گفته میشود: مگر نمیگویید خلافت حق علی بود؟ پس چرا پس از آنکه عثمان به دستور عایشه و دیگران به قتل رسید و مردم به حضرت علی (علیه السلام) رو آوردند، ایشان ابتدا قبول نکردند؟
اگر خلافت حق بوده و وظیفه ای از جانب خدا، ایشان باید بی درنگ میپذیرفتند نه اینکه بعد از آن همه اصرار، قبول کنند.
جواب:
اولا: خلافت علی بن ابیطالب (علیه السلام) از همان ابتدا پابرجا بود. خلافت شئونات زیادی دارد از جمله جانشینی پیامبر در امور اعتقادی و فقهی مردم. پیامبر محل رجوع مردم در هر زمینهای بودند و خلیفه ایشان نیز همینطور. خلیفه پیامبر کسی است که بر رموز قرآن آگاه باشد که او علی بود. کسی است که برای مردم راهنما باشد که او علی بود و کسی است که راه راست را بداند که او علی بود و کسی است که از بیراه نهی کند؛ که او علی بود.
پس کماکان خلیفه علی بود؛ علی.
اما یکی از شئونات خلیفه، ریاست و حکومت بود که این مورد (بر خلاف سایر شئون) به اقبال مردم نیاز دارد. اگر مردم پس بزنند، شان ریاست و حاکمیت محقق نمیشود. پس یادمان باشد تنها چیزی که محقق نشد، ریاست بود وگرنه جز علی کسی خلیفه نبود و دیگران فقط حکمران بودند. (که فعلا به حق و ناحق آن حکمرانیها کاری نداریم)
ثانیا: وقتی مردم به علی بن ابیطالب (علیه السلام) رجوع کردند او را به عنوان یک رییس و یک حاکم میخواستند و نه به عنوان حاکمی که خدا منصوب کرده! نه به عنوان حاکمی که حکومت کردن یکی از شئونات اوست. آنها علی را رییس میخواستند و نه خلیفةالنبی.
آنها علی را میخواستند برای رتق و فتق امور؛ فقط همین! علی از نظر آنها زمینی بود و نه آسمانی! آنها شئونات اصلی امیرمومنان را نادیده میگرفتند و از این رو امام علیه السلام از چنین حکومتی سرباز میزد و آن را از آب بینی بز، پستتر میدانست.
مثل اینکه فرزندان، پدر را فقط برای نان آوری بخواهند و نه شئونات پدری. پدر جایگاه و اعتبار معنوی دارد، منزلت انسانی دارد نه اینکمه فقط آب و نان بیاورد.
آنها هم همین بودند. علی را به عنوان مفسر قرآن و آشنای رموز آسمان و زمین نمیدانستند. به عنوان کسی که میتواند در زمین آرامش و آسایش و در آخرت بهشت را به ارمغان بیاورد نمیخواستند. آنها فقط نظم اجتماعی میخواستند.
و نهایتا امام به همین اعتبار قبول کردند چیزی را که اصلا ارزشی نداشت. قبول کردند که کار مردم راه بیفتد. امور مسلمانان سامان بگیرد و آرامش برقرار شود و جلوی ظلمِ ظالم را بگیرند و حق مظلوم، بستانند. وگرنه افسار شتر خلافت را بر پشت آن میانداختند.
/