گویی سخن علی از دهان زینب میریزد
(به مناسبت پانزدهم رجب – رحلت حضرت زینب سلام الله علیها)
تاریخ کربلا یک تاریخ و حادثه مذکر مؤنث است. حادثهای است که مرد و زن هر دو در آن نقش دارند، ولی مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش. معجزه اسلام اینهاست، میخواهد دنیای امروز بپذیرد، میخواهد به جهنم نپذیرد، آینده خواهد پذیرفت. اباعبدالله اهل بیت خودش را حرکت میدهد برای اینکه در این تاریخ عظیم، رسالتی را انجام دهند، برای اینکه نقش مستقیمی در ساختن این تاریخ عظیم داشته باشند با قافله سالاری زینب، بدون آنکه از مدار خودشان خارج بشوند.
از عصر عاشورا، زینب تجلی میکند. از آن به بعد به او واگذار شده بود. رییس قافله اوست، چون یگانه مرد، زین العابدین سلام الله علیه است که در این وقت به شدت مریض است و احتیاج به پرستاری دارد تا آنجا که دشمن طبق دستور کلی پسر زیاد که از جنس ذکور اولاد حسین هیچکس نباید باقی بماند، چند بار حمله کردند تا امام زین العابدین را بکشند ولی بعد خودشان گفتند انه لما به (۱) این خودش دارد میمیرد. و این هم خودش یک حکمت و مصلحت خدایی بود که حضرت امام زین العابدین بدین وسیله زنده بماند و نسل مقدس حسین بن علی باقی بماند. یکی از کارهای زینب، پرستاری امام زین العابدین است.
در عصر روز یازدهم، اسراء را آوردند و سوار کردند بر مرکبهایی (شتر یا قاطر یا هر دو) که پالانهای چوبین داشتند و مقید بودند که اسراء، پارچهای روی پالانها نگذارند برای اینکه زجر بکشند
. بعد اهل بیت خواهشی کردند که پذیرفته شد. آن خواهش این بود: قلن بحق الله الا مامررتم بنا علی مصرع الحسین (۲) گفتند شما را به خدا حالا که ما را از اینجا میبرید، ما را از قتلگاه حسین عبور بدهید برای اینکه میخواهیم برای آخرین بار با عزیزان خودمان خداحافظی کرده باشیم. در میان اسراء تنها امام زین العابدین بودند که به علت بیماری پاهای مبارکشان را زیر شکم مرکب بسته بودند، دیگران روی مرکب آزاد بودند. وقتی که به قتلگاه رسیدند، همه بیاختیار خودشان را از روی مرکبها به روی زمین انداختند. زینب سلام الله علیها خودش را میرساند به بدن مقدس اباعبدالله، آن را به یک وضعی میبیند که تا آن وقت ندیده بود، بدنی میبیند بی سر و بیلباس. با این بدن معاشقه میکند و سخن میگوید « بابی المهموم حتی قضی، بابی العطشان حتی مضی » (۳) آنچنان دلسوز ناله کرد که فابکت و الله کل عدو و صدیق (۴)یعنی کاری کرد که اشک دشمن جاری شد، دوست و دشمن به گریه در آمدند.
مجلس عزای حسین را برای اولین بار زینب ساخت. ولی در عین حال از وظایف خودش غافل نیست. پرستاری زین العابدین به عهده اوست، نگاه کرد به زین العابدین دید حضرت که چشمش افتاده به این وضع آنچنان ناراحت است کانه میخواهد قالب تهی کند، فورا بدن اباعبدالله را گذاشت آمد سراغ زین العابدین، یابن اخی! پسر برادر! چرا ترا در حالی میبینم که میخواهد روح تو از بدنت پرواز بکند؟ عمه جان! چطور میتوانم بدنهای عزیزان خودمان را ببینیم و ناراحت نباشم. زینب در همین شرایط شروع میکند به تسلیت خاطر دادن به زین العابدین.
ام ایمن زن بسیار مجللهای است که ظاهرا کنیز خدیجه بوده و بعدا آزاد شده و سپس در خانه پیغمبر و مورد احترام پیغمبر بوده است. کسی است که از پیغمبر حدیث روایت میکند. این پیرزن سالها در خانه پیغمبر بود. روایتی از پیغمبر را برای زینب نقل کرده بود ولی چون روایت خانوادگی بود یعنی مربوط به سرنوشت این خانواده در آینده بود، زینب یکروز در اواخر عمر علی علیه السلام برای اینکه مطمین بشود که آنچه ام ایمن گفته صددرصد درست است، آمد خدمت پدرش، یا ابا! من حدیثی اینچنین از ام ایمن شنیدهام، میخواهم یکبار هم از شما بشنوم تا ببینم آیا همین طور است؟ همه را عرض کرد، پدرش تایید کرد و فرمود درست گفته ام ایمن، همین طور است. زینب در آن شرایط این حدیث را برای امام زین العابدین روایت میکند. در این حدیث آمده است این قضیه فلسفهای دارد مبادا در این شرایط خیال بکنید که حسین کشته شد و از بین رفت. پسر برادر! از جد ما چنین روایت شده است که حسین علیه السلام همین جا که اکنون جسد او را میبینی، بدون اینکه کفنی داشته باشد، دفن میشود و همین جا، قبر حسین، مطاف خواهد شد.بر سر تربت ما چون گذری همت خواه که زیارتگه رندان جهان خواهد بود آینده را که اینجا کعبه اهل خلوص خواهد بود، زینب برای امام زین العابدین روایت میکند. بعد از ظهر مثل امروزی را که یازدهم بود عمر سعد با لشکریان خودش ماند برای دفن کردن اجساد کثیف افراد خود. ولی بدنهای اصحاب اباعبدالله، همانطور ماندند. بعد اسراء را حرکت دادند) مثل امشب که شب دوازدهم است)، یکسره از کربلا تا نجف که تقریبا دوازده فرسخ است.
ترتیب کار را اینچنین داده بودند که روز دوازدهم، اسراء را به اصطلاح با طبل و شیپور و با دبدبه به علامت فتح وارد کنند و به خیال خودشان آخرین ضربت را به خاندان پیغمبر بزنند. اینها را حرکت دادند و بردند در حالی که زینب شاید از روز تاسوعا اصلا خواب به چشمش نرفته. سرهای مقدس را قبلا برده بودند. نمیدانم چه ساعتی از روز بوده (تقریبا دو سه ساعت از طلوع آفتاب گذشته) در حالی که اسراء را وارد کوفه میکر دند، دستور دادند سرهای مقدس را ببرند به استقبال آنها که با یکدیگر بیایند. وضع عجیبی است غیر قابل توصیف.
دم دروازه کوفه (دختر علی، دختر فاطمه، اینجا تجلی میکند) این زن با شخصیت که در عین حال زن باقی ماند و گرانبها، خطابهای میخواند. راویان چنین نقل کردهاند که در یک موقع خاصی، زینب موقعیت را تشخیص داد و قداومات دختر علی یک اشاره کرد. عبارت تاریخ این است: و قد اومات الی الناس ان اسکتوا فارتدت الانفاس، و سکنت الاجراس (۵) یعنی در آن هیاهو و غلغله که اگر دهل میزند صدایش به جایی نمیرسید، گویی نفسها در سینه حبس شد و صدای زنگها و هیاهوها خاموش گشت، مرکبها هم ایستادند (آدمها که میایستادند قهرا مرکبها هم میایستادند). خطبهای خواند. راوی گفت: و لم ار والله خفره قط انطق منها (۶) این"خفره"خیلی ارزش دارد"خفره"یعنی زن باحیا. این زن، نیامد مثل یک زن بیحیا حرف بزند. زینب آن خطابه را در نهایت عظمت القاء کرد. در عین حال دشمن میگوید: ولم ار والله خفره قط انطق منها یعنی آن حیای زنانگی از او پیدا بود. شجاعت علی با حیای زنانگی در هم آمیخته بود. در کوفه که بیست سال پیش علی علیه السلام خلیفه بود و در حدود پنج سال خلافت خود خطابههای زیادی خوانده بود، هنوز در میان مردم خطبه خواندن علی علیه السلام ضرب المثل بود. راوی گفت گویی سخن علی از دهان زینب میریزد، گویی که علی زنده شده و سخن او از دهان زینب میریزد. وقتی حرفهای زینب که مفصل هم نیست (ده دوازده سطر بیشتر نیست) تمام شد، میگوید مردم را دیدم که همه، انگشتانشان را به دهان گرفته و میگزیدند. این است نقش زن به شکلی که اسلام میخواهد. شخصیت در عین حیا، عفاف، عفت، پاکی و حریم...
۱- بحار الانوار ج ۴۵ ص ۶۱، اعلام الوری ص ۲۴۶، ارشاد شیخ مفید ص. ۲۴۲
۲- بحار الانوار ج ۴۵ ص ۵۸، اللهوف ص ۵۵، و نظیر این عبارت در مقتل الحسین مقرم ص ۳۹۶ و مقتل الحسین خوارزمی ج ۲ ص ۳۹ آمده است که تماما از حمیدبن مسلم روایت میکنند.
۳و۴ - بحار الانوار ج ۴۵ ص ۵۹، اللهوف ص ۵۶، مقتل الحسین مقرم ص. ۳۹۶
۵و۶ - بحار الانوار ج ۴۵ ص ۱۰۸، مقتل الحسین مقرم ص ۴۰۲، مقتل الحسین خوارزمی ج ۲ ص ۴۰، اللهوف ص. ۶۲
منبع:
کتاب"حماسه حسینی"(ج ۱ (متفکر شهید استاد مرتضی مطهری انتشارات صدرا
چاپ چهاردهم: تابستان ۱۳۶۸
ناشر: انتشارات صدرا (با کسب اجازه از شورای نظارت بر نشر آثار استاد شهید (ص ۳۳۲ – ۳۳۷)
آدرس اینترنتی: http://www.motahari.org/asaar/books.htm
سایت فطرت