کربلا میوه فدک
حالا که عاشق کرده ای، یک دم بزن من را محک
بر زخم عشق من بزن، با یک نگاه خود نمک
امشب بیا و بر دل غمدیده ام رحمی نما
بر کلبه ی احزان من، آیا کشی یک دم سرک؟
من گرچه خارم بر درت، ای سومین ارباب من
لکن بیا و بهر این دیوانه ات بنما کمک
ده ها و صد ها مرتبه از داغ تو بر سر زدم
از اصغر و از خیمه ها، از درد جانسوز کتک
دانی چرا شد کربلا، ارضی پر از آه و فغان؟
از ماجرای سیلی و از راز پر سوز فدک
باید بگرید عالمی، بر این مصیبت تا ابد
باید که خون بارد زخود، هم آسمان و هم فلک
دایم بود این ذکر من، تا لحظه ی پاک ظهور
ما انسک یا عبرتی، یا لیتنی کنت معک
شعر از: محمدرضا طاهری
والقلم