بسم الله الرحمان الرحیم
نقد و بررسی نوشتة ارائهشده در عاشورا
در ایام عزای سیدالشهدا علیهالسلام نوشتهای ارائه گردید که دربارة مؤلفههای مختلفی مرتبط با عاشورا و امام حسین علیهالسلام نکاتی را مطرح کرده بود. در اینجا به عنوان متن اصلی عین آن نوشته (که از وبلاگی در اینترنت دریافت شده است) آورده شده و نکاتی در نقد و بررسی آن به عنوان پاورقی مطرح گردیده است. (ابتدا متن اصلی آورده شده و سپس نکاتی که در مقام نقد و بررسی مطرح شده به صورت پاورقی در انتها آورده شده است) در چند مورد نیز عباراتی داخل قلاب (کروشه) در متن اصلی افزوده گردیده است.
متن اصلی
در روزهایی به سر میبریم که به واقعهی تاسفبار عاشورا نزدیک است. خود واقعه از سویی و از سوی دیگر برخوردهای احساسی با این اتفاق روح را آزرده و عقل را خدشهدار میکند.(نقد ۱) متاسفانه برخی با نادیده گرفتن گواهیهای شاگرد امام صادق (علیه السلام) در تاریخ طبری و همچنین شهادتهای شیخ مفید و شیخ صدوق و شیخ مرتضی [البته «سید مرتضی» صحیح است] چنین وانمود میکنند که شهادت امام حسین (علیه السلام) اتفاقی بود که به سود جامعهی شیعه تمام شد. (نقد ۲) بلی این صحیح است که حوادث دلخراشی از این جمله روح انسانهای آزادیخواه را آزرده میکند و به نفرت ایشان از ارباب ستم میافزاید لیکن چنین وقایعی در نفس خود موجب سرافکندگی (نقد ۳) آزادیخواهان است که برای عدالت تلاش میکنند. متاسفانه استناد به کتبی که این واقعه را نه از روی عقل که از روی نشاندادن عجز بیان میکنند (نقد ۴) باعث شده هدف عقلانی امام حسین (علیه السلام) به کنج عزلت بخزد و عدهای با خودزنی وانمود کنند که از این حادثه ناراحت هستند (نقد ۵) و از اسلام و حادثهی عاشورا تصویری غلط به دست بدهند. (نقد ۶) نفس کار امام حسین (علیه السلام) از روی عقل بود (نقد ۷) و حفظ جان امام (نقد ۸) در آن برهه اوجب واجبات بود. (نقد ۹) اینکه امام در کربلا شهید شد از روی میل نبود بلکه غفلت شیعیان امام (نقد ۱۰) و اجبار دشمنان (نقد ۱۱) وی تاریخ را چنین رغم زد. [البته «رقم» صحیح است] طبق شهادت شیخ مرتضی [البته «سید مرتضی» صحیح است] در شب عاشورا امام (علیه السلام) با عمر ابن سعد مذاکره میکند و چند پیشنهاد به وی میدهد. اول اینکه اجازه دهد با خانوادهاش به مدینه برگردد دوم اینکه به شهری جز کوفه و مدینه برود و در آنجا زندگی کند و سوم اینکه در رابطه با بیعت با یزید تنها سکوت کند و قایله پایان یابد. عمرابنسعد قبول کرده اما در خیمهی لشکریانش تحت تأثیر شمر دوباره تصمیم به جنگ میگیرد. (نقد ۱۲) در واقع امام میدانست که در آن شرایط حضورش برای جامعه مفیدتر است (نقد ۱۳) و اگر مسلمین غفلت نمیکردند چنین ضربهی مهلکی به اسلام وارد نمیآمد. همچنین چنین استنباط میشود که اگر امام خبر از اتفاقات روی داده برای مسلم در مدینه داشت از آنجا به کوفه [البته «از آنجا به مکه و از مکه به کوفه» صحیح است] حرکت نمیکرد (نقد ۱۴) و برای نجات دین از انحراف راه دیگری بر میگزید. (نقد ۱۵) مجال سخن در باب علم امام نیست (نقد ۱۶) لیکن این نکته فراموش نشود که امام همان چیزی را میداند که خدا میداند اما این بدان معنی نیست که هرچه خدا میداند پس امام هم میداند. (نقد ۱۷) همچنین که پیامبر در آیهی آخر سورهی کهف تنها تفاوت خود با مردم را از لحاظ عمل در وحی میداند. (نقد ۱۸) نکته اینجاست. برخی متصور هستند [البته «تصور میکنند» صحیح است] و بر منابر اعلام میکنند که امام امت به جای همه فکر میکند (نقد ۱۹) و همه چیز را میداند و در واقع به کلی