وهابیت تکفیری؛ پیدایش، اهداف و ایده ها (قسمت اول)
اشاره
مسلمانان جهان و ملتهای غیر اسلامی این روزها شاهد اوج گیری حملات ددمنشانه دشمنان جنایتکار وهابیت تکفیری که از سوی استکبار جهانی به رهبری آمریکا، صهیونیزم و کشورهای اروپایی حمایت میشوند، برعلیه مسلمانان و شیعیان مظلوم به ویژه شیعیان پاکستان هستند. در این جنایات مردم بی دفاع در کوچه و بازار و محل کار هدف قرار میگیرند و به خاک و خون کشیده میشوند!؟. دشمنان اسلام که در کشته شدن یک شهروند عادی در بعضی کشورها فریاد اعتراض گونه و حقوق بشری آن ها به آسمان ها میرسد و گوش ها را کَر میکند! در برابر این حوادث نه تنها هیچ عکس العملی از خود نشان نمیدهند، بلکه با کمال بی شرمی و جسارت از عاملان این جنایت ها هم دفاع میکنند!؟.
با توجه به این حوادث، جهت روشن تر شدن عوامل این رخدادها و افشای چهره ننگین و رسوای فرقه ی وهابیت تکفیری که از سوی استکبار و دولتهای دست نشانده آن ها در منطقه مانند عربستان سعودی، قطر و... حمایت تسلیحاتی و مالی و سیاسی میشوند، مقاله ی زیر که به بررسی چگونگی پیدایش وهابیت از سوی محمدبن عبدالوهاب، ایده ها و افکار آن پرداخته شده، تقدیم خوانندگان عزیز میشود.
قبل از ورود به تحقیق، نکاتی را یادآور میشوم:
۱- فرقه وهابیان که توسط محمدبن عبدالوهاب تَمیمی نَجدی(۱۱۱۵ـ ۱۲۰۶ هـ.ق) در قرن دوازدهم هجری در جزیرة العرب متولد شد، فرقه ای گمراه، انحرافی و به دور از تعالیم والای اسلامی بود که تاکنون غیر از تفرقه افکنی، تباهی و تخریب و جنایت در جهان اسلام و کشورهای اسلامی نتیجه ای نداشته است!.
۲- ادعای توحید خالص و نفی هرگونه شرک و خرافه پرستی و مبارزه با افکار و اعتقادات کفرآمیز!، همراه با قشری گری، یک سو نگری، مغالطه گری و تخریب آثار اسلامی، در عمل، سر از سازش کاری با کفار و استعمارگران جهان خواری مانند انگلستان و آمریکا در آورده است!؟.
۳- از طرفی استعمارگران به خصوص استعمارِ انگلیس، اگر نگوییم در ایجاد و تأسیس این فرقه تلاش زیادی کرده؛ روشن است که بهرههای فراوانی از این فرقه و فرقههای مشابه مانند قادیانه در هند، بهاییت در ایران و... به چنگ آورده است. این فرقه هم اکنون مهم ترین و بزرگ ترین آلتِ دست کشورهای استعمارگر آمریکا، انگلیس و بزرگ ترین مانع اتحاد مسلمان میباشد؟.
۴- وهابیان، سرزمین وحی و پیامبران الهی را، پایگاه و مرکز رفت و آمد کفار و مشرکان و تجمع نیروها و ابزار و آلات جنگی دشمنان قسم خورده اسلام و مسلمین کرده اند!.
۵- از سوی دیگر، سردم داران این فرقه ضاله، با انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت امام خمینی(ره) که بزرگ ترین حماسه اسلامی در قرن چهاردهم هجری/ بیستم میلادی بود، به مخالفت برمی خیزند و از هرگونه مبارزه و تحریک و آشوب در باره مردم مسلمان ایران و رهبران مذهبی کوتاه نمیکنند!. آمار و ارقام منتشره، نشان میدهد در عربستان سعودی(مرکز وهابیان) در طول سال و هر روز و شب، صدها و هزاران مقاله، سخنرانی، اجلاس، کتاب و... از سوی موسسات و مراکز فرهنگی آن کشور به ویژه، رسانههای خبری وابسته به جریان سلفی- وهابی(سایت ها و ماهواره ها) در مخالفت و مبارزه با اصول و مبانی اصیل شیعه اِثنا عشری[اسلام ناب محمّدی"صلّی الله علیه وآله"] چاپ، نشر، ایراد و برگزار میشود!.
