چگونه نماز هر فحشا را برمیدارد؟
آقای جوادی آملی:
آنچه قرآن کریم در محور نماز بحث میکند آن است که این ذکر را مانند مذکور، مؤثّر میداند در بخشی از آیات قرآن کریم خدای سبحان نماز را برای اقامه ذکر و احیای یاد و نام خود مطرح کرده است که ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکْرِی﴾ وقتی مذکور، خدا شد و نماز، ذکر خدا شد این نماز میتواند ستون دین باشد اگر درباره نماز سخن از اقامه است نه قرایت برای آن است که ستون خواندنی نیست اقامه شدنی است اگر «الصلاة عمودُ الدّین» درباره عمود و ستون نباید گفت ستون بخوانید نماز بخوانید باید گفت ستون را اقامه کنید ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾،﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکْرِی﴾، ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَی غَسَقِ اللَّیْلِ﴾ و مانند آن. پس اوّلین نکته آن است که بین ذکر و مذکور رابطه کامل برقرار است دوم آن است که این ذکر ستون دین آن مذکور است سوم آن است که ستون را اقامه میکنند نه اینکه بخوانند ما مأمور به خواندن نماز نیستیم ما مأمور به اقامه نمازیم.
مطلب چهارم این است که این مذکور یعنی ذات اقدس الهی برای خود اوصاف و اسما و افعالی یاد کرده است بخش مهمّ آن اوصاف و آثار را برای نماز هم مطرح کرده است معلوم میشود اگر نماز ستون دین است و اگر نمازگزار عهدهدار به پا داشتن این ستون است آثار مذکور را در ذکر میبیند جامعه نمازگزار کارِ مذکور را با فعل خود محقَّق میکند در سورهٴ مبارکهٴ نحل خدای سبحان اوصافی را برای خود ذکر کرد در سورهٴ مبارکهٴ معارج و غیر معارج مشابه آن اوصاف را برای نماز و نمازگزار ذکر کرد معلوم میشود نماز ستونی است که آن مذکور را همیشه به یاد میآورد و نام و یاد او را احیا میکند در سورهٴ مبارکهٴ نحل فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَی وَیَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ﴾خدای سبحان برای هدایت جامعه انسانی یک اوامری دارد یک نواهی دارد به طیّبات امر میکند به عقلمداری و عدلمحوری دستور میدهد از خبایث نهی میکند از ستم و ظلم از رسیدگی نکردن به اوضاع فقرا و مساکین و مانند آن نهی میکند ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَی﴾ این بخشهای اثباتی دستورهای الهی، ﴿وَیَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ﴾ این بخش نهی از رذایل اجتماعی. این امور مثبت و منفی، موعظه الهی است وَعظ عبارت از جذب الخلق الی الخالق است آن که نتواند شنونده خود را به خدا جذب کند او سخنرانی کرده و اگر مقالتی نوشته و خوانده سخنخوانی کرده نه سخنرانی موعظه است و نه سخنخوانی اگر آن گوینده یا نویسنده، خواننده یا شنونده و بیننده خود را مجذوب الهی کرد او میشود واعظ; تا جذب نباشد تا کششی نباشد موعظه نیست «لأنّ الوعظ جذب الخلق الی الخالق» اوّلین جاذب، خود خدای سبحان است که بر اساس مِهر میکِشد نه بر اساس قَهر بکُشد و بکشاند اگر خدای سبحان مهربانانه میکشاند و کشش الهی همان موعظه است این معنا را خدای سبحان به نماز داده است دستورهای مثبت و منفی در این آیه سورهٴ نحل مشخص شد در آن آیه معروف بخشهای منفی که نماز عهدهدار زدودن آنهاست بیان شده که این را همگان شنیده و میدانید که فرمود: ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ خب اگر «إنّ الله ینهی عن الفحشاء و المنکر» و اگر ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ معلوم میشود اگر آن مذکور در ذکرش تجلّی بیابد و برای ذاکر حضور پیدا کند، مسیلهٴ نهی از منکر بالقول المطلق رواج پیدا میکند ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ هر امر ناپسندی را نماز شستشو میکند و از بین میبرد و در بخشهای دیگر هم در سورهٴ مبارکهٴ معارج فرمود: ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً﴾ که ﴿إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً ٭ وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً﴾ که گفتند این دو، تفسیر هلوع بودن اوست این اوصاف نقص که در حدود پنجاه مورد برای انسان ذکر شده است به بخش طبیعت و طبیعی انسان برمیگردد که ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ﴾اما آن بخشهایی که به ﴿وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾برمیگردد بخشهایی است که خیمهاش با ستون نماز افراشته میشود در همان سورهٴ معارج فرمود: ﴿إِلَّا الْمُصَلِّینَ﴾ یعنی نمازگزارانی که این به عنوان مَلکه برای آنها ثابت شده باشد; اینها به عنوان صفت مشبهه است نه اسم فاعل یعنی کسانی که دایماً نماز میخوانند ﴿الَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلاَتِهِمْ دَایِمُونَ﴾ هستند اینها کسانیاند که ﴿وَالَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ ٭ لِلسَّایِلِ وَالْمَحْرُومِ﴾ اینها کسانیاند که مسائل مالیشان محفوظ است حقوق مردم محفوظ است نه تجاوز میکنند نه از پرداخت حقوق دیگران مثل زکات و امثال زکات خودداری میکنند کسانیاند که در مسائل عفاف و حجاب حریم خود را حفظ میکنند اهل غیرتاند. بارها به عرضتان رسید که غیرت سه عنصر محوری دارد غیرت از اسمای حسنای آن مذکور است نمازگزار غیور است غیرت یعنی غیرزدایی، غیرزدایی به سه عنصر تکیه میکند اول انسان هویّت خود، حریم خود، حوزه خود، قلمرو هستی خود را بشناسد (یک) دوم اینکه از قلمرو هستی خود بیرون نرود (دو) سوم اینکه بیگانه را به حوزه و حریم و قلمرو هستی خود راه ندهد (سه) این هم در مسائل عفاف و حجاب مطرح است هم در مسائل سیاسی و نظامی مطرح است هم درباره کلّ کشور مطرح است هم درباره جهان اسلام مطرح است آن کسی که غیر را نمیزداید و در حریم غیر وارد میشود انسان غیوری نیست اگر وجود مبارک امیر مؤمنان و موحّدان علی بن ابی طالب(علیه أفضل صلوات المصلّین) فرموده است «ما زنی غیورٌ قطُّ»همین است هیچ انسان غیرتمندی حریم دیگران را نمیشکافد و وارد نمیشود به نامحرم نگاه نمیکند هیچ انسان غیرتمندی به مال دیگری تجاوز نمیکند به حقّ دیگری تجاوز نمیکند. غیرت یعنی وارد حریم غیر نشدن غیرت یعنی غیر را وارد حریم خود نکردن که این دو، فرعِ آن اصل اول است که انسان باید هویّت خود را بشناسد. در سورهٴ مبارکهٴ معارج مشخص کرده است که انسان در مسائل مالی غیور است در مسائل غریزی و جنسی غیور است در مسائل مربوط به سایر امور دین غیور است. اینها اوصاف الهی است که در بنده ظهور میکند اگر گفتند متخلِّق به اخلاق الهی باشید بارزترین آنها در جریان نماز است لذا نماز شده ستون دین لذا هیچ وقت نگفتند «إقرأ الصلاة» اگر کلمه «یُصلّی» کلمه «مُصلّی» و مانند آن در قرآن و روایات آمده «مصلّی» یعنی کسی که «یقیم الصلاة»، «مصلّین» یعنی کسانی که «یقیمون الصلاة»، «صلِّ» یعنی «أقم الصلاة» ستون را باید به پا داشت و ستون را نمیشود در بستر لرزان به پا داشت باید عقیدهای باشد و قلب معتقد راسخی باشد که در آن پایگاه، این ستون مستقر شود.
