نگاهی دیگر به اندیشههای ابوالفضل برقعی پیرامون احوالات قبر و عالم برزخ - ۲
در خردادماه ۱۳۸۹ یکی از مراجعین به وبلاگ به نام صابر در ذیل این سلسله مقالات، مطالبی را در دفاع از آقای برقعی و سلفی گری مطرح نمودند که اینجانب متقابلا پاسخ مربوطه را ارائه کردم. مباحثات در این زمینه ادامه یافت تا اینکه آقای صابر آخرین نوشته خود را که در ده بند تنظیم گردیده است، به ادرس Email اینجانب ارسال نمود. اینک مراجعین محترم را در جریان نوشته آقای صابر و پاسخهای خودم قرار میدهم.
***
نوشته شما در بند ۲ و ۳ به شرح ذیل میباشد:
"۲ - -شما فرموده اید: (آقای برقعی تسلط بر احادیث نداشته، تنها مدعی شده اخبار را با فهم خویش از آیات قرآن فهمیده، ایشان پای بند قواعد عرب و اصول ترجمه در ترجمۀ قرآن نبوده.) بعد درجای دیگر اظهار داشته اید: (ایشان در سن ۵۰ سالگی عقل و دین را نوشته و با استدلال اصول دین را اثبات نموده است... برقعی بحث امامت را مستدل مطرح کرده وهمین برای رد ادعاهای دیگر او کافیست.)
اولاً در آنجاییکه آقای برقعی مثل شما فکر میکرده اند، آیا بر احادیث تسلط داشتند؟ و فهمشان از آیات قرآن فهم شخصی نبوده است؟ و آنزمان پای بند قواعد زبان عرب در ترجمه بودند؟ آیا همینکه نظر ایشان تغییر یافت، این اشکالات عظیم در آقای برقعی نمایان شد؟
ثانیاً آیا آقای برقعی در مسیلۀ امامت دلیلی تازه مطرح کرده بودند یا سخن دیگران را دراین باب تنها تکرار فرموده بودند؟ البته که نه ایشان دلیل جدیدی مطرح کرده بودند و نه شما دلایل جدیدی ارائه کرده اید.
ثالثاً آقای برقعی با استدلال، استدلالات پیشینشان را رد کرده اند. مثل فیلسوفی که عمری در انکار وجود خدا دلیل میآورد ولی با تامل بیشتر دلایل گذشته اش را کنار گذاشت و خدا را باور کرد.
رابعاً او هرگز مدعی نشده اخبار را با فهم شخصی از قرآن میفهمیده و انشاالله نشان خواهیم داد که چه کسی گرفتار فهم شخصی در توضیح آیات قرآن شده است.
۳- شما ابراز شگفتی نموده اید که چرا برقعی یک جا حدیثی را به خاطر مخالفت با قرآن نپذیرفته و در جای دیگر حدیث موافق با قرآن را پذیرفته و توجهی به این مسئله نکرده است که مثلا بعضی از روات هر دو حدیث یکی هستند و اتفاقا این راویان از نظر آقای برقعی هم مورد وثوق نمیباشند. باید دانست که آقای برقعی در مقدمه خرافات وفور نظرشان را به این صورت بیان کرده اند: [ در مورد حدیث لازم به تذکر است که اگر چه طبق دستور خدا و پیامبر و ائمه (علیه السلام) احادیث مخالف با قرآن را از هر که باشد نمیپذیریم ولی هر حدیث وروایتی که موافق با قرآن کریم باشد قبول داریم. ]
امام صادق (علیه السلام) میفرمایند: « ما جاءک من روایة من برّ او فاجر یوافق کتاب الله فخذ به، و ما جاءک من روایة من برّ او فاجر یخالف کتاب الله فلا تأخذ به = هر روایتی که موافق کتاب خدا باشد چه از فرد نیکوکار و چه از مرد بد کار به توبرسد، آنرا بپذیر ؛ ولی چنانچه روایتی مخالف کتاب خدا بود از فرد نیکوکار یا بدکاری به تو رسید، آنرا نپذیر. » (۱- مستدرک الوسایل ج ۱۷ ص ۳۰۴ شماره ۲۱۴۱۷، ۲- فراید الاصول (رسایل) ص ۶۲، بحارالانوار ج۲ ص ۲۴۴)
شگفت از شما که سخن ائمه (علیه السلام) را به من یا آقای برقعی نسبت میدهید و مثلا میفرمایید: ( شما معیار صحت حدیث را مخالفت و موافقت آن با قرآن قرار داده اید) در حالیکه این معیاررا پیغمبر اکرم و ائمه وضع کرده اند و چنانچه شما با خود این احادیث و تطبیق آن با قرآن مشکل دارید باید بدانید که خداوند قرآن را فرقان یعنی فارق بین حق و باطل قرارداده (الفرقان / ۱) و همچنین آنرا میزان بین صحیح و ناصحیح خوانده (الشوری / ۱۷) و آنرا فصل یعنی جداکنندۀ حق از باطل نامیده (الطارق / ۱۳).
