نقد و بررسی کتاب ((خرافات وفور در زیارات قبور)) نوشته سید ابوالفضل برقعی-۸
سید ابوالفضل برقعی در صفحه ۱۸۱ کتاب"خرافات وفور در زیارات قبور"ذیل عنوان"ارواح انبیاء و اولیاء پس از وفات کجا هستند؟"می نویسد:
((به مقتضای آیهی َ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی (الحجر آیه ۲۹ و صاد آیه ۷۲) « و در آن از روح خویش دمیدم » روح مکان دارد و مجرد از زمان و مکان نیست و اضافه به مکانی است و مکان روح همان بدن دنیوی و یا قالب مثالی برزخی است. و بدن مرکب روح است. این مطلب روشن و محسوس است و احتیاجی به برهان ندارد. و این روح محدود, چون ذاتاً محدود است، صفات او از علم و هنر نیز محدود است زیرا حدود عوارض همان حدود معروض است و زیاد تر از آن نیست.
پس روح موجود زنده هست, همه چیز را نمیداند و از همه چیز و همه جا مطلع نیست, بلکه به واسطه ی تحصیل علم, و یا به واسطه ی وحی الهی میتواند اطلاعاتی حاصل کند، چنانکه خدا به رسول خود فرموده: وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلا (الاسراء آیه ۸۵) از دانش جز اندکی به شما داده نشده اید, و فرموده: وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ (الاسراء آیه ۳۶) آنچه بدان علم نداری پیروی مکن، و میفرماید: ُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْماً (طـه آیه ۱۱۴) و بگو پروردگارا بر دانشم بیفزا، و آیات بسیار دیگر.
این در حالی است که در دنیا ست, و چون پس از وفات بدن خارج و به قالب مثالی برزخی وارد گردد از حقیقت خود خارج نمیشود.))
دستکاری در کتاب"خرافات وفور در زیارات قبور"
قبل از نقد و بررسی عبارات فوق، لازم است به این نکته مهم اشاره کنم که کتاب"خرافات وفور در زیارات قبور"اخیرا توسط همفکران آقای برقعی، یعنی وهابیت عربستان سعودی، چاپ و با تبلیغات بسیار و در راستای اهداف و سیاستهای رویارویی با اهل البیت علیهم السلام و تشیع، منتشر و بین فارسی زبانان توزیع گردیده است. بعضی از عبارات نسخه چاپ وهابیون سعودی نسبت به نسخه اصلی و قدیمی تر که توسط پیروان اندیشههای سید ابوالفضل برقعی در ایران تکثیر و توزیع شده است، دستخوش تغییر گردیده است. به عنوان نمونه، تغییرات إعمال شده در سطور صفحه ۱۸۱ کتاب را ، که در این مقاله در مقام نقد و بررسی آن هستیم، در ادامه سلسله مقالات آتی مشاهده خواهید فرمود. إن شاأالله، اینجانب طی مقاله ای و در فرصت مناسب، دستکاریهای انجام شده در کتاب"خرافات وفور در زیارات قبور"را که توسط وهابیت و به منظور هماهنگی بیشتر با اندیشههای سلفی و یا پوشش دادن به اشتباهات سید ابوالفضل برقعی انجام شده است، ارائه خواهم نمود.
إحاطه علمی روح پس از مرگ انسان:
آقای برقعی میگوید:"پس روح موجود زنده هست, همه چیز را نمیداند و از همه چیز و همه جا مطلع نیست, بلکه به واسطه ی تحصیل علم, و یا به واسطه ی وحی الهی میتواند اطلاعاتی حاصل کند"صفحه ۱۸۱ کتاب خرافات وفوردرزیارات قبور
به راستی کدام مسلمان و یا کدام شیعه ای اعتقاد دارد که روح زنده، قبل و یا پس از مرگ ، همه چیز را میداند و از همه جا اطلاع دارد؟ سخن شیعه در این مسئله اولا: در إحاطه وسیع علمی ارواح مومنین و ثانیا: در تفاوت کمی و کیفی إحاطه ارواح انبیاء و امامان معصوم و برگزیدگان الهی و شهداء، با دیگران است. اگر ارواح انبیاء و امامان و شهداء، همانگونه که آقای برقعی مرقوم کرده اند، میتوانند به واسطه علم و وحی إلهی اطلاعات حاصل کنند، پس دیگر نباید دامنه این إحاطه علمی محدود به مکان دور افتاده و محدود و جدای از عالم قبل از مرگ باشد؟ آگاهی فوق العاده وسیع و فوق تصور ارواح انبیاء و ائمه اطهار از دنیای ما و دیگر عوالم، نباید پیروان اندیشه سلفی را نگران"خدا شدن"آنها کند و آنها را به سوی"تحدید قدرت الهی"و وادی مهلک کفر و شرک سوق دهد.