۶- با توجه به این مسایل، علی رغم کتب و مقالات بسیاری که از طرف اندیش مندان و شخصیتهای علمی و دینی ایران اسلامی و بعضی کشورهای مسلمان در باره تاریخ، عقاید و عمل کرد فرقه وهابیان منتشر شده است، در این تحقیق تلاش شده با توجه به ضرورت آگاهی بخشیدن به نسل جوان و در دفاع از اعتقادات بر حق شیعه اثنی عشری و عموم علاقه مندان مباحث تـاریخی و شیفته گان انقلاب شکوه مند اسلامی ایران، و توضیح و تبیین فرمایش تاریخی امام خمینی(رحمه الله) در مورد مذهبِ سراپا بی اساس و خرافاتی وهّابیت، گامی هر چند کوچک برداشته و دَین خود را اداء نموده باشم. ان شاء الله.
۱) محمد بن عبدالوهاب کیست؟
فرقه ی وهابیت در نیمه دوم قرن هجدهم میلادی ـ دوازدهم هجری در منطقه نَجد(۱) جزیرة العرب(عربستان فعلی) ظهور پیدا کرد. مؤسس(بنیانگذار) این فرقه، شیخ محمدبن عبدالوهاب بن سلیمان میباشد که در سال ۱۱۱۵ هـ.ق(۲) در شهر عُیَیْنِه به دنیا آمد. میگویند، او از کودکی به مطالعه کتب تفسیر و حدیث و عقاید(مِلَل و نِحَل) علاقه داشت. فقه حنبلی را نزد پدر خود که از علمای حنبلی و قاضی شهر بود، آموخت. مسافرتهای مختلفی به حُرَیْملاء(یکی از شهرهای نجد)، مکّه(سفر حج) مدینه، بصره، أحساء به قصد فراگیری علم و دانش و آشنا شدن با اعتقادات و سلوک مردم انجام داد. این مسافرت ها در حدود سالهای ۱۱۳۹ هـجری قمری به بعد بود. در این ایام محمدبن عبدالوهاب با اظهار بعضی افکار و اعتقادات در مذمّت و بدگویی رفتار عبادی مردم مسلمان در هنگام طواف، زیارت قبور و توسل و شفاعت خواستن و... باعث ناراحتی و خشم پدرش(عبدالوهاب بن سلیمان(۳)، برادرش(سلیمان بن عبدالوهاب)(۴) و علمای اهل تسنن مکه و مدینه و شهرهای دیگر شد. او با پیشوایان دینی به مخالفت برخاست و به تکفیر مؤمنان به ویژه شیعیان پرداخت. او اعلام کرد، زیارت قبر پیامبر اعظم"صلی الله علیه وآله"و توسل به آن حضرت و سایر انبیاء و اولیاء و صالحان و زیارت قبور آن ها شرک است!؟
پدر و برادرش با آراء و انحراف فکری محمدبن عبدالوهاب به مبارزه بر خواستند(۵). پدرش از او خواست این گونه سخنان اختلاف انگیز را به زبان نراند. برادرش دو کتاب، بر ردّ افکار و آراء او به نام"الصواعق الإلهیة فی الرّد علی الوهابیة"و"فَصل الخطاب فی الرّد علی محمدبن عبدالوهاب"نگاشت. دامنه اختلاف فکری بین محمدبن عبدالوهاب، پدر و برادرش در مورد زندگی مردم و اعمال مذهبی مانند مناسک حج، زیارت قبور، توسل و شفاعت از بزرگان و... در بین مردم نیز طرح گردید. مردم از این گونه حرفهای خشک و ساده ناراحت بودند و در نزد علماء و بزرگان از جمله"عبدالوهاب"پدر محمد شکایت میکردند و او فرزندش را نهی میکرد ولی فایده ای نداشت!. بالأخره پدر او در سال ۱۱۵۳ هـ. چشم از جهان فرو بست.(۶)
پس از درگذشت پدرش، شیخ محمدبن عبدالوهاب قدرت و جرأت زیادی در اظهار و ابراز سخنانش پیدا کرد و تعدادی پیرو و اصحاب به دنبال سخنان اختلاف برانگیز او حرکت کردند و تعدادی نیز در مخالفت با او و عقایدش قصد نابودی و قتل او را داشتند، تا اینکه او در حدود سال ۱۱۴۵ هجری به صورت رسمی و علنی دعوت خود را آشکار و فرقه جدید «وهابی یا وهابیون یا وهابیت» را از عُیَیْنِه(زادگاهش) اعلام نمود.(۷)
