پنجمین امام شیعیان آخرین شاهدِ معصومِ سرهای بر نیزهها بود. امام محمد باقر (علیه السلام) فرزند امام سجاد (علیه السلام) در بیابانهای کربلا، طفلی چهار ساله بود که خیمههای سوخته و کاروان اسرا را به چشم دید و دوران حیات مبارکش مصادف با اوج مظلومیت شیعه بود.
حضرت سجاد (علیه السلام) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر (علیه السلام) پس از واقعه جانگداز کربلا و ستمهای بیسابقه آل ابوسفیان، که مردم به حقانیت اهل بیت عصمت (علیه السلام) توجه کردند، در اصلاح عقاید مردم به ویژه در مسأ له امامت و رهبری که تنها شایسته امام معصوم است، سعی بلیغ کردند و معارف حقه اسلامی را - در جهات مختلف - به مردم تعلیم دادند
آنچه ایشان به پرورشش پرداخت در زمان امام ششم، مکتب جعفری را شکل داد و نشر فقه و احکام اسلام به جایی رسید که فرزند گرامی آن امام، حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) دانشگاهی با چهار هزار شاگرد پایه گذاری نمود و احادیث و تعلیمات اسلامی را در اکناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد تا ریشههای اعتقادی شیعه برای اعصار در این دوران مستحکم شود.
امام باقر(علیه السلام) در ماه محرم سال ۹۵ هجری، عهده دار مقام امامت شد و این مصادف بود با حکمرانی آل مروان. آنان مسلمانان را مجبور میکردند که آنان را جانشین رسول خدا بشمارند و افرادی را که منتهای رذالت و فرومایگی در پلید ترین منکرات غوطه میخوردند، خلیفه الهی بنامند. امام باقر(علیه السلام) از چنین وضع آشفته ای رنج میبرد.
منهال میگوید: در محضر امام بودم. مردی وارد شد. پس از سلام، فرد تازه وارد پرسید: حالتان چطور است؟ امام فرمود: آیا به راستی درنیافته اید که بر ما چه میگذرد؟ مَثَل ما در میان امّت، مانند بنی اسراییل است که طاغی زمانشان، پسران آنها را میکشت و زنانشان را زنده میگذاشت. این والیان و حاکمان نیز فرزندان ما را به قتل میرسانند و زنانمان را باقی میگذارند. اگر به راستی این منطق درست باشد که عرب و قریش به دلیل اینکه رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از میان آنان برخاسته است، بر دیگران فضیلت دارند، پس باید ما خاندان نبوت و اهل بیت رسالت بر همه مردم شرافت داشته باشیم و هیچ کس به پایه ما نرسد. چون سخن امام بدین جا رسید، آن مرد گفت: سوگند به خداوند، شما خاندان را دوست دارم. امام فرمود: پس بر تن خویش جامه ای از بلا و ناگواری بپوشان. والله رنج ها شتابان تر از سیلِ دره ها به سوی ما و شیعیان ما پیش میتازد. نخست مشکلات به ما میرسد و سپس به شما.[۱]
این بیان نگرانی بسیار امام را از تنگناهای سیاسی آن عصر میرساند.
در جای دیگر امام باقر(علیه السلام) فرموده اند: مدام ما اهل بیت مورد ستم قرار میگیریم، ما را دور و محروم میکنند، بر خون خویش و دوستانمان ایمن نیستیم. دروغ گویان و منکران به سبب کذب و انکارشان، جایگاهی یافته اند که بدان وسیله به دوستان خود تقرب میجویند، قاضیان و کارگزاران بد در هر شهری به ایشان خبر مجعول میدهند[۲] و... .