آقای برقعی یکجا از محدودیت روح و مکان دار بودن آن سخن میگوید و در جای دیگر آگاهی علمی روح را به علم و وحی إلهی منتسب میکند و نتیجه میگیرد که ارواح پس از مرگ آگاهی از دنیای ما ندارند.
به ساختار استدلال آقای برقعی توجه فرمایید:
روح مکان دار است.
مکان محدود است.
روح زنده میتواند بواسطه تعلیم إلهی اطلاعات حاصل کند.
نتیجه: روح إحاطه به دنیای ما ندارد.
براستی چگونه آقای برقعی این نتیجه گیری مخالف عقل و قران و روایات را به دست آورده اند؟ آیا قدرت إلهی در تعلیم به روح زنده، تابع محدودیت یک مکان و یا زمان خاص است؟ اصلا چه نسبتی بین روشنگری تعلیم الهی که زمانها و مکانها را پوشش میدهد، با بدن و یا قالب مثالی دارد؟ ما در مقالات گذشته گفته ایم و نیز در ادامه نقد و بررسی خود خواهیم گفت که بی خبری و نا آگاهی ارواح مومنین در مورد این دنیا، تطبیق با قران و سنت و عقل ندارد.
آیا مگر علم إلهی محدود به آنسوی دیوار مکانی است که ارواح در آن قرار دارند؟ و آیا اساسا مکان برای علم إلهی معنا دارد؟ آقای برقعی فراموش کرده اند که خداوند شاهد و ناظر در دنیا و آخرت و تمام عوالمی است که خلق کرده و حدود و پهنه آن عوالم به عقل و فهم ما در نمیآید و بندگان برگزیده و خاص او به اذن إلهی میتوانند آگاهی وسیعتر و بیشتری از ما در قلمرو آفرینش، در مورد این عوالم داشته باشند و این مطلب نه تنها شرک نیست، بلکه توحید خالص و اعتقاد به"إ ن الله علی کل شی قدیر"است.
حد احاطه علمی:
اما حد احاطه علمی ارواح مومنین به دنیای ما و دیگر عوالم چقدر و تا کجاست؟ این"حد"به"إذن إالهی"بازگشت میکند و قدرمسلم فراتر از تصور و عقل ماست و هرگاه ما برای علم انبیاء و ائمه اطهار، در هر دنیایی، از واژه"بیکران"و"نامحدود"استفاده کنیم، منظورمان بدون کرانه عقلی و خارج از افق فهم متعارف بشری است، نه تساوی و برابری با خدا. البته فهم و هضم این سخنان برای اندیشه آقای برقعی و امثال ایشان که همیشه انبیاء إلهی را انسانهای معمولی و ضعیف و خارج از ضا بطه قرآنی"إن الله علی کل شِی قدیر"در نظر میگیرند و عظمت آنها را با علم و قدرت خود مقایسه میکنند و حد علم و قدرت آنها را در محدوده تواناییهای متعارف بشری میپندارند، مشکل است.
