مرحوم آیتالله سیّدعبدالحسین طیّب بنا به آن چه که دانشنامه قرآن دربارهی وی آورده:
«یکی از فرزانگان وادی عشق به قرآن بود که سراسر زندگی او را تلاوت، تبلیغ و تفسیر قرآن فرا گرفته، و تفسیر اَطْیَبالقرآن یکی از مظاهر آن است. [۱]
وی در اصفهان در میان طایفهای از سادات، معروف به «میرمحمّد صادقی» در سال ۱۲۷۲ ش، دیده به جهان گشود و در سه سالگی به همراه پدر به کربلا رفت. انگیزهی این سفر معنوی بنا به نقل نزدیکان، آن بوده که پدر ایشان نذر داشته که نام فرزند خود را «عبدالحسین» بگذارد و میخواسته که در اوّلین فرصت «عَبْد» را به محضر مولا ببرد. لذا در سفری دو ماهه پدر و پسر راهی کربلا شدند. در آن جا عنایت مولا دامنگیر این فرزند خردسال میشود و اولین توجّه آن حضرت اینگونه نمایان میگردد که این کودک سه ساله بسیاری از زیارتها، مانند زیارت «وارث»، «امینالله» و بخشی از «زیارت جامعة کبیره» را از حفظ و بدون خطا و اشتباه میخواند و همین امر موجب شگفتی همراهان و دیگران میگردد.
نزدیکان او این مسئله را به حافظهی قوی و هوش سرشار و غنیّ او منسوب میکردند امّا خودش این موضوع را عنایت و کرامت سیّدالشهداء به خویش میدانست و میگفت:
«من این امر را طبیعی میدانم چرا که مولایی مانند ابیعبدالله(علیه السلام)، عبد خود را بدون صله و انعام نمیگذارد و من در تمام عمر از این صله و انعام بهرهها بردهام و خود را نسبت به آن بزرگوار ممنون و سپاسگزار میدانم. [۲]
مرحوم آیتالله طیّب در دوازده سالگی پدر را از دست داده، امّا در سایهی همّت بلند، تحصیلات خود را با جدیّت تمام در زادگاه خود ـ اصفهان ـ پی میگیرد در محضر درس عالمانی راستین و پارسا مانند آیتالله سید ابوالقاسم دهکردی، آیت الله سیدمحمّد باقر دُرچهای و برادر وی آیتالله سیدمهدی درچهای ـ هر سه از مراجع تقلید اصفهان آن روز ـ و دیگر استادان به پایان میرساند، و آنگاه برای تکمیل تحصیلات و برخورداری از عنایات مولایش امیر مؤمنان (علیه السلام)، عازم نجف میشود و در آن جا، بنابر آن چه که خود در پایان جلد ششم تفسیرش آورده، به تأیید بیشتر بزرگان و عالمانِ نامآور آن حوزهی دیرینه موفق به اخذ درجة اجتهاد میگردد، که نام شماری از آنان به همراه تصویر اجازهیشان، در پایان جلد ششم تفسیر مورد اشاره آمده است. [۳]
پذیرش مسیولیّت نه داعیّه مرجعیّت
در وارستگی، صفای باطن، دنیاگریزی و دوری از ریاست، و از دیگر سو مسیولیّت پذیری و عمل به وظیفه، این حکایت از زبان ایشان شنیدنی و قابل تأمّل است.
«در بازگشت از نجف، آقایان زیادی در قم به من پیشنهاد میکردند که در قم بمانم و درس و بحث را شروع کنم، ولی من احساس میکردم، حوزة قم کمبودی ندارد و آقایان زیادی مشغول تدریس هستند. به این جهت پیشنهاد آقایان را نپذیرفتم و عرض کردم: فکر میکنم برای اصفهان مفیدتر باشم که آنجا نیاز بیشتری نسبت به قم احساس میشود. بعد از مخالفت من، بعضی از آقایان فرمودند: اگر شما در قم بمانید و حوزة درس تشکل دهید، بعد از مدّتی در مرجعیّت شما تردیدی نخواهد بود و مَرجع خواهید شد» من عرض کردم: من هیچگاه داعیّة مرجعیّت درس نخواندهام، من با انگیزه خدمت و پذیرش مسیولیّت درس خواندهام.»