آیات دعوت به تفکر و تدبر و تعقل را نادیده میگیرند. (نقد ۲۰) نتیجهی چنین تفکری عاشوراهایی دیگر است که مسلخ مسلمین خواهند شد. امام تنها به جای خود فکر میکند و اگر بقیهی مسلمین به تفکر نپردازند اصل حرف امام را متوجه نمیشوند. در اسلام عزیزترین چیز نزد خدا جان است و هنگامی از دست رفتن جان موجه است که راه دیگری نباشد. (نقد ۲۱) اما امام میتوانست چنین کاری کند و قصد چنین کاری هم داشت. (نقد ۲۲) لیکن نادانی و ناآگاهی مسلمین (نقد ۲۳) وی را به مسلخ برد. فلذا برخلاف نظر حضراتی که کار امام را عاشقانه و شهادتش را از پیش دانسته (نقد ۲۴) و حتی عمدی میدانند باید گفت کار امام عاقلانه بود (نقد ۲۵) و برای تشکیل حکومت بود (نقد ۲۶) و این حرکتی برنامهریزیشده برای شهادتی که دل عدهای را به درد آورد نبود بلکه شهادت اتفاق ناگواری بود که نباید رخ میداد و پس از این هم نباید رخ دهد. برای مطالعهی بیشتر به کتاب «شهید جاوید» اثر شیخ نعمتا... صالحی نجفآبادی رجوع کنید. با تسلیت این ایام به همهی متفکران راه سالار شهیدان.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نقدهای وارد بر متن
نقد ۱
عبارت چنین القا میکند که برخوردهای احساسی مذموم و غیرعاقلانه است در حالی که بسیاری برخوردهای احساسی عقلایی و ممدوح است. در نگاه اولیه برخورد جناب یعقوب با جریان جناب یوسف علیهماالسلام (حزن و گریة بسیار او) احساسی مینماید (یوسف(۱۲)/۸۴) اما مورد مذمت قرآن قرار نگرفته است.
نقد ۲
ادعای تمامشدن به سود جامعه بهسادگی نه اثباتشدنی است و نه رد شدنی این موضوع نتیجة جمعبندی مؤلفههای متعدد است و لازمة اینکه کسی بتواند جمعبندی کند این است که همة مؤلفهها را هم بشناسد و هم تأثیر شهادت امام علیهالسلام را در هریک بداند و هم بتواند با وزندهی مناسب به هریک از مؤلفهها آنها را جمعبندی کند. چنین اشرافی در غالب افراد بشر نیست لذا بیان جمعبندی (یعنی اینکه بگوییم با توجه به جمیع مؤلفهها به سود جامعه تمام شد یا به ضرر جامعه) توسط انسان عادی منطقی نیست الا اینکه جمعبندیِ مستندات دینی (که از ورای حوزة درک و فهم بشر عادی صادر شده است) به این موضوع حکم کند.
نقد ۳
اگر منظور از سرافکندگی این است که افراد بشر از شنیدن این وقایع ناراحت میشوند که ادعایی بدیهی است اما اگر منظور این است که موجب دلسردی آنها میشود غلط است چراکه به شهادت تاریخ در طول تاریخ حرکتهای اجتماعی متعددی با الهام از واقعة عاشورا انجام گردیده است.
نقد ۴
در این عبارت عقل و عجز در مقابل هم قرار گرفتهاند گویی در کارهای عاقلانه عجزی رخ نمیدهد و هر کاری که در آن عجزی هویدا شود عاقلانه نیست. این تقابل صحیح نیست میشود کاری عاقلانه باشد و در عین حال عجزی هم در آن رخ دهد. انبیای گذشته در بسیاری مواقع در ضمن دعوت و تبلیغ عاجز شدهاند و مورد ظلم و ستم اقوام خویش یا مخالفان قرار گرفته اند و در عین حال عملکردهایشان در تبلیغ و دعوت و... عاقلانه و مشروع بوده است. همچنین پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوالهوسلم در موارد متعددی عاجز شدهاند و مورد ظلم و ستم اطرافیان قرار گرفتهاند و و این بهمنزلة غیرعاقلانه بودن عملکردشان نیست پس نباید روی واژة «عجز» مانور کرد و آن را خلاف «عقل» معرفی نمود تا اگر نقل شد امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا عاجز شده و استمداد طلبیدهاند غیرعاقلانه تلقی گردد و بالعکس از عاقلانه بودن عملکرد امام نتیجه گرفت امام علیهالسلام در واقعة عاشورا مورد ظلم و ستم قرار نگرفتهاند.