امام در برابر این تیرگی ها، خاموش ننشست و علیه حاکمان ستمگر جبهه گیری کرد و فرمود: کسی که به جانب فرمانروای ستم پیشه ای حرکت کند تا او را به تقوای الهی فرمان دهد و از عواقب ستم بترساند و موعظه کند، پاداش او همانند ثواب جن و انس و کار او برابر با عمل آنان است.[۳] در نکوهش جفاکاران و حامیانشان فرمود: همانا ستمکاران و پیروانشان از دین الهی کناره گیری کرده اند.[۴]
چنان که میبینیم، از دیدگاه آن حضرت، هیچ حاکم جور پیشه ای نمیتواند مدعی دین داری باشد و به بهانه خلافت دینی، بندگان خدا را مورد ستم قرار دهد و مردم هم باید فریب ادعاهای دروغین چنین حاکمانی را نخورند و گمان نکنند مخالفت با آنان، طغیان علیه دین است. از این رو، امام پیروان خود را از تقرب به سلاطین جور منع میکرد و میفرمود: هرگز به خدمت آنان در نیایید، حتی اگر این خدمت به اندازه یک مرتبه فرو بردن قلم در مُرکَّب باشد، به دین آسیب وارد میشود.[۵]
امام وقتی مشاهده میکرد فرمانروایان از کج روی دست بر نمیدارند، به صراحت انحرافات آنان را بر میشمرد. او در نامه ای به یکی از آنان نوشت: از جمله کارهای نادرست این است که جهاد در جامعه اسلامی ضایع شده و ارزش خود را از دست داده است. در پرتو جهاد است که دین در میان جوامع دیگر طلوع کند و دشمنان در هم کوبیده میشوند. در پرتو همین ارزش، خداوند جان و مال مؤمنان را خریده و ایشان را به بهشت نوید داده است. خداوند با مؤمنان شرط کرده است که در جهاد، حدود و قوانین الهی مراعات شود. جهاد برای این نیست که مردم را از اطاعت بنده ای به پیروی از بنده ای همانند او وادارند. هر گاه کافران در قلمرو حاکمیت اسلامی، جزیه را قبول کردند، نباید به آنان ستم شود و نیز روا نیست پیمانی که با آنان بسته اند، نقض گردد. مالیاتی که بر ایشان تعیین میشود، باید فروتر از توانشان باشد. اموال و غنایمی که در پرتو جهاد و گشایش سرزمینهای دیگر به دست میآید، از آنِ همه مسلمانان است، نه گروهی خاص. در برخورد با اسیران باید به سیره پیامبر و قانون الهی عمل کرد.
امام در ادامه تأکید میفرمایند که در فتوحات و جهاد اسلامی، سوگمندانه رهنمودهای دینی مورد توجه قرار نمیگیرد و به افرادی تکلیف میکنند که امکان جهاد برایشان فراهم نیست و خداوند عذرشان را پذیرفته است و همان افراد توانمند نیز تحت تکالیف سخت، طاقت فرسا و ناگوار قرار میگیرند. در گذشته وقتی مردم مصر با دشمنان خود و یا سرکشان هم جوار میجنگیدند، در اعزام نیروها برای نبرد، میان آنان به عدالت رفتار میشد. افسوس که امروزه همه آن ارزش ها از میان رفته است و مردم در دو گروه خلاصه شده اند: عده ای که موظف به جهادند و به جای آنکه مال و جان خویش را با خدا معامله کنند، در این راه اجیر دیگران شده اند و برای رفتن به جهاد مزد میگیرند! و گروهی دیگر که افرادی ناتوان هستند، ولی وادار میشوند تا کسانی را اجیر کرده، به جایشان به جهاد بفرستند. حج از میان رفته و مردم بینوا شده اند. کسی که این کژی ها را پدید آورده، به راستی منحرف ترین افراد است.[۶]
