱۰۰ صفحه حدیث در نفی غلو و تفویض یافت میشود. مسئله تا بدان جا بالا میگیرد که در قرن چهارم شیخ صدوق میگوید: مفوضه و غلات کافر و مشرک هستند و از همه اهل ضلالت گمراه ترند.
۱۲- علمای آن زمان قم نسبت به غلو و تفویض بسیار سخت گیر بودند و کسانی را که در حق ائمه زیاده روی میکردند از شهر اخراج میکردند.
۱۳- تفکر تفویضی با یک شکل اعتدالی تر از حالت اولیه اش به اندیشه غالب و مسلط شیعی تبدیل شد. مرادم از تفویض اعتدالی این است که ائمه را خدا نمیدانند و به آنها امر خلقت جهان را تفویض نمیکنند اما در سه محور، اندیشه تفویض را حفظ میکنند: یکی تدبیر عالم، دوم اعطای رزق عباد، سوم در شریعت و دین. اصلاً بحث تفویض امر دین و دنیا به ائمه از بدیهیات اولیه مذهب تشیع است و با بیان این مطلب دیگر نام خود را تفویضی نمیگذارند، نامش میشود شیعه اصیل. این معالم مذهب است که استحاله و تغلیظ شد.
۱۴- در ادعیه شیعه وقتی مقایسه کنیم میبینیم دو سنخ دعا و زیارت وجود دارد، سنخ اول متعلق به تفکر اول (تشیع اولیه) و سنخ دوم متعلق به تفکر دوم (تشیع مفوضه اعتدالی) است. سنخ اول دعای کمیل، دعای ابوحمزه، دعاهای صحیفه سجادیه، مناجات شعبانیه و دعای عرفه است. در این دعاها یک کلمه اتکا و توسل به غیرخدا نیست، هرچه هست مستقیم به محضر خدا رفتن است.
۱۵- ما تشیعی داریم که شاخصه اش خطبه سیدالشهدا در روز عاشورا، خطبههای نهج البلاغه و دعاهایی چون عرفه امام حسین است و تشیع دیگری داریم که شاخصه اش توسل و شفاعت ائمه به جای توکل به ذات رابوبی است.]
•••
آنچه گذشت فرازهای مهم مطرح شده توسط آقای کدیور بود. اکنون به ارائه توضیحاتی پیرامون مدعیات فوق میپردازیم تا دریابیم از چه میزان صحت، استحکام و استناد برخوردارند:
۱- اگرچه سخنران محترم ابراز داشته است که قصد انکار وجود ویژگیهایی چون نصب از جانب خداوند، نص از جانب رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، عصمت و علم به غیب را در امامان (علیه السلام) ندارد، اما فضای کلی بحث این است که این ویژگی ها نه به استناد سخنان خود ائمه (علیه السلام) بلکه محصول دخل و تصرف متکلمان و فقها است و امامت کلامی اقتضای مطرح کردن چنین ویژگیهایی را داشته است و الا امام حسین (علیه السلام) هرگز در توصیف امامت این چهار ویژگی را ذکر نکرده است.
از سخنان ایشان همچنین برمی آید که وجود گرایشهایی چون غلو و تفویض در میان شیعیان و اغلب عالمان شیعی در ارائه چنین تصویری از امامت مدخلیت داشته است و ما همچنان با گرایشهای غلوآمیز و تفویضی مواجه هستیم. سخنران محترم خوشبختانه به برخی عالمان از جمله شیخ صدوق و مجلسی و نیز برخی متون از جمله نهج البلاغه، صحیفه سجادیه، دعای عرفه و دعای ابوحمزه در جهت تایید حرفهای خود استناد کرده است و اعتراف کرده است که این عالمان و متون در مقابل مسئله غلو و تفویض موضعی مناسب دارند و امامت مطرح شده توسط آنها، از امامت کلامی - فقهی متفاوت است. البته ایشان بارها سخن از متون معتبر گفته اند که ای کاش نام آنها را نیز ذکر میکردند تا با مراجعه به آنها به وضوح بیشتری پیرامون مسئله دست مییافتیم.