نقد ۵
عبارت القا میکند که رابطة «خودزنی» و «ناراحتی» غیرواقعی است و کسی که خودزنی میکند در حقیقت ناراحت نیست بلکه وانمود میکند که ناراحت است. دربارة این مطلب دو نکته به نظر میرسد: اول اینکه در بسیاری موارد میبینیم که خودزنیها (اعم از بر سر و سینه و صورت زدن) با ناراحتی و مظاهر آن مثل گریه و ندبه همراه است یعنی مشهود است که کسی که خودزنی میکند واقعاً ناراحت است. دوم اینکه در هر جامعهای برخی کارها سمبل ناراحتی تلقی میشوند هرچند با ناراحتی بارز و همیشگی همراه نباشند مثلاً دیده میشود بسیاری افراد در ایامی که برای فوت عزیزانشان لباس مشکی به تن میکنند در امور روزانه خنده هم میکنند اما اگر کسی عملکرد آنها را به «وانمود کردن نارحتی» تعبیر کند حرفش دقیق نیست چراکه همین پوشیدن لباس مشکی در فرهنگ ما سمبل عزا و ناراحتی است هرچند گاهی با خنده هم همراه باشد. نفس بر سر و سینه و صورت زدن نیز از نشانهها و سمبلهای عزاست هر چند ملاحظه شود بر سینه زدن برخی با گریه و دیگر مظاهر ناراحتی همراه نیست.
نقد ۶
اولاً القا شده است که هرگونه خودزنی برای واقعة عاشورا مذموم است در حالی که چنین نیست و این کار مورد تأیید اعقل عقلای بشر قرار گرفته است. امام صادق علیهالسلام در این باره میفرمایند: «وقَد شَقَقنَ الجُیوبَ ولَطَمنَ الخُدودَ الفاطِمِیّاتُ عَلَی الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیهالسلام وعَلی مِثلِهِ تُلطَمُ الخُدودُ وتُشَقُّ الجُیوبُ زنهای فاطمی برای حسینبنعلی علیهالسلام گریبان چاک کردند و سیلی به صورت زدند و برای چنین مصیبتی باید که بر صورت کوبید و گریبان درید. (تهذیب الأحکام: ج ٨ ص ٣٢٥ ح ١٢٠٧ عوالی اللآلی: ج ٣ ص ٤٠٩ ح ١٥ و راجع: بحار الأنوار: ج ٨٢ ص ١٠٦).» ثانیاً خودزنی تصویر غلطی نیست همة مظلومان در برابر ظالمان و ستمهایی که به ایشان وارد شده ممکن است از روی فطرتشان خودزنی کنند نباید «خودزنی» را با برچسب «تصویر غلط» همراه کرد تا القا شود هرگونه خودزنی همواره مذموم است. ثالثاً صرف سوء استفادة دیگران و برداشت تصویر غلط از اسلام نافی دستورات شرع نیست ممکن است بسیاری عبادات اسلامی با تبلیغات منفی در جوامع امروزی منفور شود آیا صرف منفورشدن امری در جوامع بشری دالّ بر بطلان آن است ممکن است قطع دست دزدی که به اموال مسلمانان دستبرد زده یا جزای قتل کسی که در جامعه به نوامیس مردم تجاوز کرده به بهانة حقوق بشر توسط جوامع امروزی محکوم شود آیا به دلیل این تصویرسازی غلط باید از آنها دست کشید! اگر قرار باشد ما به دلیل ایجادشدن تصویر غلط از کاری دست بکشیم باید بسیاری عقاید و عملکردهایمان را رها کنیم چراکه با تبلیغات سوء مغرضان این عقاید و عملکردها در اذهان عمومی تخریب گردیده است. رابعاً تصویر غلط معلول خودزنیها نیست بلکه معلول سوء استفادة برخی افراد و جریانها و فرقهها و... است. دزدیدن کفش نمازگزاران در مسجد معلول عملکرد دزدان است نه معلول عملکرد نمازگزاران. انعکاس غلط و تصویرسازی نامطلوب از عزاداریها معلول سوء استفادة مغرضان است و در نتیجه: همچنان که کسی نمیتواند بگوید «چون دزدها میآیند از جاکفشی مسجد کفش میدزدند باید مسجد نرفت و درِ مسجد را بست.» کسی هم نمیتواند بگوید «چون از خودزنیها توسط برخی مغرضان سوء استفاده میشود باید همة خودزنیها را کنار گذاشت».