عمر بن عبدالعزیز در میان خلفای معاصر امام باقر(علیه السلام) اگر چه حق امامت معصومان را غصب کرده بود، ولی رفتارش با دیگر غاصبان متفاوت بود. این وضع زمینه را مساعد کرد تا حضرت برخی مسائل را به او تذکر و هشدار دهد. هنگامی که عمر بن عبدالعزیز به مدینه سفر کرده بود به او خبر دادند محمد بن علی (امام باقر(علیه السلام)) آمده است تا او را ملاقات کند. او هم پذیرفت و امام به مجلس او وارد شد. امام رو به وی کرد و فرمود: ای عمر، دنیا همچون بازاری است که عده ای با منفعت از آن بیرون میآیند و گروهی با خسران آن را ترک میکنند. عده ای که اکنون دنیا را ترک گفته اند، مغرور این سرای فانی شدند تا مرگ بر آنان سایه افکند و با دنیا در حالی وداع کردند که ملامت میشدند. اکنون سزاوار است که ما در رفتار گذشتگان بیندیشیم و کارهایی را که آنان انجام داده اند و ما آنها را مایه گرفتاری میدانیم، از برنامه خویش حذف کنیم.[۷]
در سفارشهای دیگری، امام به وی تأکید فرمود: ای عمر! تقوای الهی داشته باش، درها را بر روی مردم گشوده دار، حجاب ها و موانع را از پیش پای مردم بردار تا به راحتی با تو تماس گیرند، ستم دیدگان را یاری ده و حقوق ضایع شده را به صاحبان آنان بازگردان. نصایح امام چنان وی را تحت تأثیر قرار داد که تصمیم گرفت حق غصب شده اهل بیت یعنی فدک را به ایشان بازگرداند و همان جا فرمان پس دادن فدک را صادر کرد.[۸]
از طرف طاغوت وقت، فرماندار جدیدی برای مدینه تعیین شد و مردم برای عرض تبریک به جانب محل استقرار او میرفتند. محمد بن مسلم میگوید: ما جمعی از شیعیان در جوار خانه امام در مدینه بودیم. امام از برخی حاضران پرسید: آیا در شهر اتفاق تازه ای رخ داده است؟ عرض شد: والی جدیدی برای مدینه انتخاب شده است و مردم میروند تا ورود او و انتصابش به این مقام را شادباش گویند. امام فرمود: همانا آدمی برای تبریک به خاطر امری حرکت میکند، (غافل از آنکه) همان شخص خود را به در خانه ای میرساند که درهای خانههای آتش دوزخ است(کنایه از اینکه خانه حاکم مدینه، دری از درهای آتش جهنم است).[۹]
امام در وصیت نامه خود نیز مبارزه ای سیاسی با جفاکاران را در پیش گرفت. امام صادق(علیه السلام) فرمود: پدرم وصیت کرد: بخشی از اموالم را وقف کن تا ده سال در سرزمین منا در مکه و موسم حج برایم عزاداری و برای مظلومیت من زاری کنند.[۱۰] این وصیت برای آن است که اجتماع بزرگ اسلامی در آن مکان مقدس با رهبر راستین، آشنا و ارشاد شوند و از دیگران بریده، به حق بپیوندند. هدف دیگر امام این بود که مردم مسلمانی که از همه نقاط قلمرو اسلامی در آنجا گرد هم میآمدند، به مظلومیت ائمه پی ببرند.[۱۱]
امام باقر(علیه السلام) بارها باطل بودن کار هییت حاکمه و زمامداران وقت را اعلام میداشت و لزوم روی کار آمدن جانشینان راستین را گوشزد میکرد و میفرمود: ای محمد بن مسلم، هر کس از این امت اسلامی، بدون امامی آشکار و عدالت پیشه و منصوب شده از سوی خداوند به سر برد،[۱۲] گمراه میشود و در مسیر تردید قرار میگیرد و اگر در این حال، مرگش فرا رسد، در حال کفر و دورویی مرده است.
