طبری در تفسیر خود گوید: برخی از عربیدانان پندارند: معنای آیه این است که از شیعیان محمد صلی الله علیه و آله و سلم ابراهیم است.(تفسیر طبری ۲۴ / ۶۸.)
تفسیر طبری: در چاپ دوم این کتاب تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم چاپ دارالمعارف مصر، ج ۲، ص ۳۲۱ آمده: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: “ای فرزندان عبدالمطلب... کدامین شما مرا بر این کار یاری میدهد تا برادر و وصی و جانشین من در میان شما باشد؟... سپس فرمود: این برادر و وصی و جانشین من در میان شماست، سخن او را بشنوید و اجابت کنید و از او فرمان برید”. اما در چاپ مصطفی بابی حلبی و فرزندان در مصر به سال ۱۳۷۳، جزء ۱۹، ص ۱۱۲ جملات فوق بدین صورت آمده: “...تا برادر من و کذا و کذا باشد؟... سپس فرمود: این برادر من و کذا و کذا است...”. من نمیدانم که این کار اسفانگیز توسط خود طبری انجام گرفته یا توسط دیگری؟ خدا داناتر است. (بیشک توسط طبری صورت نگرفته زیرا نسخههای پیش از این چاپ درست بودهاست.(م)) ه
توضیحی درباره فدک یاقوت گوید: فَدَک - به فتح فاء و دال - است، ابندرید گفته است: فَدَّکْتُ الْقُطْنَ تَفْدیکاً یعنی پنبه را زدم. و فَدَک دهی است در حجاز که دو یا سه روز راه با مدینه فاصله دارد. خداوند در سال هفتم هجری آن را از راه صلح نصیب رسول خود صلی الله علیه و آله و سلم فرمود؛ بدین قرار که چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به خیبر وارد شد و قلعههای آن را فتح کرد و تنها سه قلعه باقی ماندهبود و محاصره آنان تنگ شد و کار بر آنان سخت آمد پیکی نزد آن حضرت فرستادند و پیشنهاد کردند که اجازه خروج به آنان دهد به شرط آنکه از وطن بیرون روند، و حضرت چنین کرد. این خبر به اهل فدک رسید آنان نیز پیکی فرستادند و درخواست کردند که آن حضرت به شرط بهرهبرداری از نصف میوهها و اموال آنها با آنان مصالحه کند، و حضرت پذیرفت. از این رو فدک از غنایمی است که با جنگ و تاخت و تاز به دست نیامده و بنابراین مخصوص رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم است (و دیگران را در آن حقّی نیست).
فدک دارای چشمهای جوشان و درختان خرمای بسیاری بودهاست. و این همان است که فاطمه -رضی اللَّه عنها- فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن را به من بخشیده، و ابوبکر گفت: من شاهد میخواهم؛ و این خود داستانی دارد... (پس از آنکه فدک توسط خلیفه اول غصب شد همچنان در اختیار حکومتها بود تا) چون عمربن عبدالعزیز به خلافت رسید به عامل خود در مدینه نوشت که فدک را به اولاد فاطمه -رضی اللَّه عنها- بازگرداند، و فدک در ایام عمربن عبدالعزیز در اختیار اولاد آن حضرت بود تا یزیدبن عبدالملک به حکومت رسید و آن را قبضه کرد و باز پیوسته در دست بنیامیه بود تا ابوالعباس سفّاح به خلافت رسید و آن را به حسنبن حسنبن علیبن ابیطالب (حسن مثنّی) بازگرداند و حسن قیّم آن بود و منافع آن را در میان اولاد علی علیه السلام پخش میکرد، و چون منصور به خلافت رسید و اولاد حسن بر او شوریدند آن را پس گرفت و چون مهدی پسر وی به خلافت رسید دوباره آن را به آنان بازگرداند، باز موسی هادی و خلفای بعد (هارون و امین) آن را پس گرفتند تا خلافت به مأمون رسید؛ آنگاه پیکی از سوی اولاد علی بن ابیطالب نزد وی آمد و آن را طلب نمود.