پس معیار اصلی برای شناخت حدیث، قرآنست و البته قرآنی که خودش مفسر خودش باشد. « فاذا قراناه فاتبع قرآنه، ثم انّ علینا بیانه = چون ما قرآن را خواندیم پس تو قرایت آنرا پیروی کن سپس بیان آیات به عهدۀ ماست.» (القیامة / ۱۸ و ۱۹)
نکتۀ قابل تذکر در اینجا اینست که ما یک معیار اصلی ارائه کردیم چه برای شناخت حدیث و چه برای فهم آیات قرآن. البته معیارهای دیگری نیز هستند که در ذیل معیار مزبور قرار میگیرند. بنابراین شرط پذیرش حدیث در وهلۀ اول عدم مغایرت آن با قرآنست، نه بررسی سند حدیث. پیامبر و ائمه هم از ما نخواسته اند که ابتدا سند روایات را بررسی کنیم. حال باید گفت مجادلۀ شما در اینجا با بنده و آقای برقعی در حقیقت مجادله با قرآن و پیامبر و ائمه (علیه السلام) است چون ما همان سخنان را فقط تکرار کرده ایم."
پاسخ:
عرض احادیث به قران:
خلاصه فرمایشات شما در این بند ۲ و ۳ اینست که بنا بر اعتقاد شما و آقای برقعی و سایر مدعیان قرآنی، هر حدیثی با محک قرآن سنجیده میشود و چنانچه مخالف قرآن بود قابل پذیرش نیست.
آری بنده هم روایات عرض حدیث بر قرآن را معتبر میدانم، چنانچه اکثر علما و بزرگان شیعه قایل به تواتر این روایات شدهاند و آن را بسان یک اصل اصیل پذیرفتهاند، کما اینکه خود حضرتعالی از کتاب رسایل مرحوم شیخ انصاری آن را آدرس داده اید و کتاب رسایل نیز متن درسی همه طلبههای حوزه در اواخر دوره سطح میباشد. بنابراین ما در این حکم با شما اختلافی نداریم، اما عمده بحث ما با حضرتعالی و آقایان که خود را قرآنی نامیدهاند در تشخیص مصادیق این حکم میباشد نه اصل حکم (عرض حدیث بر قرآن).
سؤالاتی که در نوشتههای پیشین از شما شد و شما به آن پاسخ لازم را ندادید برای شفاف شدن مرزهای این محک بود یعنی مرز میان نظر"مدعیان قرانی" و نظریهای که ما از آن دفاع میکنیم.
بنابراین بیایید و بیاییم محک عرض حدیث بر قرآن را بهتر بشکافیم تا بتوانیم در یک مصداق خاص مثلاً در مورد یک حدیث بصورت شفاف نظر دهیم که آیا این حدیث مخالف قرآن است یا خیر؟ با این سرعتی که معمولاً مدعیان قرآنی احادیث را مخالف قرآن تشخیص داده و طرد میکنند، بایستی برخی از آیات قرآن را نیز مخالف آیات دیگر دانسته وآنها را نیز رد نمایند.
مثلاً آیه رعد ۱۱ "إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ"را مخالف آیه فاطر۸ "فانَ اللَّهُ یضل مَنْ یَشاءُ ویهدی مَنْ یَشاء "
بدانید.
آیه اول دلالت بر اختیار انسانها در گزینش هدایت یا ضلالت دارد و آیه دوم این فعل را به خدا نسبت میدهد.
در حالی که هیچ مسلمانی این گونه با قرآن برخورد نمیکند و برای آیه دوم بیانی میکند که با آیات اول نه تنها متناقض نیست بلکه موید است و معتقد است که آیه دوم وجوه عمیقتری از هدایت و ضلالت را مطرح میسازد.
معیار عرض حدیث به قرآن یک بحث است و اینکه قرآن خود مفسر خودش است بحث دیگر است.
قرآن بدلیل اینکه سند مشترک و خلل ناپذیر مسلمین است و عجالتاً در میان اکثریت قریب به اتفاق مسلمین کسی در سندیت این متن و انتساب الهی آن تردید ندارد، بعنوان معیار مورد پذیرش میباشد.
طبقه بندی آیات قران از نظر فهم مخاطبین:
اما قرآن مجموعهای از آیات است که در آن آیا ت نص و ظاهر، مجمل و مفصل به تقسیمی دیگر آیات محکم و متشابه وجود دارد
معنای این اصطلاحات را میتوانید در همان کتب اصولی که در نامه خویش مدرک داده اید بیابید.