امام در برابر هشام بن عبدالملک موضوع رهبری واقعی را به طور جامع و کامل مطرح ساخت و چنین به وی فهمانید که او و دستگاهش بر باطل است و باید منصب خلافت را ترک کند و نحوه رهبری و اداره جامعه اسلامی و قلمرو مسلمین دگرگون شود. این گفتگو در درون دربار اموی و مروانی صورت گرفت و عده ای از فرماندهان ارتش، روسای قبایل، والیان، قضات و فقها به عنوان مدافعان خلیفه غاصب در آنجا حضور داشتند. هشام در آن لحظات، اگر چه خشمناک و عصبانی بود، ولی جریت نداشت به جلادان خون آشام خود دستور دهد امام را به شهادت برسانند؛ زیرا اگر چنین میشد، مسلمانان به قیامهایی که در حال شکل گرفتن بود، میپیوستند و در نتیجه خود، زمینههای سقوط خویش را فراهم میکرد.[۱۳]
از سوی دیگر، نمیتوانست منکر نفوذ معنوی و اجتماعی امام شوند. کسانی بودند که شهر ها و مسیرهای طولانی را پشت سر مینهادند تا به محضر امام برسند و علاقه مندی خویش را به ساحت حضرت ابراز دارند. رهبری حضرت فراتر از تقسیمات سیاسی امویان و مروانیان و نیز ماورای مرزبندیهای قبیله ای و قومی بود. میان دو قبیله مضر و حمیر نزاع شدیدی وجود داشت و همواره جنگ و خونریزی بین آنان شعله ور بود، اما هر دو از یاران امام بودند و دو شاعر بزرگ شیعه از هر دو سوی یعنی فرزدق تمیمی مغیری و کمیت اسدی حمیری در دوستی امام و اشتیاق به اهل بیت اتفاق داشتند.[۱۴]
حضور مؤثر امام در متن اجتماع و مجامع علمی و فرهنگی نیز در روشن گردیدن حقایق و افشای نا راستی ها دخالت داشت. در مسجد مدینه مردمانی از نقاط دور به محضر امام میرسیدند و نیازهای فکری، فرهنگی و اجتماعی را مطرح میکردند و امام هم رسیدگی میفرمود. انفاق به محتاجان و تکریم فقیران، سخاوت و مروت در حق دوستان و پیروان، شکیبایی و بردباری در روابط اجتماعی، صمیمیّت و محبت در حق اصحاب و آشنایان و خویشاوندان، خصالی بود که نفوذ اجتماعی امام را ریشه د ار میساخت و این حضور مؤثر، برای دستگاه ستم نگران کننده بود.[۱۵]
فتوحات اسلامی در شرق و غرب
در نخستین سالهای امامت حضرت باقر(علیه السلام) قلمرو حکومت اسلامی از جانب شرق توسعه یافت. محمد بن قاسم بن محمد بن حکم بن ابی عقیل برای فتح سند و هند، به سوی این نواحی رفت. ابوالاسود جهم بن زحر جعفی فرماندهی مقدمه سپاهش را عهده دار بود. وی که در فارس اقامت داشت، از آنجا به مکران رفت و چندی در آنجا ماند و برخی شهرهای مسیر را فتح کرد؛ تا آنکه نبرد سختی بین او و سپاهیان هند در گرفت. داهر، فرمانده قوای مزبور، در برابرش مقاومت کرد و با کشته شدن وی، محمد بن قاسم بر نواحی گوناگون سند استیلا یافت. موفقیت شایان توجه وی توانست راه را برای تسلط مسلمین بر بخش بزرگی از هند بگشاید.
این فتح در واقع طلیعه حکومت مسلمانان در شبه قاره هند بود. ناگفته نماند که همراه با این بخش مهم از آسیا، نقاط هم جوار دیگر مانند کابل، کاشمر، طوس و مناطق مختلف دیگر هم به قلمرو پهناور اسلامی پیوستند. با مرگ ولید بن عبدالملک و روی کار آمدن سلیمان، فاتح هند به جای آنکه مورد تشویق قرار گیرد، دستگیر شد و به فرمان این خلیفه ستم پیشه، در غل و زنجیر قرار گرفت. اهل هند بر این وضع ناهنجار که برای سلحشوری مسلمان پدید آمد، گریستند. والی ماوراء النهر نیز تحت فشار قرار گرفت و عزل شد.[۱۶] گفته میشود علاقه مندی وی به خاندان عترت سبب این رفتار شده بود.
