وهابیت وعلمای اسلامی
انعکاس عقاید محمد بن عبد الوهاب در میان علمای اسلامی
عقاید عبدالوهاب را که از مرزهای نجد فراتر رفته بود، پیگیری میکنیم و گفتیم اگرچه مسلک وهابیت در قرن دوازدهم توسط محمد بن عبدالوهاب پدیدار و منتشر گردید، ولی ریشههای اصلی آن به قرن چهارم به زمان بربهاری و ابن بطه و قرن هفتم و هشتم به زمان ابن تیمیه و شاگرد او ابن قیم جوزیه و نظایر آنها میرسد. پس از پیدایش وهابیتبعضی از علما از اهالی غیر نجد نیز به آن مسلک گرویدند و آنچه این مسلک را در نظر آنها نیکو جلوه داد، این بود که این مسلک به ظاهر با بدعتها که در آن زمان بیشتر رواج داشت، به مبارزه برخاسته بود.
یکی از معاصران محمد بن عبدالوهاب، «محمد بن اسماعیل صنعانی» (۱۰۹۹- ۱۱۸۲) امیر و مجتهد یمن بود، همین که از جریان قیام مذهبی نجدیها آگاهی یافت از این ماجرا بسیار خوشحال شد و قصیدهای سرود که مطلع آن این است:
سلام علی نجد و من حل فی نجد و ان کان تسلیمی علی البعد لا یجدی
«سلام من بر نجد و ساکنانش باد، اگرچه این سلام من از دور بر من فایده ندارد».
و در دنباله آن میگوید:
اعادوا بها معنی سواع و مثله یغوث و ودا لیس ذلک من ودی و قد هتفوا عند الشداید باسمها کما یهتف المضطر بالصمد الفرد و کم نحروا فی سوحها من غیرة اهلت لغیرالله جهلا علی عمد و کم طایف حول القبور مقبلا و یلتمس الارکان منهن بالایدی (۱)
«آنان خاطره بتهای سواع و ود را زنده کردند که ما را هیچ خوشآیند نیست. در شداید و مشکلات به آنها توسل میجویند، چنانکه انسان به خدای یگانه و بینیاز پناه میبرد، چهبسا در اماکن عمومی شتر ذبح میکنند و ندانسته یا دانسته نام غیر خدا را میآورند و چهبسا مردمی که اطراف قبرها را طواف میکنند و با دستهای خود ارکان آنها را لمس مینمایند».
و در همین موقع رسالهای به نام «تطهیرالاعتقاد عن ادران الالحاد» تالیف کرده بود ولی آنگاه که از حقیقت قضیه اطلاع پیدا کرد و دید که جریان امر خالی از غرضورزی و توطئهچینی نیست، از کار خود به شدت پشیمان شد، اشعار دیگری ساخت که مطلع آن چنین است:
رجعت عن القول الذی قلت فی نجد فقد صح لی عنه خلاف الذی عندی
«من از آنچه درباره نجد گفته بودم، برگشتم، چون خلاف آنچه پیش من بود، ثابتشد».
مرحوم علامه امین مینویسد: از همین محمد بن اسماعیل نقل شده که وی در شرح قصیده یادشده که به نام «محوالحوبة فی شرح ابیات التوبه» معروف است، گفته است: هنگامی که قصیده اول من به نجد رسید، چند سال بعد مرد عالمی به نام شیخ مربد بن احمد تمیمی در ماه صفر سال ۱۱۷۰ پیش من آمد و او بعضی از کتابهای ابن تیمیه و ابن قیم را به خط خود فراهم آورده بود و سپس در ماه شوال همان سال به وطن خود باز گشت، او از شاگردان محمد بن عبدالوهاب بود که ما قصیده خود را به وی فرستاده بودیم. و پیش از او شیخ فاضل به نام عبدالرحمن نجدی نزد ما آمده بود و او از پسر عبدالوهاب مطالبی نقل کرده بود که برای ما بسیار عجیب و دردآور بود از قبیل قتل و غارت مسلمانان و آدمکشی و لو با خدعه و نیرنگ و بهطور کلی تکفیر ملت مسلمان در تمام نقاط جهان از جمله فتاوای منقول از محمد بن عبدالوهاب بود.
ما در سخنان عبدالرحمن و در آنچه که وی از پسر عبدالوهاب نقل میکرد، در تردید بودیم، تا آن که شیخ مربد مزبور دوباره پیش ما آمد، او مردی شریف و زیرکی بود و برخی از رسالههای محمد بن عبدالوهاب را با خود همراه داشت که در آنها حکم کفر اهل ایمان و تجویز قتل و غارت مسلمانان نوشته شده بود، ما درباره نویسنده این رساله دقت کردیم و دیدیم که او مردی است که از شریعت اسلام اطلاع کمی دارد و آن هم سطحی است نه عمیق. و نزد استادی درس نخوانده که بتواند او را ارشاد و هدایت کرده به دانشهای مفید و سودمند راهنمایش شود و در احکام و مسائل دین فقیه و دانا نماید. او را شخصی یافتیم که برخی از کتابهای ابن تیمیه و ابن قیم را خوانده و بدون فکر و تامل از آنها تقلید کرده است، در صورتی که خود آنها تقلید را جایز نمیدانند.
