نگاهی به اندیشه دینی مولوی

سید محمد حسین یثربی
بسم الله الرحمن الرحیم
چون موضوع این نوشتار تحقیق در مورد شعر است پیش از ورود به اصل بحث بیان مقدّمه ای ضروری به نظر می‌رسد. شعر از انواع هنر است که دو دیدگاه کلّی در مورد آن وجود دارد و ما باید برای روشن شدن زمینه بررسی، ابتدا دیدگاه خود را مشخص کنیم.
۱- هنر برای هنر: از این منظر آنچه مورد توجّه است، خود هنر است؛ بدون آنکه هدفی برای هنر در نظر گرفته شود. به شعر و به طور کلی هنر پرداخته می‌شود چون زیباست، بدون در نظر داشتن هر گونه بار علمی، فرهنگی یا تربیتی. بنابراین شعر فقط برای مشاعره، پرکردن اوقات فراغت یا تکمیل لذّت نشستن کنار نهری روان یا پری چهری خوش زبان مطلوب دانسته می‌شود.
سؤال از این منظر این است که محدود کردن شعر و هنر به این دید بسته، آیا جفا به اندیشه و زحمات هنرمندان و شعرا نیست؟ آیا این پاس داشتن هنر و فرهنگ است یا فروبردن آن در کنج لاابالی گری؟
۲- ابزار دانستن هنر: این نظریّه هنر را در کنار سایر ابزار در خدمت آرمان و هدفی می‌داند و از آن برای رساندن خود و یا جامعه به هدف مطلوب خود استفاده میکند چه این اهداف سیاسی باشند یا ایدیولوژیک یا دینی.
در جوامعی مثل جامعه ما که وسیله انتقال فرهنگ از دیرباز غالبا شنیداری بوده است، ارباب تفکر و صاحبان اندیشه‌های مختلف نظرات خود را در قالب شعر در جامعه رواج می‌داده اند که بسیاری وجود شعر به صورت ضرب المثل در میان توده مردم گواه این مدّعاست. (ر.ک. امثال و حکم دهخدا)
علوم روز به زبان شعر مطرح می‌گردید مثل اشعار فلسفی و منطقی مرحوم حاج ملّا هادی سبزواری و اشعار فراوان در مورد ادبیّات عرب مثل الفیّه ابن مالک و سروده‌های بسیار زیادی که به صورت هنرمندانه ای حکمتهای موجود در کتاب خدا را بیان می‌کند و به صورتی عامّه پسند، فرهنگ دینی را در میان مردم منتشر می‌سازد تا برسد به انتقال فرهنگ حماسی بومی و مذهبی مثل کاری که فردوسی انجام داد و آرام آرام منتهی به فراگیر شدن شعر حماسی و مذهبی در بیان واقعه شورانگیز کربلا گردید.
پس هنر شعری، یکی از عوامل مهم فرهنگ ساز در جامعه است.
بدون تردید «دین» دیگر عنصر فرهنگ ساز در جامعه است و با در نظر گرفتن سابقه تاریخی آن، این دو (هنر و دین) شروع به تعامل با یکدیگر کردند که نتیجه آن شکل گرفتن «شعر دینی» است. شعر دینی شعری است که می‌خواهد مفاهیم دینی را در قالبی زیبا و هنرمندانه به جامعه عرضه کند و اکنون ما وارث کوشش آن هنرمندان هستیم.
شعری که برای تحقیق انتخاب کرده ایم از اشعار مولوی است و ابتدا با توجّه به مقدّمه چند سؤال طرح می‌کنیم:
آنچه مولوی سروده چه نسبتی با معارف ناب دینی دارد؟ آیا می‌توان ادّعا کرد که تمام سروده‌های او منطبق بر حقایق دینی است یا بخشی از آنها را پوشش می‌دهد و یا اصلا از بیان حقایق دین اجنبی است؟
صورت آخر با بیان گذشته در مورد شعر دینی ناسازگار است، امّا فرضیّه ما این است که اشعار مولوی لزوما تطابق کامل با حقایق دینی ندارد.
فروزانفر می‌گوید: (در مورد شعر از علی آموز اخلاص عمل / شیر حق را دان منزه از دغل که داستان خدو انداختن خصم بر روی ایشان را بیان می‌کند) این روایت را به صورتی که در مثنوی نقل شده تا کنون در هیچ مأخذ نیافته ام و ظاهرا حکایت مذکور با تصرّفی که از خصایص مولانا است، مأخوذ از گفته غزالی و روایتی که در «احیاءالعلوم» بدین گونه آورده است.
سپس فروزانفر مطلبی از احیاءالعلوم در مورد خلیفه دوم نقل می‌کند. چنان که روشن شد فروزانفر به عدم تطابق داستان منظوم مولوی با حقیقت تصریح می‌کند و تصرّف در واقعیات را از خصایص مولوی برمی شمارد.
فروزانفر، بدیع الزمان – مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی صفحه ۳۷ چاپ سوم – امیرکبیر۱۳۶۲
محمد تقی جعفری نیز چنین بیانی دارد: گروه دیگر {داستانهایی که} در هیچیک از منابع دیده نمی‌شود مانند اینکه علیّ بن ابیطالب علیه السلام به ابن ملجم فرموده باشد: غم مخور جانا شفیع تو منم مالک روحم نه مملوک تنم در هیچیک از منابع اسلامی چنین مطلبی از امیرالمومنین علیه السلام نقل نشده است. 

