آیتالله شیخ محمدحسین غروی (کمپانی)، فقیه، شاعر آیینی و سرشناس دهههای ۲۰ و ۳۰ شمسی، ترکیببندی در رثای خاتم انبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد که در دیوان او به سال ۱۳۳۸ منتشر شده است.
بند اول
ای خاک ره تو خطه خاک
پاکی ز تو دیده عالم پاک
آشفته موی تست، انجم
سرگشته کوی تست افلاک
ای بر سرت افسر «لعمرک»
وی زیب برت قبای لولاک
تاج سرت افسر لعمرک
تشریف برت قبای لولاک
زیب سرت افسر لعمرک
دیبای برت قبای لولاک
ای رهبر و رهنمای گمراه
وی هادی وادی خطرناک
عالم ز معارف تو واله
تو نغمه سرای «ما عرفناک»
یا أعظم صورة تجلّی
فیها الله، ما أدقّ معناک!
دامان جلالت ای شهنشاه
هرگز نفتد بدست ادراک
این بنده و مدح چون تو شاهی؟
حاشاک از این مدیحه حاشاک
فرموده به شأنت ایزد پاک
لولاک لما خلقت الافلاک
بند دوم
ای مظهر اسم اعظم حق
مجلای اتمّ و نور مطلق
ای نور تو صادر نخستین
وی مصدر هر چه هست مشتق
ای عقل عقول و روح ارواح
وی اصل اصول هر محقّق
ای شمس شموس و نور انوار
وی اعظم نیّرات و اشراق
ای فاتحه کتاب هستی
هستی ز تو یافته است رونق
در سیر تو ای نبی ختمی
ذوالغایه بغایه گشت ملحق
ای آیهای از محامد تست
قرآن مقدّس مصدّق
وصف تو به دشعر در نگجند
دریا نرود میان زورق
فرموده به شأنت ایزد پاک
لولاک لما خلقت الافلاک
بند سوم
ای اصل قدیم و عقل اقدم
وی حادث با قدیم توأم
در رتبه تویی حجاب اقرب
بودی تو نبی و در گل آدم
طغرای صحیفه وجودی
هر چند تویی کتاب محکم
با عزم تو چیست ای خداوند
قدر قدر و قضای مبرم؟
ملک و ملکوت در کف تست
چون خاتمی ای نبی خاتم
از لطف تو شمّهایست فردوس
وز قهر تو شعلهای جهنم
قد ملک است در برت راست
پشت فلکست در درت خم
قهم خرد و زبان گویا
در وصف تو عاجزند و ابکم
فرموده به شأنت ایزد پاک
لولاک لما خلقت الافلاک
بند چهارم
ای صاحب وحی و قلب آگاه
دارای مقام «لی مع الله»
ای محرم بارگاه لاهوت
وی در ملکوت حق شهنشاه
ای بر شده از حضیض ناسوت
بر رفرف عز و شکوت و جاه
وانگه ز سرادقات عزت
بگذشتی و ماند امین درگاه
ای پایه قدر چاکرانت
بالاتر از این بلند خرگاه
از شرم تو زرد چهره مهر
و زبیم تو دل دو نیم شد ماه
این بوی بهشت عنبرینست
یا ذکر جمیل تو در افواه؟
فرموده به شأنت ایزد پاک
لولاک لما خلقت الافلاک
بند پنجم
ملک و ملکوت از تو پر نور
ای در تو عیان تجلی طور
با روی تو چیست بدر انور؟
با موی تو چیست لیل دیجور؟
روی تو ظهور غیب مکنون
موی تو حجاب سرّ مستور
در خطه ملک استقامت
قد تو به اعتدال مشهور
ای از تو بپا نظام عالم
وی بی تو جهان هباء منثور
اول رقم تو لوح محفوظ
رشح قلمت کتاب مسطور
خرگاه تو فوق سقف مرفوع
درگاه تو رشک بیت معمور
مداحلی من ترا چنانست
کز چشمه خور ثنا کند کور
فرموده به شأنت ایزد پاک
لولاک لما خلقت الافلاک
بند ششم
ای گوهر قدس و فیض اقدس
وی صبح ازل إذا تنفّس
ذات تو ز هر بدی منزّه
زآلایش نیستی مقدّس
خاک در تست عرصه خاک
فرمان بر تست چرخ اطلس
دست من و دامن تو؟ هیهات
عنقا نشود شکار کرکس
طبع من و وصف صورت تو؟
معنای دقیق و طفل نورس
مدح تو چنانکه لایق تست
در عهده خالق تو و بس
در نعت تو هر بلیغ ابکم
در وصف تو هر فصیح اخرس
نعت من و شأن تو؟ تعالی
وصف من و قدر تو؟ تقدّس
فرموده به شأنت ایزد پاک
لولاک لما خلقت الافلاک
بند هفتم
ای نقطه ملتقای قوسین
وی خارج از احاطه أین
ای واسطه وجوب و امکان
وی مبدأ و منتهای کونین
این رابطه قدیم و حادث
وی ذات تو جامع الکمالین
ای واحد بینظیر و مانند
کز بهر تو نیست ثانی اثنین
جز تو که نهاده پای رفعت
بر عرش، فکان قاب قوسین؟
غیر از تو که فیض صحبت دوست
دریافت و لاحجاب فیالبین؟
دیدی و شنیدی آنچه را «لا