لازم به ذکر است که منطقه نَجد و بعضی از مناطق دیگر حجاز، محل زایش و رشد و نمو مدّعیان نبوت و پیامبری بوده و میگویند؛ محمدبن عبدالوهاب به مطالعه سرگذشت آن ها شدیداً علاقه داشت، که به چند نمونه از آن ها اشاره میشود:
۱ـ مُسَیلمه وایلی معروف به مسیلمه کذّاب، در نزدیکی عُیَیْنِه متولد شد و پس از ظهور اسلام و تسخیر جزیرة العرب توسط مسلمانان، او به محضر پیامبر"صلّی الله علیه وآله"رفت ولی تسلیم نشد و در نامه ای به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) ادعای پیامبری کرد:
«از مُسیلمه، پیامبر خدا به محمد رسول خدا، سلام بر تو و بعد، من در أمر[نبوت] با تو شریکم، نصف زمین از آنِ من و نصف دیگرش از آنِ قریش، اگر چه قریش مردمی متجاوزند».
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در جواب او نوشت: «بسم اللّه الرحمن الرحیم... از محمد[ص] رسول خدا به مُسیلمة کذّاب، سلام بر کسی که پیرو هدایت باشد، اما بعد، زمین از آنِ خداوند است و آن را به هر کسی از بندگان خویش که بخواهد به ارث میگذارد و عاقبت از آن پرهیزگاران است...».(۸)در زمان ابوبکر، سپاهیان اسلام به دیار بنی حنیفه(محل سکونت مُسیلمه) حمله بردند و او در سال ۱۲ هجری کشته شد.
۲ـ سَجاح بِنْتِ حارِث تمیمی که شاعره بود، پس از رحلت پیامبر"صلّی الله علیه وآله"، ادعای نبوت کرد. جمعی از قبیله اش با او همراه شدند و با مُسیلمه کذّاب ازدواج کرد، ولی پس از مرگ او به بصره کوچید و در زمان خلافت معاویه مرد.(۹)
۳ـ اَسْعد ذُو الْحَنار، اولین مرتد در تاریخ اسلام میباشد که ادّعای پیامبری کرد، رسـول خدا"صلّی الله علیه وآله"دستور کشتن او را صادر و بالأخره در سال ۱۱ هجری کشته شد.(۱۰)
۴ـ طُلیحة بْن خُویلد(کذّاب) که از شجاعان عرب محسوب میشد، در سال نهم هجری با تعداد زیادی نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و مسلمان شد، ولی پس از بازگشت، مُرتَد گردید و ادعای پیامبری نمود و طرف داران زیادی جمع کرد و به مدینه حمله نمود، ولی مسلمانان آن ها را عقب راندند و طیلحه به سرزمین نجد فرار نمود و بالأخره در نهاوند کشته شد.(۱۱)
محمدبن عبدالوهاب پس از مخالفت مردمِ شهر حُریملاء، به عُییَنه کوچید. حاکم شهر که «عثمان بن حَمَد ] مَعْمَر[» بود، او را تحریک نمود تا به قصد حاکمیت و سلطنت منطقه با او متحد شود و همین طور نیز شد. در اولین گام قبر «شهید زید بن الخطّاب»(۱۲) برادر خلیفه دوم را خراب نمودند. با رسیدن خبر به حاکم أحساء و قَطیف، «سلیمان بن محمدبن عزیز»، نامه ای به حکم ران شهر عُیَینه نوشت و خواستار قتل محمدبن عبدالوهاب شد ولی عثمان نتوانست این کار را بکند، فقط تصمیم گرفت او را از شهر اخراج کند. لذا محمدبن عبدالوهاب در سال ۱۱۶۰ هجری به شهر«درعیّه» سرزمین«مُسلیمه کذّاب» رفت و با محمدبن سعود وارد گفت و گو و معامله سیاسی شد!. اتحاد(بیعت) آن دو، باعث رشد و گسترش آیین وهابیت گردید که چگونگی آن در بحثهای آینده ذکر میشود.
محمدبن عبدالوهاب از حدود سال ۱۱۴۳ هـ.ق با جدیت و تلاش زیاد مردم شهر و نواحی را به توحید خالص! فرا خواند و اعلام نمود که اسلام واقعی و خالص(یعنی اسلام پیامبر"صلّی الله علیه وآله"، و صحابه) را به آن ها میگوید و مدعی شد، «این سیره و روش سلف میباشد».(۱۳)
۲) اساتید
محمد بن عبدالوهاب در نَجد(عُیَیْنه) حدود سالهای ۱۱۲۰ تا ۱۱۳۹ هـ.ق نزد پدرش عبدالوهاب دروس مختلف تاریخ، حدیث و فقه را طبق مذهب احمدبن حنبل فرا گرفت و میگویند در سال ۱۱۳۵ تا ۱۱۴۹ هـ.ق در سفر حج در مکه و مدینه نیز نزد بعضی از علماء آن جا مانند شیخ عبدالله بن ابراهیم(م ۱۱۴۰ هـ.ق)، ابراهیم بن عبدالله(م ۱۱۸۹ هـ. ق) و.... درس خوانده است. چنان چه در بعضی از نوشتههای او ذکر شده است. در شهر بصره نیز نزد «شیخ محمّد المجموعی» مسایلی را فرا گرفته است.(۱۴)
۳) سفرها
در باره مسافرتهای محمدبن عبدالوهاب در بین نویسندگان تاریخ وهابیت، اختلافاتی مشاهده میشود، مانند اینکه آیا او غیر از مکّه و مدینه و بصره(حجاز و عراق) به مناطق و شهرهای دیگر نیز مهـاجرت کرده است یا خیر؟. چنانچه در باره مسافرت محمدبن عبدالوهاب به خارج از جزیرة العرب، نیز نظرهای متفاوتی دیده میشود.
الف: موافقان
محمدتقی سپهر(ره) میگوید: «محمدبن عبدالوهاب از عراق به ایران آمد و در اصفهان در نزد علمای آن شهر به تحصیل پرداخت... او بسیار چیز را بدعت دانست. از جمله بنای قُباب عالیه بر قبور ائمه و انبیاء"علیهم السلام"و تهذیب بُقاع به زَر[طلا] و سیم[نقره]، موقوف داشتن اشیاء نفیسه در مضاجع متبرّکه و طواف مراقِد ایشان و تقبیل عَتَبه را شرک دانست و مرتکبین این اعمال را با بت پرستان، برابر...». (۱۵)
احمد امین مصری مینویسد: «شیخ محمد[بن عبدالوهاب] در بسیاری از بلاد اسلامی گردش کرد، حدود چهار سال در بصره ماند، پنج سال در بغداد، یک سال در کردستان، دو سال در همدان، سپس به اصفهان کوچ کرد و در آن جا فلسفه اشراق و تصوّف را فرا گرفت. وی از اصفهان به قم رفت و از آن جا به شهر خود بازگشت و مدت هشت ماه از مردم دوری گزید، آن گاه دعوت جدید خود را بر مردم عرضه کرد».(۱۶)
مستر هِمفری(۱۷)[Mr.Humphrey] میگوید: «در بصره... با جوانی آشنا شدم. وی به سه زبان ترکی، فارسی و عربی آشنا بود و صحبت میکرد و جامه طلبه علوم دینی را در برداشت، نامش محمدبن عبدالوهاب بود، او جوانی بسیار بلند پرواز و تندخو بود و از حکومت عثمانی انتقاد میکرد... محمدبن عبدالوهاب به اصفهان سفر کرده است».(۱۸)
در دانش نامه ایران و اسلام آمده است: «محمدبن عبدالوهاب به بسیاری از سرزمینهای اسلامی مانند بصره، بغداد، کردستان، همدان، دمشق و قاهره سفر کرده است».(۱۹)
نویسنده دیگری به نام مرجلیوث[Margoliouth] میگوید: «محمدبن عبدالوهاب در سال تاج گذاری نادرشاه(۱۱۴۸ هـ ـ ۱۷۳۶ م.) به اصفهان رفت و به مدت چهار سال در آن شهر فلسفه مشاء، فلسفه اشراق و تصوف آموخت. به گاه درنگ در ایران به قم نیز رفت و پس از سفرش بدان شهر بود که اعلام حمایت از مذهب حنبلی کرد».(۲۰)