معنای"و نفخت فیه من روحی":
آقای برقعی نوشته اند: ((به مقتضای آیهی َ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی (الحجر آیه ۲۹ و صاد آیه ۷۲) «و در آن از روح خویش دمیدم» روح مکان دارد و مجرد از زمان و مکان نیست و اضافه به مکانی است و مکان روح همان بدن دنیوی و یا قالب مثالی برزخی است. و بدن مرکب روح است))
در این رابطه باید بگوییم: خداوند می فرماید: نفخ کردم یعنی از روح خودم در قالب آدم دمیدم. إضافه شدن روح به خدا در اینجا تشریفی است. یعنی روح با عظمتی را خلق و به خودم نسبت دادم. روحی که بزرگ و خیلی توان مند است. خدا میفرماید: دمیدم در او روح را، یعنی قالب بدن واجد روح شد. این مطلب چه ربطی به سخن آقای برقعی دارد که میفرمایند: ((روح مکان دارد و یا مجرد از زمان و مکان است؟))
واجدیت روح توسط بدن:
من و شما اکنون واجد عقل هستیم. در یک زمان عقل نداشتیم و در زمان دیگر واجد آن شدیم و خداوند آنرا به ما إعطاء کرد. آیا صحیح است که گفته شود عقل من و یا شما مکان خاصی دارد؟ آیا میتوانید عقل را به صفت مکان محدودی مثل بدن و یا قالب مثالی توصیف کنید؟ پس اینکه ما واجد عقل یا روح میشویم معنی آن این نیست که عقل یا روح مکان مند است و یا بدن مرکب روح و یا عقل است. آقای برقعی شرط موجودیت روح را مکان و زمان محدود ذکر میکنند و این محدودیت هم باعث بی خبری آنها از دنیای ما میباشد، و این روح زمانی که در جسم ما قرار گرفت در مکان است و زمانی هم که از ما جدا میشود باید به مکانی دیگر برود و ارتباطش با مکان قبلی قطع میشود. ما قبلا گفته ایم که روح، ویژگی حیات را داراست و مهم ترین شاخصه حیات علم و آگاهی اوست و هیچ دلیلی وجود ندارد که انتقال از یک عالم به عالم دیگر، آگاهی روح را نسبت به دنیایی که قبلا در آن بوده است محدود کند، بلکه إحاطه وسیعتری از حقایق و عوالم بدست میآورند.
استمداد از روایات:
سوال مهمی که مطرح میشود این است که سخنان ابراز شده توسط آقای سید ابوالفضل برقعی چگونه از آیه"و نفخت فیه من روحی" مستفاد میشود؟ و چگونه آیه شریفه اقتضای مطالب عنوان شده توسط ایشان را دارد؟
چگونه آقای برقعی و هم مسلکان ایشان، به دفعات عنوان میکنند که ما با روایات کاری نداریم و صدها روایت را برای اینکه خود را به اصطلاح قرانی کنند به آب میریزند، اما برای إثبات بی خبری ارواح مومنین از دنیای ما و زائرین خود، دهها نکته را از جانب خود در ذیل آیه بر قران تحمیل میکنند، در حالیکه آیه مورد استشهاد آقای برقعی، هیچ دلالتی بر اینگونه تفاسیر به رأی ایشان و همفکرانش ندارد. در اینجا لازم است سوالات زیر را در رابطه با استخراج مطالب آقای برقعی از آیه"و نفخت فیه من روحی"مطرح کنیم:
۱ - قالب مثالی برای روح از کجا ی آیه استخراج میشود؟ در آیه قرانی سخن از قالب مثالی نیست. جالب توجه است که در نسخه چاپ سعودی کلمه"قالب مثالی"را از سطور متن اصلی حذف کرده اند. گویی آنها متوجه شده اند که آیه قران سخنی از قالب مثالی به میان نیاورده است.
۲ - ارواح بعد از وفات کجا میروند؟ آیه مورد استشهاد از اینکه روح انبیاء و اولیاء به بهشت برزخی و ارواح غیر مومنین به جهنم برزخی میروند، ساکت است و از" نفخت فیه من روحی"این سخنان در نمیآید و اگر بخواهیم سخن از جا و مکان ارواح بگوییم باید از آیات و روایات مدد بگیریم.
