بسم اللّه الرحمن الرحیم فهرست عناوین تهاجم علیه شیعه، چرا؟ آمار تکان دهنده تهاجم بر ضدّ مکتب شیعه انگیزه گسترش تهاجم بعد از انقلاب اسلامی تهمتهای ناجوانمردانه بر ضد شیعه چشمانداز مذهب شیعه چرا ابوبکر در تعیین خلیفه، از پیامبر تبعیت تعیین جانشین برای خروج یک روزه از مدینه تمام پیامبران جانشین داشتند، ولی!!! عدم تعیین جانشین، عامل هرج و مرج عمر برای امت، دلسوزتر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)!! عدم تعیین جانشین، مخالف کتاب نیست آیا خلفاء راشدین خلیفة الرسول بودند؟ نسبت هذیان به رسول گرامی!!! ابن عباس و فاجعه مخالفت صحابه با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) افسانه اجماع بر بیعت ابوبکر علماء بزرگ اهل سنت و انکار اجماع عمر و تهدید به قتل صحابه علی (علیه السلام)، ابوبکر و عمر را خاین میداند؟ رنجاندن فاطمه (سلام الله علیها) خلاف کتاب و سنت مخالفت فاطمه (سلام الله علیها)، سند بطلان خلافت تعیین خلیفه به دست خدا قیام ناکثین و قاسطین بر ضدّ حاکم اسلامی شهادت عمار، سند بطلان معاویه عدالت صحابه بین حقیقت و افسانه گسترش نفاق میان صحابه وحشت خلیفه دوّم از آلودگی به نفاق طرح ترور رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) توسّط منافقان شرکت خلفا در ترور نا فرجام رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) استفاده ابزاری از وجود منافقین توصیه عمر به خدمت به اعراب بادیه نشین -------------------------------------------------------------------------------- سخن ناشر: امام حسن مجتبی (علیه السلام) میفرماید: « فضل کافل یتیم آل محمد المنقطع عن موالیه الناشب فی رتبة الجهل یخرجه من جهله، ویوضح له ما اشتبه علیه علی فضل کافل یتیم یطعمه ویسقیه، کفضل الشمس علی السهی ». بحار الانوار ج ۲ ص ۳ کسانی که متکفّل نجات افرادی هستند که دسترسی به امامان خود ندارند و گرفتار جهل و شبهات فکری شدهاند، نسبت به کسانی که کودکان یتیم را اطعام میکنند برتری دارند، همانند برتری خورشید نسبت به ستارگان کم فروزان مؤلّف محترم در این مجموعه، گوشهای از تهمتها وافتراهای مخالفان مکتب اهلبیت (علیه السلام) را نقل و به آنها پاسخ داده و سپس چهل پرسش پیرامون خلافت و امامت را مطرح و بخشی از واقعیّات را با استفاده از منابع اهلسنّت بیان نموده است. مطالعه این جزوه را به عموم علاقهمندان و تشنگان معارف اسلامی بویژه برادران روشنفکر اهل سنت توصیه میکنیم، شاید که نقطه آغازی شود برای جستجوی حقیقت. ---------------------------------------------------------------------------- بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین والصلوة والسلام علی محمّد وآله الطیّبین الطاهرین. تهاجم علیه شیعه، چرا؟ در میان مذاهب اسلامی تنها مذهب برخاسته از قرآن و سنّت راستین رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مذهب شیعه است. این مذهب، در مقایسه با دیگر مذاهب مورد تأیید حکومتها، بهترین و غنیترین برنامهها را در زمینههای فقهی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی ارائه کرده است. تشیّع، در هیچ زمان و شرایطی، با ظلم و استبداد، سازش ننموده و تسلیم حکومتها و حاکمان جور نشده است، و بدین جهت همواره مورد تهاجم دشمنان بوده وحکومتهای استبدادی از هر گونه مبارزه و مخدوش کردن چهره نورانیاش دریغ نورزیدهاند. شیعه با الهام از رهبر و پیشوای به حقّ خود امیر مؤمنان (علیه السلام) که فرموده: « کونا للظالم خصماً وللمظلوم عوناً، أوصیکما وجمیع ولدی وأهلی ومن بلغه کتابی... » نهج البلاغه: نامه ۴۷.، پیوسته با همه مظاهر استبداد در ستیز بوده و حمایت از مظلومان وستمدیدگان را شعار خویش ساخته است. ولی در مکتب خلفا، نه تنها آثاری ازمبارزه با ظلمپیشگان و حکومتهای مستبد به چشم نمیخورد ؛ بلکه تمام تلاش خود را در توجیه استبداد حکومتهای جور به کار برده و با احادیثی که به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت دادهاند به پیروان خود القا میکنند که وظیفه ملّت، فرمانبرداری از حاکمان جامعه است، اگر چه دامن آنان به ظلم و استبداد آلوده باشد، زیرا آنها مسؤول کارهای خویش و ملّت نیز مسؤول کارهای خود است: « إسمعوا وأطیعوا فإنّما علیهم ما حمّلوا وعلیکم ما حملّتم » صحیح مسلم، ج ۶، ص ۱۹، کتاب الامارة، باب الأمر بالصبر عند ظلم الولاة، سنن البیهقی، ج ۸، ص ۱۵۸.. آری! چقدر تفاوت است میان سخنی که به بالاترین مقام یک مذهب (عمر بن خطّاب) نسبت دادهاند، که گفته: اگر حاکم اسلامی ظلم پیشه کرد و شما را مورد ضرب و شتم قرار داد، و از حقوق مسلّم خود، محروم ساخت و دستور خلاف دین و شریعت صادر کرد وظیفه شما فرمانبری بی چون و چرا از اوست و همه اینها جزو دین است! « فأطع الإمام... إن ضربک فاصبر، وإن أمرک بأمر فاصبر، وإن حرَمَک فاصبر، وإن ظلمک فاصبر، وإن أمرک بأمر ینقص دینک فقل: سمع وطاعة، دمی دون دینی » سنن البیهقی ج ۸ ص ۱۵۹ ؛ المصنَّف لابن أبی شیبة، ج ۷ص ۷۳۷ ؛ الدرالمنثور ج ۲ ص ۱۷۷ و کنز العمال، ج ۵ ص ۷۷۸.. ومیان شعار سرور آزادگان حسین بن علی (علیه السلام) در روز عاشورا: « فإنّی لا أری الموت إلّا سعادة ولا الحیاة مع الظالمین إلّا برماً » مناقب ابن شهر آشوب، ج۳، ص۲۲۴ ؛ بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۱۹۲. شهادت در راه مبارزه با ظلم و استبداد را سعادت، و زندگی در سایه حکومت ستمپیشگان و سازش با استبدادگران را مایه ننگ میداند. و چقدر فرق است بین فقهای یک مذهب که فتوا میدهند: هر گونه قیام و مبارزه با حاکمان فاسق و ستم پیشه خلاف شرع است: « وأمّا الخروج علیهم وقتالهم، فحرام بإجماع المسلمین وإن کانوا فسقة ظالمین » شرح صحیح مسلم للنووی، ج ۱۲، ص ۲۲۹ ؛ شرح المقاصد للتفتازانی، ج ۲، ص ۷۱ ؛ المواقف للقاضی الإیجی، ج ۸، ص ۳۴۹.. و میان فقهای مذهبی که میگویند: اگر سکوت دانشمندان دینی، باعث شود که حاکمان ستمگر بر ارتکاب گناه و ایجاد بدعت جرأت پیدا کنند، بر آنان لازم و واجب هست که سکوت خود را شکسته و در برابر ستمگران خروش بر آورند: « لو کان سکوت علماء الدین ورؤساء المذهب - أعلی اللَّه کلمتهم - موجباً لجرأة الظلمة علی ارتکاب سایر المحرّمات وإبداع البدع، یحرم علیهم السکوت ویجب علیهم الانکار » تحریر الوسیله، ج ۱، ص ۴۵۰.. آمار تکان دهنده تهاجم بر ضدّ مکتب شیعه با توجّه به نکات یاد شده، همواره حکومتهای جور، با تمام توان و امکانات خود، در حال مبارزه با مذهب شیعه بوده و از گسترش فرهنگ ظلم ستیز آن جلوگیری کردهاند. این روش، از آغاز افتراق امّت به دو فرقه شیعه وسنّی، شروع گردیده و هرچه جلوتر رفته، وسعت بیشتری بهخود گرفته است. در سالهای اخیر، شاهد تهاجم شدیدی از طرف وهّابیّت، به فرهنگ نورانی شیعه بودهایم و با توجّه به اعلام سفارت جمهوری اسلامی ایران در پاکستان، فقط در ظرف یک سال، ۶۰ عنوان کتاب با شمارگان ۳۰ میلیونی، بر ضدّ شیعه، چاپ و منتشر شده است مجله تراثنا، شماره ۶، ص ۳۲، مقاله موقف الشیعه من هجمات الخصوم.. فقط در ایّام حجّ سال ۱۳۸۱، ده میلیون و ۶۸۵ هزار جلد کتاب به ۲۰ زبان زنده دنیا، (غالباً بر ضدّ شیعه) توسّط دولت سعودی در میان زائران خانه خدا، توزیع شده است مجلّه میقات، شماره ۴۳، ص ۱۹۸، به نقل از روزنامه عکاظ، مورّخ ۱۱ / ۹ / ۸۱.. یکی از روحانیون سرشناس شیعه در منطقه قطیف کشور سعودی، در شب ۱۲ رجب سال جاری (۱۳۸۲) در مکّه مکرّمه اظهار داشت: کتاب « للّه ثمّ للتاریخ » را با کامیونهای بزرگ در منطقه قطیف و احساء در میان شیعیان به رایگان توزیع کردهاند. همین کتاب، در کشور کویت سال ۱۳۸۰ هجری شمسی در یکصد هزار تیراژ چاپ و منتشر گردید که توسّط دانشمند متعهّد جناب آقای مهری (نماینده ولی فقیه) به دولت کویت اعلام گردید: اگر از نشر و توزیع این کتاب موهن و ضدّ شیعه جلوگیری نشود، بیم آن میرود که کویت، به لبنان دیگری در منطقه تبدیل شود جریده « الرأی العام الکویتیّة » به تاریخ ۳۰ / ۶ / ۲۰۰۱. نامه مذکور در سایتهای مختلف اینترنت قرار گرفته است.. در برخی از مؤسّسات پژوهشی، کتابهایی که در طول ۱۴ قرن بر ضدّ شیعه چاپ و منتشر شده، تهیّه و یا شناسایی شده، و آمار آنها از مرز ۵۰۰۰ عنوان تجاوز کرده است. از این مجموعه، ۳۰۰۰ عنوان به زبان اردو، ۱۵۰۰ عنوان به زبان عربی و ۵۰۰ عنوان به زبانهای مختلف دیگر است. محتویات این کتب مورد مطالعه قرار گرفته و تاکنون هزاران شبهه در صدها عنوان، استخراج و گرد آوری شده است. با اینکه این شبهات، غالباً از افترا و دروغ و یا جهل ونادانی سرچشمه گرفته است، ولی از مسؤولیّت اساتید ودانشپژوهان در پاسخگویی به آنها کاسته نمیشود. انگیزه گسترش تهاجم بعد از انقلاب اسلامی جالب توجّه این است که ۷۰ درصد کتابهای یاد شده بعد از پیروزی پرشکوه انقلاب اسلامی ایران نگاشته شده است ؛ یعنی در طول بیست و چهار سال نزدیک به ۵ / ۲ برابرِ چهارده قرن، بر ضدّ شیعه کتاب تألیف گردیده است. و این بدان جهت است که مخالفان مکتب اهلبیت، هرگز تصوّر نمیکردند که فرهنگ غنی شیعه بتواند ملّت ایران را این چنین به صحنه بیاورد که با دست خالی، ولی با قلبی آکنده از ایمان و عشق به اسلام، طومار حکومت تا به دندان مسلّح را -با آن همه حمایتهای بیدریغ شرق و غرب- برای همیشه درهم بپیچد و به جای آن، حکومت اسلامی برپایه فقه شیعه تأسیس نماید. و به همین جهت، مخالفان مکتب اهلبیت، وقتی با گسترش فرهنگ تشیّع، موقعیّت خود را در خطر میبینند، با تألیف کتابهای ضدّ شیعیِ مملوّ از تهمت و کذب، سعی در مخدوش کردن چهره نورانی مذهب شیعه در سطح جهانی دارند. اهمیت این قضیه، با ذکر چند نمونه از این تهمتهای ناجوانمردانه کاملاً روشن خواهد شد. تهمتهای ناجوانمردانه بر ضد شیعه ۱ - آقای دکتر عبد اللَّه محمّد غریب از دانشمندان مصری در کتاب مملوّ از دروغ و تهمت خود « وجاء دور المجوس » مینویسد: « إنّ الثورة الخمینیّة مجوسیّة ولیست إسلامیّة، أعجمیّة ولیست عربیّة، کسرویّة ولیست محمّدیّة » وجاء دور المجوس، ص ۳۵۷. ؛ « نهضت [امام] خمینی، یک نهضت مجوسی، عجمی و کسروی است، نه نهضت اسلامی، عربی و محمّدی ». کینهتوزی و دشمنی را تا آنجا پیش برده که مینویسد: « نعلم أنّ حکّام طهران أشدّ خطراً علی الإسلام من الیهود، ولا ننتظر خیراً منهم، وندرک جیّداً أنّهم سیتعاونون مع الیهود فی حرب المسلمین » همان، ص ۳۷۴. ؛ « میدانیم که خطر حاکمان تهران بر اسلام از خطر یهود بر اسلام، سختتر است و از آنان هیچ امید خیری انتظار نمیرود و نیک میدانیم که آنان به زودی با یهود، همداستان شده و به جنگ مسلمانان خواهند آمد! ». در حالی که تمام دنیا میدانند که امروز برای حکومت غاصب صهیونیستی، دشمنی، سختتر از نظام اسلامی نیست و افتخار این نظام، این است که به مجرّد پیروزی انقلاب