آیا دلیلی بر مسلمان بودن ابولولو وجود دارد؟

۱-خبر امیرالمؤمنین علیه السلام بر استحقاق بهشت برای جناب ابولولو رحمه الله: روایتی که حسین بن حمدان خصیبی (متوفای ۳۳۴ه) درکتاب هدایة الکبری از پدرش احمد بن خصیب از ابومطلب جعفر بن محمد بن مفصل از محمدبن سنان ز اهری از عبدالله بن عبدالرحمن اصم از مدیح بن هارون بن سعد روایت میکند که گفت: شنیدم از امیرالمومنین علیه السلام که خطاب به عمر می‌فرمود:"تو را می‌بینم که به خاطر ظلم‌هایی که به بدترین وجه به عترت پیامبر اکرم صلی الله علیه واله روا داشتی در این دنیا بواسطه ضربتی که از سوی یکی از بندگانی که تو با ظلم و جور با او حکم می‌رانی کشته خواهی شد و به خدا قسم که او با توفیقی که نصیبش می‌گردد بر خلاف میل باطنی تو وارد بهشت می‌گردد."
وعمر در پاسخ گفت:"آیا از کهانت و پیشگویی ابایی نداری؟"امیرالمومنین علیه السلام پاسخ دادند:"هر آنچه گفتم بر اساس دانسته ها و معلوماتم بود و نه چیز دیگر."-هدایة الکبری ص۱۶۲
که روایت فوق از حیث سند روایت - محمد بن سنان را دارد که وی از ثقات بوده و علماء جلیل القدر به روایات و کتابهای او اعتماد می‌نموده اند و ازحیث دلالت نمیتوان روایتی را در دلالت بر اسلام و ایمان ابولولو رحمه الله
صریح تر از این روایت از امیرالمومنین علیه السلام خطاب به عمر پیدا نمود.
۲-حضور جناب ابولولو رحمه الله در نماز جماعت مسجد مدینه: که از جمله دلایل و شواهد بر اثبات اسلام و ایمان ابولولو رحمه الله اینکه مسلمانان در آن زمان حتی از ورود کفار کتابی به همه مساجد جلوگیری بعمل می‌آوردند. حال اگر ابولولو رحمه الله در نزد مسلمانان آن زمان کافر محسوب می‌گردیده است. چگونه او را به مسجد مدینه راه می‌داده اند. بلکه حتی خود ابولولو رحمه الله هرگز به خود چنین جریتی نمی‌توانست بدهد که به مسجدی که در نزد مسلمانان آن زمان دارای اهمیت ویژه بوده است نزدیک و یاداخل گردد. 
اما با این وجود می‌بینیم که در صحاح سته و کتب تاریخی دیگر آنان این مطلب ذکر شده است که: ابولولو وارد مسجد شد و در صف اول نماز جماعت و آن هم پشت سر عمر بن خطاب قرار گرفت-مسند ابی یعلی ج۵ص۱۱۶. صحیح بن حبان ج۱۵ص۳۳۲- تاریخ دمشق ج۴۴ص۴۱۰ - اسدالغابة ج۴ص۷۴ - موارد الظمان ص۵۳۷
بلکه در بعضی از روایات آنان آمده است که: ابولولو رحمه الله و عمر در مسجد چند جمله ای با یکدیگر نجوی نمودند. طبقات الکبری ج۳ص۳۴۱ -تاریخ المدینه ج۳ص۸۹۴ و ۸۹۶ - نیل الاوطار ج۶ص۱۶۰