مرحوم امین پس از نقل این داستان مینویسد: از سخنان محمد بن اسماعیل صنعانی استفاده میشود که او از مسلک هابیتبرگشته است و شاید تاریخ بازگشت او پس از نوشتن رساله «تطهیر الاعتقاد» میباشد زیرا خود این کتاب در گزافهگویی و مغالطه دست کمی از کتابهای محمد بن عبدالوهاب ندارد.
پس از پیدایش وهابیتبرخی از کسانی که منتسب به علم هستند، از اهالی غیر نجد، به این مسلک گرایش پیدا کردند و آنچه این مسلک را در نظر برخی از برادران اهل سنت نیکو و زیبا جلوه داده، این است که این مسلک به ظاهر با بدعتها که در آن زمان در جوامع اسلامی بیشتر رواج داشته، به مخالفت و مبارزه برخاسته است ولی افراط و زیادهروی غالبا آفتی است که بیش از آن که اصلاح کند، افساد میکند (۲).
نخستین کسی که بر رد محمد بن عبد الوهاب کتاب نوشت، برادرش بود
همینکه محمد بن عبدالوهاب عقاید خود را آشکار ساخت و مردم را به پذیرفتن آنها فرا خواند، عده زیادی از علمای بزرگ اسلام با عقاید او به مخالفت پرداختند. نخستین کسی که به شدت با او به مخالفتبرخاست، پدرش عبدالوهاب و سپس برادرش شیخ سلیمان بن عبدالوهاب بودند که هر دو از علمای حنبلی بودند.
شیخ سلیمان نخستین کسی بود که در رد عقاید برادرش کتابی تحت عنوان «الصواعقالالهیه فی الرد علیالوهابیة» را تالیف نمود. او که از ترس جان خود از «درعیه» به مدینه فرار کرده بود، همین کتاب را نوشت و برای شیخ محمد فرستاد.
از مقدمه این رساله معلوم میشود که میان آن دو مکاتبه و پیامهای شفاهی در جریان بوده و شیخ سلیمان این رساله را در پاسخ نامههای او نوشته و فرستاده است وی در این رساله نوشته: آنچه از گفتار اهل علم آموختهام برای تو مینویسم خواه تو قبول بکنی یا نکنی؟ اگر قبول بکنی چه بهتر و خدا را شکر و اگر قبول نکنی باز خدا را شکر که من به وظیفهام عمل کردهام.
در آغاز رساله، خطاب به او میگوید: بدان خداوند تبارک و تعالی حضرت محمد را با قرآن و دین حق به عالم فرستاد تا آن را بر همه ادیان غالب گرداند و بر او قرآن را نازل فرمود تا حقیقت هرچیز را روشن نماید و خداوند وعده خویش را عملی ساخت و دینش را بر تمام ادیان غالب گردانید.
بعد با استناد به آیات و روایات ثابت میکند که امت پیامبر، بهترین امتها هستند و این امر امت تا قیام قیامت ثابت و مستقیم میباشد و پیروی اثر این امت را بر هر فردی واجب گردانیده، آنجا که فرموده: «...و یتبع غیر سبیل المؤمنین نوله ما تولی و نصله جهنم و سایت مصیرا» (۳). «هرکس از راهی جز راه مؤمنان پیروی کند ما او را به همان راه که میرود، میبریم و به دوزخ داخل میکنیم و جایگاه بدی دارد».
بدین ترتیب اجماع امت را حجت قاطع قرار داده که بر احدی جایز نیست از آن خارج شود.
سپس به جهالت و نادانی محمد بن عبدالوهاب اشاره کرده، مینویسد:
«به موجب آنچه از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله رسیده، آدم جاهل نباید استبداد رای داشته باشد، بلکه بر او واجب است آنچه نمیداند از اهل علم سؤال کند، چنانکه خدای تعالی فرموده: «فاسیلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون» «اگر نمیدانید از اهل علم بپرسید» و در روایتی پیامبر فرمود: «هل لا اذا لم یعلموا سیلوا فانما دواء العین السؤال» «چرا سؤال نمیکنید وقتی که نمیدانید زیرا داروی ناتوانی و نادانی سؤال است» بالاخره وظیفه جاهل و نادان سؤال کردن است و این اجماعی است.
ابوبکر هروی گفته: تمام علما اجماع دارند بر این که جایز نیست کسی ادعای امامت و پیشوایی بکند مگر این که جامع این اوصاف باشد، سپس شیخ سلیمان اوصافی را که برای امام و پیشوا لازم است، از زبان هروی نقل کرده، و سخن وی را چنین ادامه داده است:
اگر این اوصاف در کسی جمع شد، در این صورت جایز است آن شخص امام و پیشوا باشد و بر دیگران نیز جایز است از او تقلید نمایند و اگر کسی جامع این اوصاف نباشد، یا فاقد یکی از آنها باشد، ناقص است و نمیتواند امام و پیشوا باشد و مردم از او تقلید نمایند وقتی که این شرایط برای صحت اجتهاد و امامت ثابتباشد، باید کسی که واجد این اوصاف نیست، از کسی که جامع این اوصاف است، تقلید نماید. بهطور کلی مردم از لحاظ دین دو قسم هستند: مجتهد یامقلد.
