نگاهی دیگر به اندیشههای ابوالفضل برقعی پیرامون احوالات قبر و عالم برزخ -۴
در خردادماه ۱۳۸۹ یکی از مراجعین به وبلاگ به نام صابر در ذیل این سلسله مقالات، مطالبی را در دفاع از آقای برقعی و سلفی گری مطرح نمودند که اینجانب متقابلا پاسخ مربوطه را ارائه کردم. مباحثات در این زمینه ادامه یافت تا اینکه آقای صابر آخرین نوشته خود را که در ده بند تنظیم گردیده است، به ادرس Email اینحانب ارسال نمود. اینک مراجعین محترم را در جریان نوشته آقای صابر و پاسخهای خودم قرار میدهم.
***
مرقومه جنابعالی در بند ۷ و ۸ بشرح ذیل میباشد:
"۷ – شما فرموده اید: (ایشان گاهی حکم میکند روایت ضد فرآن است و دیگر مباحث علمی را کاری ندارد. ) آیا مقصود شما اینست که اگر صحت روایت ضد قرآن بر اساس دیگر مباحث علمی به اثبات رسید در آنصورت باید قرآن را کنار گذاشت و روایت را پذیرفت؟! چرا شما در مسائل بدیهی به این صورت دچار اشکال میشوید؟
در جای دیگر فرموده اید: (نکته مهم دیگر آنکه بسیاری از احادیث شرح خود قرآن هستند .) معلوم نیست شما چگونه به این نتیجه رسیده اید؟ آیا کتاب وسایل الشیعه یا کافی یا نهج البلاغه یا دیگر کتب حدیث شما را به این نتیجه رسانده اند؟ در حالیکه این کتابها گواه بر آنست که عمدۀ روایات ناظر بر مسائل فقهی بوده یا جزییات احکام را مطرح کرده است یا جز چند خطبۀ انگشت شمار امام علی، باقی خطبههای ایشان بحث تفسیری ندارند.
در جای دیگر گفته اید: (آیا معیار باید کتاب عقل و دین او باشد یا زمانیکه در ضدیت با تشیع اصول دین را سه و زمانی دو دانسته اند؟ ) در پاسخ میگوییم که معیار باید توجه به براهین ارائه شده باشد، حال در هر کتابیکه یافت شود. در ضمن شما ادعا فرموده اید که آقای برقعی اصول دین را گاهی ۲ میدانسته اند! شاید این هم از آن فرمایشاتی است که آقای برقعی در خلوتشان فقط برای جنابعالی ابراز داشته اند و در اینجا ما را با ادعای بی سند کاری نیست.
۸ – شما گاهی مطلبی را به بنده نسبت میدهید که من آنرا نگفته ام و قضاوت شما در اینجا مبتنی بر پندار غلطتان میباشد. به عنوان نمونه فرموده اید: (شما میگویید او دلیلی بر نص امامت در قرآن و حدیث نیافته است .) در حالیکه من هرگز نگفته ام دلیلی نیافته است بلکه سخن من این بود که ایشان دلیل صحیح و متقنی در این خصوص نیافته است. چه بسیار دلایلی که در زمینه ای خاص مطرح میشوند در حالیکه دلیل صحیحی به حساب نمیآیند. به قول سعدی:
دلایل قوی باید و معنوی نه رگهای گردن به حجت قوی
در جای دیگر گفته اید: (شما باید موضع خود را روشن کنید آیا میخواهید مسائل را از قرآن اثبات کنید یا از منابع شیعه و سنی؟ ) حال آنکه من در سخنانم صحبت از مسائل نکرده ام بلکه فقط از مسیلۀ امامت سخن گفته ام و معتقدم این مسئله باید از طریق قرآن با صریحترین بیانات حل شود، همچون آیات توحید و معاد و نبوت.
باز فرموده اید: (کسی که امامت را قبول ندارد پس پیرو چه کسی هست؟ ) در پاسخ باید بگویم که اولا پیروی از کسی سبب نمیشود که او را حتماً از جانب خدا بدانی و اگر کسی مطابق قرآن حرف زد و عمل کرد ما هم از منش او تبعیت میکنیم.
ثانیا میپرسیم خود ائمه پیرو چه کسی بودند؟ خب پر واضح است که ایشان از قرآن و پیغمبر تبعیت میکردند و از همینرو از ما خواسته اند که سخنان منسوب به ایشان را بر قرآن و سنت قطعیۀ پیغمبر عرضه کنیم وگرنه چنین خواسته ای موضوعیت نداشت.
ثالثا ما نگفته ایم امامت را به طور مطلق قبول نداریم بلکه آنرا از غیر مجرای تشریعی و منطبق بر این آیۀ شریفه میدانیم:
« و اجعَلنا للمتقین اماما = ما را پیشوای اهل تقوی قرار ده. » که در این آیۀ شریفه، خداوند به مسلمین دستور میدهد که از او بخواهند تا ایشانرا به مقام امامت برای متقیان بگمارد یعنی به مرحله ای برسند که سرمشق اهل تقوی باشند (البته اهل بیت مکرم پیامبر، والاترین این سرمشقها بوده اند) و این لازمۀ فلسفۀ ختم نبوت نیز هست. یعنی با ختم نبوت، مردم به آن درجه از عقل و شعور رسیده اند که دیگر نیازی به منصوبین الهی ندارند وگرنه نبوت چرا ختم شد و با این توصیفاتی که امام منصوص در مذهب امامیه دارد اگر از پیامبران اولوالعزم بالاتر نباشد، قطعا پایین تر نیست!
در ادامه فرموده اید: (اگر امامت امامی را قبول دارید چرا روایتشان را کنار میگذارید؟ ). ما هرگز ادعا نکردیم که روایت امام را کنار میگذاریم. اما هر روایتی که روایت ایشان نیست، شما به این نکته توجه نمیفرمایید که سخنان معصوم، توسط معصومین به ما نرسیده. پس دلیلی نداریم با این همه حساسیت ائمه در خصوص احادیث جعلی، هر روایتی را که در کتابهای حدیث میبینیم بی چون و چرا بپذیریم.
باز در قسمت پایانی سخنانتان در خصوص آیۀ ۱۸ سوره زمر که در بند دهم به آن خواهم پرداخت، بدون توجه به مضمونی که بنده از آیۀ شریفه ارائه کرده ام، مطلبی را از آن نتیجه گرفته اید که بسیار عجیب به نظر میرسد. فرموده اید: (اگر مبنای شما را در آیه بپذیریم باید قبول کنیم که شیعه و پیرو علی کسی است که کتاب منهاج السنه را بخواند و معتقد شود که یزید و معاویه فقط در اجتهادشان خطا کرده اند و خدا مجسم است و تمام فضایل امیر المومنین را انکار کند )!! شگفتا که من گفته ام از بهترین سخن تبعیت کنند شما نتیجه گرفته اید از بهترین سخنی که به نظر خودشان رسید پیروی نمایند! چرا شما بی جهت"احسن"را در آیۀ شریفه اعتباری در نظر گرفته اید و آنگاه برداشتتان را بر سر ما کوفته اید؟ حال آنکه ما صحبت از احسن حقیقی کرده ایم لذا هیچ قیدی که نشان از نسبی بودن این احسن داشته باشد در جملۀ ما یافت نمیشود. من در حیرت فرو رفتم وقتی این جملات شما را خواندم که فرموده اید: (ترجمه شما چنین است که مسلمان وظیفه دارد و مجاز است برود اقوال همۀ مخالفین را بشنود و به تشخیص خودش !! بهترین را انتخاب کند ). وقتی شما سخن زندگان را اینطور واژگونه و محرّف بازگو میکنید با سخن آنانکه دستشان از دنیا کوتاه شده چه میکنید؟!!"
پاسخ:
در رابطه با بند ۷ تنها توصیه من به شما اینست که به مجامع روایی سری بزنید.در این مجامع در مباحث اصول دین اعم ازبحثهای توحیدی، جزییات معاد و قیامت، مباحث نبوت وامامت و تاریخ انبیاء، مباحث اخلاقی، احتجاجات ائمه شیعه با بزرگان اهل سنت، بیان و شرح آیات، مباحث خلقت و علل تشریع احکام و در باب طب و بهداشت احادیث زیادی موجود است که دید شما را نسبت به شیون علمی ائمه علیهمالسلام باز خواهد کرد و خواهید دید که احادیث فقط در فروعات احکام نیستند، بلکه در همین فروعات احکام نیز به شرح بسیاری از مجملات فقهی که در آیات آمده پرداخته شده است.