۳ – به چه دلیل روح مکان مند است و کدام قسمت آیه شریفه این مطلب را میرساند؟ و اساسا احتیاج روح به مکان خاص از کجای آیه استفاده میشود؟
۴ – اگر به کمک روایات میتوان از جایگاه روح سخن گفت، چگونه آقای برقعی با گفتن جمله (مکان روح همان بدن دنیوی و یا قالب مثالی برزخی است) این مکان را با استفاده از آیه شریفه منحصر به دو مکان (بدن یا بهشت و جهنم برزخی) میکند؟ مگر مکانهای تحت سیطره خداوند منحصر به بدن و یا بهشت و جهنم برزخی است؟ هم اکنون ملایکه خداوند کجا هستند؟ آیا ممکن نیست که ارواح انبیاء و ائمه و مومنین و شهداء، هم نشین و همراه ملایکه، در آسمانها و ملک و ملکوت الهی باشند و آیه شریفه این معنا را نفی میکند؟ خواب دیدن انسان ها، نشانه بسیار روشنی است که رو ح به هنگام خواب، پرواز و سیر در آسمانها و گذشته و حال و آینده زمین میکند و قطعا زمان و آسمانها و زمین همان بدن و بهشت و جهنم برزخی مورد ادعای آقای برقعی نیست..
۵ - روح قبل از دمیده شدن در بدن کجا بوده است؟
اگر گفته شود که روح از ذات جدا شده است، که قطعا این معنا غلط است، زیرا گوینده قایل به تجزیه خدا شده است. این مطلب هم که روح هم زمان با بدن خلق شده باشد، با مفاهیم قران و روایات که دمیده شدن روح به نطفه را پس از خلقت جسمی انسان بیان میکنند منافات دارد، اگر بگوید خدا ارواح را قبل از ابدان خلق کرده و در یک مکان و یا انبار مشخصی ریخته و هر موقع که خواسته به کسی بدهد از آن انبار جدا کرده و به بدن داده است، پس باید گوینده به خلقت ارواح قبل از ابدان معتقد باشد که به هنگام خلقت بدن و به آن متعلق میشود و به هنگام مرگ که انسان قبض روح میشود، مجددا آن را از بدن جدا میکنند . بهر صورت، پرواضح است که هیچیک از سخنان فوق از آیه بر نمیآید و همگان به وضوح میدانند که به طور مشخص، بحث خلقت ارواح قبل از ابدان، سخن روایات است و آیه شریفه نسبت به این معنا ساکت است.
همانگونه که از عبارات فوق مشاهده میکنید، آقای برقعی هیچ توضیحی پیرامون"نفخ روح"نداده اند و مکان روح را پس از مرگ"قالب مثالی برزخی"ذکر کرده و برای وجود قالب مثالی برزخی نیز نیازی به اقامه برهان ندیده اند. در رابطه با نفخ روح و قالب مثالی برزخی توجه به چند نکته ضروری به نظر میرسد:
۱ - اتفاقا برخلاف ادعای آقای برقعی، فرض"قالب مثالی برزخی"به عنوان مکان پس از مرگ برای روح، احتیاج به برهان دارد، به دلیل اینکه این مطلب از آیه مورد استشهاد ایشان (صاد ۷۲) در نمیآید و ما نمیتوانیم سخن ایشان را بدون دلیل بپذیریم. نویسنده کتاب"خرافات وفور در زیارات قبور"چاره ای جز این ندارد که برای اثبات مدعای خود دلیل از روایات اقامه کند.
۲ - در مقاله پیشین گفتیم که نمیتوان بدون دلیل مکان روح را منحصر به بدن یا قالب مثالی برزخی کرد، زیرا به اذن الهی و با عنایت به پهنه ما فوق تعقل عوالم و آسمانها و زمین، روح میتواند با توجه به توانمندی فوق العاده اش، در قلمرو وسیع آفرینش و عوالم گوناگون و زمانها و مکانهای مختلف حضور داشته و در رفت و آمد باشد، زیرا که:"إن الله علی کل شی قدیر" و بر همین اساس خداوند میتواند ارواح را در دنیاها و مکانهای بسیار بزرگ و حتی بسیار کوچک، که لزوما بدن و یا قالب مثالی برزخی نمیباشند، جمع آوری کرده و به حیاتشان ادامه دهد.
اساسا هیچ الزامی وجود ندارد که روح همیشه و همه جا"قالب"داشته باشد و اگر هم بخواهیم از قالب برای روح سخن بگوییم، باید سراغ روایات برویم و در بستر استفاده از احادیث، با سهولت بیشتری میتوانیم مطالب آقای برقعی را نقد و بررسی کنیم.
۳ – خداوند در آیه"وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی" میفرماید : روح را در بدن نفخ کردم. با نفخ روح، بدن واجد روح میشود.