اولا: آن دسته از آیاتی که دلالتشان نص میباشد ملاک قرار میگیرند تا احادیث بر آنان عرضه گردد نه همه آیات قران.
ثانیاً: به بیان خود قرآن، آیات از جهت فهم افراد مختلف نیز قابل دسته بندی است:
خدای متعال گاهی خطاب به مردم و ناس میکند و آیه یا آیاتی را بیان برای همه مردم برمیشمرد.
در جای دیگر آیه را قابل تذکر برای اولی الالباب و در جایی برای قومی که تعقل میورزند نکته ای بیان میکند.
و در جای دیگر آیات برای تقوی پیشگان علم و آگاهی بخش است.
تشخیص کلام مخالف با قران:
این ویژگی کلام الهی است که برای همه طبقات مردم واجد پیام است و بر سر سفره علم الهی هم سلمان و ابوذر ها روزی میخورند و هم اعراب بادیه نشین و هم اینکه برای امثال بوجهل ها و بولهب ها اتمام حجت میشود.
لذا تشخیص این که حدیثی مخالف قرآن هست یا نه؟ نیازمند دقت و توجه کافی است و بزرگان و علمای با تقوا تا جایی که مقدور است سعی میکنند که مدلول روایت را با آیات جمع کنند نه آن که به صرف یک مخالفت بدوی به طرد روایت بپردازند.
بنابراین در اصل حکم جای مناقشه نیست، اما در مصداق حکم شایسته است که مورد به مورد گفتگو شود.
عجالتاً شما میتوانید نقدهای اخیری را که بر نوشته (نقد بر کتب حدیث) آقای مصطفی طباطبایی در وبلاگ قرار داده شده مطالعه بفرمایید تا میزان حدیث شناسی آقایان قرآنی بر شما روشن گردد.
اما در اینجا دوستانه و از روی آگاهی دقیق به شما عرض میکنم که آقایان مدعیان قرآنی نظیر آقای برقعی و طباطبایی هیچکدام توجهی جدی به احادیث نداشتند و حتی به صراحت میگفتند "حتی اگر این کلام، کلام امام صادق هم باشد میتواند خطا باشد و من بهتر از امام صادق مطلب را میفهمم". اگرچه در ظاهر خود را جور دیگری مینمایانند. تشبث به ملاک عرض حدیث بر قرآن هم برای این آقایان حکم پیراهن عثمان را دارد.
معصوم هرگز سخنی بر خلاف قران نمیگوید:
در اینجا جای دارد که شما را به مطالب قبلی وبلاگ در رابطه با عدم مخالفت احادیث قطعی معصومین با قران ارجاع دهم و اینکه به معنای واقعی کلمه چناچه ثابت شود سخنی مخالف قران است، حتما آن سخن از ناحیه معصوم صادر نشده است و هرگز مبینین آسمانی و معصوم قران سخنی بر خلاف قران نمیگویند.
تفسیر قران با قران:
اما این که فرمودید قرآن خود مفسر خودش است این سخن در برخی آیات که وحدت موضوع دارند سخنی منطقی و معقول است.
اما در قرآن آیات مجمل و ظاهر بسیار داریم که نمیتوان آیات دیگری یافت که با آنها وحدت موضوع داشته باشند و آنان را از اجمال خارج سازد. در این موارد قطعاً دیگر قرآن مفسر خویش نیست.
برای این که در مقام عمل و نه مقام ادعا به صحت این مطلب واقف شوید کافیست به مجموعه تفسیر بیان معانی در کلام ربانی اثر آقای مصطفی طباطبایی ذیل آیات مختلف مراجعه کنید تا بوضوح سر در گمی آقای طباطبایی را در فهم آیات مشاهده کنید.
انشاءالله در مطالب بعدی وبلاگ بصورت جزیی تر فهم آقای طباطبایی از قرآن و میزان کارآیی روش قرآنیان در تبیین آیات را مطرح خواهیم ساخت.
حاملین علوم قران:
حال چنانچه روایات منقول از پیامبر و ائمه علیهمالسلام که حامل علوم قرآن هستند، مجملات قرآن را شرح دهد و یا معانی عمیقتر آیات قرآن را بیان کند و یا حتی مصادیقی برای واژگانی نظیر اولیالامر، اهل البیت، اهل الذکر، الصادقین، المتقین ذکر نماید.این احادیث را نمیتوان مخالف قران نامید.