مأمون نیز دستور داد تا سندی از آن به نام آنان بنویسند، سند نوشته شد و بر مأمون قرائت گردید؛ در اینجا دعبل شاعر برخاست و این شعر را سرود:
أصْبَحَ وَجْهُ الزَّمانِ قَدْ ضَحِکا/بِرَدِّ مأمُونٍ هاشِماً فَدَکا (معجمالبلدان ۴ / ۲۳۸.)
<چهره زمانه خندان شد با بازگرداندن مأمون فدک را به اولاد هاشم>.
نویسنده شهیر مصری استاد عبدالفتاح عبدالمقصود نویسنده کتاب چند جلدی <الإمام علیبن ابیطالب> در مقدمهای که بر کتاب پرارج <فدک> تألیف علامه سید محمد حسن موسوی قزوینی حایری (ص ۶) نوشتهاست، گوید: <سرزمین فدک -خواه بخشش باشد یا میراث- بیتردید حق خالص فاطمه -رضی اللَّه عنها- بودهاست>. سیوطی گوید: از ابوسعید خدری۲ روایت است که چون آیه: وَ اتِ ذَاالقُرْبی حَقَّهُ <و حق خویشاوند را بده> نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و(سوره اسراء / ۲۵.) آله و سلم فاطمه را فراخواند و فدک را به او بخشید.(تفسیر درّ المنثور ۴ / ۱۷۷. زمین اِقطاعی را در فارسی تیول گویند. (م)) و ابنمردویه از ابنعباس -رضیاللَّه عنهما- روایت کرده که چون این آیه نازل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فدک را به فاطمه اقطاع کرد و به او بخشید تا از درآمد آن زندگانی کند.(تفسیر درّ المنثور ۴ / ۱۷۷) بلاذری گوید: کلبی گفتهاست: بنیامیه فدک را ویژه خود ساختند و سنّت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را در مورد آن تغییر دادند و چون عمربن عبدالعزیز۲ به خلافت رسید آن را به جای اصلیش بازگرداند.(فتوحالبلدان / ۴۴.)
درباره حق خویشاوند حافظ هیثمی گوید: ابوبکر خمس را مانند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تقسیم میکرد جز آنکه به خویشاوندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنانکه آن حضرت میداد، نمیداد.(مجمعالزواید ۵ / ۲۴۱.) طبری گوید: ابنعباس گفتهاست: سهم خدا و سهم رسول خدا (از خمس غنایم) یکی قراردادهشده و سهمی هم برای خویشاوندانِ (رسول خدا) هست، و این دو سهم باید صرف مخارج اسب و سلاح جنگی شود، و سهمی هم برای یتیمان و فقیران و درراهماندگان قرار دارد و به دیگران نباید داد.(یعنی خمس را پنج قسمت میداند: ۱ - سهم خدا و رسول ۲ - سهم ذیالقربی ۳ - سهم یتامی ۴-سهم مساکین ۵ - سهم ابنالسبیل. (م))(تفسیر طبری ۱۰ / ۶.)
و از قتاده درباره سهم خویشاوندان پرسیدند، گفت: آن طعمه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود و پس از ارتحال پیامبر، ابوبکر و عمر آن را فی سبیلاللَّه قرار دادند و به عنوان صدقه بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم محسوب داشتند.(تفسیر طبری ۱۰ / ۷.) حافظ ابوعبید قاسمبن سلّام به سندش از ابنشهاب نقل کرده که یزیدبن هرمز به او گفت: نجده به ابنعباس نامه نوشت و از سهم خویشاوند پرسید، ابنعباس در پاسخ نوشت: آن سهم ماست؛ و عمر ما را فراخواند تا از آن سهم دختران ما را شوهر دهد و برای عیالمندان ما خادم گمارد ولی ما نپذیرفتیم و خواستیم که همه آن سهم را به ما واگذارد و عمر زیر بار نرفت.ابنهرمز گفت: من آن پاسخ ابنعباس را به نجده نوشتم.(الاموال / ۴۶۶.) و نیز گوید: عمربن خطاب گفت: خمس (غنایم) عراق به دستم رسیدهاست، من هیچ مرد هاشمی را بیزن، و هیچ یک از آنها را که کنیز خدمتکار ندارد بدون خدمتکار نخواهم گذاشت. و (از آن سهم) به حسن و حسین - علیهما السلام - هم میداد.(الاموال / ۴۶۶.) ابن ابیالحدید گوید: بدان که مردم چنین پندارند که دعوای فاطمه با ابوبکر (در مورد فدک) تنها بر سر دو امر بودهاست: ارث و نحله (بخشش)، ولی من در حدیث دیدم که در امر سومی هم دعوا داشته و ابوبکر آن را نیز از او بازداشته است و آن سهم ذویالقربی (سهم خویشاوند) است... فاطمه - علیها السلام - نزد ابوبکر آمد و فرمود: تو خوب میدانی که ما اهلبیت را از صدقات و غنایمی که خداوند در قرآن برای ما از سهم ذویالقربی قرار داده ظالمانه محروم داشتهای! سپس این آیه را برای او خواند: وَاعْلَمُوا أنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیءٍ فَاَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِیالْقُرْبی <و بدانید که آنچه غنیمت بردید خمس آن برای خدا و(سوره انفال / ۴۱.) رسول و خویشاوندان (رسول) و... است>. ابوبکر گفت: پدر و مادرم فدای تو و پدری که تو را زاده است! من گوش به فرمان کتاب خدا و پاسدار حق رسول خدا و حق خویشان اویم و من هم از همان کتابی که تو میخوانی میخوانم اما علم من از آن کتاب به این نرسیده که این بخش از خمس باید کاملاً در اختیار شما قرار گیرد. فاطمه - علیها السلام - فرمود: آیا سهم تو و خویشان توست؟ گفت: نه، بلکه مقداری را خرج شما میکنم و باقی را در مصالح مسلمانان صرف مینمایم... عروه گوید: فاطمه فدک و سهم ذویالقربی را از ابوبکر خواست و او زیر بار نرفت و آنها را جزء مال خدا (یعنی در بیتالمال) قرار داد. جُوَیبر از ضحاک از حسنبن محمدبن علیبن ابیطالب نقل کرده که: ابوبکر سهم ذویالقربی را از فاطمه و بنیهاشم منع کرد و آن را در راه خدا و خرید اسلحه و اسب و شتر قرار داد.(شرح نهجالبلاغة از ابنشهاب از عروه از عایشه نقل کرده که: فاطمه - علیها السلام - دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نزد ابوبکر فرستاد و میراث خود از پدرش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را از غنایم مدینه و فدک و باقیمانده خمس خیبر طلب نمود. ابوبکر گفت: رسول خدا فرمودهاست: <ما ارث نمیگذاریم، هرچه بازگذاریم صدقه است؛ بیشک آل محمد - علیهم السلام - باید از این مال استفاده کنند>، و من نیز به خدا سوگند چیزی از صدقه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را تغییر نمیدهم... پس ابوبکر زیر بار نرفت که از آنها چیزی به فاطمه - علیها السلام - بدهد، فاطمه نیز به همین دلیل از ابوبکر ناراحت شد و بر او خشم گرفت و با او قهر کرد و تا دم مرگ با او سخن نگفت. و آن حضرت شش ماه پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم زنده بود و پس از وفات، شوهرش علی شبانه او را به خاک سپرد و ابوبکر را خبر نکرد و خود بر او نماز گزارد. و تا فاطمه زنده بود علی را با مردم روی خوش بود و چون فاطمه از دنیا رفت علی با مردم روی خوش نشان نداد (و از آنان کناره گرفت)...(صحیح بخاری ۵ / ۱۷۷، باب غزوه خیبر، و ۴ / ۹۶ نزدیک به همین مضامین.)
//
سایت فطرت