اسلامی، سفارت دولت غاصب اسراییل را برای همیشه در ایران تعطیل و به جای آن سفارت فلسطین را گشود. ۲ - دکتر ناصرالدین قفاری از اساتید دانشگاههای مدینه منوره، در کتاب « اصول مذهب الشیعة الإمامیّة » که رساله دکترای او بوده، نوشته است: « أدخل الخمینی إسمه فی أذان الصلوات، وقدّم إسمه حتّی علی إسم النبیّ الکریم، فأذان الصلوات فی ایران بعد استلام الخمینی للحکم وفی کلّ جوامعها کما یلی:"اللّه أکبر، اللّه اکبر، خمینی رهبر، أی الخمینی هو القاید، ثمّ أشهد أنّ محمّداً رسول اللّه"» اصول مذهب الشیعة الإمامیّة، ج ۳ ص ۱۳۹۲.. « [امام] خمینی، نام خود را در اذان نمازها داخل کرده وحتّی نام خود را بر نام پیامبر نیز مقدّم نموده است. بعد از تشکیل حکومت بوسیله [امام] خمینی، اذان در نمازها در تمام اجتماعات چنین است: اللَّه اکبر، اللَّه اکبر، خمینی رهبر یعنی خمینی پیشوای ماست، سپس [میگویند: ] اشهد أنّ محمّداً رسولاللَّه! ». نگارنده: در بحثهایی که در سال جاری (رجب ۱۳۸۲) با تعدادی از دانشجویان دانشگاه « امّ القری » در کنار بیت اللَّه الحرام داشتم، اشاره کردم که اگر کسی به اذانی که همه روزه از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، شبکه « جام جم » که در تمام کشورهای جهان ؛ به ویژه عربستان پخش میشود، توجّه کند، دروغگویی وتهمت ناروای این نویسنده، کاملاً روشن خواهد شد. جای بسی شگفتی است که کتابهایی که بر ضدّ جنایات صهیونیسم در فلسطین اشغالی نوشته میشود، بسیار کمتر از کتابهایی است که بر ضدّ شیعه تألیف میگردد. چشمانداز مذهب شیعه یکی از انگیزههای تهاجم وسیع وهّابیّت بر ضدّ مذهب اهل بیت (علیه السلام)، ترس و وحشت آنان از گسترش فرهنگ برخاسته از قرآن در میان جوانان و دانشمندان تحصیل کرده و استقبال آنان از این مکتب نورانی مطابق با سنّت راستین محمّدی (صلی الله علیه و آله و سلم) است، به چند نمونه توجّه کنید: َّ ۱ - دکتر عصام العماد، فارغ التحصیل دانشگاه « الإمام محمّد بن سعود » در ریاض و شاگرد بن باز (مفتی اعظم سعودی) و امام جماعت یکی از مساجد بزرگ صنعاء و از مبلّغین وهّابیّت در یمن که کتابی نیز در اثبات کفر و شرک شیعه تحت عنوان: « الصلة بین الإثنی عشریّة وفرق الغلاة » نوشته است با آشنایی با یکی از جوانهای شیعه، با فرهنگ نورانی تشیّع آشنا شد و از فرقه وهّابیّت دست کشید و به مذهب شیعه مشرّف گردید. دکتر عصام در کتابی که به همین مناسبت تألیف نموده، مینویسد: با مطالعه کتابهایی که وهّابیّت در سالهای اخیر نوشتهاند، به یقین در مییابیم که آنان احساس کردهاند که تنها مذهب آینده، همان مذهب شیعه امامیّه است: « وکلَّما نقرأ کتابات إخواننا الوهّابیّین نزداد یقیناً بأنّ المستقبل للمذهب الاثنی عشری ؛ لأنّهم یتابعون حرکة الانتشار السریعة لهذا المذهب فی وسط الوهّابیّین وغیرهم من المسلمین » المنهج الجدید والصحیح فیالحوار معالوهابیّین، ص ۱۷۸.. و آنگاه از قول شیخ عبداللَّه الغُنیمان استاد « الجامعة الإسلامیّة » در مدینة منوّره نقل میکند: « إنّ الوهّابیّین علی یقین بأنّ المذهب (الاثنی عشر) هو الذی سوف یجذبُ إلیه کلّ أهلالسنَّة وکلّالوهّابیّین فی المستقبل القریب ؛ وهّابیون به یقین دریافتهاند، تنها مذهبی که در آینده، اهلسنّت و وهّابیّت را به طرف خود جذب خواهد کرد، همان مذهب شیعه امامی است » همان.. ۲ - آقای شیخ ربیع بن محمّد، از نویسندگان بزرگ سعودی مینویسد: آنچه که باعث فزونی شگفتی من گردیده، این است که برخی از برادران وهّابی و فرزندان شخصیّتهای علمی و دانشجویان مصری، اخیراً به سراغ مکتب تشیّع رفتهاند: « وممّا زاد عجبی من هذا الأمر أنّ إخواناً لنا ومنهم أبناء أحد العلماء الکبار المشهورین فی مصر، ومنهم طلّاب علم طالما جلسوا معنا فی حلقات العلم، ومنهم بعضُ الإخوان الذین کنّا نُحْسن الظنَّ بهم ؛ سلکوا هذا الدَرْب، وهذا الاتّجاه الجدید هو (التشیّع)، وبطبعة الحال أدرکت منذ اللحظة الأولی أنّ هؤلاء الإخوة - کغیرهم فی العالم الإسلامی - بهرتهم أضواء الثورة الإیرانیّة » مقدّمه کتاب « الشیعة الإمامیّة فی میزان الإسلام »، ص ۵.. ۳ - شیخمحمّدمغراوی از دیگر نویسندگان مشهور وهّابی میگوید: باگسترش مذهب تشیّع در میان جوانهای مشرق زمین، بیم آنرا داریم که این فرهنگ در میان جوانهای مغرب زمین نیزگسترده شود: « بعد... انتشارالمذهب الإثنیعشریفیمشرق العالم الإسلامی، فخفت علی الشباب فی بلاد المغرب... » مقدّمه کتاب من سبَّ الصحابة ومعاویة فأُمّه هاویة، ص ۴.. ۴ - دکتر ناصر قفاری استاد دانشگاههای مدینه مینویسد: اخیراً تعداد زیادی از اهل سنّت به طرف مذهب شیعه گرویدهاند و اگر کسی کتاب « عنوان المجد فی تاریخ البصرة ونجد » را مطالعه کند به وحشت میافتد که چگونه برخی از قبایل عربی به صورت کامل، مذهب شیعه را پذیرفتهاند: « وقد تشیّع بسببالجهود التی یبذلها شیوخ الإثنی عشریّة من شباب المسلمین، ومن یطالع کتاب « عنوان المجد فی تاریخ البصرة ونجد » یَهُولُه الأمر حیث یجدُ قبایل بأکملها قدتشیّعت » مقدمة أُصول مذهب الشیعة الإمامیّة الاثنی عشریّة، ج ۱، ص ۹.. ۵ - جالبتر ازاینها سخن شیخ مجدی محمّد علیمحمّد نویسنده بزرگ وهّابی است که میگوید: یکی از جوانهای اهل سنّت با حالت حیرت، نزد من آمد وانگیزه حیرت او را جویا شدم، دریافتم که دستهای شیعیان به وی رسیده است و این جوان سنّی تصوّر کرده که شیعیان ملایکه رحمت و شیر بیشه حق میباشند: « جاءنی شابّ من أهل السنّة حیران، وسبب حیرته أنّه قد امتدت إلیه أیدی الشیعة... حتّی ظنّ المسکین أنّهم ملایکة الرحمة وفرسان الحقّ » انتصار الحق، ص ۱۱ و ۱۴.. سؤالاتی پیرامون خلافت و امامت چرا ابوبکر در تعیین خلیفه، از پیامبر تبعیت نکرد؟ َّ ۱ - شما میگویید پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خلیفه معیّن نکرد و تعیین آن را به عهده مردم گذاشت. اگر این کار حضرت، حقّ و به صلاح امّت و تضمین کننده هدایت مردم بود، پس بر همه واجب است از او متابعت کنند ؛ چون کار او باید برای تمام خداجویانی که معتقد به قیامت هستند، الگو باشد: (لقد کان لکم فی رسول اللّه أسوة حسنة لمن کان یرجوا اللّه والیوم الآخر) الأحزاب: ۲۱.. بنا بر این، کار ابوبکر که خلیفه معیّن کرد بر خلاف سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و موجب ضلالت امّت بود. و همچنین کار عمر که تعیین خلافت را به عهده شورای ششنفره نهاد نیز برخلاف سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وسیره ابوبکربود. و اگر چنانچه بگویید کار ابوبکر و عمر به صلاح امّت بود، پس باید ملتزم باشید که کار رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) صحیح نبوده است، نستجیر باللَّه من ذلک ر. ک: المناظرات فی الإمامة، ص ۲۴۶ و ۲۵۹ ؛ قصص العلماء: ۳۹۱ ؛ مناظره شیخ صدوق با ملک رکن الدولة و مناظره مأمون با علمای اهل سنّت.. تعیین جانشین برای خروج یک روزه از مدینه ۲ - پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) برای چند روز که از مدینه بیرون میرفت یکی از اصحاب خودرا به عنوان جانشین معیّن میفرمود: « لأنّ النبیّ - صلّی اللَّه علیه وسلم - استخلف فی کلّ غزاة غزاها رجلاً من أصحابه » تفسیر القرطبی، ج ۱، ص ۲۶۸.. ابن اُمّمکتوم را در ۱۳ مورد از غزوات، مانند: بدر، اُحد، ابواء، سویق، ذات الرقاع و... به عنوان جانشین خود در مدینه انتخاب نمود عون المعبود لعظیم آبادی، ج ۸، ص ۱۰۶ ؛ کنز العمال، ج ۸، ص ۲۶۸ ؛ الطبقات الکبری لابن سعد، ج ۴، ص ۲۰۹ ؛ الإصابة، ج ۴، ص ۴۹۵ ؛ المغنی لإبن قدامه، ج ۲، ص ۳۰.. و همچنین « ابو رهم » را به هنگام عزیمت به مکه، جنگ حنین و خیبر، « محمد بن مسلمه » را در جنگ قرقره، « نمیلة بن عبد اللّه » را در بنی المصطلق، « عویف » را در جنگ حدیبیّة و... به عنوان خلیفه خود قرار داد التنبیه والإشراف للمسعودی، صص ۲۱۱، ۲۱۳، ۲۱۴، ۲۱۵، ۲۱۶، ۲۱۷، ۲۱۸، ۲۲۱، ۲۲۵، ۲۲۸، ۲۳۱ و ۲۳۵ ؛ تاریخ خلیفة بن خیّاط، ص ۶۰.. بنابر این، آیا معقول است که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که برای خروج یک روز از مدینه، مانند جنگ اُحد که دریک مایلی مدینه بود، برای خود جانشین معیّن کند، ولی امّت اسلامی را بدون جانشین برای همیشه ترک نماید؟ آیا صحیح است که پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) در جنگ خندق، که در کنار مدینه بود، برای خود جانشین تعیین کند اما برای زمان طولانی بعد از خود، کسی را به عنوان جانشین معیّن نکرده باشد؟ آیا در موارد یادشده، یک مورد سراغ دارید که حضرت انتخاب جانشین را به عهده مردم واگذار نموده باشد؟ و یا در یک مورد با مسلمان ها در مورد جانشین خود مشورت کرده باشد؟ تمام پیامبران جانشین داشتند، ولی!!! ۳ - شما از طرفی، در کتب روایی خود، از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل میکنید که فرمود: تمام پیامبران دارای وصی و وارث بودند: « لکلّ نبیّ وصیّ ووارث » تاریخ مدینة دمشق، ج ۴۲ ص ۳۹۲ ؛ والریاض النضرة، ج ۳ ص ۱۳۸، ذخایر العقبی، ص۷۱ ؛ المناقب للخوارمی ص ۴۲ و ۸۵.، واز قول سلمان فارسی نقل میکنید که از حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسید: هر پیامبری برای خود وصی وجانشین داشت، وصی شما کیست؟ « إنّ لکلّ نبیّ وصیّاً، فمن وصیّک؟ » المعجم الکبیر، ج ۶ ص ۲۲۱ ؛ مجمع الزواید، ج ۹ ص ۱۱۳ ؛ فتح الباری، ج ۸ ص ۱۱۴. و از طرف دیگر میگویید پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی را به عنوان جانشین معیّن ننمود! آیا در میان تمامی پیامبران الهی، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) استثنا شده بود و این از خصوصیّات و ویژگیهای حضرت بود؟ و یا بر خلاف سنّت تمام پیامبران عمل نمود؟ یا عبارت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عام است و خود حضرت را نیز شامل میشود و سؤال سلمان نیز شاهد این عموم است. آیا تا کنون در آیه شریفه: (أولیک الّذین هدی اللّه فبهداهم اقتده) الأنعام: ۹۰. فکر کردیم که خداوند پس از ذکر اسامی پیامبران بزرگ، به رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) امر فرموده که از هدایت آنان متابعت نماید؟ عدم تعیین جانشین، عامل هرج و مرج ۴ - شما میگویید: رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) این امّت رابدون تعیین خلیفه و جانشین رها نمود و از دنیا رفت، آیا رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تعیین خلیفه را به عهده امّت نهاد که به هر نحوی که صلاح دیدند و هر کسی را که پسندیدند بهعنوان خلیفه انتخاب نمایند و خود حضرت هیچ سخنی در باره شرایط انتخابات و شرایط رهبری وشرایط شرکت کنندگان در انتخابات را بیان نفرمودند؟ این کار قطعاً، معقول نیست، زیرا رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) در موقعیّتی از دنیا رفت که جامعه اسلامی در بدترین وضعیّت قرار داشت ؛ چون از طرفی دولت قدرتمند روم وایران، حکومت اسلامی را تهدید میکردند، که اصرار حضرت مبنی بر تجهیز جیش اُسامه، بهترین گواه این مطلب است. و از طرف دیگر، منافقان، مشرکان ویهودیان هر روز مشکلی برای جامعه اسلامی ایجاد مینمودند. بدیهی است در چنین موقعیّتی اگر حاکم جامعه، یک فرد عادی بود جامعه را بدون جانشین رها نمیکرد، پس چگونه عقل میپذیرد که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این جامعه را بدون تعیین خلیفه و جانشین گذاشته و رفته باشد؟ بااینکه حضرت بیش از هر کسی غمخوار مسلمین بود وبرای رفاه آنان از هر تلاشی دریغ نمیورزید وآیه شریفه: (لقد جاءکم رسول من أنفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکمبالمؤمنین رؤوف رحیم) التوبة: ۱۲۸.، بهترین دلیل این سخن است. افزون بر آن، اعتقاد به این چنین امری، بالاترین اهانت به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است که با این چنین تصمیمی، جامعه اسلامی را با سختترین مشکل مواجه ساخته، همانگونه که دکتر احمد امین دانشمند مصری به صراحت میگوید: پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) بدون اینکه جانشینی معیّن کند و یا چگونگی و شرایط تعیین حاکم را بیان کند از دنیا رفته و جامعه اسلامی را با مشکلترین وخطرناکترین وضع مواجه ساخته است ؛ « توفّی رسولاللَّه - صلّی اللَّه علیه وآله - ولم یعیّن من یخلفه، ولم یبیّن کیف یکون اختیاره، فواجه المسلمون أشقّ مسألة وأخطرها! » فجر الاسلام: ۲۲۵.. و همچنین ابن خلدون میگوید: محال است که جامعه را بدون رهبر و سرپرست رها کرد که عامل درگیری میان مردم و سیاستمداران گردد، بدین جهت در هر اجتماعی نیاز مبرم به تعیین حاکمی است که جامعه را از هرج و مرج جلوگیری کند ؛ « فاستحال بقاؤهم فوضیّ دون حاکم یزع بعضهم عن بعض واحتاجوا من أجل ذلک إلی الوازع وهو الحاکم علیهم » مقدّمة ابن خلدون ص ۱۸۷.. عمر برای امت، دلسوزتر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)!! ۵ - به نقل صحیح مسلم: حفصه به عمر گوشزد میکند که کسی را به عنوان جانشین خود معیّن کند و به دنبال آن عبداللّه فرزند عمر، به وی میگوید: اگر چوپان تو، شتران و گوسفندان را بدون سرپرست رها کند، به وی اعتراض خواهی کرد که چرا باعث نابودی آنها گردیدی؟ پس به فکر این امّت باش! و کسی را بهعنوان خلیفه برای آنان تعیین کن! چون رعایت حال این امّت از مراعات وضع شتران و گوسفندان لازمتر است: « عن ابن عمر قال: دخلت علیّ حفصة فقالت: أعلمت أنّ أباک غیر مستخلف؟ قال: قلت: ما کان لیفعل. قالت: إنّه فاعل. قال ابن عمر: فحلفت أنّی أکلّمه فی ذلک. فسکت، حتّی غدوت ولم أکلّمه. قال: فکنت کأنّما أحمل بیمینی جبلاً، حتّی رجعت فدخلت علیه، فقلت له: إنّی سمعت، الناس یقولون مقالة فآلیت أن أقولها لک، زعموا أنّک غیر مستخلف، وأنّه لو کان لک راعی إبل، أو راعی غنم ثمّ جاءک وترکها رأیت أن قد ضیّع، فرعایة الناس أشدّ » صحیح مسلم، ج ۶ ص ۵، کتاب الإمارة، باب الاستخلاف وترکه ؛ مسند أحمد، ج ۱ ص ۴۷ ؛ المصنّف لعبد الرزاق، ج ۵ ص ۴۴۸.. ۶ - همچنین عایشه به وسیله عبد اللّه بن عمر به عمر پیام میدهد: امّت محمّد را بدون چوپان رها مکن وکسی را به عنوان جانشین تعیین نما، چون واهمه آن دارم که آنان گرفتار فتنه گردند: « ثمّ قالت (أی عایشة): یا بُنیّ! أبلغ عمر سلامی، وقل له: لا تدع أمّة محمّد بلاراع، استخلف علیهم ولا تدعهم بعدک هملاً، فإنّی أخشی علیهم الفتنة » الإمامة والسیاسة بتحقیق الشیری، ج ۱ ص ۴۲ و بتحقیق الزینی، ج ۱ ص ۲۸.. و همینطور، معاویه که به قصد گرفتن بیعت برای یزید وارد مدینه شد، در جمع صحابه و ضمن گفتگو با عبداللّه بن عمر گفت: « إنّی أرهب أن أدع أمّة محمّد ((صلی الله علیه و آله و سلم)) بعدی کالضأن لاراعی لها » من وحشت دارم، که امّت پیامبر را همانند گوسفند بدون چوپان رها سازم و بروم تاریخ الطبری، ج ۴ ص ۲۲۶ ؛ الإمامة والسیاسة بتحقیق الشیری، ج ۱ ص ۲۰۶، وبتحقیق الزینی، ج ۱ ص ۱۵۹.. ومطابق نقل ابن سعد در طبقات، عبد اللّه بن عمر بهپدرش گفت: اگر چنانچه کسی را که وکیل تو بر روی زمینهای کشاورزی است، فرا خوانی، آیا کسی را جایگزین آن خواهی کرد یا خیر؟ گفت: آری! و پرسید: اگر کسی را که گوسفندان تو را چوپانی میکند فراخوانی، کسی را به جای آن قرار خواهی داد یا خیر؟ گفت: آری! وقال عبداللَّه بن عمر لأبیه: لو استخلفت؟ قال: من؟ قال: تجتهد فإنّک لست لهم بربّ، تجتهد، أرأیت لو أنّک بعثت إلی قیّم أرضک ألم تکن تحبّ أن یستخلف مکانه حتّی یرجع إلی الأرض؟ قال: بلی. قال: أرأیت لو بعثت إلی راعی غنمک ألم تکن تحبّ أن یستخلف رجلاً حتّی یرجع؟ طبقات ابنسعد، ج۳، ص۳۴۳ ؛ تاریخ مدینة دمشق، ج ۴۴ ص ۴۳۵. آیا این بالاترین اهانت به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست که به اندازه عایشه و حفصه و معاویه، به فکر امّتش نباشد؟! وآنان را بدون رهبر رها سازد؟! و آیا کسی نبود به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تذکر دهد که کسی را به عنوان جانشین تعیین کند؟! و یا از حضرت، راه و روش تعیین خلیفه را سؤال نماید؟! عدم تعیین جانشین، مخالف کتاب نیست ۷ - کسانی که میگویند: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بدون وصیّت از دنیا رفت، آیا میدانند که کاری خلاف قرآن وسنّت به حضرت نسبت دادهاند؟! نسایی در سنن خود آورده: عن عایشة قالت: ما ترک رسول اللّه صلی الله علیه وسلم درهماً ولا دیناراً ولا شاة ولا بعیراً وما أوصی. سنن النسایی: ۶ / ۲۴۰، فتح الباری: ۵ / ۲۶۷. چون قرآن به همه مسلمانان دستور میدهد که بدون وصیّت، از دنیا نروند: (کتب علیکم إذا حضر أحدکم الموت إن ترک خیراً الوصیّة) المایدة: ۳.. زیرا جمله (کتب علیکم) در مورد وصیّت، همانند جمله (کتب علیکم الصیام) در باره روزه، بر اهمیت ولزوم متعلّق دارد. و از طرفی هم رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: وظیفه هر مسلمان داشتن وصیّتنامه است، و نباید سه شب از عمر مسلمانی سپری شود، مگر اینکه وصیّت او در کنارش قرار گرفته باشد: « ما حقّ امری مسلم له شیء یوصی به، یبیت ثلاث لیال إلّا ووصیّته عنده مکتوبة ». عبد اللّه بن عمر میگوید: وقتی که این حدیث را از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم، هیچ شبی را بدون وصیّت نامه سپری نکردم ؛ « قال عبد اللّه بن عمر: ما مرّت علیّ لیلة منذ سمعت رسول اللّه - صلّی اللّه علیه وسلم - قال ذلک، إلّا وعندی وصیّتی » صحیح مسلم، ج ۵ ص ۷۰، أوّل کتاب الوصیّة.. آیا میشود گفت: که عبد اللّه بن عمر به سخنان رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) بیش از خود حضرت، پایبند بود؟ آیا میشود گفت: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سخنی میگوید که خود به آن عمل نکند؟ خداوند میفرماید: چرا سخنی میگویید که به آن عمل نمیکنید؟ و این تناقض در گفتار و عمل، خشم خداوند را به دنبال دارد: (یا أیّها الذین آمنوا لِمَ تقولون ما لا تفعلون کبر مقتاً عند اللّه أن تقولوا ما لاتفعلون) الصف: ۲ و ۳.. و این تناقض به قدری روشن بود که مورد اعتراض بعضی از روات قرار گرفته مانند طلحة بن مصرف که به عبداللّه بن اوفی میگوید: چگونه میشود که پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) به مردم دستور وصیّت دهد آنگاه خود آن را ترک کند ؛ « عن طلحة بن مصرف، قال: سألت عبداللّه بن أبی أوفی: هل کان النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) أوصی؟ قال: لا. فقلت: کیف کتب علی الناس الوصیّة، ثمّ ترکها - قال: أوصی بکتاب اللّه » الصف: ۲ و ۳. صحیح البخاری، ج ۳ ص ۱۸۶ کتاب الجهاد، ج ۵ ص ۱۴۴، کتاب المغازی، باب مرض النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)، و ج ۶ ص ۱۰۷، باب الوصیة بکتاب اللّه.. وفی روایة أحمد: « فکیف أمر المؤمنین بالوصیّة ولمیوص؟ قال: أوصی بکتاب اللّه » مسند احمد بن حنبل، ج ۴ ص ۳۵۴ ؛ فتح الباری، ج ۵ ص ۲۶۸ ؛ تحفة الأحوذی، ج ۶ ص ۲۵۷.. آیه و حدیث مربوط به وصیّت، اگر دلالت بر لزوم وصیّت نکند، حدّاقل دلالت بر جواز وصیّت که دارد ونشان میدهد که وصیّت نمودن یک عمل نیک وپسندیده است و بر پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) زیبنده نیست که آن را ترک نماید، زیرا قرآن میگوید: آیا مردم را به کار نیک دعوت کرده و خود را فراموش میکنید ؛ (أتأمرون الناس بالبرّ وتنسون أنفسکم) البقره: ۴۴.. ۸ - آنانکه میگویند: پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) بدون جانشین از دنیا رفت و تعیین خلیفه را به عهده امّت نهاد، آیا شرایطی هم برای کسی که رهبری جامعه را بهعهده میگیرد و همچنین شرایط کسانی که در انتخابات رهبری، شرکت میکنند، معیّن فرمود یا نه؟ اگر این شرایط را معیّن فرموده، در کدام حدیث وروایت آمده است؟ اگر این شرایط در سخنان حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده بود، چرا در سقیفه بنی ساعده هیچیک از گردانندگان سقیفه به آن استناد نکردند؟ وانگهی! اگر انتخاب ابو بکر مطابق شرایطی بود که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیان فرموده، چرا ابو بکر گفت: بیعت من یک امر اتّفاقی و ناگهانی و بدون تدبیر صورت گرفت و خداوند شرّ آن را دفع نمود قال أبو بکر فی أوایل خلافته: إنّ بیعتی کانت فلتة وقی اللّه شرّها وخشیت الفتنة. شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج ۶ ص ۴۷ بتحقیق محمد ابوالفضل ؛ أنساب الأشراف للبلاذری، ج ۱ ص ۵۹۰.، ابن اثیر میگوید: این چنین بیعتی، طبیعتاً شرّ خیز است قال ابن الأثیر: أراد بالفلتة الفجأة، ومثل هذه البیعة جدیرة بأن تکون مهیّجة للشرّ. النهایة فی غریب الحدیث، ج ۳ ص ۴۶۷.. و همین عبارت را عمر در اواخر خلافت خویش بالای منبر بیان کرد و گفت: اگر کسی به چنین کاری مبادرت کند، محکوم به مرگ خواهد شد: « إنّ بیعة أبی بکر کانت فلتة وقی اللّه شرّها فمن عاد إلی مثلها فاقتلوه » شرح نهج البلاغة لابن أبیالحدید، ج ۲ ص ۲۶، و ر. ک: صحیح البخاری، ج ۸، ص ۲۶، کتاب المحاربین، باب رجم الحبلی من الزنا ؛ مسند احمد، ج ۱، ص ۵۵.. ابناثیر میگوید: کار بیرویه را « فلتة » میگویند و به خاطر ترس از انتشار امر خلافت، به بیعت ابوبکر با مبادرت ورزیدند: « والفلتة کلّ شیء من غیر رویّة وإنّما بودر بها خوف انتشار الأمر » النهایة فی غریب الحدیث، ج ۳ ص ۴۶۷.. ای کاش کسی از ابن اثیر میپرسید که ترس از انتشار چه خلافتی بود؟ ترس از خلافتی که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) معیّن فرموده بود؟ یا ترس از کاندیدا شدن افراد مشابه ابوبکر برای امر خلافت؟ انتشار خلافتی را که رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) معیّن نموده بود، نه تنها ترسی نداشت، بلکه ضامن صلاح ملّت بود وبر همگان لازم بود که در برابر حکم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سر تسلیم فرود آورند و مخالفت نورزند. (ما کان لمؤمن و لا مؤمنة إذا قضی اللّه ورسوله أمراً أن یکون لهم الخیرة من أمرهم) الأحزاب: ۳۶.. و همچنین کاندیداتوری افراد دیگر هم واهمه نداشت ؛ زیرا پس از ملاحظه و بررسی، مردم اگر وی را همسطح ابوبکر نمییافتند، قطعاً با وی بیعت نمیکردند و اگر همسطح ابوبکر بود، چه فرقی در بیعت با او و یا با ابوبکر وجود داشت؟ ولی اگر آن نامزد رهبری، شرایطی بالاتر از ابوبکر داشت و بهتر از ابوبکر برای اصلاح جامعه بود، آیا نصب ابوبکر مانع مصلحت جامعه نبود؟ ۹ - راستی از همه مهمّتر، اگر واقعاً، خلافت ابوبکر بر مبنای شرایط، و مطابق سنّت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) انجام گرفته بود، چرا عمر گفت: « فمن عاد إلی مثلها فاقتلوه » شرح نهج البلاغة لابن أبیالحدید، ج ۲ ص ۲۶، و رجوع شوده به: صحیح البخاری، ج ۸، ص ۲۶، کتاب المحاربین، باب رجم الحبلی من الزنا ؛ مسند احمد، ج ۱، ص ۵۵.. آیا خلفاء راشدین خلیفة الرسول بودند؟ ۱۰ - از طرفی میگویید: پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی را به عنوان جانشین معیّن نفرمود و به کسی هم دستور نداد تا شخص معیّنی را جانشین او قرار دهد، بلکه مردم، ابوبکر رإ؛ به عنوان خلیفه معیّن کردند وابوبکر نیز عمر را خلیفه معیّن کرد و عثمان هم توسّط شورای شش نفره تعیین شد، و از طرفی دیگر میگویید: اینها خلیفه وجانشین پیغمبر بودند و به آنان « خلیفة الرسول » اطلاق میکنید. آیا این کار، دروغ بستن به رسول گرامی نیست؟ که مطابق حدیث متواتر « من کذب علیّ متعمّداً فلیتبّؤ مقعده من النّار » صحیح البخاری، ج ۱ ص ۳۶، ۲ / ۸۱، ج ۴ ص ۱۴۵، ج ۷ ص ۱۱۸ قال ابن الجوزی: رواه من الصحابة ثمانیة وتسعون نفساً، الموضوعات، ج ۱ ص ۵۷، وقال النووی: قال بعضهم: رواه مایتان من الصحابة، شرح مسلم للنووی، ج ۱ ص ۶۸. هر گونه دروغ به پیامبر گناه است. بنا بر این، اگر ادعای شما که میگویید پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خلیفه معیّن ننمود صحیح باشد، خلفای راشدین خلیفه پیامبر نیستند! نسبت هذیان به رسول گرامی!!! یازده اشکال اساسی بر عملکرد عمر و همراهان او: ۱۱ - هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در بستر بیماری فرمودند: « دوات و قلم بیاورید تا چیزی برائت ان بنویسم که هرگز گمراه نشوید ». چرا عمر گفت: « درد بر اوغلبه کرده و کتاب خدا ما را بس است » ؛ « إنّ النبیّ - صلی اللّه علیه وسلم - قد غلب علیه الوجع، وعندکم القرآن حسبنا کتاب اللّه » صحیح البخاری، ج ۷ ص ۹، کتاب المرضی باب قول المریض قوموا عنّی ؛ و ج ۵ ص ۱۳۷ کتاب المغازی، باب مرض النبی - صلی اللّه علیه وسلم - ووفاته ؛ صحیح مسلم فی آخر کتاب الوصیّة، ج ۵، ص ۷۶.. ویاگفتند: رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) هذیان میگوید: « إنّ رسولاللَّه - صلی اللّه علیه وسلم - یهجر »، نستجیر باللّه، (کبرت کلمة تخرج من أفواههم) الکهف: ۵.. و این قضیّه به قدری درد آور بود که وقتی ابن عبّاس به یاد آن میافتاد، اشک چشمانش همانند دانههای مروارید از گونههایش سرازیر میگشت عن ابنعبّاس قال: « یوم الخمیس وما یوم الخمیس، ثمّ جعل تسیل دموعه حتّی رأیت علی خدّیه کأنّها نظام اللؤلؤ قال: قال رسول اللّه: ایتونی بالکتف والدواة (او اللوح والدواة) اکتب لکم کتاباً لن تضلّوا بعده أبداً فقالوا: إنّ رسول اللّه - صلی اللّه علیه وسلم - یهجر ». صحیح مسلم، ج ۵، ص ۷۶ کتاب الوصیّة باب ترک الوصیة لمن لیس عنده شیء، صحیح البخاری، ج ۴ ص ۳۱، کتاب الجهاد والسیر.. در رابطه با این حدیث که در صحیح بخاری و مسلم وسایر کتب صحاح آمده چند سؤال مطرح است: ۱ - آیا این سخن عمر، مخالف با قرآن نیست که میفرماید: (ما ینطق عن الهوی إن هو إلّا وحی یوحی) عن ابنعبّاس قال: « یوم الخمیس وما یوم الخمیس، ثمّ جعل تسیل دموعه حتّی رأیت علی خدّیه کأنّها نظام اللؤلؤ قال: قال رسول اللّه: ایتونی بالکتف والدواة (او اللوح والدواة) اکتب لکم کتاباً لن تضلّوا بعده أبداً فقالوا: إنّ رسول اللّه - صلی اللّه علیه وسلم - یهجر ». صحیح مسلم، ج ۵، ص ۷۶ کتاب الوصیّة باب ترک الوصیة لمن لیس عنده شیء، صحیح البخاری، ج ۴ ص ۳۱، کتاب الجهاد والسیر. النجم: ۴. ؛ پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) از روی هوای نفس سخن نمیگوید و تمام سخنان او بر مبنای وحی الهی است. ۲ - عمر که گفت: کتاب خداوند برای ما کافی است « حسبنا کتاب اللّه »، این مخالفت عملی عمر، با سنّت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست؟ چون سخن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمود: چیزی بنویسم که شما را از گمراهی مصون بدارد، مربوط به مطالب عادی و شخصی نبود، بلکه دارای اهمّیّت ویژه بود و از بهترین مصادیق سنّت به شمار میرفت. ۳ - آیا مخالفت عمر و همراهان وی با دستور رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، مخالفت با قرآن نیست که میگوید: از اوامر پیامبر اطاعت و از نواهی حضرت اجتناب نمایید: (ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا) الحشر: ۷.. ۴ - آیا سخن بخاری که میگوید: مردم در کنار بستر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سر و صدا کردند و اختلاف کردند، آیا مخالفت با قرآن نکردند که از هر گونه سرو صدا در کنار حضرت، نهی نموده و آن را باعث حبط و نابودی اعمال میداند: (یا أیّها الذین آمنوا لا ترفعوا أصواتکم فوق صوت النّبی ولا تجهروا له بالقول کجهر بعضکم لبعض أن تحبط أعمالکم وأنتم لا تشعرون) الحجرات: ۲.. ۵ - آیا اختلاف صحابه و تن ندادن به سخن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مخالفت با قرآن نیست که دستور میدهد در موارد اختلاف بر همگان واجب هست که تسلیم نظریّه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشند و کسانی را که نظر آن حضرت را نمیپذیرند، مؤمن نمیداند: (فلا وربّک لا یؤمنون حتّی یحکّموک فیما شجر بینهم ثمّ لا یجدوا فیأنفسهم حرجاً ممّا قضیت ویسلّموا تسلیماً) النساء: ۶۵.. ۶ - پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) تصمیم داشت چیزی بنویسد که مانع گمراهی امّت باشد، آیا ممانعت از نوشتن چنین مطلب مهمّی، سبب گمراهی مردم نشد؟ آیا سخن حضرت را تصدیق نمیکنید و یا آن را پذیرفته و تصدیق میکنید، در صورت دوّم آیا ضلالتی صورت گرفته یا منکر آن هستید؟ و اگر قبول دارید، چه ضلالتی دامنگیر جامعه اسلامی، جز انحراف از امر خلافت منصوص صورت گرفته است؟ ۷ - در برابر عمر و همداستانهایش که مخالف با وصیّت نوشتن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند، افرادی هم بودند که تلاش در نوشتن این وصیّتنامه داشتند: « منهم منیقول: قرّبوا یکتب لکمالنبی -صلیاللَّه علیه وسلم- کتاباً لا تضلّوا بعده ومنهم من یقول: ما قال عمر » صحیح البخاری، ج ۷، ص ۹، کتاب المرضی باب قول المریض قوموا عنّی ؛ صحیح مسلم، ج ۵، ص ۷۵، آخر کتاب الوصیة.. وحتّی زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز به همفکران عمر اعتراض کردند که با اهانت عمر و دفاع رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) مواجه شدند: « فقالت النسوة من وراء الستر: ألا تسمعون ما یقول رسول اللّه؟! قال عمر: فقلت إنّکنّ صواحبات یوسف، إذا مرض رسول اللّه، عصرتنّ أعینکنّ، وإذا صحّ، رکبتنّ عنقه! قال: فقال رسول اللَّه: دعوهنّ فإنهنّ خیر منکم » الطبقات الکبری لابن سعد، ج۲، ص ۲۴۴، المعجم الأوسط للطبرانی، ج ۵ ص ۲۸۸ ؛ مجمعالزواید للهیثمی الشافعی، ج ۹ ص ۳۴ ؛ کنز العمال، ج ۵ ص ۶۴۴، ح ۱۴۱۳۳. ؛ زنان از پشت پرده صدا زدند: مگر سخن رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) را نمیشنوید؟ عمر گفت: شما همانند دلباختگان یوسف هستید که به هنگام مریضی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اشگ شما جاری میشود، و به وقت سلامتی حضرت، برگردن او سوار میشوید. رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: متعرّض آنان نشوید وآنها را به حال خود واگذارید، زیرا آنان از شما بهتر هستند. راستی، چه شدکه عمر و همراهان او، بر تیم مقابل غلبه کردند؟ و کار کدامیک از این دو گروه مخالف قرآن و سنّت پیامبر بود؟ ابن عباس و فاجعه مخالفت صحابه با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ۸ - تعبیر ابن عبّاس از این قضیّه به عنوان یک رزیّه وفاجعه، چه معنایی دارد؟ « إنّ الرزیّة کلّ الرزیّة ما حال بین رسول اللّه - صلی اللّه علیه وسلم - وبین أن یکتب لهم ذلک الکتاب من اختلافهم ولَغَطهم » صحیح البخاری، ج ۸، ص۱۶۱، کتاب الاعتصام بالکتاب والسنة، باب کراهیة الخلاف.. آیا گریه جانسوز ابن عبّاس و تعبیر از این واقعه بهعنوان مصیبت جانگداز کافی نیست که مقداری فکر خودتان را به کار بیندازید و نسبت به عمق فاجعه بیندیشید؟ ۹ - رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با اینکه مفتخر به « إنّک لعلی خلق عظیم » میباشد، آنچنان از این برخورد خلاف قرآن وسنّت مورد اذیّت قرار گرفت و غضبناک شد که دستور داد همه از خانه او بیرون بروند: « فلمّا أکثروا اللغط والاختلاف عند النبیّ قال لهم رسول اللّه - صلی اللّه علیه وسلم - قوموا (عنّی) » صحیح البخاری، ج ۷، ص ۹، کتاب المرضی باب قول المریض قوموا عنّی.. و این کار صحابه، با آیه شریفه: (إنّ الذین یؤذون اللّه ورسوله لعنهم اللّه فیالدنیا والآخرة وأعدّ لهم عذاباً مهیناً) الأحزاب: ۵۷. چگونه قابل جمع است؟ ۱۰ - اگر چنانچه با توجّه به گفتار عمر، سخن رسولاکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به هنگام وفات در اثر غلبه مرض و یا نستجیر باللَّه هذیان بوده و حجّت نیست، پس چرا شما برای اثبات خلافت ابوبکر به سخن رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) به هنگام وفات استناد میکنید که به عایشه فرمود: « مروا أبا بکر فلیصلّ » صحیح البخاری، ج ۱ ص ۱۶۲ کتاب الأذان، با وجوب صلاة الجماعة وص ۱۶۵ باب أهل العلم والفضل أحقّ بالإمامة. به ابوبکر بگو تا برای مردم نماز گزارد کما عن أحمد بن حنبل: بأنّه إنّما قدّمه من هو أقرأ، لتفهم الصحابة من تقدیمه فی الإمامة الصغری استحقاقه للإمامة الکبری، وتقدیمه فیها علی غیره. کشاف القناع للبهوتی، ج۱، ص ۵۷۳ ؛ المواقف، ج ۸ ص ۳۶۵.. ۱۱ - ولی با اینکه ابوبکر هنگام نوشتن وصیّت در اثر شدّت بیماری بیهوش گردید و پس از آنکه بههوش آمد دنباله وصیّت را نوشت، کسی به وی نگفت « قد غلب علیه الوجع » و یا « الرجل یهجر » درد بر او غلبه کرده و یا هذیان میگوید لما حضرت أبا بکر الصدیق الوفاة دعا عثمان بن عفان فأملی علیه عهده، ثم أغمی علی أبی بکر قبل أن یملی أحدا فکتب عثمان عمر بن الخطاب، فأفاق أبو بکر فقال لعثمان کتبت أحدا؟ فقال: ظننتک لما بک وخشیت الفرقة فکتبت عمر بن الخطاب فقال: یرحمک اللَّه، أما لو کتبت نفسک لکنت لها أهلا. کنز العمال، ج ۵، ص ۶۷۸ ؛ تاریخ مدینة دمشق لابن عساکر، ج ۳۹، ص ۱۸۶ و ج ۴۴، ص ۲۴۸ ر. ک: تاریخ الطبری، ج ۲ ص ۳۵۳ ؛ سیرة عمر لابن الجوزی: ۳۷ ؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۲ ص ۸۵.. بلکه همان کسی که نسبت هذیان به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) داد، برای مشروعیّت خلافت خویش به وصیّت ابوبکر بههنگام مرگ استناد کرد؟ عن إسماعیل بن قیس، قال: رأیت عمر بن الخطاب وهو یجلس والناس معه وبیده جریدة وهو یقول: « أیّها الناس اسمعوا وأطیعوا قول خلیفة رسول اللّه إنّه یقول: إنّی لم آلکم نصحاً قال: ومعه مولی لأبی بکر یقال له: شدید، معه الصحیفة التی فیها استخلاف عمر » تاریخ الطبری، ج ۲ ص ۶۱۸.. ۱۲ - طبرانی و سیوطی و ذهبی نقل میکنند: که رسولاکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هیچ امّتی پس از پیامبرش با هم اختلاف نکردند، مگر این که گروه باطل آنها بر گروه حقّ پیروز شدند ؛ « ما اختلفت امّة بعدنبیّها إلّا ظهر أهلباطلها علیأهلحقّها » المعجمالأوسط، ج ۷ ص ۳۷۰، الجامع الصغیر للسیوطی، ج ۲ ص ۴۸۱، مجمع الزواید، ج ۱ ص ۱۵۷، سیر أعلام النبلاء، ج ۴ ص ۳۱۱ ؛ تذکرة الحفاظ، ج ۱ ص ۸۷، عن الشعبی ولیس فی سنده موسی بن عبیدة.. با توجّه به این حدیث، اختلافات شدید در سقیفه وپیروزی ابوبکر و عمر را چگونه توجیه میکنید؟ افسانه اجماع بر بیعت ابوبکر ۱۳ - شما میگویید: بیعت ابوبکر با اجماع تمام مهاجرین و انصار صورت گرفت ولی عمر بن خطّاب میگوید: تمام مهاجرین با بیعت ابوبکر مخالف بودند وعلی (علیه السلام) و زبیر و طرفدارانشان نیز موافق نبودند: « حین توفی اللّه نبیّه -صلی اللَّه علیه وسلم- أنّ الأنصار خالفونا، واجتمعوا بأسرهم فی سقیفة بنی ساعدة وخالف عنّا علی والزبیر ومن معهما » المعجمالأوسط، ج ۷ ص ۳۷۰، الجامع الصغیر للسیوطی، ج ۲ ص ۴۸۱، مجمع الزواید، ج ۱ ص ۱۵۷، سیر أعلام النبلاء، ج ۴ ص ۳۱۱ ؛ تذکرة الحفاظ، ج ۱ ص ۸۷، عن الشعبی ولیس فی سنده موسی بن عبیدة. صحیح البخاری، ج ۸، ص ۲۶، کتاب المحاربین، باب رجم الحبلی من الزنا.. ادعای شما راست است، یا عمر بن خطّاب؟ علماء بزرگ اهل سنت و انکار اجماع ۱۴ - شما برای مشروعیت خلافت ابوبکر به اجماع اهل حلّ و عقد استناد میکنید و حال آنکه استوانههای علمی شما منکر آن هستند. ماوردی شافعی (متوفّای ۴۵۰) و ابویعلی حنبلی (متوفّای ۴۵۸) که به صراحت گفتهاند: در بیعت ابوبکر، اجماعی در کار نبوده و هر گونه سخن از اجماع، گزاف است. « فقالت طایفة: لاتنعقد إلّا بجمهور أهل العقد والحلّ من کلّ بلد، لیکون الرضا به عامّاً، والتسلیم لإمامته إجماعاً، وهذا مذهب مدفوع ببیعة أبی بکر -رضی اللّه- عنه علی الخلافة باختیار من حضرها، ولم ینتظر ببیعته قدوم غایب عنها » الأحکام السلطانیّة لماوردی، ص ۳۳، الأحکام السلطانیّة، لأبییعلی محمد ابن الحسن الفراء، ص ۱۱۷.. شما راست میگویید، یا این دو شخصیّت برجسته سنّی مذهب؟ ۱۵ - شما میگویید: تمامی صاحب نظران از اصحاب ومهاجرین در انعقاد بیعت ابوبکر دخالت داشتند و حال آنکه مفسّر بزرگ شما قرطبی (متوفّای ۶۷۱) با صراحت منکر آن است و مدّعی است که خلافت ابوبکر فقط به واسطه بیعت عمر منعقد گردید ؛ « فإن عقدها واحد من أهل الحلّ والعقد فذلک ثابت، ویلزم الغیر فعله، خلافاً لبعض الناس حیث قال: لا ینعقد إلّا بجماعة من أهل الحلّ والعقد، ودلیلنا: أنّ عمر (رض) عقد البیعة لأبی بکر » جامع أحکام القرآن، ج ۱، ص ۲۷۲ - ۲۶۹.. ۱۶ - راستی شما از چه اجماعی سخن میگویید که متکلّم بزرگ شما (اهل سنّت) همانند امام الحرمین (متوفّای ۴۷۸) استاد غزالی، منکر آن است! و میگوید: در تشکیل امامت، نیازی به اجماع نیست، همانگونه که در امامت ابوبکر بدون آنکه اجماعی در میان باشد وقبل از آنکه خبر امامت آن در بلاد اسلامی به گوش اصحاب برسد، حکمها امضا گردید و بخشنامهها صادر شد و در پایان نتیجه میگیرد که: امامت با تأیید یک نفر از اهل حلّ و عقد تشکیل میگردد ؛ « اعلموا أنّه لا یشترط فی عقد الإمامة، الإجماع، بل تنعقد الإمامة وإن لم تجمع الأمّة علی عقدها، والدلیل علیه أنّ الإمامة لمّا عقدت لأبی بکر ابتدر لإمضاء أحکام المسلمین، ولم یتأن لانتشار الأخبار إلی من نأی من الصحابة فی الأقطار، ولم ینکر منکر. فإذا لم یشترط الإجماع فی عقد الإمامة، لم یثبت عدد معدود ولا حدّ محدود، فالوجه الحکم بأنّ الإمامة تنعقد بعقد واحد من أهل الحلّ والعقد » الإرشاد فی الکلام، ص ۴۲۴، باب فی الاختیار وصفته وذکر ما تنعقد الإمامة.. ۱۷ - شما کدام اجماعی را پشتوانه خلافت میدانید که عضدالدین ایجی (متوفّای ۷۵۶) صاحب کتاب « المواقف » و از پایهگذاران کلامی اهل سنّت، منکر آن است و به صراحت میگوید: هیچ دلیل عقلی و نقلی بر اعتبار اجماع در کار نیست و همینکه یک یا دو نفر از اهل حلّ و عقد اقدام به بیعت نمایند، امامت تشکیل میشود، همانگونهای که امامت ابوبکر با بیعت عمر وامامت عثمان با بیعت عبدالرحمان پسر عوف منعقد گردید ؛ « وإذا ثبت حصول الإمامة بالاختیار والبیعة، فاعلم أنّ ذلک لا یفتقر إلی الإجماع، إذ لم یقم علیه دلیل من العقل أو السمع، بل الواحد والإثنان من أهل الحلّ والعقد کاف، لعلمنا أنّ الصحابة مع صلابتهم فی الدین اکتفوا بذلک، کعقد عمر لأبی بکر، وعقد عبد الرحمن بن عوف لعثمان ». و جالب اینجا است که وی اضافه میکند: در امامت ابوبکر، اجتماع مردم مدینه را هم لازم ندیدند تا چه رسد به اجتماع تمام امّت ؛ « ولم یشترطوا اجتماع مَن فی المدینة فضلاً عن اجتماع الأمّة. هذا ولم ینکر علیه أحد، وعلیه انطوت الأعصار إلی وقتنا هذا » المواقف فی علم الکلام، ج ۸، ص ۳۵۱.! و همچنین ابن عربی مالکی (متوفّای ۵۴۳) از دیگر شخصیّتهای بزرگ شما (اهل سنّت) میگوید: در انتخاب امام، نیاز به حضور تمام مردم در انتخابات نیست، بلکه با شرکت یک یا دو نفر، انتخابات صورت میگیرد ؛ « لا یلزم فی عقد البیعة للإمام أن تکون من جمیع الأنام بل یکفی لعقد ذلک إثنان أو واحد » شرح سنن الترمذی، ج ۳، ص ۲۲۹.! « فاعتبروا یا أولی الأبصار ». آیا شما راست میگویید یا این شخصیّتهای بزرگ علمی؟ عمر و تهدید به قتل صحابه ۱۸ - اگر بیعت با یک یا دو نفر از اهل حلّ و عقد وبدون مشورت سایر مسلمین صحیح است، چرا عمر تهدید به قتل کرد و گفت: اگر بعد از این، کسی چنین کاری کند بیعت کننده و بیعت شونده کشته خواهند شد ؛ « من بایع رجلاً عن غیر مشورة من المسلمین فلا یبایع هو ولا الذی بایعه، تغرّة أن یقتلا » صحیح البخاری، ج ۸، ص ۲۶، کتاب المحاربین، باب رجم الحبلی من الزنا. و اگر این کار خلاف شرع و حرام است و موجب مهدور الدم شدن میشود، چرا این حکم را در جریان سقیفه جاری نکرد؟ علی (علیه السلام)، ابوبکر و عمر را خاین میداند؟ ۱۹ - شما میگویید: حضرت علی (علیه السلام) ابوبکر و عمر را قبول داشت و حال آن که عمر در جمع تعداد زیادی از صحابه خطاب به علی (علیه السلام) وعبّاس عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: شما دونفر، ابوبکر و مرا دروغگو و گنهکار ونیرنگباز میدانید ؛ « فلمّا توفّی رسول اللّه - صلی اللّه علیه وسلّم - قال أبو بکر: أنا ولیّ رسول اللّه، فجیتما... فرأیتماه کاذباً آثماً غادراً خایناً... ثمّتوفّی أبوبکر فقلت: أنا ولیّ رسولاللَّه - صلی اللّه علیه وسلّم - وولیّ أبی بکر، فرأیتمانی کاذباً آثماً غادراً خایناً » صحیح مسلم، ج ۵، ص ۱۵۲، کتاب الجهاد، باب ۱۵، حکم الفی حدیث ۴۹.. شما راست میگویید یا عمر!؟ ۲۰ - خلیفه دوم شش نفر را تعیین کرد و گفت: اینها از میان خود یک نفر را انتخاب کنند ؛ یعنی هر یک از اینها لیاقت رهبریِ امّت اسلامی و جانشینی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را دارند و اضافه کرد: اگر کسی از آنها مخالفت کرد، گردنش را بزنید عن عمر بن الخطاب أنّه قال لصهیب: صلّ بالناس ثلاثة أیّام، وأدخل علیّاً وعثمان والزبیر وسعداً وعبد الرحمن بن عوف وطلحة، إن قدم وأحضر عبداللّه بن عمر، ولاشیء له من الأمر، وقم علی رؤوسهم فإن اجتمع خمسة ورضوا رجلاً وأبی واحد، فاشدخ رأسه، أواضرب رأسهبالسیف، وإن اتّفق أربعة فرضوا رجلاً منهم وأبی اثنان، فاضرب رؤوسهما، فإن رضی ثلاثة رجلاً منهم، وثلاثة رجلاً منهم، فحکموا عبد اللّه بن عمر، فأی الفریقین حکم له فلیختاروا رجلاً منهم، فإن لم یرضوا بحکم عبد اللّه بن عمر فکونوا مع الذین فیهم عبدالرحمان بن عوف، واقتلوا الباقین إن رغبوا عمّا اجتمع علیه الناس. (تاریخ الطبری، ج ۳ ص ۲۹۴ ؛ تاریخ المدینة لابنشبة النمیری، ج ۳ ص ۹۲۵ ؛ الکامل لابن الأثیر، ج ۳ ص ۳۵).! چگونه دستور قتل کسی را میدهد که شایستگی خلافت را دارد؟ رنجاندن فاطمه (سلام الله علیها) خلاف کتاب و سنت ۲۱ - در صحیح بخاری و مسلم و دیگر کتب معتبر آمده است که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: فاطمه پاره تن من است و هرکس او را بیازارد و غضبناک کند مرا آزرده است: « فاطمة بضعة منّی فمن أغضبها أغضبنی » صحیح البخاری، ج ۴ ص ۲۱۰. وفی روایة مسلم: « إنّما فاطمة بضعة منّی یؤذینی ما آذاها ». صحیح مسلم: ۷ / ۱۴۱. روی الحاکم عن علی - علیه السلام-: قال: « قال رسول اللّه -صلی اللّه علیه وآله وسلم-: لفاطمة: إنّ اللَّه یغضب لغضبک، ویرضی لرضاک ». ثمّ قال: هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه. المستدرک: ۳ / ۱۵۳. (لیس فیه ذکر خطبة بنت أبی جهل) فلیراجع: مجمع الزواید، ج ۹ ص ۲۰۳ ؛ المعجم الکبیر للطبرانی، ج ۱ ص ۱۰۸، ج ۲۲ ص ۴۰۱ ؛ تاریخ مدینة دمشق: ۳ / ۱۵۶ ؛ أسد الغابة، ج ۵ ص ۵۲۲ ؛ الإصابة، ج ۸ ص ۲۶۵ و۲۶۶ ؛ تهذیب التهذیب، ج ۱۲ ص ۳۹۲ ؛ صحیح البخاری، ج ۴ ص ۲۱۰ ؛ صحیح مسلم، ج ۷ ص ۱۴۱ ؛ المصنف لابن أبی شیبة الکوفی، ج ۷ ص ۵۲۶ ؛ السنن الکبری للنسایی: ۵ / ۹۷، ح ۸۳۷۰ ؛ المعجم الکبیر للطبرانی، ج ۲۲ ص / ۴۰۴ ؛ الجامع الصغیر للسیوطی، ج ۲ ص ۲۰۸ ؛ تاریخ مدینة دمشق، ج ۳ ص ۱۵۶.. و از طرفی در صحیح بخاری و مسلم نیز آمده است که فاطمه (سلام الله علیها) از دست ابوبکر غضبناک شد و تا آخر عمر باوی سخن نگفت: « فغضبت فاطمة بنت رسول اللَّه - صلی اللَّه علیه وسلم - فهجرت أبا بکر فلم تزل مهاجرته حتّی توفّیت » صحیح البخاری، ج ۴ ص ۴۲ ؛ صحیح مسلم، ج ۵ ص ۱۵۴، فیه: فهجرته فلم تکلّمه حتّی توفّیت وعاشت بعد رسول اللَّه - صلی اللَّه علیه وسلم - ستة أشهر فلمّا توفّیت دفنها زوجها علیّ بن أبیطالب لیلا ولم یؤذن بها ابابکر وصلّی علیها علیّ.. وقرآن میگوید: (انّ الذین یؤذون اللّه ورسوله لعنهم اللّه فی الدنیا والآخرة وأعدّ لهم عذاباً مهیناً) الأحزاب: ۵۷.. در حلّ این معضله چه پاسخی دارید؟ سهیلی از علمای بزرگ اهل سنّت (متوفّای ۵۸۱) به همین روایت استدلال نموده که هر کس به حضرت زهرا (سلام الله علیها) اهانت کند، کافر خواهد شد: « استدلّ به السهیلی علی أنّ من سبّها کفر لأنّه یغضبه وأنّها أفضل من الشیخین » فیض القدیر شرح الجامع الصغیر للمناوی، ج ۴ ص ۵۵۴.. ابن حجر در توجیه آن گفته: « وتوجیهه: إنّها تغضب ممّن سبّها وقد سوّی بین غضبها وغضبه، ومن أغضبه -صلی اللّه علیه وسلم - یکفر » فتح الباری، ج ۷ ص ۸۲ ؛ شرح المواهب للزرقانی المالکی، ج ۳ ص ۲۰۵.. مناوی صاحب کتاب فیض القدیر از ابو نُعیم و دیلمی نقل کرده است که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « فاطمة بضعة منّی من آذاها فقد آذانی ومن آذانی فقد آذی اللّه، فعلیه لعنة اللّه ملء السماء وملء الأرض » فیض القدیر شرح الجامع الصغیر للمناوی، ج ۶ ص ۲۴، ح ۸۲۶۷.. ۲۲ - با توجّه به مطالب فوق، آیا تا کنون نسبت به سخنان ابوبکر که پس از خطبه حضرت زهرا (سلام الله علیها) بیان کرد و بدترین اهانت و ناسزا را نسبت به حضرت علی (علیه السلام) و حضرت صدیقه (سلام الله علیها) داد، فکر کردهاید: « إنّما هو ثعالة شهیده ذنبه، مرب لکلّ فتنة، هو الذی یقول: کرّوها جذعة بعدما هرمت، یستعینون بالضعفه، ویستنصرون بالنساء، کأمّ طحال أحبّ أهلها إلیها البغی » السقیفة وفدک للجوهری، ص ۱۰۴ ؛ شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ۶ ص ۲۱۵ ؛ دلایل الإمامة للطبری، ص ۱۲۳.. در این عبارت، حضرت علی (علیه السلام) را به روباه و حضرت زهرا (سلام الله علیها) را به دم آن تشبیه کرده است. آیا پاسخ اجر رسالت: (قل لا أسیلکم علیه أجراً إلّا المودّة فی القربی) همین بود؟! آیا این بود نتیجه آن همه سفارش و توصیه رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) در حقّ حضرت زهرا (سلام الله علیها)؟! آیا چنین کسی شایستگی خلافت پیامبری که مفتخر به (إنّک لعلی خلق عظیم) است را دارد؟ از شما میخواهیم، سخنانی که میان ابن ابی الحدید سنّی و استادش نقیب، ردّ و بدل شده ملاحظه نمایید وخود به قضاوت بنشینید! قال ابن أبی الحدید: قلت: قرأت هذا الکلام علی النقیب أبی یحیی جعفر بن یحیی بن أبی زید البصری وقلت له: من یعرض؟ فقال: بل یصرّح. قلت: لو صرّح لم أسالک. فضحک وقال: بعلیّ بن أبی طالب علیه السلام، قلت: هذا الکلام کلّه لعلی یقوله؟! قال: نعم، إنّه الملک یا بُنیّ. قلت: فما مقالة الأنصار؟ قال: هتفوا بذکر علی، فخاف من اضطراب الأمر علیهم، فنهاهم... وثُعالة: اسم الثعلب علم غیر مصروف، ومثّل ذؤاله للذیب، وشهیده ذنبه، أی لا شاهد له علی ما یدّعی إلّا بعضه وجزء منه، وأصله مثل قالوا: إنّ الثعلب أراد أن یغری الأسد بالذیب، فقال: إنّه قد أکل الشاة التی کنت قد أعددتهإ؛!! لنفسک، وکنت حاضراً، قال: فمن یشهد لک بذلک؟ فرفع ذنبه وعلیه دم، وکان الأسد قد افتقد الشاة، فقبل شهادته وقتل الذیب... وأمّ طحال: إمرأة بغی فی الجاهلیّة، ویضرب بها المثل فیقال: أزنی من أمّ طحال. شرح نهج البلاغه، ج ۶ ص ۲۱۵. مخالفت فاطمه (سلام الله علیها)، سند بطلان خلافت ۲۳ - در کتب معتبر از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده: « من مات بغیر إمام مات میتة جاهلیّة » مسند أحمد، ج ۴، ص ۹۶ ؛ المعجم الکبیر للطبرانی ؛ ج ۱۹، ص ۳۸۸ ؛ مجمع الزواید للهیثمی، ج ۵، ص ۲۱۸ ؛ شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج۹، ص ۱۵۵ وی گفته: « وأصحابنا کافّة قایلون بصحّة هذه القضیّة ».. هر کس بدون امام از دنیا برود مرده او همانند مردگان دوران جاهلیت است. و بخاری در صحیح خود توسّط ابن عبّاس از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده است که فرمود: « لیس أحد یفارق الجماعة قید شبر فیموت إلّا مات میتة جاهلیّة » صحیح البخاری، ج ۸ ص ۱۰۵، کتاب الأحکام، باب السمع والطاعة للإمام.. هر کس از جامعه اسلامی به مقدار یک وجب دور شده و جدا شود، مرگ او همانند مرگ جاهلیت است. و مسلم نیز در صحیح خود به واسطه ابو هریره از رسولمکرّم (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده است که فرمود: « من خرج عن الطاعة وفارق الجماعة فمات، مات میتة جاهلیّة » صحیح مسلم، ج ۶ ص ۲۱، کتاب الإمارة، باب الأمر بلزوم الجماعة.. کسی که از فرمان حاکم سرپیچی نموده و از جامعه مسلمانان جدا شود همانند مردگان زمان جاهلیت از دنیا خواهد رفت. حال از شما میپرسیم که تکلیف حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) که با ابوبکر بیعت نکرد چه میشود؟ با اینکه در حقّ او آیه تطهیر نازل شده و صدها روایت از رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) در فضیلت او رسیده است، مانند: « فاطمة سیّدة نساء هذه الأمّة » و یا « سیّدة نساء اهل الجنّة » فی صحیح البخاری: قال رسول اللّه یا فاطمة ألا ترضین ان تکونی سیّدة نساء المؤمنین أو سیّدة نساء هذه الامّة. صحیح البخاری، ج ۷، ص ۱۴۲، کتاب بدء الخلق باب علامات النبوّة، کتاب الاستیذان، باب من ناجی بین یدی الناس ؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۴۳ کتاب فضایل الصحابة باب (۱۵) باب من فضایل فاطمة بنت النبی - صلی اللَّه علیه وآله - ح ۹۹ وهمچنین آمده: فاطمة سیّدة نساء اهل الجنّة. صحیح البخاری، ج۴، ص۲۰۹ و۲۱۹.. آیا روایات « مات میتة جاهلیّة » قابل اعتماد نیست؟ یا نستجیر باللّه حضرت زهرا (سلام الله علیها) به سخن و سنّت پیامبر عمل ننمود؟ و یا ابوبکر را شایسته جانشینی نمیدانست؟ تعیین خلیفه به دست خدا ۲۴ - شما میگویید پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی را برای پیشوایی مردم معیّن نکرد و تعیین آن را به عهده مردم نهاد در حالی که این نظریه مخالف کتاب و سنّت است. زیرا خداوند - تبارک وتعالی - در باره حضرت ابراهیم میگوید: ما تو را به عنوان امام و پیشوای مردم معیّن میکنیم ؛ (إنّی جاعلک للنّاس إماماً) البقره: ۱۲۴.. ودر باره حضرت داوود میگوید: ما تو را خلیفه روی زمین قرار دادیم پس در میان مردم، حاکم بهحق باش ؛ (یا داود إنّا جعلناک خلیفة فیالأرض فاحکم بین الناس بالحقّ) ص: ۲۶.. حضرت موسی از خداوند میخواهد که جانشین بعد از او را معیّن نماید ؛ (واجعل لی وزیراً من أهلی) طه: ۲۹.. خداوند نیز در پاسخ دعای حضرت موسی فرمود: (قال قد أوتیت سؤلک یا موسی) طه: ۳۶.. خداوند در رابطه با بنی اسراییل نیز میفرماید: از میان ملّت بنی اسراییل، افرادی را به عنوان رهبر و پیشوا انتخاب نمودیم (وجعلنا منهم أیمّة یهدون بأمرنا) السجدة: ۲۴.. پس در تمامی این آیات، انتخاب خلیفه، به خداوند نسبت داده شده و تعیین پیشوا و حاکم فقط به دست خداوند صورت میپذیرد. و همچنین علمای بزرگ اهلسنّت مانند ابن هشام وابن کثیر و ابن حبّان و دیگران نقل کردهاند: هنگامی که رسولاکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، قبایل عرب را به سوی اسلام دعوت میفرمود، بعضی از شخصیّتهای بزرگ قبایل، مانند: بنی عامر بن صعصعه، به حضرت گفتند: اگر ما تو را یاری کنیم و کار تو بالا بگیرد، آیا ریاست و جانشینی بعد از تو، به ما خواهد رسید؟ « أیکون لنا الأمر من بعدک؟ » حضرت پاسخ داد: تعیین رهبری به دست من نیست ؛ بلکه به دست خدا است و هر کس را که بخواهد، انتخاب خواهد کرد: « الأمر إلی اللّه یضعه حیث یشاء ». وی گفت: ما حاضر نیستیم خود را فدای اهداف تو کنیم، و پس از پیروزی، منصب ریاست به افراد دیگر برسد: « فقالوا: أنهدف نحورنا للعرب دونک، فإذا ظهرت کان الأمر فی غیرنا؟ لاحاجة لنا فی هذا من أمرک » الثقات لابن حبّان، ج ۱ ص ۸۹ ؛ البدایة والنهایة لابن کثیر، ج ۳، ص ۱۷۱.. و همچنین مشابه این قضیه با قشیر بن کعب بن ربیعه اتّفاق افتاد و او نیز به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: اگر بهرهای از ریاست در حکومت اسلامی نصیب ما نشود، ما حاضر نیستیم به تو ایمان بیاوریم ر. ک: سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۲۸۹ ؛ السیرة النبویّة لابنکثیر، ج ۲، ص ۱۵۷ ؛ مع المصطفی للدکتورة بنت الشاطی، ص ۱۶۱.. رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم)، در بدترین موقعیّتی که نیاز مبرم به نیرو و کمک داشت، حاضر نشد با وعده جانشینی، مساعدت قبایل را جذب نماید. و همچنین هوذة، پادشاه یمامه که به اسلام دعوت شد، گروهی را خدمت حضرت گسیل نمود و پیام داد اگر چنانچه بهرهای از ریاست، نصیب او شود، حاضر است اسلام بیاورد و مسلمین را یاری دهد، ولی رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) نپذیرفت و فرمود: حتّی اگر ریاست بر یک قطعه زمین رها شده را بخواهد، به وی نخواهم داد طبقات ابن سعد، ج ۱ ص ۲۶۲ ؛ نصب الرایة لزیعلی، ج ۶ ص ۵۶۷.. قیام ناکثین و قاسطین بر ضدّ حاکم اسلامی ۲۵ - در صحیح بخاری و مسلم از قول رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است: اگر از رهبر اسلامی کار ناخوشایندی هم دیدید، باید تحمّل کنید و صبر پیشه نمایید، زیرا هر کس از گروه مسلمین به اندازه یک وجب هم جدا شود، مرگ او همانند مرگ جاهلیّت است: « من رأی من أمیره شییاً یکرهه فلیصبر علیه فإنّه من فارق الجماعة شبراً فمات، مات میتة جاهلیّة » صحیح البخاری، ج ۸ ص ۸۷، أوّل کتاب الفتن ؛ صحیح مسلم، ج ۶ ص ۲۱، کتاب الإمارة، باب الأمر بلزوم الجماعة عند ظهور الفتن.. و در مسند احمد بن حنبل و صحیح ترمذی آمده: یک وجب از توده مردم جدا شدن، موجب خروج از دین اسلام است: « من فارق الجماعة شبرا فقد خلع ربقة الاسلام من عنقه » مسند أحمد، ج ۵ ص ۱۸۰ ؛ سنن أبی داود، ج ۲ ص ۴۲۶ ؛ سنن الترمذی، ج ۴ ص ۲۲۶ ؛ المستدرک، ج ۱ ص ۱۱۷ وصحّحه. وهکذا رواه الحاکم فیالمستدرک، ج ۱ ص ۷۷، ثمّ قال: هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین وج ۱ ص ۱۱۷ قایلاً: وقد روی هذا المتن عبد اللَّه بن عمر باسناد صحیح علی شرطهما، وهکذا فیج ۱ ص ۴۲۲ وقال: هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه وفی مجمع الزواید، ج ۵ ص ۲۱۷ قایلاً: رواه أحمد ورجاله ثقات رجال الصحیح خلا علیّ بن إسحاق السلمی وهو ثقة.. طبرانی و هیثمی از رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کردهاند: اگر کسی به مقدار بند کمان از جماعت جدا شود نماز و روزه او مورد قبول نیست و بدن او هیزم جهنّم خواهد بود: « فمن فارق الجماعة قید قوس لم تقبل منه صلاة ولا صیام وأولیک هم وقود النار » المعجم الکبیر، ج ۳ ص ۳۰۲ ؛ مجمع الزواید، ج ۵ ص ۲۱۷.. با توجّه به این روایات، میپرسیم: تکلیف کسانی کهدر برابر علی بن ابی طالب (علیه السلام) که بعد از قتل عثمان به عنوان حاکم رسمی جامعه اسلامی بود، قیام کردند چه میشود؟ نسبت به عایشه و طلحه و زبیر و... که از جماعت اسلامی جدا شدند و باعث فتنه خانمانسوزی گردیدند وباعث نابودی هزاران مسلمان شدند، چه توجیهی دارید؟ اگرمیگویید، آنها در این خلاف بزرگ که باعث کشته شدن هزاران مسلمان شدند، اجتهاد کردند وخطاکردند، به شما خواهند گفت: بنابر این، دیگر خطاکاری درعالم یافت نخواهد شد ؛ چون هرکس کار خلافی میکند، قطعاً برای خود توجیه و تأویلی دارد؟ راستی تکلیف معاویه که در برابر خلیفه به حقّ قیام کرد و فتنهای در میان مسلمین ایجاد کرد که آثار او بعد از پانزده قرن، مشهود است، چه میشود؟ و جالب این که حاکم نیشابوری و طبرانی و سیوطی از قول معاویه، از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده که هر فردی از افراد جامعه، از جماعت مسلمین یک وجب هم جدا شود داخل آتش جهنّم خواهد شد: « من فارق الجماعة شبراً دخل النار » مستدرک الحاکم، ج ۱ ص ۱۱۸ ؛ المعجم الکبیر للطبرانی، ج ۶ ص ۵۳ ؛ الدرالمنثور، ج ۵ ص ۱۱۳ ؛ کنز العمال، ج ۱ ص ۲۰۸، ح ۱۰۳۹.. اگر میگویید: معاویه هم به عنوان خلیفه بود، چون مردم شام با وی بیعت کرده بودند، خواهیم گفت: مطابق روایت صحیح مسلم از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اگر با دو نفر به عنوان خلیفه بیعت شود، وظیفه مردم حمایت از خلیفه نخستین و کشتن خلیفه اخیر است: « اذا بویع لخلیفتین فاقتلوا الآخرمنهما » صحیح مسلم، ج ۶ ص ۲۳، کتاب الإمارة، باب اذا بویع لخلیفتین. روی الطبرانی عن أبیهریرة قال: قال رسول اللَّه - صلی اللّه علیه وسلم-: « اذا بویع لخلیفتین فاقتلوا الأحدث منهما ». المعجم الأسط، ج ۳ ص ۱۴۴. قال القرطبی: وإذا بویع لخلیفتین فالخلیفة، الأوّل، وقتل الآخر، تفسیر القرطبی، ج ۱ ص ۲۷۲.. شهادت عمار، سند بطلان معاویه راستی مگر مطابق روایات متواتر، پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) نفرمود: عمّار یاسر را گروه باغی و تجاوزگر وستمکار، خواهد کشت: « تقتله الفیة الباغیة یدعوهم إلی اللّه ویدعونه إلی النار » صحیح البخاری، ج ۳ ص ۲۰۷، کتاب الجهاد باب مسح الغبار عن الناس فی السبیل ؛ صحیح مسلم، ج ۸ ص ۱۸۶، کتاب الفتن، باب لا تقوم الساعة حتّی یمر الرجل بقبر الرجل، من دون جملة « یدعوهم إلی النار... »، قد صرّح بتواتره الذهبی فی سیر أعلام النبلاء، ج ۱ ص ۴۲۱.. مگر نفرمود: قاتل عمّار در میان آتش جهنّم است؟ « إنّ عمار قاتله وسالبه فی النار » المستدرک، ج ۳ ص ۳۸۷، ثمّ قال: صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه وهکذا صحّحه الذهبی فی هامشه.. این روایت به قدری محکم و غیر قابل انکار بود که پس از شهادت عمّار عدّهای از دوستان معاویه ؛ مانند عمرو بن عاص، در حقّانیّت معاویه گرفتار تردید شده واز جنگ دست کشیدند و جمعی زیادی هم به پیروی از عمرو بن عاص از صحنه جنگ با علی (علیه السلام) کنار رفتند ؛ « إنّ عمرو بن العاص کان وزیر معویة فلما قتل عمار بن یاسر أمسک عن القتال وتابعه علی ذلک خلق کثیر فقال له معویة لِم لا تقاتل؟ قال قتلنا هذا الرجل وقد سمعت رسول اللَّه - صلی اللَّه علیه وسلم- یقول: تقتله الفیة الباغیة، فدلّ علی أنّا نحن بغاة » إحقاق الحق، ج ۸ ص ۴۴۸ عن نور الأبصار للشبلنجی، ص۹۰ ؛ خلاصة عبقات الأنوار: ۳ / ۵۹ ؛ نفحات الأزهار، ج ۳، ص ۵۴.. وقتی که معاویه موقعیّت را چنین خطرناک دید، به عمرو بن عاص گفت: ساکت باش، به خدا سوگند تو همواره در میان نجاست خود غوطهور بودی، مگر عمّار را ما کشتیم؟ عمّار به دست علی و یاران او کشته شد ؛ چون آنها وی را از خانهاش بیرون کشیدند و در برابر شمشیرها و نیزههای ما قرار دادند. « فقالمعویة: دحضتفیبولک، أونحنقتلناه؟ إنّماقتله علی وأصحابه جاؤا به حتّیألقوه بینرماحنا أو قال بین سیوفنا » مسند أحمد، ج ۴ ص ۱۹۹، مجمع الزواید، ج ۷ ص ۲۴۲ ثمّ قال: رواه أحمد وهو ثقة، المستدرک، ج ۲ ص ۱۵۵ قایلاً: هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه بهذه السیاقة.. حضرت امیر (علیه السلام) وقتی که این توجیه ناموجّه معاویه را شنید، فرمود: در این صورت باید بگویند: حمزه وشهدای احد را حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کشت ؛ چون حضرت بود که آنان را از خانههایشان بیرون کشید: « لو کنت أنا قتلت عمّاراً لأنّی أخرجته لکان رسول اللّه قتل حمزة وجمیع من قتل فی حربه لأنه هو المخرج لهم » المعیار والموازنة، ص ۹۷ ؛ وقعة صفّین، ص ۳۴۳ ؛ صحیح شرح العقیدة الطحاویّة لحسن بن علی السقاف، ص ۶۴۲ ؛ النصایح الکافیة، ص ۳۹.. وحکم بن حزم بأنّ الصحابة کلّهم من أهل الجنّة قطعاً (الإصابة، ج ۱ ص ۱۹). و راه هر گونه نقد و بررسی درباره آنان مسدود است وقال ابن الأثیر: کلّهم عدول لا یتطرّق إلیهم الجرح. أسد الغابة، ج ۱ ص ۳. و اگر کسی بخواهد، کار آنان را مورد کوچکترین نقد و بررسی قراردهد، به زندقه وخروج از دین اسلام متهم خواهد شد ؛ « قال أبوزرعه: إذا رأیت الرجل ینتقص أحداً منأصحاب رسولاللَّه - صلّیاللَّهعلیهوسلم - فاعلم انه زندیق ». چون بر این باورید که صحابه، ناقلان کتاب و سنّت هستند و هر گونه نقد آنان، در حقیقت زیر سؤال بردن کتاب و سنّت است ذلک أنّ الرسول - صلی اللّه علیه وسلم - عندنا حقّ والقرآن حقّ وانّما أدّی إلینا هذا القرآن والسنن أصحاب رسول اللَّه صلّیاللَّه علیه وسلم وانّما یریدون ان یجرحوا شهودنا لیبطلوا الکتاب والسنّة والجرح بهم أولی وهم زنادقة. الکفایة فی علم الروایة ص ۶۷.. کار به جایی رسیده که برخی از فقهای شما فتوا دادهاند که نقد صحابه موجب ارتداد و مخالفت با اسلام است و پاسخ آن جز شمشیر نیست ؛ « قال السرخسی: من طعن فیهم فهو ملحد، منابذ للإسلام، دواؤه السیف، إن لم یتب » اُصول السرخسی، ج ۲ ص ۱۳۴.. و یکی از مهمّترین اشکال شما بر شیعه در طول تاریخ این بود که آنان، بر عملکرد برخی از صحابه معترض بوده و کار آنان را مخالف با کتاب و سنّت میدانستند وهمین موضوع را وسیله تفسیق و تکفیر آنان قرار دادهاند. جا دارد در اینجا چند سؤال با برادران آزاداندیش اهل سنّت مطرح کنیم، به امید آن که مقداری فکر خود را به کار بیندازند و ببینند که این طرز تفکّر، تا چه حدّی با قرآن و سنّت راستین رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) مطابقت دارد؟ ۲۶ - آیا این عدالت و عصمت، مخصوص عدّهای از صحابه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است و یا صحابه دیگر پیامبران نیز از این ویژگی بهرهمند بودند؟ ۲۷ - آیا این ادعا، پشتوانه قرآنی و روایی هم دارد ویا فقط نظریّه برخی علمای تندرو و افراطی است؟ گسترش نفاق میان صحابه ۲۸ - در قرآن، آیات متعدّدی، خطر منافقان را گوشزد نموده و به مذمّت آنان پرداخته و حتّی یک سوره مستقلّ درباره آنان نازل شده و اعلام نموده که بدترین جایگاه جهنّم به آنان اختصاص دارد (إنّ المنافقین فی الدرک الأسفل من النار) نساء: ۱۴۵. و به تعبیر بعضی از علمای اهل سنّت، نزدیک به یک سوّم قرآن در باره منافقان ومذمّت و خیانت آنان میباشد ر. ک: « النفاق والمنافقون »، استاد إبراهیم علی سالم مصری.. آیا این منافقان، طیف مستقلّ و شناخته شدهای بودند وعضو صحابه رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) به شمار نمیآمدند، ویا جزء صحابه بودند؟ پاسخ شما هر چه باشد، از آیات قرآنی این چنین استفاده میشود که منافقان در زمان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یک گروه و باند قدرتمندی بودند و خطر بزرگی برای جامعه اسلامی بهشمار میآمدند، و فعّالیّت آنان آنچنان حساب شده و سرّی بود که حتّی از دیدگاه حاکم اسلامی نیز پوشیده مانده بود: (وَمِمَّنْ حَوْلَکُم مِّنَ الْأَعْرَابِ مُنَفِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفَاقِ لَاتَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ) التوبة: ۱۰۰.. ۲۹ - آیا تمامی این منافقان بعد از رحلت رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) همه یکجا مردند و از بین رفتند و نسل آنان برای همیشه در تاریخ منقرض گردید و یا در میان مردم و جزو مردم بودند؟ پس اگر منافقان، این چنین با مسلمانان مخلوط شده بودند که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز آنان را نمیشناخت، آیا میشود گفت همه صحابه عادل بودند؟ ۳۰ - در صحیح مسلم آمده است که حضرت فرموده: « فی أصحابی إثناعشر منافقاً » (۱) صحیحمسلم، ج ۸ ص ۱۲۲ ؛ مسندأحمد، ج ۴ ص ۳۲۰ ؛ البدایة والنهایة لإبنکثیر، ج ۵ ص ۲۰.، میان اصحاب من، ۱۲ نفر از منافقین هستند و توطئه میکنند، آیا با این وضع، جایی برای حکم به عدالت همه صحابه باقی میماند؟ وحشت خلیفه دوّم از آلودگی به نفاق باند منافقان آنچنان گسترده و پیچیده بود و نفاق آنچنان در میان صحابه رسوخ کرده بود که هر یک از صحابه پیامبر، وحشت آن را داشت که با نزول آیه قرآن، پرده از اسرار خاینانه وی برداشته شود و در میان مردم، رسوا و مفتضح شود ؛ بهطوری که خلیفه دوّم عمر بن خطّاب میگوید: به هنگام نزول سوره برائت که پرده از توطئه منافقان برداشته شد، بر این باور شدیم که در باره هر یک از ما آیهای نازل شود و کارهای خلاف ما را برملا سازد: « ما فرغ من تنزیل براءة حتّی ظننّا أن لن یبقی منّا أحد إلّا ینزل فیه شیء » زاد المسیر، ج ۳ ص ۳۱۶.. در روایت دیگر از وی آمده است که باید سوره توبه را سوره عذاب نامید زیرا این سوره آنچنان مردم را رسوا ساخت که نزدیک بود کسی سالم نماند: « أنّ عمر - رضی اللّه عنه - قیل: له سورة التوبة، قال: هی إلی العذاب أقرب! ما أقلعت عن الناس حتّی ما کادت تدع منهم أحداً ». آیا با الدر المنثور، ج ۳ ص ۲۰۸. توجّه به مطالبی که گفته شد، میشود گفت: که تمامی صحابه پیامبر عادل بودهاند و بهشت بر آنان واجب است؟ وآیا این عقیده، بر خلاف قرآن و نظریّه خلیفه نیست؟ ۳۱ - ابن کثیر از علمای بزرگ اهل سنّت میگوید: عمر بن خطّاب برای هر یک از صحابه پیامبر که از دنیا میرفت، اگر حذیفه (منافق شناس عصر) شهادت بر سلامتی او از نفاق نمیداد، بر جنازه او نماز نمیخواند: « إنّ عمر بن الخطاب - رضی اللّه عنه - کان إذا مات رجل ممّنیری أنّه منهم، نظر إلیحذیفة فإن صلّیعلیهوإلّا ترکه » تفسیر ابن کثیر، ج ۲ ص ۳۹۹.. شما که میگویید: نقد عملکرد صحابه، با زندقه و کفر برابر است، این کار عمر را چگونه توجیه میکنید؟ ۳۲ - راستی تا کنون از خود پرسیده اید که چرا عمر بن خطّاب حذیفه (منافق شناس عصر) را سوگند میداد که آیا من هم در میان آن توطئه گران بودم یا خیر؟ « قال ابن کثیر: وروینا عن أمیر المؤمنین عمر بن الخطاب -رضیاللَّهعنه- أنّه قال لحذیفة: أقسمت علیک باللَّه، أنامنهم؟ » تفسیر ابن کثیر، ج ۲ ص ۳۹۹، البدایة والنهایة، ج ۵ ص ۲۵، سنة تسع من الهجرة، ذکر غزوة تبوک ؛ جامع البیان للطبری، ج ۱۱ ص ۱۶.. ۳۳ - چرا سایر صحابه پاک رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) مانند: سلمان، ابوذر، مقداد و... این سؤال را از حذیفه نمیکردند؟ مگر عمر نسبت به خود شک داشت؟ ۳۴ - مگر شما نمیگویید که عمر، جزو عشره مبشّره وده نفری است که پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنان بشارت قطعی بهشت داده است؟ و آیا این سؤال عمر، شک و تردید در سخن پیامبر نیست؟ و یا حدیث « عشرةمبشّرة » را ساختگی و بیپایه میدانید؟ طرح ترور رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) توسّط منافقان ۳۵ - به هنگام مراجعت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از جنگ تبوک، افرادی که تصمیم به ترور حضرت گرفتند چه کسانی بودند؟! آیا اینتصمیمشوم، توسّطیهودیان و مشرکان گرفته شد ویا همین صحابه حضرت بودندکه به این کار خطرناک دست زدند؟ اگر خداوند، حضرت را از شرّ این توطئه محافظت نمیکرد، جامعه اسلامی با چه فاجعه بزرگی مواجه میگشت؟ ۳۶ - آیا همه آن منافقان که قلب مقدّس رسولگرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) را به درد آوردند، بعد از حضرت، کجا رفتند که هیچ اسم و رسمی از آنان در تاریخ نیست؟ آیا خدای نا خواسته، وجود مبارک رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عامل نفاق بود و با عروج حضرت به ملأ اعلی، آنان به بهترین و پاکترین انسانهای روی زمین مبدّل شدند؟ که هر گونه نقد و جرح آنان گناه نابخشودنی به شمار میآید؟ آیا خلفای راشدین، با تبلیغ و پیگیری خود، آنان را اصلاح نموده و با اکسیر مؤمن آفرین، روحیه نفاق آنان را به ایمان تبدیل نمودند. یا اینکه بعد از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نفاق علنی با نفاق سرّی با یکدیگر همپیمان گردیدند وپستهای کلیدی را میان خود تقسیم نموده و در برابر اعتراض دیگران کار خود را به نوعی توجیه کردند: « نستعینبقوّةالمنافق، وإثمه علیه » عن عبدالملک بنعبید قال: قال عمر بن الخطاب: « نستعین بقوّة المنافق، وإثمه علیه ». المصنف لابن أبی شیبة، ج ۷ ص ۲۶۹، ح۱۲۰ ؛ کنز العمال، ج ۴، ص ۶۱۴.. از نیروی منافقان بهره میبریم و گناه آنان بعهده خودشان میباشد! راستی چرا از میان آنهمه صحابه، فقط عمر بن خطّاب، حذیفه یمانی را سوگند میدهد که آیا من هم جزء منافقانی بودم که در توطئه قتل و ترور پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) شرکت داشتم: « وذکر لنا أنّ عمر قال لحذیفة أنشدک اللّه أمنهم أنا؟ قال لا، ولا أومن منها أحداً بعدک » تفسیر ابن کثیر، ج ۲ ص ۳۹۹ ؛ جامع البیان للطبری، ج ۱۱ ص ۱۶.. شرکت خلفا در ترور نا فرجام رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بنا به نقل ابن حزم اندلسی - از علمای بزرگ اهل سنّت در کتاب فقهی خود « المُحَلّی » - نام ابوبکر، عمر وعثمان در میان چهرههایی که ترور رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را طراحی کردند به چشم میخورد ؛ « إنّ أبابکر وعمر وعثمان وطلحة وسعد بن أبی وقّاص أرادوا قتل النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) وإلقاءه من العقبة فی تبوک » المحلّی: ۱۱ / ۲۲۴. تحقیق أحمد محمد شاکر، ط. دار الجیل ودار الآفاق الجدیدة، بیروت. والمحلّی: ۱۲ / ۱۶۰ مسألة ۲۲۰۳ ط. دار الفکر، تحقیق: الدکتور عبد الغفّار سلیمان البنداری.. یکی از مهمترین سؤالیکه مطرح است این است که آیا این مطلب را قبول دارید؟ و در صورت پذیرفتن، چه توجیهی برای آن دارید؟ گرچه ابن حزم قال الذهبی: ابن حزم، الإمام الأوحد، البحر، ذو الفنون والمعارف،... فإنّه رأس فی علوم الاسلام، متبحر فی النقل، عدیم النظیر. سیر أعلام النبلاء، ج ۱۸ ص ۱۸۴ وقریب من هذا فی العبر، ج ۳ ص ۲۳۹ ؛ دول الإسلام، ج ۱ ص ۲۰۷. قالالسمعانی: ابن حزم، من أفضل أهل عصره بالأندلس وبلادالمغرب. الأنساب - الیزیدی. وقال السیوطی: وکان صاحب فنون وورع وزهد، وإلیه المنتهی فی الذکاء والحفظ وسعة الدایرة فی العلوم. طبقات الحفّاظ: ۴۳۶. قال الزرکلی: عالم الأندلس فی عصره، وأحد أیمّة الإسلام، کان فی الأندلس خلق کثیر ینتسبون إلی مذهبه. الأعلام، ج ۴ ص ۲۵۴. به خاطر وقوع ولید بن جُمَیع در سند آن، روایت را تضعیف میکند ولی با مراجعه به کتب رجالی اهل سنّت روشن میشود که غالب رجال شناسان وی را توثیق نمودهاند کما صرّح بوثاقته العجلی تاریخ الثقات ص ۴۶۵، رقم ۱۷۷۳. وقال ابن سعد: کان ثقة وله أحادیث. طبقات، ج ۶ ص ۳۵۴. وأورده ابن حبّان فی الثقات. کتاب الثقات، ج ۵ ص ۴۹۲. وقد نقل الذهبی وابن أبی حاتم عن أبی عبداللّه بن أحمد بن حنبل قال: قال أبی: لیس به بأس. وعن یحیی بن معین أنّه قال: ثقة وقال أبو حاتم: صالح الحدیث. وقال أبو زرعة: لا بأس به. الجرح و التعدیل، ج ۹ ص ۸، رقم ۳۴ وتهذیب الکمال، ج ۳۱ ص ۳۵. وقال الذهبی: وثّقه أبو نعیم. تاریخ الإسلام، ج ۹ ص ۶۶۱.، و این راوی از رجال بخاری و صحیح مسلم و سنن ابی داود و صحیح ترمذی وسنن نسایی میباشد تهذیب التهذیب، ج ۱۱ ص ۱۲۲.. استفاده ابزاری از وجود منافقین ۳۷ - با مراجعه به کتاب و سنّت، روشن میشود که خطر منافقین برای اسلام و مسلمین از خطر کفّار ومشرکین بیشتر بوده است و در آیات متعدّدی در باره منافقین و توطئه آنان بر ضد اسلام و مسلمین، اشاره رفته است بهطوری که یک سوره مستقلّ در باره آنان نازل شده و به قول آقای ابراهیم علی سالم از نویسندگان مصری، حدود ده جزء ؛ یعنی یک سوّم قرآن، درباره منافقان است ر. ک: « النفاق والمنافقون »، إبراهیم علی سالم.. قرآن آنان را سدّ راه اسلام میداند: (رأیت المنافقین یصدّون عنک صدوداً) النساء: ۶۱. و از هر گونه دلسوزی برای آنان نهی و آنان را قابل هدایت نمیداند: (فما لکم فی المنافقین فیتین واللّه أرکسهم بما کسبوا أتریدون أن تهدوا من أضلّ اللّه ومن یضلل اللّه فلن تجد له سبیلاً) النساء: ۸۸.. وآنان را همردیف کفّار در جهنّم دانسته و مورد لعن قرار داده است: (وعد اللّه المنافقین والمنافقات والکفّار نار جهنّم خلدین فیها هی حسبهم ولعنهم اللّه) التوبه: ۶۸.. بلکه جایگاه آنان را در پستترین منطقه جهنّم قرار داده است: (إنّ المنافقین فی الدرک الأسفل من النّار) النساء: ۱۴۵.. با همه این حال، چرا خلیفه دوّم از وجود آنان در حکومت خویش استفاده نموده و به آنان منصب داده ومیگوید: از نیروی منافقان بهره میبریم و گناه آنان بهعهده خودشاناست ؛ « نستعین بقوّةالمنافق، وإثمهعلیه » عن عبد الملک بن عبید قال: قال عمر بن الخطاب: « نستعین بقوّة المنافق، وإثمه علیه ». المصنف لابن أبی شیبة، ج ۷ ص ۲۶۹، ح۱۲۰ ؛ کنزالعمال، ج۴، ص ۶۱۴.؟ همین کار او، مورد اعتراض یکی از اصحاب (حذیفه) قرار میگیرد، ولی او پاسخ میدهد: از نیروی آنان، استفاده میکنم و مواظب عملکرد آنان هستم: « إنّی لأستعمله لأستعین بقوّته ثم أکون علی قفایه » عن الحسن أن حذیفة قال لعمر: إنک تستعین بالرجل الفاجر فقال عمر: « إنّی لاستعمله لأستعینبقوّته ثمأکون علیقفایه » - أبوعبید. کنز العمال: ۵، ص ۷۷۱.. با اینکه از عمر بن خطّاب نقل میکنند که گفت: اگر کسی از وجود فاسق استفاده کند و او را بهکاری بگمارد، خود نیز همردیف آن فاسق بهشمار میآید: « من استعمل فاجراً وهو یعلم أنّه فاجر فهو مثله » عن عمر قال: من استعمل فاجرا وهویعلم أنّه فاجر فهو مثله. کنزالعمال، ج۵، ص۷۶۱، ح ۱۴۳۰۶.. بین عمل عمر با گفتار او چقدر فاصله است؟! (کبر مقتاً عند اللّه أن تقولوا ما لاتفعلون) الصف: ۳.. ۳۸ - شاید کسی بگوید: منافقین در زمان عمر نرمتر ویا بی خطرتر از زمان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شده بودند قال البیهقی: فإن صحّ فإنّما ورد فی منافقین لم یعرفوا بالتخذیل والارجاف واللَّه أعلم. سنن الکبری، ج ۹ ص ۳۶.. ولی مطابق روایت صحیح بخاری از حذیفه، شرّ منافقین بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، از منافقین زمان حضرت، بیشتر بود ؛ « إنّ المنافقین الیوم شرّ منهم علی عهد النبی - صلی اللّه علیه وسلم - کانوا یومیذ یسرّون، والیوم یجهرون ». بلکه نفاق آنان بعد از رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم)، تبدیل به کفر شده بود: « عن حذیفة، أنّه قال: إنّما کان النفاق علی عهد النبی -صلی اللّه علیه وسلم- فأمّا الیوم فإنّما هو الکفر بعد الإیمان » صحیح البخاری، ج ۸ ص ۱۰۰، کتاب الفتن، باب إذا قال عند قوم شییا ثم خرج فقال بخلافه.. توصیه عمر به خدمت به اعراب بادیه نشین ۳۹ - قرآن در باره اعراب میگوید: (الأعراب أشدّ کفراً ونفاقاً) التوبة: ۹۷. کفر و نفاق عربهای بادیه نشین بیش از دیگران است. ابن کثیر در تفسیر آیه میگوید: کفر و نفاق عربهای بادیه نشین، بزرگتر وشدیدتر از دیگران است ؛ « وإنّ کفرهم ونفاقهم أعظم من غیرهم وأشد » تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۳۹۷ ؛ تفسیر القرطبی، ج ۸، ص ۲۳۱.. ولی با تمامی این ویژگیهای اعراب بادیه نشین، خلیفه دوّم بههنگام مرگ وصیّت میکند که به آنان نیکی کنید زیرا آنها ریشه عرب و سرچشمه اسلام هستند: « وأوصیه بالأعراب خیراً فإنّهم أصل العرب ومادّة الإسلام » صحیح البخاری، ج ۴، ص ۲۰۶، باب مناقب المهاجرین.. آیا این سخن با صریح آیه قرآن، منافات ندارد؟ ۴۰ - اگر کسی از شما بپرسد: شاید این وصیّت عمر، بهخاطر خوش خدمتی عربهای بادیه نشین مدینه در تثبیت خلافت ابوبکر بود، چه پاسخی دارید؟ آنجا که عمر بن خطّاب، با درگیریهای سخت سقیفه نشینان ومخالفتهای کوبنده مهاجرین و انصار مواجه شد « حین توفی اللّه - نبیّه صلّی اللَّه علیه وسلم - أنّ الأنصار خالفونا، واجتمعوا بأسرهم فی سقیفة بنی ساعدة وخالف عنّا علی والزبیر ومن معهما ». صحیح البخاری، ج۸، ص ۲۶، کتاب المحاربین، باب رجم الحبلی من الزنا.، با مشاهده عربهای بادیهنشین که با هماهنگیهای قبلی وارد صحنه شده بودند، خشنود گشت و گفت: وقتی چشم من به قبیله اسلم (از قبایل بزرگ عشایر اطراف مدینه) افتاد، یقین کردم که پیروزی ما قطعی است ؛ « ما هو إلّا أن رأیت أسلم، فأیقنت بالنصر » « حین توفی اللّه - نبیّه صلّی اللَّه علیه وسلم - أنّ الأنصار خالفونا، واجتمعوا بأسرهم فی سقیفة بنی ساعدة وخالف عنّا علی والزبیر ومن معهما ». صحیح البخاری، ج۸، ص ۲۶، کتاب المحاربین، باب رجم الحبلی من الزنا. تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۴۵۸ ؛ کامل ابنأثیر، ج۲، ص۲۲۴.. ولذا تاریخ نشان میدهد که عمر بن خطاب جهت تحکیم پایههای خلافت ابو بکر و سرکوبی مخالفان، بیشترین استفاده را از آنان نمود روی ابن أبی الحدید عن البراء بن عازب: فلم ألبث وإذاً أنا بأبی بکر قد أقبل ومعه عمر وأبو عبیدة وجماعة من أصحاب السقیفة وهم محتجزون بالأزر الصنعانیّة لایمرّون بأحد الّا خبطوه وقدّموه فمدّوا یده فمسحوها علی ید أبی بکر یبایعه شاء ذلک أو أبی. شرح ابن أبی الحدید، ج ۱ ص ۲۱۹.. نویسنده: ا. د. ابو مهدی القزوینی
سایت موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)