جعفری، محمدتقی – تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، جلد یک، مقدمه، صفحه ۱۹ – شرکت سهامی انتشار
ایشان نیز تصریح دارد که بخشی از سروده‌های مولوی مطابقت با واقعیّت ندارد و بدون مستند است. در نتیجه با وجود چنین خصوصیّتی خواننده وادار می‌شود مبانی اعتقادی خود را از منبع مورد قبول و مستندی به دست آورد و بعد بیان آن واقعیّت را به عهده هنر شعری مولوی بگذارد.

هیچ بغضی نیست در جانم زتو / زآنکه این را من نمی‌دانم ز تو 
آلت حقی تو فاعل دست حق / چون زنم بر آلت حق طعن و دق 
غم مخور جانا شفیع تو منم / مالک روحم نه مملوک تنم

این ابیات از شعر مورد نظر نیز برای خواننده ایجاد سؤال می‌کند که آیا واقعا قاتل امیرالمومنین علیه السلام کاری کرده که به خود او مستند نیست و بر این اساس هیچ گونه سرزنش و ملامتی متوجه او نمی‌گردد یا اینکه مسیولیّت کارش به عهده خود اوست و در مقیاسی وسیع تر آنچه بدان و خوبان عالم انجام می‌دهند از روی اختیار خودشان است یا به انجام آن مجبورند؟ به عبارت دیگر آیا اصلا انسان خوب و بد در جهان وجود دارد؟
محمد تقی جعفری چنین می‌گوید: با دقّت در تمام مباحث مثنوی این حقیقت برای ما روشن می‌شود که جلال الدین در باره مسئله جبر و اختیار نتوانسته است یک اصل را به عنوان واقعیّتی که هیچ گونه انحراف از آن امکان ندارد، بیان کند.
حالات روانی جلال الدین درباره مسئله جبر و اختیار فوق العاده طوفانی بوده، گاهی آن چنان اختیار را ثابت می‌کند که حتی خود متفکّرین قایل به اختیار با آن عظمت نتوانسته اند اختیار را ثابت کنند. گاهی هم چنان دفاع از جبر کرده است که که هیچ راهی برای اختیار نگذاشته است....
اغلب شارحین مثنوی در این بیت که: «آلت حقی تو فاعل دست حق / چون زنم بر آلت حق طعن و دق» گرفتار نوسانات فکری عجیبی شده اند..... یا اینکه بگوییم این مرد بزرگ اشتباه کرده است..... باز چنانکه گفتیم هیچ تاریخی از امیرالمومنین علیه السلام چنین گفتاری را نقل نکرده است.
جعفری، محمد تقی – تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی – جلد دو صفحه ۷۷۸ – شرکت سهامی انتشار
بیت بعدی چنین است: گفت او پس این قصاص از بهر چیست؟ / گفت هم از حق و آن سر خفی است
بر اساس این داستان منظوم وقتی قاتل می‌بیند مقتول او را فقط ابزاری می‌داند، نه آنکه مسیولیّتی را به وی متوجّه بداند سوال می‌کند: پس حکم قصاص چرا باید در مورد من اجرا شود؟ مولوی در سروده اش چنین بیانی رابه عنوان پاسخ می‌گوید که قصاص حکم اسرار آمیزی است که دانستن آن در اختیار خداوند است.
آیا واقعا این طور است که مولوی سروده و قصاصی که خداوند مقرّر فرموده مسئله اسرار آمیزی است که جهت آن برای ما نامعلوم می‌باشد؟
محمد تقی جعفری می‌گوید: هنگامی که جلال الدین متوجه مسئله قصاص می‌شود و می‌بیند که اگر کشتن ابن ملجم مطابق خواست خدایی بود و مانند سایر قتل نفس ها که واقع می‌شود، مطابق قضای حتمی الهی بود، قانون قصاص باید لغو شود. در این مورد جلال الدین باز مسئله را به پشت پرده کشیده می‌گوید: مسئله قصاص یک رازنهانی است که خداوند علّت آن را می‌داند.
در صورتی که قرآن مجید می‌فرماید: «و لکم فی القصاص حیات یا اولی الالباب» برای شما در قصاص زندگی تحقّق پیدا می‌کند. این بزرگترین فلسفه قانون قصاص است، اگر چه ضمنا حسّ انتقام جویی خویشاوندان کشته شده را هم اشباع می‌کند.
مدرک سابق – صفحه ۷۸۲
با این توضیح معلوم می‌شود که مولوی برای پژوهشگری که تنها منبع خود را اشعار وی قرار داده، تفسیر روشنی از قصاص و مسئله جبر و اختیار ارائه نداده است.
بیت دیگری که در معرض تحقیق مختصرمان قرار می‌دهیم چنین است: غم مخور جانا شفیع تو منم / مالک روحم نه مملوک تنم
مولوی با این شعر چنین ادّعایی مطرح می‌کند که امیرالمومنین علیه السلام به قاتل خویش وعده شفاعت داده اند. برای بررسی اینکه آیا این بیت قابلیّت استناد دارد یا خیر، ناچاریم توضیح کوتاهی در مورد شفاعت بیان کنیم.
مراد از شفاعت در اصطلاح متکّلمین این است که رحمت خداوند و مغفرت الهی از طریق بندگان خاص و اولیاء به همه مردم برسد. آیاتی برای اثبات شفاعت مورد استدلال قرار می‌گیرند، از جمله: «ولایشفعون الّا لمن ارتضی وهم من خشیته مشفقون» و هرگز آن مقرّبان درگاه از احدی جز آنکه خدا از او راضی است شفاعت نکنند و آنها دایم از خوف قهر خدا هراسانند. سوره انبیاء آیه ۲۸ 
سبحانی، جعفر – گفتارهایی در الهیّات صفحه ۴۵۳
اما سخن در این است که آیا محدوده شفاعت به حدّی وسیع است که شامل ابن ملجم و امثال او هم بشود؟
محمد تقی جعفری می‌نویسد: بایستی این حقیقت را هم در نظر گرفت که اگر گناهی آن چنان ماهیّت انسانی را دگرگون کند که به هیچ وجه قابل اصلاح نباشد.... از نظر قوانین واقعی که عقل و شرع آنها را تأیید می‌کند، چنین شفاعتی امکان پذیر نمی‌باشد.
تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی – جلد ۲ صفحه ۸۱۷
شیخ مفید قدّس سره می‌گوید: امیرالمومنین علیه السلام در مورد گناهکاران شیعه شفاعت می‌کنند.
اوایل المقالات چاپ دوم صفحه ۵۴
دیگر دلایلی که محدوده شفاعت را منحصر به دوستان و شیعیان امیرالمومنین علیه السلام کرده اند، نه کسی که جامعه بشریّت را از فیض حضور قدسی امیرالمومنین علیه السلام محروم کرده است و بزرگترین خسارت و ضرر را متوجّه علم و فرهنگ و دین مردم وارد آورده است.
در نتیجه شاید پاسخ این سوال که مولوی تا چه حد می‌تواند تکیه گاهی برای پژوهش گر معرفت دینی باشد، معلوم شده باشد.
پایان گفتارمان را که به جهت محدودیّت‌های مختلف بسیار مختصر بود، به این آیه شریفه متبرّک می‌گردانیم:
و الشعراء یتّبعهم الغاون. ألم تر أنّهم فی کل واد یهیمون. و أنهم یقولون ما لا یفعلون. إلّا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و ذکروا الله کثیرا و انتصروا من بعد ما ظلموا وسیعلم الذین ظلموا أیّ منقلب ینقلبون.
و شاعران را مردم جاهل گمراه پیروی کنند. آیا ننگری که آنها خود به هر وادی حیرت سرگشته اند؟ و آنها بسیار سخنان می‌گویند که یکی را خود عمل نمی‌کنند. مگر آن شاعران که اهل ایمان و نیکوکار بوده و یاد خدا بسیار کردند و برای انتقام از ستمی که در حق آنها (و سایر مومنین) شده از حق یاری خواستند (به وسیله طبع شعر خود) و آنان که ظلم و ستم کردند به زودی خواهند دانست که به چه کیفرگاهی بازگشت می‌کنند. سوره شعرا – آیات ۲۲۴تا ۲۲۷
 

منبع خبر: شیعه نیوز


 



سایت شیعه نیوز