به هنگام گرفتن روح هم میفرماید:" اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتی قَضی عَلَیْهَا الْمَوْت زمر ۴۲ خداوند نفس ها را به هنگام مرگ توفی میکند و آنهایی را که نمرده اند به هنگام خواب توفی میکند، و نگه میدارد (روحی) را که مرگ را بر آن واجب کرده است.
"توفی"به معنای به تمامی گرفتن است و خدا چیزی به معنای روح را از انسان به تمامی میگیرد. اسم این عمل"توفی"است.
توفای روح کلید بسیار مهمی برای حل مسائل مربوط به جدا شدن روح از بدن میباشد . خداوند و یا ملایکه به هنگام مرگ و در زمان خواب توفی روح میکنند، و خداوند در زمان مرگ اجازه بازگشت روح به بدن را نمیدهد.
لزوما هم احتیاجی نیست که روح حتما به بهشت یا جهنم برزخی و یا به قالب مثالی برود. از آیه شریفه هم مشخص نمیشود که ارواح انبیاء و اولیاء الهی بعد از وفات کجا میروند؟ توضیح قالب مثالی برای روح و یا جسمی لطیف بودن آن هم، به عهده روایات است.
۴ - احاطه روح بر مکانها و زمانها، بسیار قوی و وسیع است. انسان در خواب به واسطه روحش بسیار قدرتمند میباشد. مثلا در خواب همه جای کره زمین یا منظومه شمسی را در یک لحظه طی میکند. در حالیکه آقای برقعی میخواهد محدودیت مکانی را برای روح قایل بشود و بعد هم بگوید بعد از مرگ، همین روح را در جای محدود دیگری می برند که در آن، نه روح به این دنیا دسترسی دارد و نه اهل این دنیا به روح دسترسی دارند، در حالیکه ما بیان داشتیم که احاطه روح بسیار وسیعتر از این برداشتهای غیر قرانی است.
۵ - حیات و هستی انسان به روح وی است و جسم مرکوب روح است، لذا وقتی جسم فرسوده شد و از بین رفت، کماکان روح باقی است.
قران مجید هم بر تداوم بقای روح و زندگی ویژه شهداء و متنعم شدن آنها به رزق الهی در پیشگاه خداوند صراحت تمام دارد.
۶ – این سخن آقای برقعی در رابطه با انحصارجایگاه روح به بدن و یا برزخ نیز صحیح نیست، به دلیل اینکه روح قبل از دمیده شدن نه در عالم برزخ میباشد و نه در بدن، بلکه در نزد خدای متعال است و به اذن الهی به بدن تعلق یافته و از بدن نیز به برزخ میرود، ضمن اینکه هیچ صراحتی هم در قران و روایات وجود ندارد که تمام ارواح برزخ داشته باشند.
۷ - آقای برقعی میخواهد روح را با توانایی محدود در بهشت یا جهنم برزخی زندانی کرده و آنرا بی خبر از دنیای ما نشان دهد و بعد بگوید که به هنگام زیارت و خواندن ارواح انبیاء و ائمه اطهار، آنها بی اطلاع از زائرین خود بوده و ارتباطشان با دنیای ما قطع می باشد.
در صورتی که آنچه از روایات مستفاد میشود و تناقضی هم با آیه شریفه مورد استشهاد آقای برقعی ندارد این است که روح پس از آزاد شدن از زندان بدن، احاطه وسیع تری را نسبت به دنیاهای اطراف، از جمله زائرین خود دارد و میتواند در گذشته و آینده و آسمانها و زمین سیر کند و اساسا روح را نمیتوان محصورکرد. سنت نبوی و روایات فریقین بر آگاهی ارواح انبیاء و ائمه و شهداء از زائرین خود دلالت روشنی دارد. إن شاءالله ما در مقالات آینده روایات این بحث را با طبقه بندی مناسب ارائه خواهیم کرد.
۸ – سید ابوالفضل برقعی در ادامه مطالب خود مینویسد:"و این روح محدود, چون ذاتاً محدود است، صفات او از علم و هنر نیز محدود است زیرا حدود عوارض همان حدود معروض است و زیاد تر از آن نیست."