سپس در تایید این سخن، به کلام «ابن قیم» استناد کرده و گفته است: ابن قیم در کتاب «اعلام الموقعین» نوشته است: «مادامی که شرایط اجتهاد از جمیع علوم در کسی جمع نباشد، جایز نیست از قرآن و سنتحکم اخذ کند. احمد بن المنادی گفت: مردی از احمد بن حنبل پرسید اگر کسی صد هزار حدیثحفظ کند آیا او فقیه میشود؟ گفت: نه. گفت: اگر دویست هزار حدیث چطور؟ گفت: نه. گفت: سیصد هزار چطور؟ گفت: نه. گفت: چهار صد هزار چطور؟ گفت: آری ابوالحسن میگوید از جدمسؤال کردم احمد چقدر حدیثحفظ داشت، گفت: ششصدهزار.
شیخ سلیمان بن عبدالوهاب پس از ذکر این مقدمه، میگوید: من این مقدمه را برای این ذکر کردم تا قاعدهای باشد در آنچه بعدا ذکر میکنیم.
بالاخره شیخ سلیمان پس از آن که در این مقدمه به شرایط سخت و سنگین اجتهاد اشاره میکند و ثابت مینماید که ادعای اجتهاد کار آسانی نیست و کار هر کس نمیباشد و او که بیش از هر کس از معلومات برادرش آگاه است، به او میفهماند که معلوماتش در آن حد نیست که ادعای اجتهاد نماید و مثل یک مجتهد مسلم فتوا بدهد سپس برادرش را به جهالت و گمراهی متصف ساخته مینویسد: «فان الیوم ابتلی الناس بمن ینتسب الی الکتاب و السنه و یستنبط من علومهما و لا یبالی من خالفه و اذا طلبت منه ان یعرض کلامه علی اهل العلم لم یفعل بل یوجب علی الناس الاخذ بقوله و من خالفه فهو عنده کافر هذا و هو لم یکن فیه خصلة واحدة من خصال اهل الاجتهاد و لا والله عشر واحدة و مع هذا خراج کلامه علی کثیر من الجهال فانا لله و انا الیه راجعون» (۴).
«امروز مردم گرفتار کسی (برادرش محمد بن عبدالوهاب) شدهاند که خود را در علوم قرآن و حدیث وارد میداند و از مخالفان خود هیچ باکی ندارد و اگر از او خواسته شود سخن خود را به اهل علم عرضه کند، هرگز این کار را نمیکند، بلکه مردم را ملزم میسازد که قول وی را بپذیرند و هرکس با او مخالفت کند، پیش وی کافر شمرده میشود. این شخص درحالی که حتی یکی از شرایط و اوصاف اهل اجتهاد در او نیست نه به خدا قسم حتی یک دهم آن شرایط در او نیستبا وجود این سخنان، او برای بسیاری از مردم جاهل پسندیده آمده است اینجاست که باید گفت: «انا لله و انا الیه راجعون».
و با این که تمام ملت مسلمان یکصدا بر ضد او همآواز شدهاند، به صدای آنها توجه نمیشود و همه را کافر و نادان میکنند. خدایا این مرد گمراه را هدایت کن و به راه راستبرگردان».
کتاب پرمغز و پرمطلب «الصواعقالالهیة» شیخ سلیمان بن عبدالوهاب در رد عقاید محمد بن عبدالوهاب و مسلک وهابیت از بهترین و محکمترین کتابهاست و اینک چند قسمت دیگر از این کتاب را در اینجا میآوریم:
۱- «فان اهل العلم ذکروا فی کل مذهب من مذاهب الاقوال و الافعال التی یکون بهاالمسلم مرتدا و لم یقولوا من نذر لغیرالله فهو مرتد...».
«علمای هر مذهب، اقوال و افعالی را که موجب مرتد شدن مسلمانی میشود، ذکر کردهاند ولی نگفتهاند که هرکس برای غیر خدا نذری بکند، یا از غیر خدا حاجتبخواهد، مرتد میشود و همچنین هیچکدام به مرتد بودن کسی که برای غیر خدا ذبح کند، یا قبری را لمس نماید و از خاک آن بردارد، حکم نکرده است آنچنانکه شما میگویید. اگر در این باره حرفی دارید، بگویید. زیرا کتمان علم جایز نیست، لیکن شما به گمان خود عمل کرده و از اجماع مسلمانان جدا شدهاید و با این سخن خود که هرکس این اعمال را (نذر، ذبح و لمس قبر و...) انجام دهد کافر است، و هرکه مرتکبین آن اعمال را کافر نداند، او هم کافر است، بدین ترتیب همه امت محمد صلی الله علیه وآله را کافر دانستهاید. درحالی که همه مردم میدانند که بیشتر از هفتصد سال است که این اعمال (نذر، ذبح و زیارت و...) همه مناطق اسلام را پر کرده و اهل علم اگرچه خود، این کارها را انجام ندهند، مرتکبین آنها را تکفیر نکرده و احکام مرتد بر آنان جاری نساختهاند، بلکه احکام مسلمین را بر آنها جاری نمودهاند. به خلاف گفته شما که شهرهای مسلمین را بلاد کفر مرتدین مینامید، حتی حرمین شریفین را دارالکفر قرار دادهاید، درحالی که در احادیث صحیح از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله تصریح شده است که این دو شهر همواره دو شهر اسلامی هستند و بت در آن دو شهر پرستیده نمیشود و حتی دجال که در آخرالزمان همه شهرها را زیرپا میگذارد، ولی داخل مکه و مدینه نمیشود. ولی همه این شهرها در نظر شما بلاد حرب است و اهل آنها کافرند زیرا به قول شما بتها را پرستیدهاند و به عقیده شما همه آنها مشرک و از ملت اسلام خارج هستند. فانا لله و انا الیه راجعون» (۵).