مطلب بعدی آن است که چگونه آثار مذکور در ذکر اثر میگذارد چگونه نماز هر فحشا را برمیدارد و هر عدل را مستقر میکند و هر حقّی را مخصوصاً حقّ ذی القربیٰ را ایتا میکند؟ یک وقت انسان، مذکور را با علم حصولی و با مفهوم میشناسد، این در حقیقت آن مفهوم را دارد عبادت میکند اگر کسی اهل استدلال محض باشد فقط برهان اقامه میکند که خدایی هست جهان و انسان و پیوند انسان و جهان را او آفرید و انسان و جهان و این پیوند را هم او اداره میکند او خالق است ﴿لَا شَرِیکَ لَهُ﴾او ربّ است ﴿لَا شَرِیکَ لَهُ﴾ یعنی توحید در آفرینش توحید در پرورش، این گونه از مفاهیم حق است و این گونه از مفاهیم از آن جهت که نشانگر خارج است حق است و این گونه از مفاهیم از آن جهت که حداقل وظیفه ماست حق است اما از این مفهوم کاری ساخته نیست آنکه از فحشا و منکر نهی میکند این سلسله مفاهیم نیستند آنکه به عدل و احسان و ایتاء ذیالقربی امر میکند این سلسله مفاهیم نیستند راه دیگری هست و آن راه قلب است اگر انسان این قلب را تطهیر کند و پاک باشد این آینه شفاف، لطف الهی را نشان میدهد. هیچ کس نمیتواند به خدا برسد و خدا را به اندازه خود بشناسد چون او بسیط محض است (یک) بسیط، تجزیهناپذیر است (دو) و این حرف که گفتیم و بارها میگوییم
آب دریا را اگر نتوان کشید ٭٭٭ هم به قدر تشنگی باید چشید
این در حدّ اقناع است (سه) و این معنای دیگری دارد (چهار) و آن این است که هرگز بنده نزد خدا نمیرود که بخشی از خدا را بشناسد چون خدا تجزیهپذیر نیست بسیط محض است (یک) نامتناهی است (دو) چنین چیزی یا همه یا هیچ (سه) چون همهاش محال است پس هیچ دسترسی به ذات اقدس الهی نیست (چهار) که «عنقا شکار کس نشود دام باز چین» اما همان حقیقت نامتناهی دو کار کرد صدر و ساقه عالم را آینه قرار داد که همه آیتاند علامتاند نشانهاند به تعبیر نهجالبلاغه علی(صلوات الله و سلامه علیه) مرایی هستند مرآت حقّاند آینه حقّاند (این یک) او هم «با صد هزار جلوه برون آمده» که این آینهها او را نشان بدهند (دو) هر آینهای به اندازه خود خدا را میفهمد مشاهده میکند او را میپرستد (این سه) اینکه میگوییم هر کس خدا را به اندازه خود میشناسد یعنی در نهان و نهاد خود که آینه است حقیقت آن ذات را در سطح آیت و علامت و نشانه میبیند و این آینه آن شمس حقیقت را نشان میدهد و از همین راه با علم حضوری و شهودی خدا را میشناسد و میفهمد. در قرآن کریم به این بخش عنایت کرد فرمود: ﴿اُدْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً﴾ و نیز فرمود: ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً﴾ هم سخن از خیفه و خوف و هراس است هم سخن از خُفْیه و پنهانی و نهانی و مستور بودن فرمود در درون خانهات آنجا که نهادینه است آنجا به یاد خدا باش آنجا سخن از معنا نیست آنجا سخن از مفهوم نیست آنجا سخن از شهود است اگر کسی این دو راه را جمع کرد یا لااقل آن راه دوم را که راه شهود است حفظ کرد چنین نمازگزاری همیشه به یاد حق است و این نماز او را از هر پلشتی زشتی باز میدارد و چنین نمازگزاری به جایی میرسد که ذات اقدس الهی به او وحی میفرستد وحی چندین قسم است آن قسمی که وحی شریعت و تشریع و بیان احکام و حلال و حرام است مخصوص انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است اما این وحیهایی که به فعل است نه به علم، به فعل است نه به حکم، به فعل است نه به شریعت این وحیها عام است گاهی انسان تصمیم خوبی در درون او جلوه میکند، این تصمیم، شریعت نیست این فعل است این به اراده است این به انگیزه است به مادر موسی این وحی را