ارادت مردمان سند به اهل بیت قابل توجه است. مادر زید شهید(برادر امام باقر(علیه السلام)) از سند بود، اما با روی کار آمدن حجاج بن یوسف ثقفی، شیعه در این سامان مجالی برای ترویج عقاید خود نداشت. با زندانی شدن محمد بن قاسم در واسط و در گذشت او، برخی شیعیان که تحت آزار و اذیت امویان بودند، در مناطق دور از خلافت وقت پناهگاهی برای خود تدارک دیدند. سند، غور، خراسان و ماوراء النهر به مراکز قیامهای شیعی تبدیل گردید.[۱۷]
گروهی از پیروان علی بن عبدالله حسنی که ۷۲ نفر بودند، از خراسان به مدینه آمدند تا امام واقعی را مشخص کنند. آنان به حضور امام باقر(علیه السلام) رفتند و حقایقی را مشاهده کردند و متقاعد شدند و به مقام امامت آن حضرت اعتراف کردند و هدایایی به پیشگاه آن حضرت تقدیم داشتند.[۱۸]
هم زمان با فتوحات شرقی، حادثه مهمی در غرب قلمرو اسلامی اتفاق افتاد که جهان را متحیر ساخت؛ زیرا در سال ۹۲ هجری و زمانی که افریقا به دست موسی بن نفیر اخمی اداره میشد، طارق بن زیاد از لایق ترین سرکردگان موسی، با سپاهی مرکب از هفتاد هزار نفر رزمنده، در محلی که اکنون به نام او معروف است یعنی جبل الطارق، پیاده شد و از آنجا اول در شهر الجزیرة الخضراء فرود آمد و نماز صبح را در آنجا خواند که بعدها در این مکان مسجدی ساخته شد. نیروهای مستقر در اسپانیا که به گوت ها مشهور بودند، خیلی کوشید تا راه را به سپاهیان اسلام بسته، مانع پیشرفت آنها شوند، ولی بر اثر وارد شدن ضربات شدید، از یکدیگر پاشیده شدند و ثبات و پایداری آنان با حملات پی در پی طارق و نیروهایش از بین رفت و جمعیت گوت ها از هم متلاشی شد و پادشاه آنها در هنگام فرار، خود را در آب رودخانه غرق کرد. بدین گونه، منطقه جنوب غربی اروپا که اکنون شبه جزیره ایبری نام دارد و دو کشور اسپانیا و پرتقال را شامل میشود، به تصرف سپاهیان اسلام درآمد. این فتح علاوه بر نتایج معنوی و اخلاقی، برکات زیادی در برداشت؛ از جمله آنکه دشمنان مسلمانان را در رعب و هراس قرار داد.[۱۹]
سلیمان بن عبدالملک به جای آنکه از بانیان چنین فتحی قدردانی کند، با موسی بن نفیر که آن زمان والی اندلس گردیده بود، به دشمنی برخاست و برای از میان بردن وی، برحسب انگیزههای هوس آلود نقشه میکشید.[۲۰] از کتب تاریخ بر میآید که موسی بن نفیر و طارق بن زیاد طرفدار اهل بیت: بودند و به همین دلیل سلیمان، خلیفه مروانی، بر موسی خشم گرفت و دستور مصادره اموال و کشتن فرزندش را داد. اگر چه امام باقر(علیه السلام) از بابت این فتوحات اظهار خشنودی میکرد، امّا بر شیوه فتح و کشورگشایی که مغایر با موازین قرآنی و مخالف سیره پیامبر بود، انتقاد داشت و انتقاد خود را به آگاهی زمامدار وقت میرساند.
تقویت امنیت و حفظ همبستگی و اقتدار مسلمانان
با وجود آنکه امام، حاکمان وقت را غاصبان حکومت میدانست و شیوه ها و برنامههای او مورد تأیید حضرت نبود، اما برای حفظ یکپارچگی، اتحاد و انسجام مسلمانان، آن حضرت از هیچ گونه تلاشی فروگذار نمیکرد. جامعه عصر امام اگر چه از رهبری سیاسی اهل بیت: محروم بود، اما چون به توحید، قرآن کریم، رسالت نبی اکرم و فروع دین و مسائل اعتقادی زیر بنایی تا حدودی التزام داشت، ملتی مسلمان تلقی میشد و امام میکوشید تا آنان را از هجوم کفّار و مخالفان و نیز تفرقه دور نگاه دارد.
امام باقر(علیه السلام) وقتی ارزشهای اصلی جامعه را در معرض تزلزل میدید و نیز مرزهای قلمرو اسلامی را آماج یورشهای بیگانگان و هجوم رومیان مشاهده میکرد، پیروان خود را از پرداختن به موضوعات تفرقه برانگیز نهی میکرد تا اتحاد جامعه در برابر اجانب و کفار محفوظ بماند و بتواند حملات دشمنان را دفع کند.
حتی وقتی حضرت احساس میکرد که جامعه اسلامی در معرض تهدید قرار گرفته است، به پیروان خود اجازه میداد که مسلمانان را یاری دهند تا دشمنان را در هم بکوبند و در مواردی خود حضرت، حکّام وقت را برای حفظ اقتدار قلمرو مسلمین راهنمایی میکرد.
