تأملی در روش «تبلیغی- تخریــــبی» مصطفی حسینی طباطبایی

 

آقای مصطفی طباطبایی، شخصی است که سال‌ها در شهر ما به تبلیغات ضد شیعی اشتغال دارد و افرادی را از دامان ولایت اهل بیت علیهم‌السلام دور ساخته است. ایشان که به‌ فراست می‌داند در جامعه‌ای شیعه، نمی‌توان به صراحت، بر علیه تشیع اقدام کرد، روش‌های زیرکانه‌ای را برای این هدف، به‌کار می‌بندد. جا دارد یادآوری کنیم که کاربرد هوش بر علیه دین خدا و اولیای الهی، سابقه دیرینی در تاریخ دارد. معاویه یکی از افرادی بود که از این توان، بر علیه امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام بسیار بهره می‌برد. حتی پس از آن حضرت به خلافت کل جامعه اسلامی نیز رسید. بنابراین نه باید از وجود چنین افرادی تعجب کرد و نه از ظاهر دینی آنان و سخنانشان فریب خورد.

نامبرده از یک سوی قویاً مدعی است که اقدامی تبلیغی علیه تشیع نمی‌کند و غرض او وحدت گرایی و مبارزه برعلیه دشمنان اسلام است و از سوی دیگر در هر فرصتی، آشکار و نهان، سعی در سست کردن مبانی اعتقادی شیعیان دارد. وی به‌تازه گی در یک مجلس ترحیم، سخنانی ایراد کرده که با نقل و بررسی بخش‌هایی از آن، قصد محک زدنِ ادعای اخیر و به‌علاوه نمایاندن برخی روش‌های عوام‌فریبانه وی را داریم.

 

محور بخش عمده‌ای از سخنان طباطبایی در این مجلس، تجلیل از شخص متوفی است چون: «با این‌که از تحصیلات، حتی دبیرستانی بهره نداشت»[۱] به مرام مورد اعتقاد آقای طباطبایی گروید و در ابتدای این مسیر، به شخصیتی گرایش یافت که «دیده بود ضعف مسلمانان را، پراکندگی این‌ها را، غرق شدن این‌ها را در خرافات و به نظرش آمده بود که فقط مسلمانان باید برگردند به اصل، افکارشان را اصلاح کنند، تجدید نظر در عقائدشان کنند.» طباطبایی سپس شمه‌ای از این خرافات و مواردی که باید اصلاح شود و ویژگی‌های مرامی که متوفی بدان پیوسته بود (= مرام خود طباطبایی) را بدین شرح بیان کرده است:

•   «اسلامی پیدا شد که محورش را توحید خالص قرار داد. ادعای این اسلام این بود که ... پیامبر آمده بود واسطه‌ها را بردارد بگوید شما می‌توانید با خدا مستقیم رو برو شوید مستقیم بگویید: ایاک نعبد و ایا ک نستعین. انبیاء آمدند این پیام را به شما بدهند و شما را با خدا دست بدست دهند با پروردگارتان رو برو کنند.»

- در بررسی عبارات فوق باید گفت: به‌وضوح روشن است که کدام مرام، جامعه دینی را متهم به «ناخالصی در توحید = ورود به حوزه شرک» می‌کند و آیا شخصی که مروّج آن باشد، می‌تواند خود را از «تبلیغ علیه تشیع» مبرا بداند؟

- در پاسخ نیز باید گفت: اولاً چه کسی در جامعه تشیع، مستقیم رو برو شدن با خدا را نفی کرده است؟ آیا شیعیان لااقل ۱۷ رکعت نماز واجب روزانه را به‌عنوان ارتباط مستقیم با خدا به‌جا نمی‌آورند؟ ثانیاً: معنای ارائه شده برای آیه «ایاکَ نَعبُد و ایاکَ نَستعین» ‌غلط است. کوتاه سخن آن‌که (به‌عنوان نمونه) آیه ۹۷ سوره یوسف علیه­ السلام، درخواست استغفار پسران حضرت یعقوب ­علیه­ السلام از پدر و قبول ایشان را گزارش می­‌کند. این، واسطه قرار دادن میان خود و خدا است که مورد تأیید خدا و رسولش قرار گرفته و همین یک نمونه هم ثابت می‌کند که واسطه نهادن، فاصله گرفتن از توحید خالص نیست.