در پاسخ من، بعضی از آقایان این عبارت را به کار بردند: «در اصفهان، علم شما دفن میشود. امّا من به این عبارت اعتقادی نداشتم و به جهت ارایة خدمات دینی، تبلیغی و ارشادی به اصفهان برگشتم.» [۴]
مرحوم آیتالله طیّب بنابر نقل نزدیکان وی، سالی چهارده مرتبه قرآن را ختم میکردند و در ماه محرّم و صفر مقیّد بودند که هر روز زیارت عاشورا را با آداب کامل بخوانند و همچنین هر شب قبل از «نماز شب» زیارت چهارده معصوم را میخواندهاند. مرحوم آیتالله طیّب در مصاحبه با مجلّهی حوزه، انگیزة نگارش این تفسیر را چنین فرمودهاند: نگارش تفسیر را تقریباً از سال ۱۳۴۱ به صورت مداوم شروع کردم، علت نگارش هم، سفارش حضرت حجّت ـ ارواحنا فداه ـ بود که در عالم رؤیا به حقیر داشتند و به بنده امر فرمودند که این تفسیر را بنگارم. از آن زمان من بدون وقفه به نگارش آن مشغول شدم، آخرین جلد آن ـ یعنی جلد چهاردهم ـ در سال ۱۳۵۹ ش. منتشر شد که به این ترتیب تألیف این دوره تفسیر هیجده سال به طول انجامید. [۵]
آن مرحوم رؤیای خود و تشرّفش را به محضر آن جان جهان، دوبار؛ یک بار کوتاه و سربسته و دیگر بار با تفصیل بیشتری در مقدّمه و مؤخّرة تفسیر خود آورده است که ما تلفیق آن دو رؤیای شیرین را در این جا میآوریم. سیّد بزرگوار در مقدمه تفسیر آورده است:
دیر زمانی بود که در خاطرم خطور میکرد کتابی در تفسیر قرآن بنگارم. روی این اندیشه حوزههای تفسیری تشکیل داده و جزوههای متفرّقی در این باره به رشتة تحریر درآورده بودم امّا از طرفی قصور باع و قلّتِ استعداد و اشتغالات درسی و عوایق و گرفتاریهای دنیوی مرا از اقدام به این امر، منع، بلکه مأیوس میکرد تا این که در شب سه شنبه، پنجم جمادیالثانی سال ۱۳۸۰ ق. مطابق با ۲۲ آبانماه ۱۳۳۹ ش. در محضر بعضی از علمای اعلام به مجلس سوگواری حضرت صدّیقة طاهره (علیه السلام) موفق شده و در ضمن توسّل حالتِ وجدی در خود دیدم، از آن جا به منزل مراجعت نموده و در عالم رؤیا خدمت ثامنالحُجَج(علیه السلام) و حضرت ولی عصر(عج) مُشرّف شده و پس از مذاکراتی که بین آن دو بزرگوار راجع به زُوّار شد، حضرت بقیّهالله پس از عنایاتی و ترضیهی خاطری (= رضایت خاطر) نسبت به حقیر، مرا امر به نوشتن تفسیری فرمود و وعده نُصرت به من دادند.