۲- «ان هذه الامور حدثت من قبل زمن الامام احمد فی زمان ایمةالاسلام و انکرها من انکرها منهم و لا زالتحتی ملات بلادالاسلام کلها و فعلت هذه الافاعیل کلها التی تکفرون بها و لم یرو عن احد من ایمةالمسلمین انهم کفروا بذلک...».
«این امور (اموری که وهابیها موجب شرک و کفر میدانند) قبل از احمد بن حنبل و در زمان ائمه اسلام، به وجود آمده بود. جمعی هم آنها را انکار کردند ولی از هیچکدام از ائمه اسلام شنیده و روایت نشده است که مرتکبین این اعمال را کافر یا مرتد دانسته و دستور با آنان را داده باشند، یا این که شهرهای مسلمانان را همانگونه که شما میگویید، بلاد شرک یا دارالکفر نامیده باشند، و نیز در این مدت هشتصد سال که از زمان ائمه میگذرد، از هیچ عالمی روایت نشده است که این امور را کفر دانسته باشد، بلکه هیچ عاقلی چنین گمان نمیکند. به خدا قسم لازمه گفتار شما این است که تمام امت اسلامی و علما و امرای آنها بعد از زمان احمد بن حنبل تا کنون کافر و مرتد میباشند. انا لله و انا الیه راجعون».
شیخ سلیمان در اینجا با حالت تاثر و اندوه میگوید: «واغوثاه الیالله واغوثاه» از این سخن شما که میگویید: قبل از شما، هیچکس دین اسلام رانشناخته است (۶).
۳- «و معلوم عندالخاص والعام لمن له معرفة بالاخبار ان هذه الامور التی تکفرون بها ملات بلادالمسلمین من اکثر من سبع مایة عام...».
«بر خواص و عوام و هرکس که با اخبار آشنایی دارد، معلوم است این اموری که شما به سبب آنها، مردم بلاد مسلمین را متجاوز از هفتصد سال قبل تا به امروز (زمان تالیف کتاب الصواعق) کافر میپندارید، اگر آن امور بدانگونه که شما میپندارید بتپرستی بزرگ باشد. پس اهل آن شهرها کافرند و آنطوری که شما میگویید هرکه آنها را کافر نداند، خود او کافر است درحالی که واضح است که علما و امرا آنان را کافر ندانستهاند و احکام مرتد را بر آنان جاری نساختهاند».
با اینکه همه این امور در غالب بلاد اسلام بهطور آشکار جریان دارد و عده زیادی از این راهها امرار معاش میکنند و از تمام شهر به اماکن مقدسه سفر میکنند. با وجود این شما به ما بگویید که آیا حتی یک نفر از اهل علم یا اهل شمشیر را میتوانید به ما نشان بدهید که مانند گفتههای شما سخنی برزبان آورده باشند. همه علما حکم اسلام را بر آنان جاری ساختهاند پس اگر مرتکبین این اعمال، به زعم شما، کافر و بتپرستباشند و علما و امرا بر آنها حکم اسلام کرده باشند، لازمه این عمل شما کفر تمام علما و امراست زیرا هرکس اهل شرک را کافر نداند خود او کافر خواهد بود و در این صورت از امتحضرت محمد صلی الله علیه وآله محسوب نمیشوند و این با حدیث نبوی منافات دارد (۷).
۴- شیخ سلیمان که اساس کتاب خود را بر رد سخن برادرش مبنی بر تکفیر عموم مسلمانان (غیر از اتباع خود) قرار داده، در پایان ۵۲ حدیث از صحاح سته و سایر کتب معتبر اهل تسنن در رد وی نقل کرده است و به موجب همین روایات ملاک مسلمان بودن، بر زبان جاری ساختن شهادتین و انجام ضروریات دین میباشد (۸).
شیخ سلیمان ظاهرا کتاب دیگری هم موسوم به «فصل الخطاب فی الرد علی محمد بن عبدالوهاب» در رد عقاید برادرش نوشته است که فعلا از آن خبری نیست.
«عباس محمود عقاد» نویسنده نامی مصر مینویسد:
«بزرگترین مخالفان شیخ محمد، برادرش شیخ سلیمان صاحب کتاب «الصواعقالالهیه» است. عقاد همچنین گفته است که شیخ سلیمان برادر شیخ محمد که از بزرگترین مخالفان او بود، در ضمن این که سخنان برادرش را به شدت رد میکند، میگوید: اموری که وهابیان آن را موجب شرک و کفر میدانند، و آن را بهانه مباح شدن مال و جان مسلمانان میپندارند، در زمان ائمه اسلام به وجود آمده بود، ولی هیچیک ازائمه اسلام شنیده و روایت نشده است که مرتکبین این اعمال را کافر یا مرتد دانسته و دستور جهاد با آنان را داده باشند و یا این که بلاد مسلمانان را به همانگونه که شما میگویید، بلاد شرک و دارالکفر نامیده باشند (۹).
خلاصه وقتی محمد بن عبدالوهاب عقاید خود را آشکار ساخت و مسلک وهابیت را بنیاد نهاد، علمای معاصر وی از این مسلک احساس خطر کردند و در رد او کتابها و رسالهها نوشتند و گفتیم اولین کتاب را در رد او برادرش شیخ سلیمان نوشت. البته پدرش شیخ عبدالوهاب نیز از مخالفان سرسخت فرزند خود محمد بود و او را بر انحرافش از آیین اسلام سخت نکوهش میکرد ولی ظاهرا او کتابی در این زمینه ننوشته است.