اذنٌ سمعت و لا رأت عین»
با قدر تو وصف من بود نقص
با شأن تو مدح من بود شین
فرموده به شأنت ایزد پاک
لولاک لما خلقت الافلاک
بند هشتم
ای بدر تمام و نیّر تام
با نور تو نیّرات اجرام
در جنب تو، مبدعات لاشیء
با بود تو، کاینات أعدام
ای نقش نخست و حرف اوّل
وی امّ کتاب و امّ اقلام
ای مرکز جمله دوایر
آغاز ز تست وز تو انجام
یک نفخه تست هر قدر فیض
وز یک نظر تو هر چه انعام
عالم همه یک تجلّی تست
از صبح ازل گرفته تا شام
ای محرم خاص محفل قدس
وی بر همه خلق رحمت عام
مدح تو چنانکه در خور تست
از ما طمعی بود بسی خام
فرموده به شأنت ایزد پاک
لولاک لما خلقت الافلاک
بند نهم
ای آینه تجلی ذات
مصباح وجود را تو مشکوة
ای ماه جمال نازنینت
نورالأرضین و السماوات
چون شمس حقیقت تو سر زد
اعیان وجود جمله ذرات
ذات تو حقیقة الحقایق
نفس تو هویّة الهویّات
ای نسخه عالیات احرف
وی دفتر محکمات آیات
ای پایه رتبه منیعت
برتر ز مدارج خیالات
وی قامت معنی رفیعت
بیرون ز ملابس عبارات
در نعت تو ای عزیز کونین
این جمله بضاعتیست مزجاة
فرموده به شأنت ایزد پاک
لولاک لما خلقت الافلاک
بند دهم
یا نیّر کلّ مظلم داج
یا هادی کلّ راشد ناج
دین تو چو شمع عالمافروز
آیین تو چون سراج وهّاج
ای صدر سریر قاب قوسین
وی بدر منیر اوج معراج
ای گشته جواهر حقایق
در دُرج حقیقت تو إدراج
در حلقه بندگان کویت
عقلست کمین غلام محتاج
در منطقه بروج قدرت
برجیست سماء ذات ابراج
بر فرق سپهر و فرقدانش
خاک در تست درّةالتاج
با قدر تو چیست هر دو گیتی؟
یک قطره کنار بحر موّاج!
فرموده به شأنت ایزد پاک
لولاک لما خلقت الافلاک
بند یازدهم
ای عقل نخست و حق ثانی
ذات تو حقیقة المثانی
مرآت وجود، چون تواَش نیست
یک صورت و یک جهان معانی
ای در تو جمال حق نمودار
زیبنده تست «من رآنی»
ای طور تجلی الهی
صد همچو کلیم در توفانی
گر کنه تو را کلیم جوید
طور است و جواب «لنترانی»
ای منشأ عالم عناصر
وی مبدأ فیض آسمانی
ای پادشه سریر سرمد
وی خسرو ملک جاودانی
اوصاف تو در بیان نگنجد
ور هر سر مو شود زبانی
فرموده به شأنت ایزد پاک
لولاک لما خلقت الافلاک
بند دوازدهم
یا دافع جیشة الاباطیل
یا دامغ صولة الاضالیل
قرآن تو برده حکم تورات
فرقان تو کرده نسخ انجیل
بر خوان تو ریزهخوار میکال
طفلی است به مکتب تو جبریل
سیمای تو داده داد تکبیر
بالای تو کرده کار تهلیل
ای صورت تو برون ز تشبیه
وی معنی تو برون ز تمثیل
ذات تو مثال ذات بیمثل
اوصاف تو فوق حدّ تکمیل
مشکوة مقام جمع و اجمال
مرآت مقام فرق و تفصیل
مدح تو و من؟ خیال باطل
وصف تو و من؟ نتیجه تعطیل
فرموده به شأنت ایزد پاک
لولاک لما خلقت الافلاک
بند سیزدهم
ای اصل اصیل و فرع ممدود
وی جامع علم و دوحه جود
ای عین عیان و قلب عرفان
وی گنج نهان و سرّ معبود
ای شمع جمال و نور مطلق
وی شاهد بزم غیب مشهود
این نشیه نه جای جلوه تست
میعاد، شهود و یوم موعود
فرش ره تست عرش اعظم
عرش تو بود مقام محمود
یا شافی صدر کل مصدور
من أعذب منهل و مورود
از چشمه فیض تست سیراب
در دار وجود هر چه موجود
مدح تو نه حدّ ممکناتست
بیحد نشود محاط محدود
فرموده به شأنت ایزد پاک
لولاک لما خلقت الافلاک
بند چهاردهم
ای فیض مقدس از شوایب
وی نور مهذّب از غیاهب
ارواح ز فیض تو در أشباح
ای مظهر واهب المواهب
آفاق به نور تو منور
ای شمس مشارق و مغارب
ایجاد تو منتهی المقاصد
إبداع تو غایة المطالب
جل الملک البدیع صنعه
ما ادوع فیکمن عجایب!
یا من بفنایه الرواحل
حلّت و انیخت الرکایب
خرگاه تو مطرح الامانی
درگاه تو معقل الرّغایب
با شأن تو چیست این مدایح؟
با قدر تو چیست این مناقب؟
فرموده به شأنت ایزد پاک
لولاک لما خلقت الافلاک
//
شیعه نیوز