هند سرّاج در سرزمین شام که ناحیه مخالف ولایت اهل بیت شناخته میشد، اسلحه میفروخت. وی پس از پذیرش ولایت امامان درباره ادامه این تجارت و حمل سلاح به شام، از امام باقر(علیه السلام) کسب تکلیف کرد. امام در جواب وی فرمود: سلاحهای خود را به جانب شام ببر و در آن ناحیه در معرض فروش قرار ده؛ زیرا خداوند به وسیله اهالی این سامان، دشمنان ما و ایشان (رومیان) را دفع میکند. البته هر گاه میان ما و شامیان نبردی پیش آید، در چنین شرایطی نه باید به آنان سلاح رسانید و نه یاری شان داد.[۲۱]
یکی از مروانیان روزی سکههایی را دید که بر آنها عبارتی رومی نقش بسته بود. این پول ها در مصر که غالباً مسیحی بودند، رواج داشت. وی دستور داد نوشتههای روی سکه ها ترجمه شود و چون از مضمون آنها آگاهی یافت، ناراحت شد و گفت: این مطالب برای مسلمانان نارواست. از این رو، به کارگزار مصر نوشت که نقشهای مزبور را باطل سازد و به تولید کنندگان این پول ها فرمان دهد تا سوره ای از قرآن را بر آن حک کنند.
او چنین کرد و چون سکههای جدید با نقوش اسلامی به سرزمین روم رسید و پادشاه آنان از مضمون آنها با خبر شد، زمامدار مروانی را ملامت و مذمت کرد و از وی خواست آنها را به وضع قبلی بازگرداند و تهدید کرد اگر این وضع عوض نشود، بر درهم و دینارهایی که ضرب میشود، دشنام و ناسزا به رهبران مسلمانان نقش میبندد. خلیفه که در تنگنا قرار گرفته بود، با وجود مشورت با اطرافیان و مشاوران به نتیجه ای دست نیافت و برای بیرون آمدن از این بحران، نامه ای به کارگزار مدینه نوشت و از او خواست امام باقر(علیه السلام) را با احترام و ارج فراوان به سوی شام روانه سازد. امام با عزت ویژه ای به محل استقرار خلیفه یعنی شام رفت و پس از مراسم استقبال و خوشامد گویی، ماجرای مزبور مطرح شد.
امام فرمود: این موضوع نگرانی ندارد. هم اکنون کسی را فرابخوان تا درهم و دینارها را برائت ضرب کند و بر یک طرفش نقش توحید و بر طرف دیگر «محمد رسول الله» را نقش بزن و در حاشیه آن، نام شهری را که سکّه در آن ضرب شده و نیز سال آن را قید کن، آن گاه برای آنکه امکان تقلب در درهم و دینار از بین برود، نحوه ساخت سکههای اسلامی را توضیح داد و سپس به خلیفه گفت: چون چنین کردی، فرمان به وجوب معامله با آنها صادر و مخالفین آن را مجازات کن. بدین ترتیب راه را بر پادشاه روم میبندی.
در نقل دیگر آمده است: به دنبال درگیریهای سخت میان حاکمان رومی و اسلامی، پادشاه روم، فرمانروای مسلمانان را تهدید کرد که در صورت عدم واگذاری بخشی از قلمرو مسلمانان، جریان پول را در نواحی تحت قلمرو مسلمانان قطع میکنم. خلیفه مروانی از این تهدید ترسید و چون با رایزنیهای متعدد به راهی دست نیافت، قرار شد که امام باقر(علیه السلام) گره گشای این مشکل باشد. حضرت به وی توصیه کرد که از رومی ها مهلت بخواهد و طی آن با جمع آوری طلا و نقره در قلمرو اسلامی، به ضرب درهم و دینار روی آورد. طی چند ماه سکههای جدیدی در اختیار مردم مسلمان قرار گرفت که با آنها به جای پول قبلی، فعالیتهای اقتصادی خود را انجام میدادند.
حاکم مسلمین شخصی را نزد سلطان روم فرستاد و به اطلاع او رسانید چنین برنامه ای را در مورد مرزهای دو کشور قبول نمیکند. رومی ها بر این گمان بودند که با تهدید اقتصادی، برگ برنده ای دارند، ولی با طرح جدید که به پیشنهاد امام باقر(علیه السلام) صورت گرفت، در این نقشه ناکام ماندند.