انعکاس عقاید محمد بن عبد الوهاب در میان علمای اسلامی
کتابها و رسالههایی که معاصران محمد بن عبد الوهاب و علمای متاخر از عامه در رد عقاید یا به عنوان نصیحت او نوشتهاند، خیلی بیشتر از آن است که در اینجا ذکر شود از جمله در کتاب «التوسل بالنبی و بالصالحین» تالیف: ابی حامد بن مرزوق نام چهل و دو کتاب در این باره ذکر گردیده است که در اینجا فهرست وار نقل میکنیم:
۱- شیخ محمد بن سلیمان کردی شافعی استاد محمد بن عبدالوهاب در تقریظی که به رساله سلیمان بن عبدالوهاب (برادر محمد بن عبدالوهاب) نوشته، او را ضال و مضل خوانده است.
۲- استاد دیگر وی، عبدالله بن عبداللطیف شافعی کتابی در رد محمد بن عبدالوهاب نوشته و آن را «تجرید سیفالجهاد لمدعیالاجتهاد» نامیده است.
۳- «الصواعق والرد فی عشرین کراسا» تالیف: علامه عفیف الدین عبدالله بن داود حنبلی. بر این کتاب علمای بصره و بغداد و حلب و احساء و بلاد دیگر تقریظهایی نوشتهاند و محتویات کتاب را تایید کردهاند و این کتاب را محمد بن بشیر قاضی راسالخیمه تلخیص کرده است.
۴- علامه محقق «محمد بن عبدالرحمن بن عفالق» حنبلی در رد پسر عبدالوهاب کتاب بزرگی نوشته و آن را «تهکمالمقلدین بمن ادعی تجدیدالدین» نامیده است و در آن اقوال و نظریات محمد بن عبدالوهاب را به بهترین وجه رد کرده است.
۵- رسالهای که علامه احمد بن علی قبانی بصری شافعی نوشته است.
۶- رساله عبدالوهاب بن احمد برکات شافعی احمدی مکی.
۷- رساله شیخ عطاء مکی موسوم به «الصارم الهندی فی عنق النجدی».
۸- رساله شیخ عبدالله بن عیسی مویسی.
۹- رساله شیخ احمد مصری احسایی.
۱۰- یکی از علمای بیتالمقدس رسالهای نوشته، موسوم به «السیوف الصقال فی اعناق من انکر علی الاولیاء بعد الانتقال».
۱۱- السیف الباتر لعنق المنکر علی الاکابر» تالیف: سید علوی بن احمد الحداد.
۱۲- رساله شیخ محمد بن شیخ احمد بن عبداللطیف احسایی.
۱۳- «تحریص الاغبیاء علی الاستغاثة بالانبیاء و الاولیاء» تالیف: علامه عبدالله بن ابراهیم میر غنی، مقیم طایف.
۱۴- سید علوی بن احمد الحداد گفت که در مکه در مقام ابراهیم شیخ محمد صالح زمزمی شافعی را دیدم که در این باره کتابی جمعآوری کرده است.
۱۵- همان سید علوی مذکور گفت که در طایف طاهر حنفی را دیدم که کتابی بنام «الانتصار للاولیاء الابرار» در این باره تالیف کرده بود.
۱۶- باز همان سید گفت که جوابهای علمای بزرگ از مذاهب اربعه از اهل حرمین شریفین و احساء و بصره و بغداد و حلب و یمن و دیگر شهرهای اسلامی، چه به نثر و چه به نظم، بیشمار بود که همه آنها را مردی از آل ابن عبدالرزاق از حنبلیهای بحرین است، نزد من آورد که چون در سفر بودم استنساخ آنها برایم ممکن نشد، اما همه آنها را مطالعه کردم.
۱۷- همان سید علوی گفت: شیخ محدث صالح فلانی مغربی با یک کتاب پرحجم که در آن نامهها و رسالهها و جوابها جمعآوری شده بود، پیش ما آمد، همه آنها از علمای مذاهب اربعه: حنفی; مالکی; شافعی و حنبلی در رد محمد بن عبدالوهاب بود.
۱۸- هنگامی که محمد بن عبدالوهاب جمعی را که سرهایشان را نتراشیده بودند، بیرحمانه کشت. علامه سید منعمی قصیدهای در رد او سرود که مطلع آن این است:
ا فی حلق راسی بالسکاکین والحد حدیث صحیح بالاسانید عن جدی
۱۹- علامه سید عبدالرحمن یکی از علمای بزرگ احساء نیز در رد او قصیدهای طولانی دارد که تعداد ابیات آن بالغ بر ۶۵ بیت است، سروده که با بیت زیر آغاز میشود:
بدت فتنة کاللیل قد غطت الافقا و شاعت فکادت تبلغ الغرب و الشرقا
۲۰- مصباح الانام و جلاء الظلام، فی رد شبه البدعی النجدی، التی اضل بها العوام، تالیف: علامه سید علوی بن حداد.
۲۱- الصواعق الالهیه فی الرد علی الوهابیة، تالیف: شیخ سلیمان بن عبدالوهاب نجدی.
۲۲- رساله در رد رساله ابن عبدالوهاب، تالیف علامه محقق شیخالاسلام تونس، شیخ اسماعیل التمیمی مالکی (متوفی ۱۲۴۸).
۲۳- رساله علامه محقق شیخ صالح کواش تونسی.
