نظریهی داروین از نگاهی دیگر
شاید در ابتدا بر اساس شواهد فیزیولوژیکی، ژنتیکی و تشابه گونه ها از دیدگاه کسانی که انسان را فقط دارای همین ابعاد و ویژگی ها میدانند امر تکامل داروین درست به نظر آید (البته در حد نظریه باقی مانده است و ایرادات فیزیولوژیکی هنوز پابرجاست) اما مطالبی مطرح است که باید به آنها هم توجه داشت:
آیا تعالی و تکامل روح بشر و فطرت خداجوی آن را نیز میتوان با نظریه تکامل داروین توجیه کرد؟
آیا میتوان بعد روحانی بشر را که اساسی ترین بعد وجود انسان است با نظریه تکامل داروین توجیه کرد؟
به یاد آوریم لحظاتی را در زندگیمان که از همهجا و همهکس قطع امید میکنیم و با تکتک ذرات وجودمان خدا را فریاد میزنیم! آیا داروین هنگام ارائه نظریهاش به این لحظات اندیشیده بوده است؟
آیا داروین هیچگاه توانسته است انسان را به غیر از جسم دارای ابعاد و ویژگیها و صفاتی بداند که در هیچ موجودی یافت نمیشود؟
آیا داروین هنگام ارائه نظریهاش به مهربانی، بخشش، سخاوت، صبر، عشق، محبت، کمال، اشک، لبخند و هزاران هزار صفت دیگر که تنها در انسان میتوان یافت اندیشیده بوده است؟
آیا میشود این ویژگی ها را ما از اجداد حیوانمان به ارث برده باشیم؟
اگر انسانی هست که بتواند تمام این ویژگیهایش را نادیده بگیرد، شاید بتواند نظریه تکامل داوین را نیز باور کند!
صفاتی که داروین نتوانست ببیند همان چیزهایی است که انسان اشرف مخلوقات را از همه موجودات عالم مجزا میکند، انسانی که میتواند به بالاترین نقاط کمال برسد، انسانی که خداوند منت نهاده و برای او راهنمایانی فرستاده تا در پرتو هدایتگری ایشان بتواند مراحل رشد و تعالی را در پیش گیرد.
فطرت