•   آقای طباطبایی گفته: «انبیاء آمدند این پیام را به شما بدهند و شما را با خدا دست بدست دهند با پروردگارتان رو برو کنند.»

- در پاسخ باید گفت: گزاره فوق، بیان بخشی از حقیقت و حذف قسمتی از آن است که منجر به تحریف می‌شود. مانند آن‌که کسی «کُلُوا وَ اشْرَبُوا» را بخواند، اما «وَ لا تُسْرِفُوا» را حذف کند.

انبیاء آمده‌اند که ارتباط انسان با خدا را تقویت کنند، اما نفی وساطت غیر را نکرده‌اند. از جمله قرآن کریم، «منافقان» را سرزنش کرده‌ که چرا: «هنگامى که به آنان گفته شود: "بیایید تا رسول خدا براى شما از خدا آمرزش بخواهد"، سرهاى خود را بر مى‏‌گردانند و آنان را مى‏‌بینى که غرور ورزانه روى برمى‏‌تابند.» (منافقون، ۵) بنابراین، قرآن خودداری از واسطه قرار دادن رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را وصف منافقان شمرده است،  و در عمل نیز مبلغان وهابی عربستان را می‌بینیم که حتی در حرم مطهر نبوی، افراد را از توجه به آن حضرت منع می‌کنند. این در حالی است که روایات و نظرات علمای فریقین شیعه و سنی، مخالف این رویکرد است. از جمله در کتاب «الفقه علی المذاهب الاربعة» (تألیف عبدالرحمن الجزیری، شامل احکام چهار مذهب فقهی تسنن و مورد قبول مجامع معاصر آنان) (ج ۱، ص ۱۱۰۰) می­‌خوانیم: «—تردیدی نیست که زیارت قبر پیامبر صلی‌الله‌علیه [وآله] از عظیم‌ترین وسایل تقرب به خداوند، و والاترین آن‌ها است. فقها آداب زیارت قبر پیامبر صلی‌الله‌علیه [وآله] را به‌ترتیبی که خواهد آمد، بیان کرده‌اند ... — هنگامی‌که زائر، دیوارهای مدینه را دید، بر پیامبر صلی‌الله‌علیه [وآله] درود بفرستد و بگوید: پروردگارا این حرم پیامبر تو است، پس آن را مایه حفظ من از آتش و ایمنی از عذاب و حساب سخت قرار ده. — [پس از بیان برخی آداب و بخش­هایی از زیارتنامه] و (زائر) سلام کسی را که به او سفارش کرده، به پیامبر صلی‌الله‌علیه [وآله] برساند و بگوید: سلام بر تو ای رسول خدا، از جانب فلان شخص. او از شما شفاعت می‌طلبد، پس برای وی و همه مسلمانان شفاعت نمایید. ... — سپس مقابل سر شریف حضرت بایستد و بگوید: بار الها! تو گفتی و سخنت حق است که: «و اگر اینان، وقتی به خود ستم مى‏کنند، نزد تو بیایند و از خدا آمرزش بخواهند و پیامبر هم براى آن‌ها استغفار کند، خدا را توبه‌پذیر و مهربان خواهند یافت.» [نساء، 64] و ما به‌سوی تو آمده‌ایم، در حالی‌که سخنت را شنیده، امرت را اطاعت نموده و از پیامبرت شفاعت می‌طلبیم.

آقای طباطبایی سپس چند روایت را از کافی و برخی منابع دیگر شیعی مطرح می‌کند و مورد انتقاد قرار می‌دهد که البته به‌نظر نمی‌رسد جای آن، یک مجلس ترحیم باشد که برخی - یا بسیاری- مخاطبان آن، حداقل اطلاعات لازم را برای تشخیص صحت وسقم ادعاها را ندارند؛ مگر آن‌که سخنران یادشده - همان‌گونه که درباره شخص متوفی بیان کرده- کم‌سوادی یا کم‌اطلاعی مخاطبان را یکی از ملاک‌های انتخاب قرار داده باشد و دلش نیاید چنین فرصتی را برای شبهه‌افکنی علیه تشیع، از دست بدهد. وی در این جلسه به مباحث دیگری مانند روایات «عرضه احادیث بر کتاب» اشاره و در توضیح مراد آن‌ها مغلطه کرده است. در حالی که این، بحث دقیقی مناسب یک کلاس درس است نه مجلس ختم و ترحیم.