۲۴- رساله علامه محقق سید داود بغدادی حنفی.
۲۵- شیخ ابن غلبون اللیبی در رد قصیده صنعانی که در آن ابن عبدالوهاب را مدح کرده، به همان وزن قصیدهای سروده که تعداد ابیات آن ۴۰ بیت است که مطلع آن این است:
سلام علی اهل الاصابة والرشد ولیس علی نجد و من حل فی نجد ۲۶- سید مصطفی مصری بولاقی نیز در رد قصیده صنعانی، قصیدهای سروده که مجموع ابیات آن ۱۲۶ بیت است و قصیده مزبور با بیت زیر آغاز میگردد:
بحمد ولی الحمد لا الذم استبدی وبالحق لا بالخلق للحق استهدی
۲۷- سید طباطبایی بصری نیز در رد قصیده صنعانی، قصیدهای گفته که صاحب کتاب «سعادةالدارین» ابیاتی را در کتاب خود آورده است. و همین قصیدهها سبب شد که صنعانی از عقیده خود برگشت و در رد قصیده خود قصیده دیگری سرود و گفت: «رجعت عن القول الذی قلت فی النجدی...».
۲۸- کتاب «سعادةالدارین فی الرد علی الفریقین الوهابیة: و مقلده الظاهریة» تالیف: علامه شیخ ابراهیم سمنودی منصوری، در دو جلد چاپ شده است.
۲۹- زینی دحلان مفتی مکه (متوفی ۱۳۰۴) در رسالهای موسوم به «الدرر السنیة فی الرد علیالوهابیة» عقاید وهابیان را رد کرده است.
البته سید احمد زینی دحلان مفتی مکه علاوه بر رساله «الدرر السنیة» فصلی را هم در کتاب معروف «الفتوحاتالاسلامیة» زیر عنوان «فتنةالوهابیة» به همین موضوع اختصاص داده و در آن به شیخ محمد و عقاید او سخت تاخته است. وی در همین کتاب، قسمتی از سخنان محمد بن سلیمان کردی را نیز که در رد عقاید محمد بن عبدالوهاب و خطاب به وی میباشد، ذکر کرده است (۱۰). ۳۰- «شواهد الحق فی التوسل بسیدالخلق» تالیف: شیخ یوسف نبهانی که این کتاب، هم در رد ابن تیمیه و هم در رد محمد بن عبدالوهاب است.
۳۱- «الفجر الصادق فی الرد علی منکری التوسل و الکرامات و الخوارق» تالیف: علامه عراق جمیل افندی صدقی زهاری.
۳۲- «اظهار العقوق ممن منع التوسل بالنبی والولی الصدوق» تالیف: شیخ مشرقی مالکی جرایری.
۳۳- مرحوم علامه مفتی فاس شیخ مهدی وازتانی رسالهای در جواز توسل نوشته که در آن محمد بن عبدالوهاب را رد کرده است.
۳۴- «غوث العباد ببیان الرشاد» تالیف: شیخ مصطفی حمامی مصری.
۳۵- «جلال الحق فی کشف احوال اشرار الخلق» تالیف: شیخ ابراهیم حلمی قادری اسکندری.
۳۶- «البراهین الساطعة» تالیف: علامه شیخ سلامه غرامی (متوفی ۱۳۷۹).
۳۷- «النقول الشرعیة فی الرد علی الوهابیة» شیخ حسن شطی حنبلی دمشقی.
۳۸ رسالهای نیز در تایید مذهب صوفیه و رد معترضین آنها.
۳۹- رسالهای در حکم توسل به انبیاء و اولیاء نوشته شیخ محمد حسنین مخلوف.
۴۰- «المقالات الوافیة فی الرد علی الوهابیة، تالیف: شیخ حسن خزبک.
۴۱- «الاقوال المرضیة فی الرد علی الوهابیة» تالیف شیخ عطا الکسم دمشقی از فقهای حنفی.
۴۲- علامه شیخ عبدالعزیز قرشی علجی مالکی احسایی در رد ابن عبدالوهاب قصیدهای گفته که ۹۵ بیت است و مطلع آن این است:
الا ایها الشیخ الذی بالهدی رمی سترجع بالتوفیق حظا و مغنما
و من یک سماهالنفیس لربه سعی النصر فی مسعاه ایان یمما (۱۱)
گذشته از اینها، کتابهای دیگری در رد عقاید محمد بن عبدالوهاب تالیف یافته که یک یک عقاید او را مطرح و با دلیل رد کردهاند از جمله:
۴۳- کتاب «الاصول الاربعة فی تردید الوهابیة» تالیف: خواجه محمد حسن جان صاحب سرهندی مجددی (به زبان فارسی) خواجه در این کتاب به نقل ازکتابها و رسالههای طرفداران وهابیت در هند و برخی از رسالههای دیگر، گوید که: عقاید وهابیان متجاوز از ۲۵۰ مورد است و قسمتی از آنها را ذکر کرده است (۱۲). سپس در مقام رد آنها بر آمده است.
۴۴- «تطهیر الفؤاد من دنس الاعتقاد» تالیف: شیخ محمد نجیب مطیعی حنفی از بزرگان علمای ازهر.
۴۵- کتاب «ضیاءالصدور لمنکرالتوسل باهل القبور» تالیف: ظاهرشاه میان سیان بن عبدالعظیم سیان مدینی.
۴۶- «المنعة الوهبیة فی الرد علی الوهابیة» تالیف: داود بن سلیمان بغدادی نقشبندی.
