این مطلب بخشی از یک سلسله مطالب است.

 

این سلسله مطالب، متن کتاب «نقدی بر اسلام‌شناسی شریعتی» نوشته‌ی جناب آقای احمد اسدنژاد است. اطلاعات تفصیلی در مورد این کتاب را می‌توانید اینجا بخوانید.

پیش گفتار

آنچه پیش روی شما است ارزیابی و نقد برخی گفتار‌های استاد دکتر علی شریعتی در کتاب اسلام شناسی است. چنین به نظر می‌رسد که نویسنده‌ی آن تصمیم داشته است با نگرشی جامعه شناسانه ـ که البتّه رشته‌ی مطالعاتی ایشان بود ـ به شناخت تازه‌ای از اسلام دست یابد و تحلیل‌های نوی ارائه کند. به همین سبب ناچار در همه‌ی عرصه‌های اسلامی (مبانی دین، حدیث، تاریخ، اعتقادات و...) قلم فرسایی شده است و شاید همین اظهار نظرهای پراکنده گاه نویسنده را به حوزه‌هایی وارد ساخته است که بدان آشنایی کامل نداشته است.

شیوایی گفتار و مهارت بیان و نگارش و آشنایی با دانش جامعه‌شناسی از امتیازات دکتر علی شریعتی بود و اگر فردی به صداقت و خیر خواهی ایشان در هدایت نسل جوان اعتقاد داشته باشد می‌تواند بپذیرد که اگر وی با اطلاعات تاریخی بیشتری بدین حوزه وارد می‌شد و از اظهار نظر در مسایلی که بدان آگاهی کامل نداشت پرهیز می‌کرد، در این زمینه می‌توانست تحلیل‌های علمی دلپذیر و شگرفی ارائه کند.

این نگاشته در پی عیب‌یابی آثار ایشان نیست. هدف آن است که حقیقت در آن جنبه‌ها که ایشان به اظهار نظر نادرست پرداخته است، روشن شود تا مباد که فردی با مطالعه‌ی آثار ایشان به راه خطا رود و از طریق انصاف دور بماند.

اگر در نگاشته‌ها و تحلیل‌های ما اشتباه و انحرافی مشاهده فرمودید با بزرگواری خود بر ما خرده نگیرید و پیشنهاد و انتقاد خود را در میان گذارید، که مشتاقانه از آن استقبال خواهیم کرد.

پیشتر، از استاد ارجمند جناب آقای دکتر محمد رضا فاخری و حدیث‌شناس فرزانه دانشمند محترم آقای حاج شیخ مرتضی فرج‌پور که در تکمیل این کتاب حقیر را یاری نمودند، تشکر می‌کنم. خداوند همه‌ی ما را از فضل نعمت هدایت بهره‌مند سازد.

 

قم / احمد اسدنژاد

۲۹/۱۰/۱۳۸۷

 

۱. نقش شورا درخلافت

آقای دکتر در صفحه ۳۸ کتاب اسلام‌شناسی با عنوان «شورا» در حکومت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید:

- دو آیه در قرآن به صراحت، اصل «شور» را در امور اعلام می‌کند: «و شاورهم فی الأمر» و «امرهم شوری بینهم».

هنگامی که پیغمبر وفات یافت، کارگردانان سیاست اسلامی (غیر از علی بن ابی طالب و یارانش) بر اساس این حکم در سقیفه گرد آمدند تا جانشین پیغمبر را برای رهبری مردم انتخاب کنند. اجماع (یعنی توافق اکثریت در امری)، که امروز تنها شکل مورد قبول همگی برای تحقق دموکراسی است یکی از اصول اجتماعی و سیاسی اسلام است. پیغمبر خود به شورا معتقد بود و بدان عمل میکرد. (که جنگ احد را بر اعتقاد پیامبر مثال می‌زند. بعد از چند سطر می‌گوید:)عمر نیز برای رعایت اصل"شور"انتخاب جانشین خود را به «شورا» واگذاشت و عثمان بدینصورت انتخاب شد.[۱]

پاسخ اول: اگر شورا دستور خداوند و تنها شکل مورد قبول همگی برای تحقق دموکراسی است چرا ابوبکر که به اعتقاد دکتر در ایمان آوردن پیشگام بوده است، آن را اجرا نکرد و از اوامر الهی و اصول اجتماعی و سیاسی اسلام سرپیچی کرد و دموکراسی مورد قبول همگی را نقض و به مردم بی‌اعتناعی نمود و عمر را به خلافت منصوب‌‌‌‌‌‌‌‌ کرد؟!