عبداللطیف شوشتری مینویسد: «... بعد از آنکه در وطن، پاره ای از علوم عربی و قدری از فقه حنفی]صحیح، حنبلی[ خوانده، مسافرت به اصفهان و در آن یونان کده، از فضلای نام دار و حکمای عالی قدر، استفاده حِکَمیّات نموده بر مسائل حِکَمی، که مَدْحض[لغزشگاه] أقدام عوام کالاًَنعامند، فی الجملة بصیرتی به هم رساند و عَود به وطن و در سَنه ۱۱۷۱ هـ. یا یک، دو سال پس و پیش که ضبط آن درست معلوم نیست،(صحیح ۱۱۵۳ هـ.) مدعی این ملت[ مذهب] گردید».(۲۱)
ابوطالب اصفهانی(معاصر محمدبن عبدالوهاب) نیز میگوید، محمدبن عبدالوهاب به اصفهان و بیشتر شهرهای عراق و ایران حتی به «غَزنین» [از شهرهای افغانستان] سفر کرد.(۲۲)
مدرسی طباطبایی مینویسد: «شیخ[محمدبن عبد الوهاب]از موطن خود به بصره و از آن جا به بغداد و سپس به کردستان عراق رفته و از کردستان به همدان آمده و دو سال در آن جا اقامت گزیده است. آن گاه به اصفهان مهاجرت نموده و هفت سال در آن شهر و مدرسه عباسیه از بناهای شاه عباس صفوی اقامت کرده و در این مدت شرح تجرید قوشجی و شرح مواقف میر سید شریف و حکمة العین را نزد میرزا جان اصفهانی... خوانده، سپس از اصفهان به ری و از آن جا به قم آمده و با دوست همراه خود که علی(قزّاز) نام داشت، یک ماه در این شهر ماند. او سپس به بلاد عثمانی و شام و مصر رفت و از مصر به جزیرۀ العرب بازگشت».(۲۳)
ب ـ مخالفان
در برابر این نقل قول ها که مدعی هستند، محمدبن عبدالوهاب به خارج از جزیرة العرب، از جمله ایران مسافرت کرده و بسیاری از دانستیهای خود را از شخصیت ها و مراکز مختلف فکری و دینی خارج جزیرة العرب فرا گرفته است، مورخّان وهّابی مذهب، به طور کلی منکر مسافرتهای او به ایران و جاهای دیگر هستند.
برای نمونه یکی از آن ها مینویسد: «امّا ما تجاوز الحدّ من أنه سافر الی الشام کما ذکره خیرالدین الزرکلی فی «الأعلام» و الی فارس و ایران و قم و اصفهان کما یذکره بعض المستشرقین و نحوهم فی مؤلفاتهم المعروفة بالأخطاء و مجانبة الحقیقة کمرجلیوث فی دایرة المعارف الاسلامیة و بِرایجس و هیوجز و زُویمر و بالغریف و کتاب لُمعَ الشهاب فی سیرة محمدبن عبدالوهاب و من تأثر به فهو امرٌ غیر مقبول لانّ حفید الشیخ ابن حسن و ابنه عبداللطیف و ابن بِشر نصّوا علی َانّ الشیخ محمدبن عبدالوهاب لم یتمّکن من السفر الی الشام کما قدمنا. و اما ما زُعم ان الشیخ رحل الی فارس و ایران و قم و اصفهان فاِنّ عبدالحلیم الجُندی یذکر فی کتابه الإمام محمدبن عبدالوهاب او انتصار المنهج السلفی انه ناقش فی هذه الواقعة الشیخ عبدالعزیزبن باز فی الریاض فانکر ما أورده المؤلّفون من رحلة الشیخ الی کردستان و ایران و قرّر انه تلقی هذا عن أشیاخه و منهم حفدة الشیخ و بخاصّة شیخه محمدبن ابراهیم...». (۲۴)