۴۷- «اشدالجهاد فی ابطال دعوی الاجتهاد» تالیف: شیخ داود موسوی بغدادی که همراه با کتاب منحةالوهبیة به چاپ رسیده است.
۴۸- «کشف النور عن اصحاب القبور» تالیف: عبدالغنی افندی نابلسی.
۴۹- «سیف الابرار علی الفجار» تالیف: محمد عبدالرحمن حنفی (به زبان فارسی).
۵۰- «سیف الجبار المسلول علی الاعداء الابرار» تالیف: شاه فضل رسول قادری (به عربی و فارسی).
۵۱- «مدارج السنیة فی رد علی الوهابیة» به کوشش عامر قادری، معلم دارالعلوم کراچی.
۵۲- «کشف النقاب عن عقاید ابن عبدالوهاب» تالیف: سید علینقی هندی.
۵۳- «ازهاق الباطل فی ردالفرقةالوهابیة» تالیف: امام الحرمین محمد بن داود همدانی.
۵۴- «اللمعات الفریدة فی المسائل المفیدة» تالیف: سید ابراهیم رفاعی.
۵۵- رساله «الاوراق البغدادیة فی الحوادث النجدیة» تالیف: سید ابراهیم راوی رفاعی.
۵۶- «صالح الاخوان فی الرد علی من قال علی المسلمین بالشرک والکفران» نوشته: داود بن سلیمان بغدادی.
۵۷- «علماء المسلمین و الوهابیون» تالیف: حسین حلمی بن سعید استانبولی.
۵۸- «فصل الخطاب فی الرد علی محمد بن عبدالوهاب» تالیف: شیخ سلیمان، برادر محمد بن عبدالوهاب (۱۳).
۵۹- «فصل الخطاب فی رد ضلالات ابن عبدالوهاب» تالیف: احمد بن علی بصری مشهور به قبانی (۱۴).
۶۰- «الوهابیة فی نظر علماء المسلمین» تالیف: احسان عبداللطیف بکری.
۶۱- «البرادة من الاختلاق فی الرد علی اهل الشقاق و النفاق فی الرد علی الفرقة الوهابیة الضالة» شیخ علی زینالعابدین سودانی.
۶۲- «التوسل» تالیف: شیخ علامه مفتی محمد عبدالقیوم قادری هزاروی.
۶۳- «الدولةالمکیة بالمادة الغیبة» تالیف: احمد رضا، خان صاحب قادری.
۶۴- «البصایر لمنکری التوسل باهل المقابر» تالیف: شیخ حمدالله داجوی هندی.
در این موقع علماء شیعه نیز در نقد آراء ابن عبدالوهاب دوشادوش علماء اهل سنت تلاشهای فراوانی نموده و کتابهای ارزشمندی نوشتهاند از جمله:
۶۵- «الآیات البینات فی قمع البدع و الضلالات» تالیف: شیخ محمد حسین کاشفالغطاء بن حسین (متوفی ۱۳۷۳).
۶۶- «منهجالرشاد» تالیف: شیخ جعفر کاشفالغطاء (متوفی ۱۲۲۸) و اولین کتابی است که از طرف علماء شیعه بر رد عقاید محمد بن عبدالوهاب نوشته شده (۱۵) نویسنده محقق این کتاب را در پاسخ به مسالهای که یکی از امراء آل سعود به نام «عبدالعزیز بن سعود» برای او فرستاده بود، نوشت و در آن رساله قسمت عمده عقاید محمد بن عبدالوهاب جمعآوری شده بود.
۶۷- «الآیات الجلیة فی رد شبهات الوهابیة» تالیف: شیخ مرتضی کاشفالغطاء (متوفی ۱۳۴۹ه).
۶۸- «البراهین الجلیة فی دفع شبهات الوهابیة» تالیف: سید محمد حسن قزوینی (متوفی ۱۳۸۰ه) چاپ نجف، مطبوعات النجاح، ۱۳۴۶ه. این کتاب تحت عناوین زیر به فارسی برگردانده شده است:
۱- فرقه وهابی و پاسخ به شبهات آنها، ترجمه علی دوانی، چاپ وزارت ارشاد اسلامی.
۲- نقدی بر اندیشه وهابیها، ترجمه حسن طارمی، چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
۶۹- «ازاحةالوسوسة عن تقبیل الاعتاب المقدسة» تالیف: شیخ عبدالله بن محمد حسن مامقانی (متوفی ۱۳۵۱ه) در نجف به ضمیمه کتاب «مخزنالمعانی» چاپ شده است.
۷۰- «دعوی الهدی الی الورع فی الافعال والفتوی» تالیف: شیخ محمد جواد بلاغی (متوفی ۱۳۵۲ه) طبع نجف، ۱۳۴۴ و نیز «انوارالهدی» چاپ نجف در سال ۱۳۴۰ه از همین مؤلف.
۷۱- «الرد علی الوهابیة» تالیف: شیخ محمد علی غروی اردوبادی، که در سال ۱۳۴۵ه چاپ شده است.
۷۲- «الرد علی الوهابیة» تالیف: سید حسن صدر کاظمی (متوفی ۱۳۵۴ه) طبع بغداد ۱۳۴۴ه.