اگر عمل ابوبکر درست بود، چرا عمر از روش ابوبکر پیروی نکرد و خود امر خلافت را به‌ گونه‌ای خاص به شورا واگذاشت؟

دوم: ایشان در ص ۳۹ می‌گوید:

بر اساس این حکم در سقیفه گرد‌ آمدند تا جانشین پیغمبر را برای رهبری مردم انتخاب کنند. اجماع (یعنی توافق اکثریت در امری)، که امروز تنها شکل مورد قبول همگی برای تحقق دموکراسی است.

õ õ õ

در انتخاب ابوبکر، نه اجماع (توافق اکثریت) بود، نه شورا و نه دموکراسی. کتاب‌های علمای اهل سنت در تاریخ گواه خوب این مدعا است.

آنها می‌نویسند: عمردر بالای منبر مدینه گفت: بیعت ابوبکر فتنه‌ای نابهنگام بود که خداوند ما را از شرّ آن نجات داد.[۲]

این بیان نشان می‌دهد که بیعت ابوبکر، شورا و دموکراسی‌‌‌‌‌‌ای مطابق دستور خداوند نبوده است، که خداوند مسلمین را از شرّ آن نجات داده است. آن بیعت بیشتر به یک کودتا، شباهت داشت تا به شورا. ابتدا با تهدید شروع شد و سپس به خشونت گرایید. عمر بن خطاب و سعد بن عباده (رییس قبیله‌ی خزرج) به همدیگر ناسزا گفتند و میان عمر و حباب بن منذر درگیری شد. عمر او را گرفت و بر شکمش لگدی زد و دهنش را از خاک پر‌ کرد. سپس با دامن زدن به کینه و دشمنی قدیمی اوس وخزرج[۳] توانستند با پیشدستی عمر، با ابوبکر بیعت نمایند و با تطمیع قبیله‌ی بنی اسلم، که برای تهیه‌ی‌ آذوقه به مدینه آمده بودند، از مردم بیعت اجباری بگیرند.

عمر به رییس قبیله‌ی بنی اسلم گفت: ما را در این امر یاری کنید تا مردم با ابوبکر بیعت کنند. بعد هر چه لازم دارید برای شما تهیه می‌‌کنیم. بنی اسلم ساکن مدینه نبودند تا شخصیّت‌ها را بشناسند و به آنها بی‌احترامی نکنند. یقه‌ی هر کس را که می‌گرفتند به زور چماق وارد مسجد می‌کردند تا با ابوبکر بیعت نماید.

عمر بعدها اعتراف می‌‌‌کرد و می‌گفت: من با دیدن قبیله‌‌‌‌‌ی اسلم یقین کردم که پیروزی با ما است. همه‌ی این رویدادها در تاریخ طبری و دیگر کتب موجود است.[۴]

õ õ õ

سقیفه در حالی بر پا شد که هنوز بنی هاشم و علی× مشغول تجهیز پیکر مقدّس پیامبر| بودند و در سقیفه حاضر نبودند تا بتوان ادّعا کرد اجماع و توافق اکثریت به وجود آمده است بزرگان صحابه نیز مانند: مقداد، ابوذر غفاری، براء بن عازب، زبیر بن عوام، عمار بن یاسر، سلمان ‌‌فارسی، خالد بن‌ سعید، سعد بن ابی وقاص، ابی بن کعب و بسیاری از صحابه در سقیفه حضور نداشتند. شماری از آنها پس از اطلاع ازحوادث، در خانه‌ی حضرت زهرا÷ تحصن کردند، که به دستور ابوبکر باعث قشون کشی عمر به خانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی یگانه دختر رسول خدا| شد.