نقد ۷
اصل نگاه نقادانه به امام و اینکه ما در موضعی قرار بگیریم که عملکرد امام را با دید محدود خود بسنجیم و در نهایت ارزیاب امام باشیم و بگوییم کار ایشان از روی عقل بود غلط است. جایگاه امام صرفاً پیشوایی و رهبریِ جامعه نیست که بخواهد با عملکرد مردمان نسبت به حاکمان مقایسه شود بلکه امامت جایگاهی الهی است که نقدکردن بشر عادی نسبت به آن منطقی نیست. نگاه نقادانه نسبت به افعال امام مثل این است که ما که از علم لدنی برخوردار نیستیم نسبت به افعال همراه جناب موسی (جناب خضر) که در آیات ۶۵ تا ۸۲ سورة کهف گزارش شده است (کشتن یک بچه سوراخکردن بدنة یک قایق و ساختن یک دیوار در دهکدهای که از دادن غذا به ایشان امتناع کردند) بدون توجه به بهرهمندی ایشان از علمی لدنی در این قضایا نگاهی نقادانه داشته باشیم. یعنی همانطور که این برخورد با اَعمال جناب خضر ناصحیح است مشابه این برخورد با عملکرد اهلبیت علیهمالسلام نیز با توجه به جایگاه والای ایشان نادرست است.
نقد ۸
اگر ادعا شود امام به وظیفة الهی خویش عمل کردهاند صحیح است اما اینکه ادعا شده وظیفه حفظ جان بوده است دلیل ندارد. در مواقعی وظیفه حفظ جان نیست جناب ابراهیم فرزند خود جناب اسماعیل را با پای خود به مقتل میبرد تا ذبح کند طرفه آنکه جناب اسماعیل نیز خود از ماجرا مطلع است و با پدر همراه (قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ (صافّات(۳۷)/۱۰۲)). پس همیشه وظیفه حفظ جان نیست.
نقد ۹
عبارت چنین القا میکند که اگر کسی جانش را حفظ نکند کارش از روی عقل نیست یا به عبارتی: عقل حکم میکند که همواره و در همة شرایط جان حفظ شود در حالی که حکم عقل به صورت مطلق و در همة شرایط این نیست که باید حفظ جان کرد. همة عقلا صحه میگذارند بر عملکرد فردی که جان خود را فدا میکند و مانع انفجار بمبی میشود که جان بسیاری افراد را خواهد گرفت. به بیان دیگر هر عاقلی مییابد که برخی چیزها از جان خودش مهمتر است و لذا در چنین شرایطی فداکردن جان برای حفظ آن نه تنها مذموم نیست بلکه ممدوح است.
نقد ۱۰
القاکنندة این است که شیعیان در قتل امام متهم هستند و این شاید متأثر از ادعاهای مخالفان مبنی بر مشارکت شیعه در قتل امام است که ادعایی ناصحیح است. بنابر گزارشهای تاریخی کسانی که در آن دوره واژة «شیعه» را یدک میکشیدند تنها شیعیان اعتقادی (یعنی کسانی که به جانشینی بلافصل امیرالمؤمنین علیهالسلام بعد از پیامبر معتقد باشند) نبودند بلکه در آن زمان «شیعة علوی» اصطلاحی در مقابل «شیعة عثمانی» بود و تفاوت این دو گروه در این بود که گروه اول بعد از پیامبر و خلفای اول و دوم امام علی علیهالسلام را خلیفة بر حق میدانستند و گروه دوم بعد از پیامبر و خلفای اول و دوم عثمان را خلیفة مشروع میدانستند. پس حتی اگر با استناد به شواهدی نشان داده شود کسانی با عنوان «شیعه» یا «شیعة علوی» در قتل امام نقش داشتهاند این به منزلة نقش شیعیان اعتقادی در قتل امام نیست. به عبارت دیگر اصطلاح شیعه در آن زمان معنایی متفاوت با اصطلاح امروز داشته است.