اما ما عمدتاً با مراجعه به کتب روایی شیخ صدوق که به اعتراف همه کسانی که با بنیان احادیث و روایات مشکلی ندارند، در زمره کتب و متون در مجموع معتبر است و سخنران محترم هم به موضع مناسب صدوق در مسئله امامت و حساسیت در مقابل غلو و تفویض اشاره کرده است، نشان خواهیم داد که منشاء طرح چهار ویژگی فوق الذکر برای ائمه (علیه السلام)، کسی جز رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و خود ائمه (علیه السلام) نبوده و هرگز یافته و یا بافته متکلمان و فقها نیست، ضمن آنکه آیاتی از قرآن نیز اشاره به ویژگیهای مورد بحث دارند.
• الف - عصمت
شیخ صدوق (ره) در کتاب معانی الاخبار، در بابی با عنوان «معنی عصمه الامام » به ذکر سه حدیث میپردازد که مضمون آنها علاوه بر اثبات عصمت برای ائمه (علیه السلام)، حاوی معنای عصمت نیز هست:
۱- حدیث اول از امام موسی بن جعفر(علیه السلام) به نقل از امامان صادق(علیه السلام)، باقر(علیه السلام) و سجاد(علیه السلام) است که فرمود: همه ما امامان، معصوم هستیم و عصمت را نیز از ظاهر خلقت و قیافه نمیتوان شناخت و از همین رو جز از راه نص (الهی یا نبوی و یا امام سابق) قابل شناخت نیست. از امام کاظم(علیه السلام) سیوال شد، معنای عصمت چیست؟ فرمود: معصوم یعنی چنگ زننده به ریسمان الهی که قرآن است و این دو (قرآن و امام) تا روز قیامت از هم جدایی ندارند. امام(علیه السلام)، هادی به قرآن و قرآن، هادی به امام(علیه السلام) است و معنای سخن خداوند که «ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم » نیز همین است.۱
۲- در روایت بعدی، صحابی معروف امام صادق(علیه السلام) هشام بن حکم در پاسخ به فردی که از وی میپرسد این سخن شما که میگویید «جز معصوم کسی نمیتواند امام باشد» یعنی چه؟ میگوید: از امام صادق(علیه السلام) همین سیوال را پرسیدم، ایشان فرمود: معصوم یعنی آنکه به مدد الهی از همه محارم الهی اجتناب ورزد و آیه «و من یعتصم بالله فقد هدی الی صراط مستقیم » اشاره به همین معنا دارد.
شیخ صدوق پس از ذکر این سه حدیث میگوید: «دلیل بر عصمت امام این است که چون هر سخنی که از گوینده ای نقل میشود، قابل تاویل به معانی گوناگون است و قرآن و سنت نیز محتمل وجوه گوناگون است، واجب است که با قرآن و سنت نبوی(صلی الله علیه و آله و سلم)، راوی و مفسر صادق و معصوم از دروغ و خطا باشد که مقصود واقعی خدا - جل و علا - و رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) را از کتاب و سنت توضیح دهد که اگر چنین نباشد و خداوند چنین فردی را تعیین نکرده باشد، گویا جواز اختلاف و تفرقه در دین را صادر کرده است که میدانیم این امری محال از جانب خداوند است. بنابراین واجب است که با قرآن و سنت در هر عصری کسی باشد که مقاصد خداوند و رسول را از قرآن و سنت توضیح دهد و باب تاویلهای گوناگون را سد کند و از سوی دیگر واجب است که این فرد معصوم از دروغ و اشتباه باشد تا در آنچه خبر میدهد، احتمال دروغ و خطا راه نداشته باشد.»۲
شیخ صدوق در ادامه میافزاید: «وقتی پذیرفتیم که صفت عصمت برای امام واجب است، به ناچار باید بپذیریم که خداوند باید از لسان نبی بر او تنصیص کند، چرا که عصمت ویژگی ای نیست که در ظاهر افراد بتوان شناخت »۳
صدوق (ره) همچنین در علل الشرایع به نقل روایت زیر از علی (علیه السلام) میپردازد که: انما الطاعه لله - عزوجل - ولرسوله و لولاه الامر و انما امر بطاعه اولی الامر لانهم معصومون مطهرون و لایأمرون بمعصیته. اطاعت (به طور مطلق) فقط از خدای تعالی و رسول او و والیان امر واجب است و اطاعت صاحبان امر به آن جهت واجب شده که آنان معصوم و پاکیزه اند و به گناه امر نمیکنند.۴
علامه مجلسی (ره) در کتاب بحارالانوار۵ در ذیل بابی با عنوان باب عصمه الائمه و لزوم عصمه الامام(علیه السلام)، ۲۳ حدیث درباره معصوم بودن امامان (علیه السلام) ذکر میکند و در پایان این باب به نقل سخن صدوق (ره) در باب عصمت امامان میپردازد که میگوید: «به عقیده ما، انبیا و رسولان و ائمه (علیه السلام) همگی معصوم و پاک از هر آلودگی هستند، نه مرتکب گناه کبیره میشوند و نه صغیره و هرگز از امر خدا سرپیچی نمیکنند و به آنچه مامورند، عمل میکنند و هر کس از امامان نفی عصمت کند، جاهل در حق آنان است.»۶
• ب - نصب الهی
و اما ادله این که ائمه (علیه السلام) از جانب خداوند منصوب به مقام امامت شده اند:
آیات:
۱- یا ایهاالذین امنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم۷، به اعتقاد همه شیعیان، اولی الامر کسانی جز ائمه معصومین (علیه السلام) نیستند که بر اساس این آیه به امر و نصب الهی به این مقام نایل شده و واجب الاطاعه هستند.