امامت به جعل تعیینی است نه تعینی:
در بند ۸ شما مبتنی برآیه"فرقان ۷۴ "وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً" به امامتی غیر تشریعی قایل شدید وامامت را امری اکتسابی پنداشتید حال آنکه در همین آیه هم خدا بر سبیل دعا تأیید کرده است که امامت به جعل الهی است.
اگر امامت جعل الهی نبود دیگر از خدای متعال تقاضا نمی کرد که او را امام بر متقین قرار دهد. به عبارت دیگر وقتی مسلمانی در تقوی بالا میرود خود بخود سرمشق دیگران قرار میگیرد و دیگر احتیاج به جعل مجدد نیست.کافی بود تنها از خدا تقاضای تقوای بیشتری کند.درحالیکه در آیه از خدا تقاضا میکند تا وی را در مقام امامت قرار دهد آنهم امامت بر متقین که قطعا جایگاه والایی است.با این اوصاف آیا از مسلمین و مومنین کسی میتواند ادعای احراز چنین مقامی را بکند واز کجا اطمینان حاصل میکند که خدا او را به این مقام رسانده است.؟ سایرین چگونه مطمین میشوندکه مدعی مقام امامت حقیقتا به این مقام رسیده و بایستی از وی اطاعت کنند؟با توجه به این که تقوی امری درونی و قلبی است و کسی جز خدا بر درون سینه ها آگاه نیست، و دهها نکته دیگر که در این آیه قابل بیان است وفعلا مجال گفتگو نیست.
اصلاً این یک سنت الهی است که وقتی کسی در درجات ایمان بالا میرود جذبه معنوی وی دیگران را جذب نموده و آنان او را سرمشق خود قرار میدهند و این که فرد مورد سرمشق دیگران قرار گیرد نیاز به امر جدید خدا یا جعل جدیدی از ناحیه خدا ندارد. مثلاً پیامبر ما قبل از بعثتش مورد اعتماد مردم بود و مردم چون ایشان را به درستکاری میشناختند خود بخود در منازعاتشان به ایشان رجوع میکردند.
جناب آقای صابر! پس اگر کسی از خدا تقاضا میکند که او را پیشوای بر متقیان قرار دهد تصویب امامت وی به جعل تشریعی خداست یعنی تعیینی است ونه تعینی.اما اینکه خدا دعای چه کسی را اجابت میکند یا اجابت نمیکند نیازمند این است که به نحوی دعا کننده از استجابت دعای خویش مطلع شود. و همینطور دیگران هم ازاین امر واقف گردند. چنانچه حضرت ابراهیم امامت را برای ذریه اش از خدا تقاضا کرد وخدادر موردبرخی از آنها اجابت نمود.
امام پیشوا وفرمانده وهدایتگر است والبته الگوی دیگران هم میباشد
الأنبیاء: ۷۳ وَ جَعَلْناهُمْ أَیِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا.
مردم هم بایداز امام اطاعت کنند و الا شیون امامت در جامعه تحقق پیدا نخواهد کرد.
معنای سرمشق در زبان عرب اسوه میباشد نه امام. امام معنای جامع تری دارد.اما اگر پذیرفتید که ائمه علیهمالسلام برترین الگو ها و امامان هستند عجالتاً آنان را سرمشق قرار دهید و از آنان اطاعت کنید و بهانه نگیرید که آنان دیگر قابل دسترس نیستند. فعلاً از الگوبرداری از دیگران صرف نظر کنید و هر زمان که طبق آیه مذکور امامت آقایان برقعی و طباطبایی اثبات شد از آنان پیروی کنید.
امام ما میگوید در نماز به خاک پاک سجده کن نه فرش، در وضو پایت را مسح کن نه غسل، نماز و خطبه نماز جمعه را اینگونه انجام بده، در حج آنگونه عمل کن نه مانند سنی ها و. پس اگر در ادعای خویش صادق هستید شما هم به این دستورات عمل کنید.
وبلاگ قرآنیان