نقد ۱۱
این تعبیر (اجبار دشمنان) مبهم است. نباید تلقی شود همچنان که یزید و سایر امویان جهت تبریة خود از این جنایت تاریخی القا کردند اجباری در این فعل اختیاری آنان (قتل امام حسین علیهالسلام و سایر جنایاشان در حق اهلبیت) وجود داشته است.
نقد ۱۲
دربارة شاهد تاریخی ادعا شده چند نکته در خور توجه است: اولاً سیدمرتضی از این واقعه به عنوان «روایت شده» یاد کردهاند لذا اینکه این نقل تاریخی مورد تأیید ایشان بوده است نیازمند دلیل است. (و قد روی) ثانیاً آنچه سیدمرتضی به عنوان موردی از موارد نقلشده ذکر کردهاند با نقلی که در این نوشته آمده متفاوت است و شواهدی در آن نقل وجود دارد که بطلانش را تقویت میکند. سید مرتضی در صفحة ۱۷۷ کتاب تنزیه الانبیا میگوید: «نقل شده که آن امام ـ که درودها و سلام خدا بر او و خاندانش باد ـ به عمر بن سعد فرمود: «اجازه بدهید به همان جایی که از آن آمده بودم برگردم و یا دستم را در دستان یزید پسرعمویم بگذارم تا نظرش را در بارة من بدهد یا مرا به سرحدی از سرحدات مسلمانان بفرستید تا من هم از مردم آنجا باشم. هر چه سود و زیان دارد برای خودم (و قد روی أنه صلوات الله و سلامه علیه و آله قال لعمر بن سعد اللعین اختاروا منی: إما الرجوع إلی المکان الذی أقبلت منه أو أن أضع یدی فی ید یزید فهو ابن عمی لیری فی رأیه و إما أن تسیرونی إلی ثغر من ثغور المسلمین فأکون رجلا من أهله لی ما له و علی ما علیه)» چنانچه ملاحظه میشود «بیعت با یزید» در این نقل آمده که نشان بطلان آن است و با دیگر شواهد تاریخی نمیسازد. مثلاً طبری در نقل مذاکرة امام با عمرسعد در شب عاشورا پس از نقل همین جریان میگوید: «ابومخنف گفت: عبد الرحمان بن جندب برایم از عقبه بن سمعان نقل کرد که: همراه حسین علیهالسلام بودم و با او از مدینه به مکّه و از مکّه به عراق آمدم و تا هنگام شهادتش از او جدا نشدم و کلمهای با مردم چه در مدینه چه در مکّه چه در راه چه در عراق و چه در میان لشکر تا روز شهادتش سخن نگفت جز آنکه من آن را شنیدم. بدانید که ـ به خدا سوگند ـ حسین علیهالسلام آنچه را که مردم میگویند و میپندارند به آنان واگذار نکرد. او نه گفت که [میخواهد] دست در دست یزید بن معاویه بگذارد نه [خواست که] او را به مرزی از مرزهای مسلمانان بفرستند» (تاریخ الطبری: ج ٥ ص ٤١٣ همچنین ر.ک. تذکرة الخواصّ: ص ٢٤٨) ثالثاً بنابر شواهد تاریخی بر خلاف آنچه در نوشته آمده پس از گفتوگوی امام با عمرسعد او به ابنزیاد نامهای مینویسد و از او کسب تکلیف میکند و در آن زمان اصلاً شمر در کربلا نبوده است که بخواهد نظرش را تغییر دهد. (الکامل فی التاریخ: ج ٢ ص ٥٥٦) رابعاً در نقلهای دیگر از ماجرای مذاکرة امام با عمرسعد در شب عاشورا اساساً موضوع گفتوگو «تحذیر عمرسعد از جنگ با امام» است. (مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی: ج ١ ص ٢٤٥ الفتوح: ج ٥ ص ٩٢ بحار الأنوار: ج ٤٤ ص ٣٨٨.)
نقد ۱۳
ادعایی است که دلیلی بر آن اقامه نشده است. اگر دلیل آن جریان پیشنهاد امام به عمرسعد است که نقد آن گذشت.