۲- یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالتک والله یعصمک من الناس۸
«ای پیامبر، آنچه از طرف پروردگار بر تو نازل شده است، کاملاً برسان و اگر نکنی رسالت او را انجام نداده ای و خداوند تو را از مردم حفظ میکند.»
به اتفاق و اجماع همه شیعیان، مفاد این دستور [و نصب] الهی چیزی جز معرفی امام علی (علیه السلام) به مقام جانشینی حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) و امامت مردم نبوده است.
۳- الیوم اکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا۹
«امروز دین شما را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دین برای شما پسندیدم.»
باز هم به اجماع همه شیعیان، این اکمال دین و اتمام نعمت از جانب خداوند ناشی از چیزی جز نصب علی (علیه السلام) به عنوان امام و جانشین رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نبوده است.
۴- انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکوه و هم راکعون۱۰
«سرپرست شما تنها خدا و پیامبر او و مؤمنانی هستند که نماز را برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند.»
به اتفاق همه مفسران، مقصود از «والذین آمنوا» که در اینجا از جانب خداوند به عنوان سرپرست و ولی مومنان در کنار خداوند و رسولش منصوب شده است، کسی جز امام علی (علیه السلام) نیست که در حال رکوع انگشتری اش را به فقیری بخشید.
به روایت شیخ صدوق از امام باقر(علیه السلام)، این آیه در پاسخ به گروهی یهودی تازه مسلمان نازل شد که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) پرسیدند موسی، یوشع بن نون را وصی و جانشین خود قرار داد، جانشین تو و ولی و امام ما پس از تو کیست؟۱۱
• و اما روایات:
۱- شیخ صدوق در معانی الاخبار به نقل روایتی از امام باقر(علیه السلام) و ایشان به نقل از پدرش و پدرش به نقل از جدش(علیهم السلام) میپردازد که وقتی آیه «و کل شیء احصیناه فی امام مبین » بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)نازل شد، ابوبکر و عمر برخاسته و پرسیدند: یا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) آیا مقصود از امام مبین تورات است، حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: نه، گفتند: انجیل است؟ فرمود: نه، گفتند: قرآن است، فرمود: نه، در این هنگام امام علی (علیه السلام) وارد شد و حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) به علی اشاره کرد و گفت: اوست امامی که خداوند هر علمی را در او احصاء کرده است.