دلیل اینکه حدود عوارض روح، همان حدود خود روح است، چیست؟ آیا میتوان حدود روح را با حدود صفاتش مقایسه کرد؟ به عنوان مثال، آیا میشود حدود علم کسی را با خودش و یا روحش مقایسه و تعیین کرد؟ مقیاس تعیین حدود صفاتی از قبیل علم و هنر چیست؟ و آقای برقعی چه ترازویی را برای اندازه گیری علم و عصمت پیامبران و یا ادب لقمان حکیم و یا صبر حضرت زینب و یا سایر ملکات و صفات روحی برگزیدگان الهی مورد استفاده قرار میدهند؟
به طور کلی مقایسه صفات روح با خود روح و نیز مقایسه روح با بدن، به دلیل عدم سنخیت آنها با هم، کاملا بی معناست. اصلا روح محدود به بدن نیست. آیا آقای برقعی ملاحظه نکرده اند که روح به هنگام خواب در اطراف کره خاکی و سایر کرات و سیارات و آسمانها رفت و آمد میکند، در حالیکه بدن مرکوب روح در بستر خود، آرام و ساکن آرمیده است؟ پس روح و فعالیتها و صفاتش، محدود به حدود بدن نیست و ما نمیتوانیم آنرا محدود کنیم، به علاوه آن که در قران کریم مشخص شده است که درخواب روح گرفته شده و بعد از بیداری برگردانده میشود.
ما چگونه خواب میبینیم؟ و چطور این کار را انجام میدهیم؟ و اگر روح محدود در حصار بدن باشد، دیگر خواب دیدن معنا ندارد، زیرا روح به هنگام خواب از بدن جدا میشود و در عوالم و آسمانها و زمین گشت و گذار میکند و به بدن بر میگردد.
۹ - روح در قران معانی مختلف دارد که یکی از آن معانی، روحی است که به بدن متعلق کرده اند و مورد بحث ماست و معنای دیگر روح در قران یکی از فرشتگان والامقام خداوند است. و هیچ تناقضی بین این حقیقت که علم و آگاهی از این فرشته مقدس و معظم را به گروه قلیلی داده باشند با مدلول آیه مورد بحث وجود ندارد.
عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ "یَسْیَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی"
قَالَ خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَیِیلَ وَ مِیکَایِیلَ کَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ هُوَ مَعَ الْأَیِمَّةِ وَ هُوَ مِنَ الْمَلَکُوتِ کافی ج ۱ صفحه ۲۷۳
ابی بصیر میگوید از امام صادق علیه السلام در مورد فرمایش خداوند عزوجل"یَسْیَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی"سؤال کردم. حضرت فرمودند: روح، خلقی والاتر از جبرییل و میکاییل است که با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و همراه با ائمه علیهم السلام میباشد و او از عالم ملکوت است.
با عنایت به توضیحات فوق سخن آقای برقعی در این رابطه که این روح، قالب مثالی داشته باشد و یا محصور در بدن و یا بهشت برزخی باشد، کاملا بی معناست. پر واضح است که در باره محدودیت علمی این مخلوق اعظم خدا نسبت به سایر انسانها سخن گفتن، نیز ناشی از اندک بینی و عدم آشنایی با روح قران و روایات است.
۱۰ – ایشان در ادامه کلام خود مینویسند:"پس روح موجود زنده هست, همه چیز را نمیداند و از همه چیز و همه جا مطلع نیست, بلکه به واسطه ی تحصیل علم, و یا به واسطه ی وحی الهی میتواند اطلاعاتی حاصل کند،"
ما قبلا در رابطه با اینکه ایشان میگویند (روح همه چیز را نمیداند) توضیح داده ایم که "احاطه وسیع داشتن"با"همه چیز را دانستن"تفاوت دارد و هیچ مسلمان و یا شیعه ای نمیگوید که روح نبی و یا امام، همه چیز را میداند، بلکه سخن در این است که ارواح برگزیدگان الهی در دنیا و برزخ و آخرت و سایر عوالم، به اذن و تفضل الهی، احاطه علمی وسیع و فوق تصور و عقل متعارف بشری پیدا میکنند و ما مجاز نیستیم که خودمان را مقیاس اندازه گیری علم انبیاء و ائمه اطهار علیهم السلام قرار دهیم.