بنابراین ارعاب نظامی را پیش گرفتند و گروهی از متمرّدین را که پس از فتح اسلامی به روم پناه برده بودند، علیه کشورهای اسلامی برانگیخته، آنها را روانه سرزمینهای مسلمان نشین کردند. این افراد راه سواحل را پیش گرفتند و به قتل، غارت و تجاوز پرداختند تا به کرانههای لبنان رسیدند. سپاهیان مسلمان به تعقیب آنها پرداخته،گروهی را کشته، عده ای را به اسارت گرفتند و بقیه که متواری شده بودند، راه دره ها و پناهگاههای کوهستانی را پیش گرفتند.[۲۲]
حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) ۱۹ سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) زندگی کرد و در تمام این مدت به انجام دادن وظایف خطیر امامت، نشر و تبلیغ فرهنگ اسلامی، تعلیم شاگردان، رهبری اصحاب و مردم, اجرا کردن سنتهای جد بزرگوارش در میان خلق، متوجه کردن دستگاه غاصب حکومت به خط صحیح رهبری و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعی و امام معصوم، که تنها خلیفه راستین خدا و رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمین است، پرداخت و لحظهای از این وظیفه غفلت نفرمود. سرانجام در هفتم ذیحجه سال ۱۱۴ هجری در سن ۵۷ سالگی در مدینه به وسیله هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست. پیکر مقدسش را در قبرستان بقیع - کنارپدر بزرگوارش - به خاک سپردن.
پی نوشت ها
۱. بحارالانوار، ج۴۶، ص۳۶۰؛ امالی، شیخ طوسی، ص۹۵.
۲. تلخیص الریاض، سید ابوالفضل حسینی، تهران، ۱۳۸۱ ه.ق. ج۱، ص۱۲.
۳. وسایل الشیعه، ج۱۱، ص۴۰۶.
۴. اصول کافی، ج۱، ص۱۸۴.
۵. ر.ک: بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۷۷؛ فروع کافی، ج۵، ص۱۰۶.
۶. فروع کافی، ج۵، کتاب جهاد، حدیث چهارم.
۷. بحارالانوار،ج۴۶، ص۳۲۶.
۸. اقتباس از خصال صدوق، باب الثلاثه، ص۱۱۸.
۹. وسایل الشیعه، ج۱۲، ص۱۳۵؛ فروع کافی، ج۵، ص۱۰۶.
۱۰. منتهی الامال، ج۲، ص۷۹.
۱۱. امام در عینیت جامعه، محمدرضا حکیمی، ص۵۳ به بعد؛ چهارده اختر تابناک، احمدی بیرجندی، ص۱۵۲؛ فرازهایی برجسته از سیره امامان شیعه، ج۱، ص۹۵-۹۶.
۱۲. اصول کافی، ج۱، ص۱۸۳.
۱۳. امامان شیعه و جنبشهای مکتبی، ص۱۲۱ و نیز ر.ک: بحارالانوار، ج۴۶، ص۳۰۶ و ج۴۸، ص۲۱۰.
۱۴. زندگانی تحلیلی پیشوایان ما، عادل ادیب، ص۱۷۲.
۱۵. امام باقر(علیه السلام) جلوه امامت در افق دانش، احمد ترابی، ص۲۱۰ ۲۱۹.
۱۶. فتوح البلدان، بلاذری، ص۶۰۷ ۶۰۸؛ نهضت مسلمانان در آزادی هندوستان، ترجمه و تالیف مقام معظم رهبری، ص۱۱۱۲؛ تاریخ سیاسی اسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ص۴۰۱؛ تشیع در هند، جان نورمن هالیستر، ترجمه از آذر میدخت مشایخ فریدونی، ص۲۸۲.
۱۷. شیعه در هند، سید عباس اطهر رضوی، ج۱، ص۲۳۱.
۱۸. تشیع در هند، ص۷۷.
۱۹. اندلس یا تاریخ حکومت مسلمین در اروپا، دکتر محمد ابراهیم آیتی، ص۱۰ ۱۴.
۲۰. سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص۳۱۴.
۲۱. فروع کافی، ج۵، ص۱۱۱ ۱۱۲.
۲۲. این دو ماجرا در المحاسن و المساوی بیهقی، ج۲، ص۲۳۲ ۲۳۶، شذرات العقود مقرنری و حیاة الحیوان دمیری آمده که هاشم معروف حسینی در کتاب الائمه الاثنی عشر نیز آن را نقل کرده است.
تابناک