۲- شیخ صدوق در معانی الاخبار به نقل روایتی از امام رضا(علیه السلام) میپردازد، به این شرح: «خداوند پیامبرش را قبض روح نکرد مگر آنکه دینشان را کامل کرد و قرآن را که تفصیل هرچیزی در آن است بر او نازل کرد و در حجه الوداع این آیه را نازل کرد که «الیوم اکملت لکم دینکم و...»، پس امر تعیین امامت [علی (ره) از جانب خداوند] مایه اتمام دین بوده است...، مسئله امامت مهم تر و عظیم تر و بلند مرتبه تر و دست نایافتنی تر از آن است که مردم با عقل ها و نظراتشان بدان دست یابند و یا آنکه امامی را برای خویش انتخاب کنند. امامت مقامی است که ابراهیم خلیل پس از مقام نبوت بدان دست یافت و امامت در ذریه ابراهیم (علیه السلام) باقی ماند و در قرنی پس از قرنی به ارث رسید تا آنکه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) آن را به ارث برد و حضرتش به امر خداوند این مقام را پس از خود به علی (علیه السلام) اعطا کرد و پس از آن مقام امامت در ذریه علی (علیه السلام) باقی ماند.»۱۲
۳- ابی جارود از امام باقر(علیه السلام) میپرسد امام چگونه شناخته میشود؟ امام(علیه السلام) فرمود: با ویژگیهایی که اول آنها نص و نصب از جانب خداوند متعال است که او را به عنوان راهنما و حجت بر مردم نصب میکند، از همین رو رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) [به دستور خداوند] علی (علیه السلام) را نصب کرد و او را به مردم معرفی کرد و هم چنین ائمه (علیه السلام) هر یک امام پس از خود را [به دستور خداوند] نصب میکنند.۱۳
۴- علی (علیه السلام) طی سخنانی در جمع انصار و مهاجران که در مسجد پیامبر در زمان عثمان جمع شده بودند، فرمود: «شما را به خدا سوگند میدهم آیا میدانید وقتی آیه «ای آنان که ایمان آوردید، خدا را اطاعت کنید و رسول و اولوالامر از خودتان را اطاعت کنید» (نساء ۵۹) و آیه «همانا ولی شما فقط خدا و رسولش است و آنان که ایمان آورده و نماز اقامه میکنند و در حال رکوع زکات میدهند» (مایده ۵۵) و آیه «و غیر خدا و رسولش و مومنان، دوست اختیار نکنند.» (توبه ۱۶)، نازل شدند، مردم به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کردند: آیا این آیات به عده ای خاص از مومنان اختصاص دارد یا برای همه آنها است؟ خداوند متعال به پیامبرش دستور داد تاوالیان امرشان را به آنان بشناساند و چنان که نماز و زکات و روزه و حج را برای آنها تفسیر میکند، ولایت را نیز برایشان تفسیر کند، پس مرا در غدیرخم، علم و نشانه برای مردم قرار داد؛ سپس خطبه خواند و فرمود: ای مردم آیا میدانید خدا - عزوجل - مولای من است و من مولای مومنان و از خود آنها به آنها سزاوارترم؟ همه گفتند: آری یا رسول الله، سپس فرمود: ای علی برخیز، من برخاستم، پس فرمود: هر که من مولای اویم، این علی مولای اوست... بعد ابوبکر و عمر بلند شدند و گفتند ای رسول خدا آیا این آیات فقط به علی اختصاص دارد، حضرت فرمود: آری به او و اوصیای من تا روز قیامت. گفتند: ای رسول خدا، آنان را به ما معرفی کن، فرمود: علی برادرم و وزیرم و وارثم و وصیم و خلیفه من در امتم، سپس فرزندم حسن و بعد فرزندم حسین و بعد ۹ نفر از اولاد حسین یکی پس از دیگری. قرآن با آنها است و آنها با قرآنند، از قرآن جدا نمیشوند و قرآن از آنها جدا نمیشود تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.»۱۴
۵- امام صادق(علیه السلام) فرمود: «خداوند در روز قیامت با سه نفر سخن نمیگوید و به آنها توجه نمیکند و آنها عذابی دردناک دارند: کسی که درختی را برویاند که خدای متعال آن را نرویانده باشد؛ یعنی کسی که امامی را نصب کند که خدا او را نصب نکرده است و کسی که امام منصوب از سوی خدای متعال را انکار کند و هرکسی که خیال کند برای او در این دو در اسلام سهمی هست، در حالی که خداوند میفرماید: و ربک یخلق ما یشاء و یختار، ماکان لهم الخیره (قصص ۶۸). پروردگار تو میآفریند آن را که میخواهد و اختیار میکند و آنان اختیاری ندارند»۱۵
۶- ابوبصیر میگوید: نزد امام صادق(علیه السلام) بودم که سخن از اوصیاء و امامان پیش آمد و من نام اسماعیل [فرزند امام صادق(علیه السلام)] را بردم، امام فرمود: نه، قسم به خدا این امر دست ما نیست بلکه در عهده خود خداوند است که یکی را پس از دیگری معرفی میکند.۱۶
۷- عمروبن اشعث میگوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که میگوید: آیا میپندارید که هر یک از ما کسی را که میخواهیم وصی خود قرار میدهیم؟ نه به خدا قسم، این [امامت] عهدی از جانب خدا و رسول است که به مردی پس از مرد دیگر میرسد تا آن که این امر به صاحبش منتهی میشود.۱۷
• ج - نص
۱- مجلسی (ره) در جلد ۲۳ بحار در ذیل بابی با عنوان «امامت جز با نص نیست و برهر امامی واجب است که بر امام بعد از خود تنصیص نماید»، ۲۵ حدیث ذکر میکند.