بعد از آن که از خواب بیدار شدم، صدْقِ رؤیای من ظاهر شده و وعده نُصرت حضرتش تحقق یافته و من به نگارش و تألیف این کتاب، به یاری حضرت ربّالارباب و تاییدات حضرت حجّت (علیه السلام) با تمام کوشش و اهتمام اقدام نمودم و چون در تفسیر آیات قرآن از احادیث و بیانات خاندان نبوّت، استفاده نمودم و حقّاً که بیانات ایشان بهترین و پاکیزهترین بیانات در تفسیر قرآن بوده و این جامه تنها به قامت اینان راست آمده است لذا این کتاب را «اطیبُ البیان فی تفسیر القرآن» نامیدم و این هدیه ناقابل را حضور ولیعصر (علیه السلام) تقدیم مینمایم.» [۶] مرحوم آیتالله طیّب در پایان تفسیر خود همین بشارت و رؤیای صادقه را با تفصیل بیشتری به منظور تابش نور ولایت در قلوب دوستان و شیعیان، به همراه رؤیایی دیگر در تایید این تفسیر از ناحیة مقدّسه(علیه السلام) چنین آورده است:
«شب جمعهای بود در عالم رؤیا در کنار نهر «بابا حسن» در اصفهان، در محلّهی «بیدآباد» ماشینی ایستاده بود که رانندهی آن را ندیدم. در آن ماشین حضرت ثامنالحُجج ـ امام رضا (علیه السلام) ـ در طرف دیوار تشریف داشتند و حضرت بقیّةالله(علیه السلام) در طرف نهر ـ در ماشین ـ جلوس فرموده بودند. میان این دو بزرگوار، جوانی خُردسال، با کلاه نشسته بود که ایشان را نشناختم. حقیر به طرف نهر آمدم و دیدم زانوی مبارک حضرت بقیةالله(علیه السلام) به پشت [صندلی] ماشین گذارده شده است. [بنده خم شدم] روی ماشین را بوسیدم.
[امام عصر(علیه السلام)] عنایت فرمودند در ماشین را باز کرده و فرمودند: «میخواهی ببوسی، ببوس!» بنده هم زانوی مبارک ایشان را بوسیدم و به چشم کشیدم. آن گاه حضرت بقیةالله(علیه السلام) به جدّ بزرگوارشان [امام رضا(علیه السلام)] اظهار کردند: « زُوّار شما زیاد شدهاند و حوایج همة آنها را بخواهیم روا کنیم، مشکل است» حضرت رضا(علیه السلام) فرمودند: «مانعی ندارد». آن گاه حضرت بقیّةالله(علیه السلام) از ماشین پیاده شده، دست حقیر را گرفته، به مدرسة «میرزا مهدی» که در همان مکان واقع است، تشریف آوردند، و به من فرمودند: «حجرة تو کدام است؟» من حُجرة وسط مقابل رو را نشان دادم. در این هنگام من به حضرت عرض کردم: «سیوالی دارم». ایشان اجازة سیوال دادند، و من عرض کردم: «آیا شما از من راضی هستید؟» فرمودند: «نَعَم! چون ترویج دین میکنی.» بعد در خدمت حضرت بقیّةالله(علیه السلام) آمدیم در «مسجد سیّد». در آن جا امام(علیه السلام) فرمودند: «من سابقاً کتابی در عقاید منتشر کردم و فعلاً میخواهم کتابی در تفسیر بدست یکی از شماها بنویسم، خوب است به تو محوّل کنم، فعلاً هزار تومان وَجهش موجود است».