- در نهایت باید گفت شیعه هرگز باب بررسی نسبت به روایات را مسدود نمی‌داند. (البته طبعاً با رویکرد علمی و نه عوا‌مگرایانه) و - بر خلاف اهل سنت، که معمولاً از گزند نقد و تمسخر شما در امانند- هیچ‌یک از کتب خود را «صحیح» نمی‌نامد. حتی شخص سخنران در بخش مورد اشاره از سخنانش گفته: «در حالی که می‌گویند در مورد کتاب کافی، فرموده‌اند: الکافی کاف لشیعتنا. کتاب کافی، کافی است برای شیعیان ما و این دروغ را هم بستند چون یک حدیث هم در این مورد نیست. تازه به قول مجلسی این عبارت، افواهی است.» از آقای طباطبایی می‌پرسیم: وقتی متخصص بزرگ فن حدیث، یعنی علامه مجلسی، عبارت یاد شده را افواهی دانسته چه دلیلی دارد که آن را با قید «می‌گویند» نقل می‌کنید و آن هم در مجلس ترحیم؟! و بدین‌وسیله یکی از منابع مهم تشیع را زیر سؤال می‌برید؟

- در روش نقد عوامگرایانه، حتی قرآن کریم نیز از بهانه‌جویی مصون نمی‌ماند، کما این‌که خرده‌گیران، مثلاً به گزارش «تکلم حضرت سلیمان علیه‌السلام با مورچه» یا «رانده شدن شیاطین به‌وسیله شهاب‌ها» و ... اشکال می‌گیرند. اما در فضا و شرایطی که امکان پاسخ‌گویی فراهم نباشد.

- سؤال مهم‌تر از ایشان، آن است که: چطور کتاب کافی و روایات شیعه را در یک مجلس عمومی که اکثر مخاطبان شیعه هستند، به‌روشی غیر علمی و تخریبی مورد انتقادهای شدید قرار می‌دهید، اما از کتب اهل سنت- که به برخی مطالب عجیبش اشاره خواهیم کرد- دفاعی جانانه می‌کنید؟ در تجلیل از شخص متوفی، ضمن یادآوریِ فقدان تحصیلات حتی دبیرستانی گفته‌اید:

«یک کتاب خانه بزرگ در منزلش مهیا کرده بود مثلا تفسیر جامع البیان محمد بن جریر طبری را داشت، در حالی که تحصیلاتی نداشت تفسیر امام فخر رازی و از این گونه کتب عالی اسلامی را در کتاب خانه‌اش داشت در صورتی که عربی نمی‌دانست تحصیل عربی نکرده بود ولی همه اینها را تهیه کرده بود و با اهل فن مشورت می‌کرد گاه تفسیر امام فخر را می‌آورد که در اینجا چه گفته؟ در این باره طبری چه گفته؟»

درباره سخن فوق، چند نکته قابل ذکر است:

- نکته فرعی: این‌که شخص موصوف، تحصیلاتی نداشته ولی کتب تفسیر فنّی و حتی عربی در منزل داشته، از این جهت موضوع مهم و قابل ستایشی تلقی شده، که وی علیرغم عدم توانایی نسبت به مطالعه متون عربی، «با اهل فن مشورت می‌کرده است» و البته آن «اهل فن» کسی نبوده جز جناب آقای مصطفی طباطبایی!

- بنابراین، توصیه علمی- کاربردی این است که محققین محترم، کتاب‌های عالی به هر کدام از زبان‌های زنده دنیا تهیه کنند و اگر از آن زبان هیچ نمی‌دانند، اهمیت ندارد. کافی است شخصی «اهل فن» پیدا و درباره محتویات کتاب‌ها از او سؤال کنند.

- البته یک توصیه علمی- کاربردی‌تر هم هست که کتاب‌هایی را که از زبان آن سر در نمی‌آورند، به «اهل فن» هدیه کنند و سؤالات خود را یکسره و تنها از همان «اهل فنِ مشخص» (و البته نه هیچ کس دیگر) بپرسند، تا انسان فرهیخته و اهل تحقیقی شمرده شوند.

- یک توصیه هم می‌توان به آقای طباطبایی کرد که می‌شد به‌جای سخنرانی طولانی در تجلیل از شخص متوفی، به‌اختصار می‌گفتند که ویژگی مهم وی این بود:             

۱- تحصیلات زیادی نداشت.                ۲- سؤالات دینی‌اش را از مـــن می‌پرسید.

- نکته اصلی: مشتی از خروارِ مطالب موهن که در «تفسیر جامع البیان طبری» و «تفسیر فخر رازی» آمده است:

- فخر رازی ذیل آیات ۱۷ تا ۱۹ سوره لیل، با آسمان و ریسمان کردن، ادعا کرده که از این آیات به‌دست می‌آید ابوبکر افضل از امیرالمؤمنین  علیه‌السلام، بلکه افضلِ امت است. شرح مطلب این‌که در آیات ۱۷ و ۱۸، پرهیزگارترینِ مردم چنین توصیف شده که اموالش را انفاق می‌کند تا پاک شود. سپس آیه ۱۹ فرموده: «و هیچ‌کس را نزد او حق نعمتى نیست تا بخواهد او را [با انفاقش] جزا دهد.» به‌روشنی، یعنی انفاقِ شخص موصوف به کسی، نه به‌خاطر جبران حق او بر گردن خویش، بلکه تنها «قربةً الی الله» است. به‌تعبیر دیگر، انفاق او به‌خاطر خدا است نه برای جبران لطفِ شخص مورد انفاق.

اما ملاحظه کنید که فخر رازی، آیه آخر را به کجا زده و چگونه نتیجه‌گیری کرده است: وی اولاً آیه ۱۹ را تحریف و عمومی معنا کرده، با این بیان که شخص مورد نظر، هیچ حقِ دنیایی از کسی بر گردن ندارد. ثانیاً ضمن بیانش گفته امت اجماع دارد که برترینِ خلق پس از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، یا ابوبکر است یا [امیرالمؤمنین] علی و حمل این آیه بر علی بن أبی‌طالب [علیهما‌السلام] ممکن نیست چون ایشان تحت تربیت پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله بود و توسط ایشان، آب و غذا و لباس داده شده بود، پس حضرت به ایشان نعمت‌هایی داده بود که جبرانش ضرورت داشت، اما ابوبکر، نعمتی دنیایی از پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله دریافت نکرده بود، پس ابوبکر افضل امت است. (مفاتیح الغیب، ج‏۳۱، ص ۱۸۸)

باید پرسید: (غیر از آن‌که اساساً معنای آیه ۱۹ تحریف شده) فرضاً رسول خدا حق دنیوی بر ابوبکر نداشتند، اما آیا هیچ‌کس دیگر هم حقی بر او نداشت؟ اصلاً می‌توان کسی را فرض کرد که هیچ‌کس حق دنیوی بر او نداشته باشد؟

اما فخر رازی که به این شکل از ابوبکر دفاع کرده، در بحث پیرامون «هجرت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله» نیز در دفاع از افضلیت وی، تلاش کرده تا خوابیدن امیرالمؤمنین به‌جای پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله را کم اهمیت جلوه دهد و از جمله نوشته: «علی بن أبی‌طالب علیهما­السلام در آن زمان کم سن بود ... و جنگ او با کفار، بعد از مدت مدیدی از انتقال مسلمانان به مدینه رخ داد ... به‌همین دلیل وقتی مشرکین وی را خوابیده در جای پیامبردیدند، متعرضش نشدند و قصد زدن و تنبیهش را ننمودند.» (همان، ج 16، ص 54)

باید گفت: اولاً آیا سن ۲۳ یا ۲۵ سال کم است؟ ثانیاً فخررازی، خود وقوع جنگ بدر را ۱۹ ماه پس از هجرت دانسته است. (همان، ج ۱۵، ص ۴۸۶) آیا این، مدت مدیدی است؟ و آیا امیرالمؤمنین علیه­السلام که پیشتاز بی‌بدیلِ میدان بدر بودند، ۱۹ ماه قبل از آن، در حال هجرت، سن کمی داشتند؟ و از کجا معلوم بود که مشرکانِ آماده برای قطعه قطعه کردن رسول خدا  صلی‌الله‌علیه‌وآله، با کسی که جای حضرت خوابیده، چگونه رفتار می‌کنند؟

این‌، نمونه کوچکی از تعصب‌ورزی فخر رازی و فاصله گرفتن او از انصاف بود.