تفصیل حمله مهاجمان را ابن قتیبه دینوری (متوفای ۲۷۶ ق.) عالم بزرگ اهل سنت در کتاب تاریخی خود الامامة والسیاسة معروف به تاریخ الخلفاء در صفحه ۱۲ به عنوان «کَیفَ کانَ بیعةُ علیٍِ» و کتاب‌هایی مثل شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، تاریخ طبری، سیرة الحلبیه، عقد الفرید، لسان المیزان، ملل و نحل شهرستانی آورده شده است.

عقد الفرید در جلد ۵، صفحه ۱۳ می‌گوید: عمر پاره‌ای آتش برداشت و به خانه‌ی حضرت زهرا رفت تا خانه را به آتش بکشد. نزدیک در ‌گفت: یا برای بیعت آماده شوید یا هر چه در خانه هست به آتش می‌کشم! گفتند: عمر! در این خانه حسن و حسین هستند. گفت: هر چند حسن و حسین باشند!

کتاب لسان المیزان، ج ۱، ص ۲۸ و ملل و نحل شهرستانی، در صفحه ۴۰ از نظّام نقل می‌کند که عمر لگدی بر دختر رسول خدا زد که محسنش سقط شد.

سوم: برخلاف نظر آقای شریعتی، که شورا و اجماع را مورد قبول همگان دانسته است، ابن ابی الحدید (از علمای بزرگ اهل سنت که برای نهج البلاغه ۲۰ جلد شرح نوشته است) همه‌‌ی فسادهای امّت را بر گرفته از شورا می‌داند.

وی می‌گوید:

سبب دوم اختلاف (میان امت اسلامی) این بود که عمر مسیله‌ی خلافت را به شورا گذاشت و به هیچ کدام از آن افراد یا به یک شخص دیگر تنصیص ننمود و همه را مساوی معرفی نمود. بنا بر این با منتخب نمودن آن شش نفر هرکدام از آنها به طمع خلافت افتادند. او این توقع را پیوسته در دل و فکر آنها جای داد، تا اینکه کار به اختلاف و کشته شدن عثمان انجامید.

بزرگ‌ترین عامل‌‌ کشته شدن عثمان همانا طلحه بود. چه او تردیدی نداشت‌‌ ‌‌‌که مسیله‌‌ی خلافت بعد از عثمان حتماً به او خواهد رسید و چند دلیل او را بر این باور مطمین می‌ساخت:

۱. او پسر عموی ابوبکر بود

۲. در تصور طلحه این بود که وی شخصی بخشنده است.

۳. طلحه در حال حیات ابوبکر نیز با عمر در این مطلب نزاع داشت و به ابوبکر می‌گفت عمر لیاقت رهبری مسلمانان را ندارد و او را جانشین خود مکن.

به دنبال این بود که ابوبکر مسیله‌ی خلافت پس از خود را به او واگذار نماید. وی در زمان عثمان نیز به وسایل مختلف متشبّث شد و قلوب مردم را نسبت به عثمان تیره و آزرده می‌نمود مردم مدینه و بادیه نشینان را علیه عثمان می‌شورانید.

زبیر هم در این کار او را یاری می‌کرد. چون او هم توقّع داشت که خود پس از عثمان بر سر کار آید. [زیرا زبیر نیز داماد ابوبکر و همسر اسماء بود.]

و امید این دو نفر در رسیدن به خلافت کمتر از امید علی نبود. چون شخصیّت علی را دو نفر قبلی (ابوبکر و عمر) کوبیده و او را از نگاه مردم ساقط کرده بودند. علی به طور کلّی به فراموشی سپرده شده بود و افرادی که در باره‌ی علی مقداری آگاهی داشتند از دنیا رفته بودند و حاضران از او چیزی نمی‌دانستند؛ جز اینکه پسر عموی پیامبر و داماد او است، بقیه مسائل از یادها رفته بود.