ترجمه: «آن چه که فراوان نقل شده که شیخ به شام، ایران(فارس)، قم و اصفهان مسافرت کرده مانند گفته زرکلی در أعلام و بعضی از مستشرقان و مانند آن ها در تألیفات معروف خودشان که با خطاها و دور بودن از حقیقت همراه است مانند نظر «مِرجلیوث در دایرة المعارف الاسلامیة» و «بِرایجس» و «هیوجز» و «زویمر» و «بالغریف» و کتاب لُمَع الشهاب فی سیرة محمدبن عبدالوهاب و دیگران، همه قابل قبول نیست، برای این که نوه شیخ عبدالوهاب «ابن حسن» و پسر او «عبداللطیف» و «ابن بشر» تصریح کرده اند، بر اینکه شیخ محمدبن عبدالوهاب به شام مسافرت نکرد، چنانچه سابقاً ذکر شد. و آن چه را که خیال شده که شیخ محمدبن عبدالوهاب به فارس، ایران[قم و اصفهان] مسافرت کرده، چنانچه عبدالحلیم الجندی در کتاب الإمام محمدبن عبدالوهاب أو انتصار المنهج السلفی ذکر کرده است، در حقیقت شیخ عبدالعزیزبن باز در ریاض مخالفت نمود و گفت: شیخ به کردستان و ایران مسافرت نکرده است و اظهار داشت این عقیده و نظر را از اساتید و نوههای شیخ و به ویژه استادش «محمدبن ابراهیم» به دست آورده است.»
مهم ترین سند در مورد مسافرت محمدبن عبدالوهاب از دیدگاه مورخان وهابی کتاب اللُمعُ الشهاب فی سیرة محمدبن عبدالوهاب میباشد که دیگران نیز مطالب خود را از این کتاب أخذ کرده اند، مانند احمد اَمین مصری، (۲۵) شیخ خَزعل(۲۶) و منیر العِجلانی(۲۷) که در این کتاب، مسافرت محمّدبن عبدالوهاب به ایران و جاهای دیگر تصریح شده است.(۲۸)
منابع و ارجاعات:
۱ـ نجد، یکی از مناطق چهارگانه جزیرة العرب دارای بیشترین خاک از نظر وسعت، از جنوب به رُبع الخالی، از غرب به حجاز، از شرق به اَحساء و از شمال به کویت، عراق و اردن محدود میشود. در احادیث اهل سنت وارد شده، که پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «خدایا یَمن را بر ما مبارک گردان، خدایا شام را بر ما مبارک فرما». پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) این سخن را دو بار تکرار فرمودند، اصحاب گفتند: «و نجد را نیز مبارک گردان» پیامبر فرمودند: «لغزش ها و فتنه ها از آن سرزمین برمی خیزد و از همان جاست که شاخ شیطان نمایان میشود [سمت مشرق که خورشید سَر میزند]». شبیه این روایت، روایتهای دیگری هم وجود دارد، که اهل تحقیق آن ها را با ظهور فتنه وهابیان در قرن دوازدهم تطبیق داده اند. در حدیث دیگری از قول پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در باره قبیله ذِی الخُویَصْرة تمیمی نقل شده که فرمود: «از پیروان و هم فکران این مرد، کسانی به وجود میآیند که قرآن میخوانند، لکن آیههای قرآن از حنجره آنان فراتر نمیرود و در دلشان نمینشیند، آنان همچون تیری که به هدف بخورد و از آن رد شود، از دین فاصله میگیرند، مسلمانان را میکُشند و بت پرستان را آزاد میگذارند هرگاه من آنان را درک کنم، همه شان را میکشم» و محمدبن عبدالوهاب از همین قبیله تمیم بود، پس حدیث بر او و پیروانش تطبیق میکند. [الأمین العاملی؛ کشف الإرتیاب عن[ فی] أتباع محمدبن عبدالوهاب: ۱۰۰].