نکته دیگر اینکه اصلا علم و کمالات برگزیدگان الهی، ذاتی جسم و روحشان نیست، بلکه به اعطای خداوند مالک میشوند و در سایه سلطنت خداوند متعال، مورد قبض و بسط و دادن و گرفتن قرار میگیرند. به دلیل اینکه علم ایشان از منبع لایزال علم الهی بهره مند میشود، لذا محدودیت علم ایشان از نوع محدودیت سایر انسانها نبوده و قابل مقایسه با آنان نیز نمیباشد.
ما و سایر انسانها نیز بالعیان و به صورت وجدانی، دادن وگرفتن علم را توسط خداوند در خودمان مشاهده میکنیم. وقتی ما بیمار میشویم، روح ما هست ولی هیچ چیز در یاد و حافظه مان نیست، سوال این است که معلومات کجا میروند؟
۱۱ - ادامه متن:"(روح) از همه جا و از همه چیز مطلع نیست بلکه به واسطه تحصیل علم یا به واسطه وحی الهی میتواند اطلاعاتی حاصل کند چنانکه خدا به رسول خود فرموده وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلا اسراء ۸۵ از دانش جز اندکی به شما داده نشده اید."
سید ابولفضل برقعی در نتیجه گیری از آیه شریفه"وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلا"دچار اشتباه دیگری شده است و ضمیر"تم"در "اوتیتم"را پیامبر گرفته است، در صورتی که اگر منظور شخص پیامبر باشد باید "اوتیتَ"گفته شود نه"اوتیتُم" . در اینجا خطاب آیه شریفه مردم است نه شخص پیامبر. در اینجا لازم است گفته شود که آیه مورد بحث دو گونه ترجمه شده است و در هر دو ترجمه مخاطب مردم هستند و ضمیر"تم"به مردم بازگشت میکند:
ترجمه الف - "به شما مردم جز قلیلی از علم الهی، داده نشده است."در این ترجمه کلمه"قلیل"به"علم الهی"باز میگردد.
آقای برقعی همانند ترجمه سعودی ها، ترجمه اول را انتخاب کرده ولی در نتیجه گیری دچار اشتباه شده و پیامبر را مخاطب آیه گرفته است، در صورتی که در جای دیگر قران میفرماید"وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَم ۱۱۳ نساء و خداوند آنچه را نمیدانستی به تو آموخت". این کلام الهی نیز، علاوه بر بحث ادبی آیه (ضمیر تم به جای ضمیر ت)، نتیجه گیری آقای برقعی را که خطاب آیه را پیامبر گرفته اند، نفی میکند.
ترجمه ب - "علم الهی به جز قلیلی از شما مردم، داده نشده است."در این ترجمه کلمه"قلیل"به"مردم"بازگشت میکند.
بر اساس این ترجمه، به قلیلی از انسانها علم الهی داده شده است و صفت"قلیل"به ضمیر"تم "یعنی مردم بر میگردد، نه به علم. یعنی قلیلی از شما عالم به علم الهی هستید نه همه.
روایات شیعه نیز این معنا را که خداوند علم الهی را به افراد خاص داده است، تأیید میکند.
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) فِی قَوْلِ اللَّهِ "وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا"
قَالَ تَفْسِیرُهَا فِی الْبَاطِنِ أَنَّهُ لَمْ یُؤْتَ الْعِلْمَ إِلَّا أُنَاسٌ یَسِیرٌ فَقَالَ "وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا"مِنْکُمْ بحارالانوارجلد ۲۴ صفحه ۱۲۲
امام باقر علیه السلام در مورد آیه شریفه"وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا"فرمودند: تفسیر این آیه در باطن این است که همانا از علم به جز قلیلی از مردم داده نشده اند و آنگاه آیه را قرایت فرمودند:"و داده نشدید از علم مگر اندکی"از شما.
به هر صورت نتیجه گیری آقای برقعی مبنی بر اینکه مخاطب آیه را رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گرفته اند اشتباه بوده و با قران و روایات و هیچیک از دو ترجمه فوق سازگاری ندارد.
http://www.h-varjani.blogfa.com/post-108.aspx