آیا شما و مدعیان قرآنی حاضرید بر مدلول این روایات گردن نهید؟
شما بهعنوان شاهد به آیات ۱۸ و ۱۹ سوره قیامت متمسک شدهاید که قرآن خود را مفسر خویش معرفی کرده است جنابعالی نوشته اید:
"پس معیار اصلی برای شناخت حدیث، قرآنست و البته قرآنی که خودش مفسر خودش باشد. « فاذا قراناه فاتبع قرآنه، ثم انّ علینا بیانه = چون ما قرآن را خواندیم پس تو قرایت آنرا پیروی کن سپس بیان آیات به عهدۀ ماست.» (القیامة / ۱۸ و ۱۹) "
معنای"جمع"در آیه"ان علینا جمعه":
اما به همین آیات هم توجه کافی نکردهاید.آیات فوق در این سوره در موضوع تذکر به قیامت میباشد آنگاه که خدا انسان را نسبت به اعمال خویش در دنیا آگاه میکند و در عین حال خود انسان هم آگاه است که چه اعمالی را در دنیاانجام داده اما میخواهد که در نزد خدا عذر بیاورد.لذا خدا در قبال عذر آوری انسان میفرماید:
القیامة: ۱۶ لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَه
و سپس باز هم به احوالات قیامت و برخورد و حالات بشر در آن صحنه میپردازد.
بنابراین شایسته بود حداقل به عنوان یک احتمال کاملا موجه شما این معنی رابرای آیات مورد توجه قرارمی دادید.
اکمال دین:
شما در انتهای بحث گریزی به آیات اکمال دین زدید و سیاق آیات را به رخ ما کشیدید وآیه اکمال را بر اساس سیاق معنی نمودید حال چگونه ناگهان در بیان معانی آیات ۱۸ و۱۹ قیامت، سیاق از یادتان رفت و چهار آیه فوق را به موضوع کتاب قرآن و تفسیر قرآن به قرآن ترجمه و تفسیر نمودید؟
در ثانی به چه قرینه ای ضمیر"ه"در جمعه و قُرْآنَهُ و بیانه را به کتاب قرآن برگرداندید ؟در حالیکه هیچ ذکری از کتاب قرآن در این سوره نشده است؟
ثالثا واژه قرء و قران در لغت به معنی جمع حروف وتشکیل کلمات وعبارات بیان شده وبه احتمال قوی هم این معنای اول واژه میباشد ولی شما اصلا متذکر این معنی نشدید در حالی که تقوی ایجاب میکند در انتساب معنایی به آیه رعایت احتیاط عقلایی صورت گیرد.
بیان در آیه"إن علینا بیانه"
رابعا بر فرض پذیرش معنای شما از آیه جمله"ان علینا بیانه"لزوما شاهد برتفسیر قران به قران نیست بلکه حداکثر آیه میفرماید که"تفسیر آیات بر عهده خداست"حال ممکن است این تفسیر را در خود قران بیان نماید ویا به لسان پیامبر بصورت احادیث جاری سازد. یعنی آیه نفی میکند کسی را که انتساب الهی ندارد و حامل علوم الهی نیست در مقام تفسیر قران بنشیند.بنابراین، این آیه در ادعای شما صراحت ندارد.
عجیبتر این که بیان را در آیه به معنی تفسیر گرفتید. اگر در بهکارگیری این آیات مشورتی با آقای مصطفی طباطبایی میداشتید او شما را از این کار برحذر میداشت چرا که
ایشان با تلاش فراوان ولی بدون نتیجه سعی کرده است تا در آیه ۴۴ نحل ِ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ
لِتُبَیِّنَ را به معنی قرایت کردن بگیرد.
خامسا مخاطب آیات راپیامبر گرفتید و حال آنکه مخاطب میتواند همان الانسان باشد که نامة اعمال را به دستش داده اند و میخواهد برای گناهانش عذر آورد.
البته نکات دیگری هم در این آیات هست که معنای راجحی را برای ما تداعی میکند و من فعلاً در مقام بیان آن نیستم.
جایگاه پذیرش حدیث در فهم قران
بلی شرط پذیرش یک حدیث در مرحله اول این است که با نصوص قرآنی متناقض نباشد اما اگر آیات قرآن را به درستی نفهمیم و در ترجمه دقیق آن ناتوان باشیم قطعاً در تشخیص مغایرت آن با حدیث دچار خطا خواهیم شد.همین طور گاهی معنای حدیث به درستی فهمیده نمیشود و فرد از روی جهالت آن را مغایر قرآن ویا عقل قلمداد میکند و لذا خط بطلان بر کلام پیامبر ص و امام ع میکشد وای بسا در این رهگذر به عصیان الهی دچار میشود و قطعاً این نحوه عمل، دور شدن از تقوای الهی و گام نهادن در مسیر ناصواب شیطان است.