۲- ـ دحلان، احمد بن زینی؛ الدرر السنیّة فی الرد علی الوهابیة: ۴۲؛ الآلوسی، محمود شکری؛ تاریخ نجد: ۱۱۱؛ الزرکلی، خیرالدین؛ الأعلام ۶: ۲۵۷؛ ابن غنام؛ روضة الأفکار و الافهام لمُرتاد حال الإمام و تعداد غزوات الإسلام ۱: ۲۵؛ ابن بِشر، عثمان؛ عنوان المجد فی تاریخ نجد ۱: ۱۳۸ به نقل از عقیدة الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیة: ۷۶.
۳ـ او در شهر عُیینه متولد شد. فقه حنبلی را فرا گرفت و مدت ها سمت قاضی شهر عُیینه و حُریمَلاء(حُریمله) را داشت و در سال ۱۱۵۳ هـ.ق وفات یافت.
۴ـ او پس از کسب علوم مختلف فقه و حدیث، بعد از شنیدن سخنان انحرافی برادرش به مخالفت با افکار او برخاست و در سال ۱۲۰۸ هـ. وفات یافت.
۵ـ دحلان، احمدبن زینی؛ الفتوحات الإسلامیة ۲: ۳۵۷؛ العقّاد، عباس محمود؛ الإسلام فی القرن العشرین: ۱۲۶.
۶ـ الآلوسی، محمود شکری؛ تاریخ نجد: ۱۱۱؛ العُثیمین، عبدالله؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب حیاته و فکره۴۶.
۷ـ أمین، احمد؛ زعماء الإصلاح فی العصر الحدیث: ۱۰. میگویند، محمّد بن عبدالوهّاب طرف دارانش دعوت خودش را با نام «اهل توحید»، «سلفّیه»، «موحّدین» شروع کردند و نامهای ذکر شده را مخالفین او از اهل سنت، شیعیان و اروپایی ها) به کار برده و میبرند. در مورد پیدایش نام وهابیت، وهابیة و مانند آن در منابع و کتابهای گوناگونی که در مورد این مذهب و جنبش او نگاشته شده اند به دلیل مهم و قابل اعتنایی برخورد نشد، فقط میتوان اظهار کرد که در مرور زمان پس از رشد و گسترش اعتقادات محمدبن عبدالوهاب به ویژه پس از اتحاد با محمدبن سعود(حاکم نجد) و تلاش در جهت حاکمیت بخشیدن به آن ها و مبارزه با مخالفین و اشغال مکّه و مدینه و... این نام از طرف مخالفین بر آن ها نهاده شده است. فرید وجدی مینویسد: علت اینکه این فرقه را به نام خود شیخ محمّد نسبت نداده یعنی «محمدیة» نگفته اند این است که مبادا پیروان این فرقه و مذهب نوعی شرکت با نام پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) پیدا کنند و از این نسبت سوء استفاده نمایند!؟. بعضی از مخالفین وهابیان به آن ها لقب «مُدَیّنون»، «دین سازان» داده اند. [دایرة المعارف القرن العشرین ۱۰: ۸۷۱؛ آیین وهابیت: ۲۵، شناخت عربستان: ۱۱۸].
۸ـ ابن هشام؛ السیرة النبویة ۳: ۷۴.
۹ـ کحالة، عمر؛ أعلام النساء ۲: ۱۷۷.
۱۰ـ ابن الأثیر، عزالدین؛ الکامل فی التاریخ ۲: ۳۳۶؛ الزرکلی، خیرالدین؛ الأعلام؛ ۵: ۲۳۴.
۱۱ـ الدینوری، ابوحنیفه؛ الأخبار الطِوال: ۱۱۹[ به منظور مطالعه بیشتر سرگذشت پیامبران دروغین به کتابهای: ۱) «تاریخ سیاسی اسلام» تألیف دکتر حسن ابراهیم حسن و ۲) «ترفند پیغمبرسازان و دساتیر آسمانی» تألیف علی اصغر مصطفوی مراجعه شود].
۱۲ـ زید در زمان خلافت ابوبکر، در جنگ یمامه(درگیری مسلمانان با مسیلمه کذّاب) کشته شد.
