نقد «مکتب در فرآیند تکامل» در پژوهشکده تاریخ و سیره اهلبیت علیهمالسلام -۲
امام صادق علیهالسلام و سیاست
یک نکته دیگر را من اینجا اشاره کنم و بحث را در این قسمت به پایان ببرم و آن نسبتهایی است که جناب مدرسی به امام جعفر صادق علیهالسلام میدهند که آن حضرت اصلاً اهل مبارزه نبودند و میگفتند هیچ کس حق دخالت در سیاست ندارد، و مایل نبودند که آن حضرت را امام بخوانند. اگر کسی فقط به کتابهایی که ایشان به آنها ارجاع دادهاند مراجعه کند میبیند در همان روایات سرّ این مطالب روشن است و شواهدی وجود دارد که خلاف مدعای ایشان را ثابت میکند. در همان کتاب کشی که ایشان استناد کرده است شاید بیش از بیست روایت وجود دارد که افراد میآیند و امامت حضرت را مطرح میکنند که برخی را به صراحت تأیید میکنند و برخی را نخست جواب نمیدهند و بعد جواب میدهند و توصیه به حفظ سرّ میکنند. از همین گزارشها روشن میشود که موضع، موضع تقیه است، شرایط خاصی است و امام و جامعه شیعه شدیداً در مخاطره است. جالب است که ایشان استفاده میکنند که در آن زمان همه شیعیان اعتقاد داشتند که با یک حرکت امام، جهان اسلام و حکومت به دست امام صادق علیهالسلام میافتد. ذیل همان روایتی که ایشان استناد کردهاند حضرت به سدیر فرمودند: اگر من به تعداد گوسفندان این گله یاور داشتم از قیام فروگذاری نمیکردم، سدیر میگوید: من شمردم تنها ۱۷ گوسفند بود. اگر کسی واقعا تاریخ آن دوره را تصویر کند معلوم میشود که یاران واقعی حضرت بسیار اندک بودند. به یاد داشته باشیم که قیام زید و بنوحسن همه در این دوره رخ داد و روشن شد که زمینه قیام برای اهلبیت فراهم نیست. عباسیان را بیاد داریم که وقتی ابوسلمه خلاّل آمد و حضرت آن نامه آتش زدند و فرمودند: ابومسلم را من نفرستادم تا او بخواهد نمایندگی از من بکند، کسی که خود با باند دیگری همکاری میکند و یارگیری میکند حالا میخواهد برای وجهه سیاسی از من استفاده کند؟ مؤلف کتاب استفاده کردهاند که عباسیان آماده بودند حکومت را به امام صادق علیهالسلام بدهند (ص ۳۵ و ۳۶)، این نکته از برداشتهای شگفتآور مؤلف محترم است. متأسفانه فرضیه ایشان در باب امامت سیاسی و امامت دینی بر این برداشتهای سست استوار است.
به هر حال، تمام این قراین را که کنار هم میگذاریم، نظریه ایشان طرداً و عکساً قابل نقض است، یعنی در بخش اول که ایشان میگوید نظریه امامت تا اوایل قرن دوم سیاسی بود، دلایل معارض فراوان دارد و در بخش دوم هم که میگویند امامت دینی ائمه علیهمالسلام در قرن دوّم پدید آمد، دلیل داریم که چنین نیست و قبلش هم بوده است و در این دوره هم همچنان امامت سیاسی به عنوان بخشی از نظریه امامت باقی ماند، ولی تقیّه در همه دورهها برای ایشان وجود داشته است.
ضمنا مؤلف در این فصل نکتهای در باب خمس دارد که توضیحی درباره آن دارم و باید ببینیم تا چه اندازه با اسناد ارجاعی ایشان هماهنگ است.
واسعی: از جناب آقای دکتر سبحانی تشکر میکنم به جهت بیان مباحث تیوری نویسنده مبنی بر فرایندی بودن جریان امامت از امامت سیاسی ـ اجتماعی به امامت علمی ـ عقیدتی و توضیحاتی که دادند. گرچه جای این گفتگو را هم چنان باز میبینیم که آیا نویسنده بر این عقیده است که امامت در آغاز دینی نبوده است؟ یا نه، عقیده نویسنده این است که بعدا امامت کوچک شد و از آن حیث جامع به حیث کوچکتری تبدیل شد؟ فقط دینی و عقیدتی شد. من نگاه کردم دیدم میتوان از حرفهای او چنین برداشتی کرد، ولی میگذاریم در جلسه دیگری که تأملات بیشتری بتوان کرد.
سبحانی: اگر این نکته را از نظریه ایشان برداریم که تاریخ تشیع شاهد تحول از نظریه سیاسی به نظریه امامت دینی بوده است، به کلی تیوری وی به هم میریزد. و دیدگاه ایشان با تلقی رایج از تاریخ ائمه علیهمالسلام هیچ فرقی نمیکند. فرمایش آقای واسعی خوب است، بنده هم وقتی ۱۵ سال قبل نسخه زیراکس این کتاب را میخواندم این برداشت را کردم و با یکی از عزیزان که او برداشت فعلی مرا داشت مخالفت کردم؛ ولی وقتی با او بحث کردم نظر او را قبول کردم. نظریه آقای دکتر واسعی این است که ایشان معتقد است که امامت شیعه از آغاز یک نظر جامع بوده که هم وراثت و خلافت الهی را قبول داشتهاند و هم خلافت سیاسی را. در دوره اول تأکید بیشتر بر بعد سیاسی بوده و در دوره دوم تأکید بیشتر بر بعد غیر سیاسی. این را مسلما قبول داریم و بعید میدانم که هیچیک از تحلیلهای رایج و سنتی از تاریخ تفکر شیعه ما با این بیان مخالف باشد. بدیهی است که ایشان به صراحت نوشتهاند که تا پایان قرن اول هیچ فرقی میان تشیع و دیگران جز یک گرایش ضد حکومتی و دفاع از خلافت سیاسی ائمه علیهمالسلام نبوده است (ص۳۰) هر نظریه جامعی در فرایند تاریخی گاه بر یک عنصرش تأکید میشود و گاه بر عنصر دیگر، چون اقتضایات و شرایط فرق میکند.
واسعی: من این نکته را از صفحه ۳۱ کتاب برداشت میکنم و به نظر میآید تا حدی قابل تأمل باشد ضمن اینکه عنوان کتاب ایشان در اصل انگلیسی «بحران و تثبیت در دوران شکلگیری تشیع» است در آنجا از مقوله تکامل خیلی سخن نمیگوید در اینجا هم گرچه عنوان کتاب «مکتب در فرایند تکامل» است ولی عنوان زیرش نظری بر تطور است و در تطور بُعد تکاملی وجود ندارد. وقتی بعد از شهادت امیرالمؤمنین را مطالعه میکنیم به نظر میآید ایشان این حق الهی بودن و جامعیت امامت و خلافت را نمیخواهد انکار کند بلکه نظرش این بوده که بعدا کوچک شده حالا میتوان روی این تأمل کرد ولی من اصرار نمیکنم.
صالحی: با تشکر از اساتید محترم؛ در رابطه با فرمایش آقای سبحانی که بعضی از ارجاعات مشکل دارد برای من نکته جالبی بود وقتی کتاب را میخواندم و به ارجاعات مراجعه میکردم، میدیدم چنین مطالبی نبود تا اینکه به سایت کتابخانه آقای جعفریان مراجعه کردم، آقای مدرسی ایمیل زده بودند و یک سری نکاتی یادآوری کرده بودند، از جمله اینکه بعضی از این ارجاعات موقع چاپ اشتباه چاپ شده یعنی صفحات آن جابجا شده است.
سبحانی: سه چاپ از کتاب هست: چاپ نخست به زبان انگلیسی بوده و سپس در ۱۵ سال قبل در امریکا ترجمه شده و اخیراً ایشان آورده و در ایران تجدید چاپ کردهاند و مقدمه مفصلی بر این چاپ جدید نوشتهاند، در هر سه ارجاع به یک منبع است، ضمن اینکه مطالب یاد شده معارض هم دارد. به فرض این که پاورقیها اشتباه شده باشد، ولی معارض و برداشت نادرست را حل نمیکند.
واسعی: بله این نکتهای است. یعنی اگر بپذیریم صفحات اشتباه شده اما تعارض را حل نمیکند در خدمت آقای علیاکبریان هستیم که فرمایشی دارند.
علیاکبریان: من هم تشکر میکنم از برگزار کنندگان این جلسه، اساتید محترم مخصوصا جناب آقای سبحانی که بسیار عالی و محققانه مطالب را بیان کردند. من دو نکته را هم اضافه میکنم به سخنان آقای سبحانی: یکی این هست که کسی که مرجعیت علمی معصومین را به دوران امام باقر و امام صادق علیهماالسلام نسبت میدهد، باید مسئله عبادات قبل از امام باقر علیهالسلام نماز و وضو را که واضح است در چه دورانی اختلاف بوجود آمد، اینها را شفاف روشن کند و من بعید میدانم به استناد عمل به دوران امام باقر علیهالسلام باشند، نه به دوران نبیاکرم؛ این یک نکته که خیلی مهم است. نکته دیگر اینکه فقهای ما یک مسیلهای را در باب سخنان معصومین جاری میکنند که در باب کلام هم میشود تطبیق داد و آن اینکه کلام معصومین مانند کلام یک نفر است؛ این طور مثل دوران نبیاکرم که بحث تدرج در بیان احکام بود، ما میتوانیم قیدی را از کلام امام متأخر نسبت به کلام امام متقدم جاری بکنیم. این مبنا را هم ایشان باید معین بکند تا بتواند از آن سیر تاریخی بهره خود را ببرد، یعنی آن مبنا را باید انکار بکند، بعد بهره تاریخی را از سخنان ببرد که در زمان فلان امام این سخن گفته شد.
عبدالمحمدی: بنده هم به نوبه خود سپاسگزاری میکنم از عزیزانی که در برپایی این جلسه نقش داشتند و از اساتید ارجمند. یک نکته فقط یادآوری میکنم شاید در نقد مفید باشد: آن مسأله توجه به قرآن کریم است؛ همانطور که آقای سبحانی اشاره کردند به آن نامه حضرت امیر علیهالسلام به معاویه که در الغارات و جاهای دیگر آمده، آن جا حضرت مکرر از آیات قرآن کریم استفاده میکند، یعنی این مسأله را ما باید مورد توجه قرار بدهیم در نقد حرفهای جناب آقای مدرسی طباطبایی. بحمداللّه جناب آقای سبحانی مطالب را بخوبی تبیین فرمودند. چند پارادوکس را از فرمایشات جناب آقای صفری یادداشت کرده بودم که آقای سبحانی به آنها پرداختند که بنده دیگر وقت جلسه را نمیگیرم.
واسعی: خیلی متشکر. دوستان اذعان دارند که نگاه تاریخی با روشهای تاریخی باید نقد شود نه با باورها و عقاید دینی و مذهبی. گر چه مطالعات تاریخی نویسنده بعضی جاها با عقاید و باورهای ما گره میخورد، اما روش نقد را نبایستی خلط کنیم و در هم بیامیزیم. اگر دوستان دیگر فرمایشی دارند بفرمایند.
دفاع از کتاب
صالحی: من چند نکته را خدمت دوستان عرض میکنم که بعضی از مطالب را روشنتر میکند. در سال ۷۵ یک فصل از کتاب آقای مدرسی با عنوان «تکامل مفهوم امامت در بعد سیاسی» در مجله نقد و نظر شماره ۷ و ۸ منتشر شد. در شماره بعد (ش ۹) یکی از فضلای حوزه (آقای مجید رضایی) در مقالهای با عنوان «تأملی در حدیث و درک تاریخی عقاید»، براساس همان متد رجالی و حدیثیِ رایج در حوزه ـ که اینجا در این جلسه هم همینگونه عمل شد ـ دیدگاههای آقای مدرسی را مورد نقد قرار میدهد. در شماره بعدی (ش ۱۰ و ۱۱) مؤلف کتاب جواب کوتاهی میدهد با عنوان «یادداشتی بر یک نقد». این جواب اصلاً جواب موردی نیست بلکه جواب کلی و مبنایی است. این جواب کلی برای نحوه تعامل ما با این کتاب بسیار مهم است و به نظر من در نقدهایی که به نظرات آقای مدرسی میشود، به آن توجه نشده است. من در جلسه مدرسه امام خمینی [جلسه نقد کتاب از سوی مجمع عالی حکمت] هم حضور داشتم و به نظرم میرسید مبانی و روشهای آقای مدرسی اصلاً مورد التفات ناقدین واقع نشد. در آن جوابیه، آقای مدرسی میگوید بررسی روایات تاریخی، متدهای جدیدی پیدا کرده است و دیگر با آن روشهای سابق ـ که در حوزه هم معمول است ـ نمیآییم عمل کنیم. مثلاً ما در روش رایج حوزوی وقتی از یک کتاب تاریخی یا حدیثی استفاده میکنیم، وقتی در این کتاب میبینیم که یک نقلی با چند واسطه به مثلاً صد سال قبل از آن برمیگردد معمولاً به قدمت این نقل اعتماد میکنیم. مثلاً آقای سبحانی از تاریخ یعقوبی نقل میکنند که ابوذر فلان جمله را درباره عصمت گفته است. تاریخ یعقوبی از قرن دوم، سوم، یا هر قرنی که باشد ما در روش رایج به آن اعتماد میکنیم. بهعکس، در روشهای جدید چنین اعتمادی به منابع وجود ندارد. در این روشهای جدیدِ تاریخی از ابتدا با شکاکیت با متون و نقلها مواجه میشویم؛ چون آن متنی که در قرن دوم یا سوم تدوین شده آیینه و بازنمای تمام دو سه قرن پیش از خودش است و نقلهای موجود در آن، به خلاف ظاهرشان که گویا قدمتی را نشان میدهند، ممکن است منشأ متأخری داشته باشد. در طول این دو سه قرن خیلی چیزها نقش داشته در اینکه این متن به صورت و با الفاظ و اِسنادهای فعلیاش شکل بگیرد. همه اینها را یک مورخ انتقادی باید لحاظ کند. مثلاً آقای مدرسی میگوید حتی در نقلهایی که اِسنادِ بهظاهر صحیحی دارند باید به دواعی جعل دقت کرد و ممکن است علیرغم سند بهظاهر صحیحِ یک روایت، آن روایت جعلی باشد (جاعل خوب روایت را با سند صحیح جعل میکند نه با سند نادرست!). جعل را هم شما فقط جعل بالمره و کلی نگیرید که یعنی یک چیزی بالکل جعل شود و در یک کتاب گنجانده شود. جعل گاهی وقتها تغییرات جزیی است و مثلاً اصلاح عبارات و افزودنها و کاستنهایی است طبق شرایط فکری و سیاسی جدید. یعنی ممکن است روایات قدیم توسط راویان و کاتبان، نسل به نسل دستکاری شده باشند. مسئله تاریخگذاریِ (dating) نقلهای تاریخی در این میان خیلی اهمیت دارد. الآن تاریخگذاریای که ما در روش سنتی برای روایات میکنیم ـ که در این جلسه هم مشهود است ـ بر اساس اعتماد زیاد بر منابع و نقلها و اِسنادها است، مخصوصا اعتماد به منابع شیعی. یعنی اگر فلان منبع روایی اصلی مثل کافی گفته که امام صادق در مثلاً دو قرن پیش از آن منبع، این حرف را زده، ما معمولاً بعد از حک و اصلاحات رجالی و غیره به این اعتماد میکنیم. اما محقق جدید میگوید بین این منبع و آن حرف دو قرن فاصله است و باید بررسی انتقادی کرد که چه جوری این مطلب از دو قرن پیش به این منبع رسیده و در این دو قرن راویانش از چه گروههایی بودهاند و اصلاً اِسنادِ این روایتْ واقعی است یا ادعایی! روشهای تاریخگذاری روایات در دهههای اخیر پیشرفتهای زیادی در غرب کرده است.
بنده تحقیقی در دست انجام دارم با نام «تفاوت روشهای دینیِ سنتی با روشهای جدید در مطالعات ادیان». آنجا توضیح دادهام که معمول ماها روشهای مؤمنانه در تاریخنگاری داریم. روشهای مؤمنانه روشهایی است که ما در همین جمع حاضر میبینیم و با این روشها با متونمان تعامل میکنیم. این روشها سرشار از اعتماد است، مخصوصا به منابع خودی. مثلاً کلیتِ سیره ابن اسحاق برای ما قابل قبول است و فقط در جزییات ممکن است با توجه به منابع دیگر حک و اصلاحاتی بکنیم. ولی در روشهای جدیدِ تحقیق تاریخی اینگونه نیست و فیلترهای دیگری هم برای قبول نقلها وجود دارد. کار آقای مدرسی قطعا مبتنی بر روشهای تاریخی جدید است. ایشان در نسخه انگلیسی کتابش میگوید من کتاب را دادم به ویلفِرد مادِلونگ و مایکِل کوک تا مطالعه کنند و نظراتشان را بگویند؛ و روشهای اینها ـ که خوانندگانِ پیش از انتشار کتاب و از اسلامشناسان مهم معاصر غربی هستند ـ مطمینا غیر از روشهای سنتیِ ماست. مادلونگ کتاب «جانشینی محمد صلیاللهعلیهوآله» را با همین روشهای جدید نوشته است. دوستان به آن کتاب مراجعه کنند تا ببینند ایشان چگونه روایات تاریخی را جرح و تعدیل میکند. آقای مدرسی هم با همین روش این کتاب را نوشته، منتها به این روشها تصریح نکرده است و کسانی که با آن روشها آشنا هستند، وقتی کتاب ایشان را میخوانند میبینند که طبق آن روشها حرفهای ایشان نوعا معقول و پذیرفتنی است. جوابی که آقای مدرسی در مجله نقد و نظر دادهاند از این جهت جالب است که میگوید انتقاد شما فاضل بزرگوار بر کتاب من براساس روش رایج در حوزهْ تمام و کمال است و حرف شما درست است. اما من روشم در این کتاب از اساس متفاوت است.
این روش در بسیاری از آثار دهههای اخیر اسلامشناسان غربی تبیین شده و بنده میتوانم دوستان را به آثاری در این باب ارجاع دهم. خود آقای مدرسی هم آقای رضایی را به آثار آنها ارجاع داده است. پس باید با اصل این روش درگیر شد. چند تا کتاب فارسی هست که یا با این روشها نوشته شدهاند و یا از این روشها بحث کردهاند: ۱) «جانشینی حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله » نوشته مادلونگ؛ ۲) «امر به معروف و نهی از منکر» نوشته مایکل کوک؛ هر دو کتاب چاپ آستان قدساند؛ ۳) «بولتن مرجع مطالعات قرآنی در غرب» که سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی در دو جلد منتشر کرده و نشان میدهد که از این روشها در مطالعات قرآنی هم استفاده کردهاند؛ ۴) «سیرهپژوهی در غرب» که مجمع تقریب مذاهب چاپ کرده و حاوی مقالات مهم اخیر اسلامشناسان غربی است و همین روشها را در مطالعات مربوط به سیره پیامبر اعمال کردهاند؛ ۵) «زندگینامه حضرت محمد؛ بررسی منابع» به سرویراستاری هارالد موتزکی، چاپ آستان قدس.
سبحانی: شما ارجاع به غایب ندهید روش را توضیح دهید. کتاب جانشینی محمد صلیاللهعلیهوآله و همه آن کتابهایی که نام بردید و بسیاری دیگر را خواندهایم. شما دقیقاً بگویید چه روشی برای اسناد تاریخی هست که ایشان اعمال کرده و ما در نقدش از آن استفاده نکردیم، یاد بگیریم.
صالحی: انسانها دواعی متعددی دارند. حتی انسانهای دیندار برای اینکه در آن چیزهایی که میگویند و ارائه میکنند تغییر و تصرف کنند دواعی محبانه دارند؛ و توجه به این دواعی در نقد و مطالعه تاریخ برمیگردد به حرفهای هیوم و کانت....
سبحانی: این مطلب به سخن هیرم و کانت بر نمیگردد از قدیم بوده است و روشهای تاریخ پژوهی هم به تدریج تکامل یافته است. یک مقداری ما باید خودمان را از اصطلاحات و الفاظ بیرون بیاوریم، روش جدیدی که شما میگویید و چند کتاب معرفی کردید، با این روش هزار کتاب و مقاله نوشته شده، و آثار مستشرقین و مطالعات تاریخ تفکر در سده گذشته غالباً با همین روش نوشته میشود، چیز جدیدی نیست. یک مقداری برگردیم و دقیقتر بحثهای قبلی را ببینیم صرف نظر از آن نگاههایی که بر ما غلبه میکند. نویسندهای به نام آقای مدرسی طباطبایی آمده برای تحلیل تاریخ تفکر شیعه تتبع کرده و مجموعهای از منابع حدیثی، رجالی و تاریخی را بررسی کرده و با آنها یک نظریه را تأیید کرده است. ما میگوییم شما با هر روشی که نظریه خود را تأیید کردید ما با همان روش و منابع، دلایل نقض میآوریم و شما به عنوان یک محقق باید بگویید که چرا از میان انبوهی از شواهد تاریخی و حدیثی تنها به چند مورد اندک تمسک کردهاید و حتی صدر و ذیل آن را هم حذف کردهاید تا با پیش فرضهای شما موافق افتد؟ این با روش جدید منافات دارد؟ من سؤالم این است: ایشان وقتی به امام صادق علیهالسلام نسبت میدهد که او اهل مبارزه نبوده و شیعیان را هم پرهیز داده، حتی عباسیان آمدند گفتند بیا حکومت را بگیر و او استنکاف کرده است، اینها را به کجا ارجاع داده؟ ما میگوییم همین رجال کشی که شما به آن ارجاع دادهاید در همان گزارش و گزارشهای دیگری که آورده است، مطالبی برخلاف ادعای شما دارد. ایشان نه در این کتاب و نه در هیچ کتاب دیگری نه بحث سندی کرده است و نه با روش دیگری استناد تاریخی را تمام کرده است. مگر ایشان غیر از تاریخ یعقوبی، طبری، رجال کشی، نجاشی و غیره آورده است. میگوییم با همان منابع و همان روشی که استناد دادید ما مورد نقض میآوریم. شما میگویید نه! دلایل مؤید من درست است، داعی بر جعل نداشته، ولی اینها داعی بر جعل داشته است. میگوییم خب استدلال کنید، ردّ نمیکنیم، بیایید استدلال کنید. در کتاب هیچ استدلالی وجود ندارد که این دلایل داعی بر جعل داشته ولی آنها نداشته است. همان طوری که دلایل دال بر غلو میتواند داعی بر جعل داشته باشد، دلایل تقصیر هم میتواند داعی بر جعل داشته باشد؛ چنانکه گفتهاند. نکته مهم این است که ایشان اصلاً متعرض شواهد فراوانی که در نقض تیوری ایشان وجود دارد، نمیشود، حال آنکه در روششناسی علمی شما باید همه شواهد را در نظر بگیرید و شواهد مخالف را هم تبیین و نقد کنید.
واسعی: البته به گمان من آقای مدرسی طباطبایی در مقام ارائه یک طرح بوده و تفسیر سخنان ایشان جای ارائه داشت و دارد و میشود برای این نگاه گزینشی ایشان و عدم توجه به پارهای از روایتها که وجود داشته است استدلالهایی کرد و حرفهایی را عنوان کرد، ولی چون جلسه به درازا کشید الآن وارد این بحث نمیشویم. بحث طلبگی میکنیم نه اینکه در مقام دفاع بر بیاییم. من به نظرم بحثهای علمی را باید به طور جدی مطرح کرد، نظرات افراد را هر چند نمیپسندیم فهم کنیم حتی ادلهای برای آن بسازیم ـ چون ایشان در مقام طرح نظریه بوده ـ بعد جواب آن را بدهیم. در چنین مواقعی است که یک نظریه نقض و یا تأیید میشود. البته در اینجا کلام من به جناب آقای سبحانی نیست، چون شخصیت ایشان برای ما و دوستان شناخته شده است که انسانی واقعا همین گونه هستند و در مقام رد یک نظریه بدون تبیین درست آن واقعا نیستند، همیشه در مقام این هستند که حق را بیان کنند، لذا امیدوارم باز در جلسات دیگر بتوانیم جنبههای مبهم کار را بکاویم و جنبههای مردود کار را نشان دهیم که ذهنیت ما به صورت خرابی شکل نگیرد. به نظر میآید مباحث آخر آقای سبحانی به گونهای بود که به نحوی جمع بندی مباحث هم تلقی میشود؛ این همه بحث را نمیشود در چند جمله خلاصه یا جمع بندی کرد لذا ما جمع بندی نخواهیم کرد. اگر سؤال یا نکتهای هست در خدمت دوستان هستیم.
الهی: من فقط یک سؤال از آقای سبحانی دارم که آیا شما نسبت به مبنای نظری کل کتاب که بر مبنای تطور و تکامل اندیشه امامت است نظری دارید و آیا در رابطه با مبنای رجالی ایشان کاری کردهاید یا خیر؟ آنچه که این دوستمان گفتند برگشت میکند به مبنای رجالی آقای مدرسی. به نظر میرسد اگر در این رابطه هم گفتگو کنید مناسب است.
سبحانی: مبنای رجالی ایشان چیست؟ شما بفرمایید.
ـــ: نقد آقای مدرسی مقالهای است در شماره ۷ و ۸ مجله نقد و نظر که جناب آقای رضایی نوشتهاند. کاش شما آن را میدیدید.
سبحانی: من آن را خواندهام کتاب میراث مکتوب ایشان را هم سطر به سطر خواندم و به اندازه ۵/۱ برابر این کتاب حاشیه نوشتهام.
ـــ: پس حتما دیدهاید که روش آقای رضایی خیلی مشابه روش شماست یعنی بر میگردد به نقد سند. اما آقای مدرسی در آن نقدی که میکنند میگویند ما یک سری حوادث مسلم تاریخی داریم، کاری به نقد سند هم نداریم مثل همین ماجرای امام صادق علیهالسلام که ایشان وارد مسائل سیاسی نشدند. آیا این مسلّم نیست؟
سبحانی: اینکه نمیخواستند وارد شوند یک بحث است و اینکه تقیه میکردند و با احتیاط و پوشش وارد شدند یک بحث دیگری میشود. مؤلف کتاب که این را نمیگویند.
واسعی: تاریخ با پدیدهها سروکار دارد فهم ذهنیات و باورهای افراد و آنچه در پستوی ذهن آنها وجود دارد آن هم برای مورخ آسان نیست و هم برای غیر مورخ یعنی کار سختی است لذا اگر اجازه بدهید فرمایش ایشان تمام شود شاید مناسبتر باشد. الهی: ایشان در جواب آقای رضایی میگوید ما یک سری مسائل مسلم تاریخی داریم که سعی میکنیم بر مبنای آن یک سری شواهد را جمعآوری کنیم من فکر میکنم شما اگر این مقاله را ملاحظه کنید چه در رد آقای مدرسی و چه در اینکه با او همراه شوید بسیار میتواند مؤثر باشد. شما فقط مبنای رجالی نظریه آقای مدرسی را مورد ملاحظه و مناقشه قرار بدهید.
سبحانی: این اصلاً نگاه علمی نیست. اینکه ما همیشه احاله به غایب بدهیم و بگوییم کسی آن جا نشسته روشی دارد که روش جدید و مدرن یا پست مدرن است پس شما که در حوزه درس میخوانید مرتجع هستید، این تلقی غلطی است. خوب بود ایشان بگوید ما یک سری امور مسلم تاریخی داریم بر اساس آن یک نظریه میدهیم. ولی باید روشن میکرد که چه اموری از نظر ایشان یک امر مسلم تاریخی است. سؤال من این است اینکه شیعه در طول قرن اول هیچ مدرکی دال بر وصایت، وراثت و عصمت نداشته این مسلم تاریخی است؟
ـــ: شما وارد جزییات میشوید.