نقد ۱۴
برای این استنباط دلیلی اقامه نشده است ضمن آنکه صحیح نیست. لازمة صحت این استنباط این است که تنها عامل حرکت امام به سوی کوفه نامة کوفیان باشد اما در گزارشهای تاریخی ملاحظه میشود امام در پاسخ به کسانی که ایشان را از سفر به کوفه منع کردهاند تنها به نامة کوفیان اشاره نکرده اند. به بیان دیگر علت حرکت امام نامهها نبوده است تا بتوان ادعا کرد اگر امام از واقعیت نامهها و نیز عدم پایبندی نامهنویسان به نامهها خبر داشتند حرکت نمیکردند. در کتاب الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة) که از منابع اهلتسنن است آمده است: کَتَبَ عَبدُ اللّه ِ بنُ جَعفَرِ بنِ أبی طالِبٍ إلیهِ کِتابا یُحَذِّرُهُ أهلَ الکوفَةِ ویُناشِدُهُ اللّه َ أن یَشخَصَ إلَیهِم. فَکَتَبَ إلَیهِ الحُسَینُ علیهالسلام: إنّی رَأَیتُ رُؤیا ورَأَیتُ فیها رَسولَ اللّه ِ صلیاللهعلیهوآله وأمَرَنی بِأَمرٍ أنَا ماضٍ لَهُ ولَستُ بِمُخبِرٍ بِها أحَدا حَتّی اُلاقِیَ عَمَلی: عبد اللّه بن جعفر بن ابی طالب برای حسین علیه السلام نامهای نگاشت و او را از مردم کوفه بر حذر داشت و او را به خدا سوگند داد که به سویشان نرود. حسین علیهالسلام به او چنین نوشت: «من خوابی دیده ام و در آن خواب پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله به من فرمانی داد که در پی آن میروم و کسی را از آن آگاه نمیسازم تا با آن رو به رو شوم» (الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة): ج ١ ص ٤٤٧ تهذیب الکمال: ج ٦ ص ٤١٨ تاریخ الإسلام للذهبی: ج ٥ ص ٩ تاریخ دمشق: ج ١٤ ص ٢٠٩ سیر أعلام النبلاء : ج ٣ ص ٢٩٧ نحوه بغیة الطلب فی تاریخ حلب: ج ٦ ص ٢٦١٠ البدایة والنهایة: ج ٨ ص ١٦٣ المناقب لابن شهرآشوب: ج ٤ ص ٩٤ نحوه.)
نقد ۱۵
اینکه «راه دیگری بر میگزید» نگاهی ناصحیح به امام است. مثل این است که دربارة حضرت یعقوب بگوییم «اگر میدانست که برادران یوسف مرتکب چنین خطایی میشوند یوسف را با آنها نمیفرستاد». عقل اجازه نمیدهد بشر عادی نسبت به انبیا و اولیا با توجه به جایگاه الهی ایشان نگاهی بشری داشته باشد. اگر ما بودیم و همین عقل و منطق محدودمان (منظور این است که عقل ما به همة امور عالم راه ندارد) فعل جناب ابراهیم در انتقال همسر جوان و فرزند خردسالش به سرزمین بیآب و علف (ابراهیم(۱۴)/۳۷) را تخطیه میکردیم اما قرآن روی این کار صحه گذاشته است. اگر ما بودیم و همین منطقمان افعال جناب خضر را محکوم میکردیم (موضوع آیات ۷۱ تا ۷۷ سورة کهف) اما قرآن در مقام تأیید آن بر آمده است. این تناقض نه به معنای تأیید اموری غیرمعقول توسط قرآن است بلکه نشانة محدودیت عقل ما در راهیابی به تشخیص وظایف برگزیدگان الهی است. پس سخنگفتن از موضعی مافوق امام که اگر چنین و چنان میشد امام چنین میکردند غیرمنطقی است.
نقد ۱۶
اگر مجال سخن در باب علم امام نیست چرا در پایان مقاله این موضوع بیدلیل نفی شده است
نقد ۱۷
اینکه «هرچه خدا میداند پس امام هم میداند» ادعایی است که متأسفانه نسبت داده شده و موجب تخریب شده است. کدامیک از بزرگان شیعه علم خدا و امام را یکسان دانستهاند
نقد ۱۸
اولاً در آیة مذکور تفاوت در «وحیشدن به او» مطرح شده است نه در «عمل در وحی». ثانیاً همین تفاوت (یعنی «وحیشدن به پیامبران») خود ریشة بسیاری تفاوتهای پیامبران با افراد عادی بشر است یعنی بهواسطة همین وحی علم نبی میتواند با علم بشر معمولی اختلاف فاحش داشته باشد. به بیان دیگر این آیه نهتنها نمیرساند که علم انبیا مانند سایر افراد است بلکه راه را برای قایلشدن به وجود علم ویژه برای انبیا هموار میسازد. ثالثاً توجه به سیاق آیات مشابه چنین مینماید که تصریح به «بشر بودن» در مواجهه با مخاطبانی ابراز شده که متوقع «ملک بودن» انبیا بودهاند به بیان دیگر بشر بودن تأکیدی است بر اینکه ملک نیستند.
