پیامبران و امامان معصوم علیه السلام ملزم بودند که در تمام کارها و زندگی روزمره خود از علم عادی استفاده کنند. در برخورد با دوستان، دشمنان، رفع حوایج زندگی و... از علمی که عادی به دست آمده، استفاده میکردند و در برخورد با ستمکاران و ناحق ها از راههای معمولی استفاده میکردند و دست به اعجاز و کار خارق العاده نمیزدند (مگر در موارد مخصوص و به اذن الهی) که مصلحت دین خداوند و هدایت مردم در آن بود. با این که قدرت داشتند به وسیلة اعجاز دشمنان خود را در یک لحظه به کام نیستی ببرند و تمام کارها به ارادة آن ها در جریان باشد. امام حسین علیه السلام هم با این که مستجاب الدعوه و دارای اسم اعظم الهی بودو میتوانست همة دشمنان را از بین ببرد، نیز میتوانست از زمین چشمه گوارا بجوشاند یا از آسمان باران بباراند (با اذن خدا) و خود و اصحابش را سیراب نماید، ولی این کار را نکرد، چون بنای الهی بر این نبود که در حادثة کربلا از راه معجزه سیراب گردد. نیز حضرت میخواست با تحمل تشنگی به اجر و ثواب لب تشنگی در راه خدا برسند.
اگر بنا باشد با علم لدنی و علم غیب که از خداوند دریافت کردند، زندگی کنند و با دیگران برخورد نمایند و حوایج خود را برآورده کنند، دیگر این مقام با ارزشی محسوب نمیشد و اصولاً نمیتوانست الگوی ما باشند، بلکه امامان با زحمت بسیار و تلاش و کار و... زندگی خود را فراهم میکردند و بر مشکلات چیره میشدند و در این راه مشکلات بسیاری را تحمل میکردند. اصولاً زندگی آن ها از تمام مردم سخت تر و مشکل تر بود و رنجهای بی شماری را در راه رسیدن به خدا و زندگی جاودانه تحمل کردند.
هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند
حضرت باقر علیه السلام فرمود: «اسم اعظم ۷۳ حرف است. پیش «آصف بن برخیا» یک حرفش بود که با به کار بردن همان یک حرف در یک لحظه تخت بلقیس را آورد، و پیش ما (امامان) ۷۲ حرف از اسم اعظم هست».[۱]
پینوشت:
[۱] اصول کافی، ج ۱، ص ۲۳۰، حدیث ۱.
/
واحد پاسخ به سوالات پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی