نقد وبررسی کتاب ((خرافات وفور در زیارات قبور)) نوشته سید ابوالفضل برقعی -۲

زیارت بدعت است یا سنت:
نویسنده کتاب ((خرافات وفور در زیارات قبور)) موضوع زیارت قبور را بدعت دانسته اند. 
ایشان می‌گویند: 
((یکی از بدعت‌هایی که هزاران بدعت در آن مندرج است و اکثر ملت ما به آن مبتلا و دلخوش گردیده وعمر و اموال خود را در آن صرف کرده اند، زیارت قبور و توجه به آن است.))

نقد وبررسی:
نوشتار ایشان چند ایراد دارد: 
اولا: ایشان زیارت را به عنوان بدعت در دین معرفی کرده است. در ابتدای امر باید توضیح دهیم که بدعت به چیزی می‌گویند که توسط افرادی در دین ایجاد شده و نو ظهور دردین باشد، در حالیکه زیارت بدعت نبوده و در ادیان و اقوام گذشته وجود داشته و پیامبران برای زیارت کمر همت بسته اند. ما در مباحث پیشین نشان دادیم که پیامبر اسلام در مدینه توصیه به زیارت کرده و خود نیز به زیارت اهل قبور می‌رفته است. بنابراین بدعت دانستن زیارت از ناحیه ایشان مردود است.
ثانیا: خواننده باید بداند عبارت ((بدعت حسنه)) در کلمات خلیفه دوم و رفتارهای پیروان او مشاهده شده است و شیعه با تاسی به منابع وحی از واژه ((سنت)) به جای بدعت حسنه استفاده می‌کند 
اقسام سنت:
سنت بر دو نوع می‌باشد:

۱ ـ سنت حسنه 
۲ ـ سنت سییه

در روایت از نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیان شده است : 
قول النبی ص من سن سنة حسنة کان له أجرها و أجر من عمل بها إلی یوم القیامة و من سن سنة سییة کان علیه وزرها و وزر من عمل بها إلی یوم القیامة
ترجمه: 
اگر کسی سنه حسنه ای را بنا بگذارد، برای او اجر آن عمل و اجر عمل کنندگان به آن تا روز قیامت است و اگر کسی سنه سییه ای را پایه گذاری کند برای او بار آن عمل و عمل کنندگان به آن عمل است تا روز قیامت....
در زندگی خلیفه دوم مشاهده می‌کنیم که ایشان ابراز کرده ا ند: نماز تراویح را با جماعت بخوانید. به ایشان گفته شد: رسول خدا نماز تراویح را با جماعت نخوانده است. ایشان پاسخ دادند: این بدعت حسنه است! پس بر اساس نظر خلیفه دوم بدعت به خوب و بد تقسیم می‌شود.در حالیکه در کتاب خداو سنت رسول و ائمه اطهار (علیه السلام) فقط از بدعت نکوهیده سخن به میان رفته است و به جای بدعت حسنه از کلمه ((سنت)) استفاده شده است.
در همین رابطه قرآن از رهبانیت به عنوان بدعت نکوهش می‌کند: 
((وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ)) (حدید/۲۷) 
ترجمه: قرآن می‌فرماید ما رهبانیت را برای ایشان ننوشته بودیم و ایشان آنرا بدعت گذاری کردند. 
نظر به این که خود آقای برقعی بدعت عمر را قبول دارد، لذا ما با استناد به تقسیم بندی عمر از شخص نویسنده کتاب ((خرافت وفوردر زیارات قبور)) سوال می‌کنیم: آیا نوظهور بودن زیارت به معنای سییه بودن آن است؟ مثلا ما درقرآن آیه ای در رابطه با وقف نداریم، ولی کل مسلمانان و رسول خدا چیزهایی را وقف کرده ا ند. بنابراین وقف یک سنت حسنه است و به صرف نو ظهور بودن آن ما نمی‌توانیم بگوییم وقف امر نکوهیده ای می‌باشد.. با در نظر گرفتن مطالب فوق جا دارد از نویسنده کتاب ((خرافات وفور در زیارات قبور)) سوال کنیم: مبتلا شدن و دلخوشی و صرف مال و عمر برای حقیقتی که هزاران فایده دنیوی و اخروی و دینی و تربیتی دارد، چه اشکالی دارد؟آیا اندکی خردورزی ما را به این حقیقت رهنمون نمی‌کند که زیارت پیامبران و اوصیا ء الهی در حیات دنیوی و اخروی ایشان کمال ایمان است؟

خلاصه ادعای بی دلیل:
نویسنده کتاب ((خرافات وفور در زیارات قبور)) در رابطه با حیات وممات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام (علیه السلام) صحبت کرده و خلاصه مدعای ایشان این است که ارواح انبیاء و اولیاء بعد ازشهادت یا وفات دربهشت برزخی و ارواح بدکاران در جهنم برزخی قرار دارند و ما به ارواح انبیاء و اولیاء و ائمه بعد ازشهادت و یا وفات دسترسی نداریم و ایشان از ما بی خبر هستند. 
نویسنده کتاب ازصفحه ۱۷۸ به بعد با استفاده از آیه شریفه ((وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ)) (۱۵۴/ بقره) در صدد بر آمده است که بگوید: پیامبر و ائمه و شهداء پس از مرگ از زائر خود به هنگام زیارت آگاهی ندارند و علیرغم داشتن حیات برزخی، از این دنیا بی خبر هستند.
ایشان توضیح می‌دهند که کشته شدگان در راه خدا ((عندربهم)) یعنی نزد خدای خودشان متنعم به روزی الهی هستند. 
نقد و بررسی:
آیات مورد استشهاد نویسنده دلالتی در نفی و یا اثبات آکاهی ارواح از دنیای ما ندارند:

۱ - آیه مورد استشهاد و آیه دیگر ((وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ)) (۱۶۹/آل عمران) که اشاره بر همین مطلب دارد، دلالتی در نفی و یا اثبات آگاهی ارواح از دنیای ما ندارد، بلکه فقط مقام قرب معنوی شهید را می‌رساند.
این گونه آیات دو نکته را یاد آوری می‌کنند: 
I – شما به خودی خود نحوه حیات شهید را درک نمی‌کنید. 
II – هر دو آیه فوق یک مطلب مشترک را بیان می‌کنند و آن این است که شهداء مرده نیستند و علیرغم مرگ ظاهریشان زنده هستند. 
روح مومن و روح کافر در بقاء مساوی هستند:
۲ - به دیده قرآن، روح شهید و مؤمن و کافر در بقاء با هم فرقی ندارند و حتی (در غیر موارد استثنا) جسم هر سه گروه متلاشی می‌گردد ((وَ مِنْ وَرایِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ)) (۱۰۰/ مومنون).
قرآن در باره ارواح آل فرعون، که در کافر بودن آنان شکی نیست، می‌فرماید: 
((النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوًّا وَعَشِیًّا وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ)) (۴۶ / غافر)
ترجمه: [اینک هر] صبح و شام آتش بر آنها عرضه می‏شود و روزی که رستاخیز بر پا شود [فریاد می‏رسد که] فرعونیان را در سخت‏ترین [انواع] عذاب درآورید
اما تاکید قرآن بر حیات شهدا و نفی موت از این گروه نشانه این است که حیات روحانی مقتولین فی سبیل الله تفاوتی ماهوی با ارواح سایر اموات دارد.و لازمه چنین حیات والایی شعور و آگاهی ویژه برای آنان می‌باشد.به گونه ای که فهم آن برای اکثر مردم زنده مقدور نیست.

تفاوت روح مومن با روح کافر:
پس روح فرعون و روح موسی هر دوبعد از مرگ یا شهادت از نظر بقاء وجود دارند، با این تفاوت که فرعون در جهنم برزخی و موسی در بهشت برزخی است. در این جا مطلبی که باید مد نظر قرار گیرد این است که روح شهید با غیر شهید، روح مومن با غیر مومن تفاوت دارد و ما این تفاوت و چگونگی روح و زنده بودن آن را درک نمی‌کنیم و لذا خداوند می‌فرماید: ((و لکن لاتشعرون)). 
البته ما در جای خود بیان خواهیم کرد که ((لا تعلمون)) ها و ((لا تشعرون))‌های قران با اذن و عنایت الهی و با تعلیم معلمین آسمانی قران تبدیل به ((تشعرون)) و ((تعلمون)) می‌شوند، و به بیان دیگر خداوند متعال از طریق وحی و احادیث در مورد چگونگی روح و زندگی ارواح مومنین به فراخور فهم مخاطبین سخن گفته است. امروزه دانش بشری نیز از طریق علوم مربوط به روح و روان پرده از گوشه ای از اسرار ارواح برداشته است. 

۳ - ((عند رب)) کجا است؟
باید بگوییم: همان گونه که (بهشت) یا (دارالسلام) عند رب هستند، (جنات تجری) نیز عندرب می‌باشد. همان گونه که اعتقاد داریم بهشت و دارالسلام وجود دارد و ما نمی‌دانیم کجا هستند، شهید هم زنده است و ما نمی‌دانیم کجا ست؟
نکته ای که باید مد نظر قرار گیرد این است که: خدا همه جا هست. فردی که در امریکا زندگی می‌کند نزد خدا است، من و شما هم که زندگی می‌کنیم عندرب هستیم.آن فرد هم که در هند زندگی می‌کند عندرب است.اما من در تهران هستم ود ر امریکا یا هند نیستم و فرد امریکایی نیز در آمریکا است و درتهران نیست. ما محدود هستیم و خدا محدود نیست. ما هر جا باشیم عند رب هستیم.

معنای قرب و بعد از خدا:
پس باید توجه کنیم که قرب وبعد ما از خداوند از نوع دوری و نزدیکی مکانی و ظاهری و جسمی نیست، بلکه از نوع دوری و نردیکی معنوی می‌باشد و این مطلب مؤمن و کافر را در بر می‌گیرد. 
پس وقتی گفته می‌شود شهدا (عند رب) هستند، منظور مقام قرب خداست نه مقام مکانی.
از آنجاییکه خدا همه جا هست پس شهید هم به اذن و قوه الهی احاطه بسیار وسیعتری از زندگی دنیایی اش به مکانها دارد و محدود کردن او به یک مکان خاص دلیل قرانی و روایی و عقلی ندارد.
تاکید الهی بر حیات ویژه شهدا و قرب معنوی آنها منطقی است که این نتیجه را بدست می‌دهد که ارواح شهدا از احاطه علمی بیشتری نسبت به دیگران برخوردارند و محدود کردن مکانی و علمی ارواح شهدا با ظاهر آیه ناسازگار است.

منبع: وبلاگ قرآنیان
 



وبلاگ حسینی ورجانی