- طبری نیز حق‌پوشی‌هایی مانند موارد فوق دارد، اما مثال دیگری از او می‌آوریم:

در آیه 30 سوره ق، پس از شرح وضعیت جهنمیان در قیامت، کلامی از جهنم نقل می‌شود که در پاسخ به این سؤال خداوند: «آیا پر شده‏ اى؟» پاسخ می‌دهد: «آیا افزون بر این هم هست؟» این بیان که حاکی از حیات و شعور برای جهنم است، اشتیاق آن برای در بر گرفتن افراد بیشتری از بدکاران را نشان می‌دهد. اما در مکتب خلفا ذیل این آیه، روایتی نقل شده که فقط در مهم‌ترین منبع حدیثی آنان «صحیح بخاری» ، پنج بار و بسیاری کتب دیگر تسنن، از جمله تفاسیر متعدد، بدین شرح نقل شده است: «جهنم دائماً مى‏گوید: "آیا افراد بیشترى هستند؟" تا آن‌که پروردگارِ بلند مرتبه، پاى خود را در آن مى‏ نهد، پس جهنم مى‏گوید: بس است، بس است.» !!! (صحیح بخارى، ج۶، ص ۴۷ و ۴۸ تفسیر سوره ق -  ج۷، ص۲۲۵، - ج۸، ص ۱۸۷، با اختلافاتى در الفاظ)

بررسی توضیحات تفسیر طبری ذیل این آیه، ابعاد مسئله را روشن‌تر می‌کند. طبری درباره عبارت «هَلْ مِن مَّزِیدٍ» ۲ قول را مطرح کرده و نوشته: «بعضی گفته‌اند: معنایش آن است که (جهنم می‌گوید:) "جای بیشتری نیست."» وی سپس ۳ روایت در تأیید این قول می‌آورد که در ۲ تا از آن‌ها عبارت «فوضع قدمه» (پایش را در جهنم می‌نهد!) ذکر شده است. مضمون این روایات آن است که خداوند قبلاً قسم یاد کرده: «وعده‏ام حق است که دوزخ را (از افراد بى‏ایمان و گنهکار) از جنّ و انس همگى پر کنم‏.» (سجده، ۱۳) اما در قیامت هرچه افرادی در جهنم افکنده می‌شوند، پر نمی‌شود و از خداوند درباره آن وعده می‌پرسد و خدا - العیاذ بالله- پا در جهنم می‌نهد آن‌گاه جای سوزن انداختن نمی‌ماند و اظهار می‌کند که جای دیگری ندارم!

طبری سپس قول دوم را نقل کرده: «دیگران گفته‌اند: معنای "هَلْ مِن مَّزِیدٍ" این است که "آیا افراد بیشترى هستند؟"» وی سپس ۲ روایت نقل کرده که در یکی از آن‌ها عبارت «یضع قدمه فیها» آمده است. او قول دوم را نزدیک‌تر به صواب می‌شمارد و ۸ روایت در تأیید نظر خود می‌آورد که در همگی آن‌ها، موضوع پا نهادن خدا در جهنم! آمده است. (جامع البیان، ج26، صص ۱۰۵ تا ۱۰۷)

اکنون جا دارد از آقای طباطبایی بپرسیم: وقتی در یک مجلس ترحیم، با اوصافی که اشاره شد، چنین کتب تفسیری تسنن را «کتب عالی اسلامی» می‌نامی و همان‌جا، «اصول کافی» را که مهم‌ترین کتاب حدیثی شیعه است بدان روش غیر علمی به باد انتقاد می‌گیری، چطور توقع داری با چنین دم خروس‌هایی، قسمت باور شود که: من علیه شیعه تبلیغ نمی‌کنم و طرفدار وحدت هستم و ...