۷۳- «کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبدالوهاب» تالیف: علامه سید محسن امین شامی (متوفی ۱۳۷۳ه) این کتاب گرانقدر که مکرر چاپ شده است، از جامعیتخاصی برخوردار است که هم تاریخچه و هم عقاید و افکار آنها را به صورت بسیار گسترده و مشروح مطرح کرده و مورد نقد و بررسی علمی قرار داده است. و در سال ۱۹۶۲م توسط فرزند فاضل مؤلف تجدید چاپ و فصلهای تازه و پاورقیهای مفیدی بر آن افزوده شده است. این کتاب به وسیله سید ابراهیم سید علوی و تهرانی و سید حسن افتخارزاده بهطور جداگانه ترجمه و تلخیص شده است.
۷۴- «هذه هی الوهابیة» تالیف: شیخ محمد جواد مغنیه (متوفی ۱۴۰۰ه) در این کتاب وهابیگری آنطور که در کتابهای آنهاست، مورد بحث قرار گرفته است و تناقض و اختلال سخنان و افکار آنان را خاطرنشان ساخته است و این کتاب توسط: سید ابراهیم سید علوی به نام «این است آیین وهابیت» به فارسی ترجمه شده و به وسیله انتشارات غدیر تهران چاپ شده.
۷۵- «الدعوةالاسلامیة» تالیف: محمد خنیزی نجفی، این کتاب در رد کتاب «الصراع بین الوثنیة والاسلام» به تالیف: عبدالله قصیقی نویسنده وهابی مصری است که وی آن را در رد «کشف الارتیاب» نوشته است و تاکنون چند مجلد آن چاپ شده است.
۷۶- «التبرک» تالیف: شیخ علی احمدی میانجی، چاپ مؤسسه البعثة، تهران. این کتاب محور و موضوع اصلی خود را پیرامون تبرک جستن صحابه و تابعین به آثار پیامبر صلی الله علیه وآله و صالحان اختصاص داده است و در این نوشته ثابتشده است که تبرک جستن به آثار رسول خدا صلی الله علیه وآله به خلاف ادعای وهابیان نه تنها شرک نیست، بلکه نشانه ایمان و یقین نیز هست.
۷۷- «المواسم والمراسم» تالیف: سید جعفر مرتضی عاملی که در تهران چاپ شده و درباره مشروعیت اقامه مراسم جشن در اعیاد و سوگواری و حزن در ماتم.
۷۸- «صفحة عن آل سعودالوهابیین و آراء علماء السنة فی الوهابیة» به قلم: سید مرتضی رضوی.
۷۹- «وهابیان» نوشته علی اصغر فقیهی، از انتشارات صبا، تهران. بررسی و تحقیقگونهای درباره عقاید و تاریخ فرقه وهابیت است که تاکنون سه مرتبه چاپ شده است.
۸۰- «آیین وهابیت «تالیف: شیخ جعفر سبحانی، این کتاب مکرر چاپ شده است.
مؤلف کتاب غیر از «آیین وهابیت» کتابهای دیگری نیز در رد وهابیت نوشته که از جمله «معالوهابیین فی خططهم و عقایدهم»، «الوهابیة فی المیزان» و «اخیرالردود لآخرها» در رد وهابیت نوشته است.
غیر از اینها، کتابها و رسالههای دیگری نیز توسط علمای شیعه و سنی در رد وهابیت نوشته شده است که ذکر این تعداد در اینجا کافی است. ولی ناگفته پیداست وهابیان متعصب غالبا حاضر نیستند حتی یک صفحه از این کتابها را مطالعه کنند، اعم از آنچه از سوی علمای اهل سنت نوشته شده باشد یا علمای شیعه. آنها نه تنها این کتابها را کتب ضلال میپندارند، بلکه مطالعه بسیاری از آثار اسلامی، حتی کتب فقهی که از سوی علمای اهل سنت نوشته شده، راموجب کفر میشمارند زیرا آنها همه مردم را جز خودشان کافر و مشرک خیال میکنند و طبعا آثار آنها را آثار ضلال و گمراهی میپندارند.
پی نوشت ها:
۱) تطهیر الاعتقاد، به نقل کشف الارتیاب، ص ۱۵.
۲) بنا به نقل کشف الارتیاب، ص ۱۵، ۱۶ و ترجمه فارسی، ص ۹ و ۱۰.
۳) سوره نساء: آیه ۱۱۵.
۴) الصواعق الالهیة، ص ۴.
۵) همان کتاب، ص ۷.
۶) همان کتاب، ص ۳۸.
۷) منظور حدیثی است در صحیح مسلم از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله روایتشده است که: «ان الله زوی لی الارض فرایت مشارقها و مغاربها و ان امتی لیبلغ ملکها ما زوی لی منها...»
۸) الصواعق از ص ۵۵ تا ۶۳.
۹) الاسلام فی القرن العشرین: ص ۷- ۱۳۶.
۱۰) الفتوحات الاسلامیة ج۲، ص ۲۶۰.
۱۱) التوسل بالنبی، از صفحه ۲۴۹ تا ۲۵۴.
۱۲) الاصول الاربعة، ص ۶.
۱۳) ایضاح المکنون، ج۲، ص ۱۹۰.
۱۴) الذریعة: ج۲۳، ص ۱۸۶- آقای فقیهی اشتباها نسبت این کتاب را به شیخ محمد حسین کاشفالغطاء داده (وهابیان، ص ۱۹۵).
۱۵) مدرک قبل.
داود الهامی
مکتب اسلام-سال ۱۳۷۸-ش۴ و مکتب اسلام-سال ۱۳۷۸-ش۵
سایت فطرت