علاوه بر این، کینه و دشمنی که قریش با علی داشتند با هیچ کس دیگر نداشتند. بر عکس به همان میزان دشمنی با علی، به طلحه و زبیر محبّت داشتند. زیرا این دو در اواخر خلافت عثمان با قریش مهربانی می‌کردند و به آنها وعده‌ی بذل و بخشش می‌دادند. به همین علت هم در فکر خویش و هم در دیدگاه مردم خلیفه‌‌‌ی آینده شناخته می‌شدند. علاوه بر این، عمر هم آن دو را نامزد خلافت معرفی کرده بود.

بنا‌‌بر این پس از در گذشت عثمان، طلحه به خلافت حریص بود و در این راه تلاش داشت.

اگر مالک اشتر و عده‌ای از شجاعان عرب نبودند مسیله‌ی خلافت هرگز به علی نمی‌رسید.

چون طلحه و زبیر به خواسته‌ی خود نرسیدند به آن اختلاف بزرگ دامن زدند و عایشه را نیز با خود همراه ساختند و به سوی عراق روانه گشته، فتنه بر پا نمودند و جنگ جمل را به وجود آوردند. این جنگ (جمل) خود زمینه ساز جنگ صفّین گردید. اگر مسایلی که در بصره به وقوع پیوست (جنگ جمل) نبود معاویه برای بر پا کردن فتنه دستاویزی نداشت. اما او (معاویه) جنگ جمل را ابزار تبلیغات خود قرار داد و به اهل شام باوراند که علی× در اثر جنگ با ام المؤمنین عایشه فاسق شده است [دور از شأن آن بزرگوار] وطلحه و زبیر را که بهشتی هستند[!] کشته است وهر کس مؤمنی را بکشد جهنمی است![۵] این فساد‌های صفین و نتایج آن، شعبه‌ای از فساد جنگ جمل بود و جنگ صفّین منشأ فسادهای بعدی گردید؛ حتی فتنه ابن زبیر هم [که بعد از شهادت امام حسین× در مکه اتّفاق افتاد و حجّاج با منجنیق کعبه را هدف قرار داد و پرده‌ی کعبه در این جنگ آتش گرفت و سوخت] یک شعبه از این فسادها بود. او [عبدالله بن زبیر، پسر خواهر عایشه و نوه‌ی ابوبکر] ادعا می‌کرد هنگامی که عثمان یقین کرد کشته خواهد شد مرا به خلافت تعیین کرد و یکی از شاهدان من مروان می‌باشد! ملاحظه می‌کنید که کارها چقدر به هم پیوسته و همه شاخه‌هایی از یک درخت و شعله‌هایی از یک آتش می‌باشند. همه‌ی اینها از سر شورایی بود که عمر بذر آن را کاشته بود.[۶]

 

ادامه دارد...


 پی‌نوشت‌ها:

[۱]. چاپخانه طوس مشهد – شماره ثبت دفتر نگارش اداره کلّ فرهنگ و هنر خراسان، ۹۲- ۱۱/۱۰/۴۷.

[۲]. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۴۴۶، شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۲، ص ۲۹؛ ج ۱۱، ص ۱۳؛ ج ۱۲، ص ۸۵.

[۳]. دو طایفه‌ی اصلی ساکن در مدینه بودند که قبل از اسلام سالیانی با هم اختلاف قبیله‌ای داشتند و جوانانی از یکدیگر کشته بودند. آنها به برکت وجود پیامبر اسلام کینه‌های دیرینه را به ظاهر کنار گذاشته بودند.

[۴]. به کتاب دیگر نویسنده (وصی پیامبر کیست؟) مراجعه فرمایید.

[۵]. باید از طلحه پرسید: جنگ با خلیفه چه حکمی دارد؟ پیامبر در ده‌ها مقام فرموده بود: ای علی، جنگ با تو جنگ با من است. ولی تا زمان معاویه اسلام به قدری واژگونه شده بود که جنگ کنندگان با آن حضرت بر طبق گفته‌ی علمای اهل سنت، بهشتی و پیشوای مسلمانان علی× غیر بهشتی است. (شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۲۴.)

[۶]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۹، ص ۲۸ و ۲۹؛ ج ۱۱، ص ۱۱.

 

این مطلب بخشی از یک سلسله مطالب است.

 

//