حقیر از خواب، فرحناک بیدار شدم و تصمیم به نوشتن تفسیر گرفتم. [درباره بخش اوّل سخن امام(علیه السلام) که فرمودند: «من سابقاً کتابی در عقاید نوشتم و منتشر کردم»] بعضی از علمای اعلام فرمودند: مراد کتاب حکم الطیّب است که شما نوشتهاید و منتشر کردهاید.» خلاصه از شدّت خوشحالی صبح همان جمعه، جلسهای در یکی از منازل داشتم که دربارة عقاید و اخلاق سخن میگفتم، در آن جلسه خواب [دوشین] خود را عنوان کردم. [بلافاصله] صاحب منزل هزار تومان آورد. من عرض کردم «این مبلغ را کاغذ بخرید تا در این تفسیر مصرف کنم». ایشان هم از تهران کاغذ خرید و حقیر در مدّت ده سال چیزی حدود هفت جلد آن را نوشتم.» [۷]
رؤیای دوم، امضای امام زمان(علیه السلام)
شبی دوباره در عالم رؤیا خدمت حضرت بقیّةالله ـ روحی له الفداء ـ مشرّف شدم و به ایشان عرض کردم:
«آیا این تفسیر مورد رضایت خاطر شما هست؟» فرمودند: «نَعَم!» عرض کردم: «پس امضا بفرمایید.» حضرت یک نقطه پای آن تفسیر گذاردند. حقیر دیدم که از آن نقطه، نور متصاعد میگردد. لذا با کمال جریت و بانگ بلند میگویم، هم نوشتن این تفسیر به امر مبارک حضرت بقیةالله(علیه السلام) بوده و هم به امضای آن حضرت رسیده است». [۸]
مرحوم آیتالله طیّب ـ رضوان الله علیه ـ پس از ذکر خوابهای صادقه و رؤیاهای راستین خود چند نکته را متذکر میشود که با آوردن آن نکات ما این مقاله را به پایان میبریم:
نکته اوّل، آن که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «مَن رآنی فقد رآنی لأنّ الشیطان، لا یتشکل بنا، یعنی هر کس مرا در خواب ببیند [به حقیقت] مرا دیده است زیرا شیطان نمیتواند به شکل ما درآید.» ضمیر «نا» جمع است و شامل حال همة معصومین(علیه السلام) از حضرت آدم(علیه السلام) تا خاتم الاوصیا(علیه السلام) میشود.
نکته دوم، آن که امام عصر(علیه السلام) به جلسات عقاید و توحید و تفسیر علاقهمندند.
نکته سوم، «ترویج دین» در نظر مبارک ایشان مُهّم است زیرا در جواب سیوال حقیر فرمودند: «رضایت من برای ترویج دین است».
نکته چهارم، آن که خانواده پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت(علیه السلام) کانون کرَم هستند لذا بزرگواری ایشان اجازه نمیدهد که زائران آنها دست خالی برگردند به همین مناسبت در رؤیا [فرمودند]: «برآوردن حوایج زائران مانعی ندارد». دربارة ویژگیهای این تفسیر باید در مقال و مجال دیگری سخن گفت امّا در پایان نمیتوان دریغ خود را از این موضوع که این تفسیر تاکنون به طرز چشمنواز به همراه تصحیح ویرایشی و ذکر مراجع احادیث و درآوردن فهرستهای فنّی به چاپ نرسیده پنهان داشت، به علاوه آن که چاپ کنونی نیز چاپ مطلوبی نیست.
امید آن که همّت بلند ناشری موجب خشنودی امام عصر(علیه السلام) را فراهم آورد و تفسیری که به امر و امضای آن حجّت خدا(علیه السلام) به دست و عالمی عالی مقدار به رشتة تحریر درآمده، در هیأتی زیبا و قالبی گیرا مجدّداً به چاپ برسد.
پینوشتها:
[۱] دانشنامه قرآن، ج۲، ص ۱۴۱۷
[۲] مجلة حوزه، ش ۳۳
[۳] اطیبالبیان، ج ۶، صفحات پایانی.
[۴] مجلة حوزه، ش ۳۳، ص ۳۸ و ۳۷.
[۵] مجلهی حوزه، ش ۳۳، ص ۴۲.
[۶] مقدمة اطیبالبیان، ج ۱، صص ۳ - ۱.
[۷] اطیبالبیان، ج ۱۴، ص ۲۸۰.
[۸] همان، ج ۱۴، صص ۲۷۹ ـ ۲۸.
//
ماهنامه موعود، شماره ۷۱ - عبدالحسین ترکی