نقد ۱۹
از جمله شیوههای نادرست نقد و بررسی یک مکتب آن است که اقوال شاذ آن مکتب به عنوان قول مکتب معرفی شود و سپس با حمله به آن اقوال شاذ خواسته شود کل مکتب را زیر سؤال برد. قول منتسب به سیدمرتضی و نیز قول فکرکردن امام بهجای همه و... از مواردی است که اولاً باید با ارایة اسناد و مدارکی نشان داده شود که قول شیعة امامیه است و منابع اصلی شیعه و غالب رجال شیعه به آن معتقد بودهاند و سپس به عنوان آراء شیعه مورد نقد و بررسی قرار گیرد.
نقد ۲۰
از جمله طرق حمله به یک تفکر و مکتب فکری این است که اموری باطل را به آن نسبت داد و سپس بطلان آن امور را به مخاطبان نمایاند و نتیجه گرفت که آن مکتبی که آن امور باطل را دارد خود نیز باطل است در حالی که اصل انتساب آن امور به مکتب غیرواقعی بوده است. کدام عالم شیعه و مدرک متقن شیعی گفته که امام به جای همه فکر میکند چه کسی آیات دعوت به تفکر را نادیده گرفته است و...
نقد ۲۱
هر دو گزاره ادعاهایی است بیدلیل متوقع است که دلیل آنها ارائه شود تا امکان نقد و بررسی آن فراهم شود. البته در پاورقیهای قبلی به مناسبت دربارة هر دو گزاره سخن گفته شد.
نقد ۲۲
این جمله مبهم است. منظور از «کار» کدام کار است
نقد ۲۳
نادانی و ناآگاهی مسلمانان شرکتکننده در قتل امام و سایر جنایتکاران با شواهد تاریخی سازگار نیست کشندگان امام آگاهانه نسبت به این جنایت اقدام کردهاند.
نقد ۲۴
امام حسین علیهالسلام شهادتشان را از پیش میدانستند. قراین تاریخی ذکرشده در کتابهای تاریخ اعم از شیعه (مثلاً ر.ک. الإرشاد شیخ محمّد بن محمّد بن النعمان المفید (ت ۴۱۳ ه) ج۱/۳۲۹ ۳۳۰ ۳۳۱ ۳۳۲ و... ج۲/۶۹ ۸۹ ۱۲۹ ۱۳۰ ۱۳۱ ۱۵۰ و...) و سنی (مثلاً ر.ک. تاریخ الطبری أبیجعفر محمد جریر الطبری (۳۱۰ه) ج٥/ ٣٨٨ ۳۹۶ ۳۹۹ ۴۰۷ ۴۱۶ ۴۶۶ و...) حدیث اعم از شیعه (مثلاً ر.ک. أمالی الصدوق شیخ أبی جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمّیّ (ت ۳۸۱ ه)/۱۷۷ ۱۹۹ ۲۰۳ ۷۳۶ ۶۹۴ و...) و سنی (مثلاً ر.ک. المستدرک علی الصحیحین أبی عبد اللّه محمّد بن عبد اللّه الحاکم النیسابوریّ (ت ۴۰۵ ه) ج۳/ ۱۹۴ ۱۹۷ ۶۵۵ و... ج۴/۴۴۰ ۵۱۱ و...) تفسیر (مثلاً ر.ک. تفسیر فرات/۱۷۷) رجال اعم از شیعه (مثلاً ر.ک. رجال الکشی محمد بن عمر بن عبد العزیز الکشی (معاصرکلینی) ج۱/۷۳ ۳۰۷ و...) و سنی (مثلاً ر.ک. الاخبار الطوال دینوری أبی حنیفة احمد بن داود (ت ۲۸۲ه)/۲۴۶ ۲۵۱ و...) و... گویای آن است که اخبار (خبر دادن) به شهادت امام حسین علیهالسلام از سالها پیش از ولادتشان مثلاً هنگام بازگوشدن جریان برای انبیای گذشته مثل حضرات آدم و ابراهیم و عیسی و... علیهمالسلام (ر.ک. بحار الأنوار: ج ٤٤ ص ٢٤٥ الخصال: ص ٥٨ ح ٧٩ کمال الدین: ص ٥٣١ و...) و نیز پس از ولادتشان تا سالها قبل از وقوع واقعه مثل بازگوشدن واقعه توسط پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم در هنگام تولد ایشان و نیز یک سالگی و دو سالگی و دوران خردسالی و پیش از وفات و... (ر.