فرستاد وحیِ فعل غیر از وحی حکم است ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی أَنْ أَرْضِعِیهِ ما تصمیم شیر دادن و به دریا انداختن را در قلب مادر موسی القا کردیم وحی فعل چیزی است وحی حکم چیز دیگر است درباره بسیاری از مردان و اولیای الهی فرمود: ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ﴾ ما این فعل را این تصمیم را این عزم را این اراده را این کِشش را در دلهای اولیای الهی و مردان به حق خاسته القا کردیم که فلان کار خیر را انجام بدهید نماز را به پا بدارید با اینکه خیرات شامل نماز هم میشود اما عظمت نماز باعث شد که از باب ذکر خاص بعد از عام جداگانه مطرح بشود مثل اینکه فرمود: ﴿وَیَصُدَّکُمْ عَن ذِکْرِ اللّهِ وَعَنِ الصَّلاَةِ﴾ که آنجا نماز را بعد از ذکر بیان کرد کرد ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکْرِی﴾ هم نشانه همین اهتمام است. اگر کسی خدای سبحان را با قلب خود و با عقل خود بشناسد، اگر هر دو را جمع کرد یعنی علم حصولی و حضوری طوبی له و حسن مآب، اگر نشد، از راه قلب که با دعا و نیایش و تضرّع و ناله و لابه حاصل میشود چنین شخصی از دریافت وحی فعل الهی متنعّم خواهد شد ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ﴾ آنگاه هیچ لذّتی بالاتر از لذّت نماز برای نمازگزار نیست اگر وجود مبارک حضرت فرمود: «و قُرّة عینی فی الصلاة» برای همین است قُرّة عین به معنای روشنی چشم نیست قُرّة یعنی خنکی، انسان دو بار اشک میریزد یک بار در حال غم و اندوه که اشکش گرم است یک بار در حال نشاط و فرح که اشکش سرد است آن اشک سرد را میگویند قارّ، هوای سرد را میگویند قارّ، قرّةالعین یعنی خنکی چشم یعنی دوستت از سفر برسد شما خوشحال بشوی و اشک سرد بریزی برای اینکه محبوبت را میبینی وجود مبارک رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) آن مذکور را در این ذکر به اندازه خود مشاهده میکرد لذا فرمود: «و قرّة عینی فی الصلاة» من در نماز مذکورم را میبینم مشاهده میکنم این بیان بعد از آن است که شاگردانش را به کأنّ دعوت کرده است از وجود مبارک حضرت رسید که در پاسخ به این سؤال که احسان یعنی چه، فرمود: «الاحسان أن تَعبد الله کأنّک تراه فإن لم تکن تراه فانّه یراک» احسان، مقام است منزلت است البته احسان یعنی کار خیر کردن (یک) احسان یعنی نسبت به دیگری محبّت کردن (دو) اینها جزء فضایل اخلاقی است که محسن کسی است که نسبت به خود کار خوب میکند فعل حسن دارد یا محسن آن است که مشکل دیگری را حل میکند اینها اخلاق است اما احسانی که در این حدیث است مربوط به عرفان است اخلاق چیز دیگر است عرفان چیز دیگر است اخلاق در جهاد اوسط است عرفان در جهاد اکبر است ما که دسترسی به جهاد اکبر نداریم تهذیب نفس را فضیلتهای اخلاقی را جهاد اکبر میدانیم و اگر در آن روایت حضرت فرمود: جهاد اکبر، به هر دو قسمش اشاره کرده است. به هر تقدیر از حضرت سؤال کردند احسان چیست؟ فرمود: «الاحسان أن تَعبد الله کأنّک تراه» احسان آن است که طرزی به نماز بایستی و خدا را عبادت کنی که گویا خدا را میبینی این مقام کأنّ است اما خود حضرت به مقام أنّ رسید که بالاتر از کأنّ است همان طوری که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود: «ما کنتُ أعبدُ ربّاً لم أره» لذا حضرت فرمود: «قرّة عینی فی الصلاة» من محبوبم را میبینم و خوشحال میشوم و اشک میریزم و آن اشک، اشک سرد است و خنک است اشک شوق است نه اینکه اشک «خوفاً من النار» باشد که اشک عبید است.
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
تابناک