۲- شیخ صدوق در کتاب کمال الدین و تمام النعمه، در مورد نص بر حضرت حجت بن الحسن (عج) و اینکه دوازدهمین امام است به ترتیب زیر احادیث فراوانی را ذکر میکند:
۱- نص خداوند بر قایم (عج)، ۴ حدیث
۲- نص رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بر قایم (عج)، ۳۷ حدیث
۳- نص امیرالمومنین بر قایم (عج)، ۱۹ حدیث
۴- نص حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بر قایم (عج)، ۱ حدیث
۵- نص بر قایم (عج) در لوحی که خداوند او را به رسولش اهدا کرد و حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) آن را به فاطمه (سلام الله علیها) واگذار نمود و فاطمه (سلام الله علیها) به جابر بن عبدالله انصاری و جابر آن را به امام باقر(علیه السلام) تحویل داد.
۶- نص امام حسن (علیه السلام) بر قایم (عج)، ۲ حدیث
۷- نص امام حسین (علیه السلام)، ۵ حدیث
۸- نص امام سجاد(علیه السلام)، ۸ حدیث
۹- نص امام باقر(علیه السلام)، ۱۷ حدیث
۱۰- نص امام صادق(علیه السلام)، ۵۷ حدیث
۱۱- نص امام موسی (علیه السلام)، ۶ حدیث
۱۲- نص امام رضا(علیه السلام)، ۸ حدیث
۱۳- نص امام جواد(علیه السلام)، ۳ حدیث
۱۴- نص امام هادی (علیه السلام)، ۱۰ حدیث
۱۵- نص امام عسکری (علیه السلام)، ۹ حدیث۱۸
گفتنی است که در اکثر احادیث فوق علاوه بر قایم (عج) نام دیگر امامان نیز ذکر شده است.
۳- کلینی (ره) در اصول کافی در ذیل بابی با عنوان «آنچه خدا و رسولش بر امامان، یکی پس از دیگری نص کردند»، ۷ حدیث ذکر کرده و در ۱۲ باب دیگر احادیث مربوط به نص امام قبلی بر امام یا ائمه بعدی را ذکر مینماید.۱۹
۱- شیخ صدوق، معانی الاخبار، انتشارات جامعه مدرسین، ۱۳۶۱ ه، ص ۱۳۲
۲- همان، ص ۱۳۴
۳ - همان ص ۱۳۶
۴- علل الشرایع، ص ۱۲۳
۵- بحارالانوار، ج،۲۵ ص ۱۹۱
۶- بحارالانوار، ج،۲۵ ص ۲۱۱ به نقل از اعتقادات صدوق، صص ۱۰۹-۱۰۸
۷- نساء/ ۵۹
۸- مایده / ۶۷
۹- مایده / ۳
۱۰- مایده / ۵۵
۱۱- امالی صدوق، ص ۱۸۶
۱۲- معانی الاخبار، ص ۱۰۲
۱۳- همان
۱۴- احتجاج طبرسی، ج،۱ ص ۳۴۴
۱۵- تحف العقول، ص ۳۲۹
۱۶- کافی، ج،۱ ص،۲۷۶ بحارالانوار، ج،۴۸ ص ۲۵
۱۷- شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ص ۲۲۲
۱۸- کمال الدین و تمام النعمه، صص ۳۸۴-۲۵۰
۱۹- کافی، ج،۱ صص ۲۸۶ تا ۳۲۹
برگرفته از روزنامه شرق ۲۰/۱/۱۳۸۵
اثر مهدی نصیری
/