ک. المناقب للکوفی: ج ۲ ص ۲۳۴ عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج ۲ ص ۲۶ ذخایر العقبی: ص ۲۰۷ الأمالی للطوسی: ص ۳۶۷ مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی: ج ۱ ص ۱۶۳ الملهوف : ص ۹۳ المناقب لابن شهرآشوب: ج ۱ ص ۲۳۷ مسند زید: ص ۴۰۴ تاریخ دمشق: ج ۱۴ ص ۱۹۳ کشف الغمّة : ج ۲ ص ۲۱۹ کامل الزیارات: ص ۱۴۴ و...) اشاره به واقعه توسط امیرالمؤمنین علیهالسلام (خصایص الأیمّة علیهمالسلام: ص ۴۷ تذکرة الخواصّ: ص ۲۵۰ دلایل النبوّة لأبی نعیم: ج ۲ ص ۵۸۲ کشف الیقین: ص ۱۰۰ وقعة صفّین: ص ۱۴۲ اُسد الغابة: ج ۴ ص ۳۲۲ تهذیب الأحکام: ج ۶ ص ۷۲ المعجم الکبیر: ج ۳ ص ۱۱۱ البدایة والنهایة: ج ۸ ص ۱۹۹.و...) و... به بهانههای مختلف زمانی مکانی موضوعی و... توسط افراد مختلف از جمله خود خدای سبحان (کامل الزیارات: ص ۱۴۷ الکافی: ج ۱ ص ۵۲۷ الأمالی للطوسی: ص ۳۱۶ تاریخ دمشق: ج ۱۴ ص ۱۹۷ الأمالی للصدوق: ص ۱۹۹ المناقب للکوفی: ج ۲ ص ۲۳۴ و...) پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوالهوسلم امیرالمؤمنین علیهالسلام امام حسن علیهالسلام (الأمالی للصدوق: ص ۱۷۷ و...) صحابه مثل سلمان (رجال الکشّی: ج ۱ ص ۷۳ و...) ابوذر (کامل الزیارات: ص ۱۵۳ و...) ابنعباس (المستدرک علی الصحیحین: ج ۳ ص ۱۹۷ و...) و... و خود امام حسین علیهالسلام از جمله به هنگام خروج از مدینه در راه کربلا در مواجهه با افرادی که به همراهی دعوت میشدند و... (الأخبار الطوال: ص ۲۵۱ الأمالی للصدوق: ص ٢١٦ کامل الزیارات: ص ١٩٥ ح ٢٧٥ اُسد الغابة: ج ٢ ص ٢٨ مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی: ج ١ ص ٢١٨ تهذیب الکمال: ج ٦ ص ٤١٨ الکامل فی التاریخ : ج ٢ ص ٥٤٨ مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی: ج ١ ص ٢٢٦ أنساب الأشراف: ج ٣ ص ٤٠١ دلایل الإمامة: ص ١٨٢ ح ٩٨ الصراط المستقیم: ج ٢ ص ١٧٩ الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة): ج ١ ص ٤٤٧ و...) بارها انجام شده است و لذا ایشان علم قبلی به شهادتشان داشتهاند.
نقد ۲۵
از پیش دانستن و عمدی بودن نافی عاقلانه بودن نیست. چنانکه گفته شد جناب ابراهیم علیهالسلام عمداً جناب اسماعیل علیهالسلام را به مسلخ برد و ایشان نیز با پای خود رفت آیا این اقدام عمدی نافی عاقلانه بودن است در تاریخ صدر اسلام در مواردی با خبردادن قبلی پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم فرد میدانست که به میان رفتنش با کشتهشدنش همراه خواهد بود و در عین حال از پیش دانسته به میدان جنگ میرفت و کارش هم عاقلانه بود.
نقد ۲۶
انتساب هدف به امام (اینکه برای تشکیل حکومت بود) نیز ادعایی است که دلیل آن ارائه نگشته است.
0