۱۳ـ سَلَف در لغت به معنای «پیشین» در مقابل خَلْف بمعنی بعد و جانشین میباشد و در اصطلاح به کسانی اطلاق میشود که در عمل به احکام اسلامی و درک مفاهیم قرآن صلاحیت پیروی دارند و آن ها را به «سلف صالح» میخوانند و به نهضت بازگشت به قرآن و صدر اسلام، «نهضت سلفیه» میگویند. [نهضت بیداری گری در جهان اسلام...: ۲۶۸].
۱۴ـ ابن بشر، عثمان؛ عنوان المجد فی تاریخ نجد ۱:۷ به نقل از عقیدة الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیه: ۱۰۵.
۱۵- سپهر، محمدتقی؛ ناسخ التواریخ، جلد قاجاریه (۱): ۱۱۸؛ فقیهی، علی اصغر؛ وهابیان...: ۷۶.
۱۶ـ امین، احمد؛ زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث: ۱۰، به نقل از وهابیان...؛۱۲۰.
۱۷ـ مستر هِمفری! در کتابی که تحت عنوان خاطرات و یادداشتهای او به شکلهای گوناگون توسط مترجمان مختلف، ابتدا به آلمانی، فرانسوی، عربی و سپس به فارسی ترجمه شده، مدعی است در حدود سالهای ۱۱۲۲ هـ / ۱۱۷۰ م که حدود بیست سال! سن داشته است از سوی وزارت مستعمرات بریتانیا مأمور جاسوسی در کشورهای اسلامی مانند:عراق، ترکیه، ایران، عربستان و... میشود و به شهرهای استانبول، بغداد، بصره، اصفهان، تهران، و مسافرت میکند. در خلال مأموریت خود در بصره در سال ۱۱۲۶ هـ / ۱۷۱۴ م. با محمدبن عبدالوهاب آشنا میشود. وی را دانا به زبانهای عربی و ترکی و بسیار بلند پرواز و دارای قوه اجتهاد(!) و بی نیاز از تقلید در فهم قرآن مییابد. ایران و جهان اسلام، پژوهشهایی تاریخی پیرامون چهره ها، اندیشه ها و جنبش ها؛ عبدالهادی حایری، مشهد: مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، ۱۳۶۸.[ توضیح بیشتر در باره خاطرات او در فصل سوم خواهد آمد].
۱۸- دستهای ناپیدا(خاطرات مستر هِمفر؛ جاسوس انگلیس در کشورهای اسلامی)، ترجمه احسان قرنی:۳۲.
۱۹ـ احسان یار شاطر و[دیگران]؛ دانش نامه ایران و اسلام شماره ۵: ۶۹۴۶، تهران، ۱۳۵۶، ترجمه از مقاله:
{۶۷۹-۶۷۷ vol.m pp. H.laoust"Lbn Abdal – Wahaaab". F. }
۲۰- D.S.Margoliouth."Wahaaablyn:SEF.PP ۶۱۸.
۲۱ـ شوشتری، عبداللطیف؛ تُحفة العالم و ذِیل التحفة(سفرنامه و خاطرات) ۴۷۷؛ دنبلی، عبدالرزاق؛ مآثر سلطانیّة: ۸۲.
۲۲ـ اصفهانی، میرزا ابوطالب؛ مسیر طالبی: ۴۰۹.
۲۳ـ.فقیهی، علی اصغر؛ وهابیان...:۱۲۰ (به نقل از مجله بررسیهای تاریخی شماره ۴، سال ۱۱).
۲۴ـ صالح بن عبداللّه، عقیدة الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیة: ۱۰۸ و ۱۰۹ به نقل از محمدبن عبدالوهاب او انتصار المنهج السلفی: ۹۲ هامش ۱؛ رویشد، عبدالله؛ الإمام الشیخ محمدبن عبدالوهاب فی التاریخ ۱:۳۸ به نقل از مقدمه کتاب «المسائل الجاهلیة...» ۱:۲۵.
۲۵ـ أمین، احمد؛ زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث: ۱۰.
۲۶ـ خزعل، حسین؛ تاریخ الجزیرة العربیة فی عصر الشیخ محمدبن عبدالوهاب ۱:۵۶.
۲۷ـ العِجلانی، منیر؛ تاریخ البلاد العربیة السعودیه: ۱۹۵.
۲۸ـ صالح بن عبدالله؛ عقیدة الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیة: ۱۰۹.
ابنا