سبحانی: این که روششناسی پژوهش در تاریخ تفکر چیست، روشن است. شما بیاید نشان دهید که ایشان از روششناسی علمی استفاده کرده است. همانطور که فرمودند، محقق تاریخ باید مطالعه پدیدارهای تاریخی را انجام بدهد، مطالعه پدیدارهای تاریخی هم جز با مراجعه به اسناد ممکن نیست، اسناد هم بررسی ویژه خودش را دارد، این را هم در کتابهای روش تاریخ گفتهاند. بنده هم به عنوان یک محقق انواعی از این روشها را میدانم اما اینجا اظهار جهل میکنم و میگویم شما اگر روش تاریخی بلدید و بنده بلد نیستم جوابش را بگویید. ایشان ادعا کرده که در طول یک قرن نخستین اسلامی هیچ مدرکی دال بر نص و عصمت نداریم و هشام بن حکم برای اولین بار این نظریه را پیشنهاد کرد. من به عنوان یک محقق یا خواننده بررسی میکنم و میبینم که هیچکدام از مدارکی که ایشان استناد کرده چنین دلالتی ندارد و از آنسو، دهها مدرک پیدا کردم که بر خلاف این مدعاست. شما به عنوان مدافع این روش جدید پاسخ بدهید که جوابش این است، نه اینکه دایماً یک امر مجهولی به عنوان روش جدید را به رخ بکشید.
واسعی: یک مقداری بحث جالب شد.
سبحانی: من عذر خواهی میکنم از اینکه لحنم اینگونه بود دوستان میدانند روحیه من چیست. من با نقد بدون حضور مؤلف یا مدافع مخالفم. در آن جلسه مدرسه امام خمینی هم اصرار داشتم که جناب آقای صفری بیایند و بحث کنیم. در اینجا هم چون میدانم جناب آقای صفری در این زمینه کار کردند و آثارشان را دیدهام و ایشان را در این زمینه صاحب نظر میدانم آمدم که حرفهای ایشان را بشنوم و مطلب یاد بگیرم، ببینید روحیه من اینطور است؛ اما شما هم بیایید برای اینکه بحث کنید همین روش را تبیین کنید. یک چیز گمنامی نیست، مورخان و اساتیدی اینجا هستند، یک مطلبی مطرح شده بنده هم یک نقدی دارم، اگر شما مدافع این نظریه یا این روش هستید همان روش را استفاده کنید و به نقدهای بنده پاسخ دهید، نه این که موعظه کنید.
اسماعیلی: معذرت میخواهم من نه مدافع هستم نه مخالف، ولی به لحاظ روشی بحث میکنیم، چطور است که در روش قدیم که بسیاری از دادهها دیده نمیشود اشکالی وارد نیست اما در روش جدید وارد است؟
سبحانی: به روش قدیم هم اشکالاتی وارد است، من نه مدافع کلام قدیم هستم و نه مدافع تاریخ نگاری قدیم. خود من دو سه جلسه بحث کردهام در اینکه نگرشهای کلامی در حوزه بررسیهای تاریخی چه آسیبهایی دارد و گفتهام مطالعه پدیدار شناسانه تفکر چه روش و مزایا و ضرورتی دارد. یک دیدگاه دیگر را بر من تحمیل نکنید، بر فرض که آن روش قدیم هم اشکال داشته باشد، مشترک الورود میشود. شما تصور کردهاید که اگر روش سنتی اشکال دارد، پس باید مطالب یک کتاب را که به گونهای متفاوت سخن گفته است، تأیید کنیم. البته من در اینجا روش جدید را نقد نکردم بلکه به ادعاهای بدون دلیل مؤلف اشکال کردم. معرفی و نقد متدهای جدید تاریخی نیازمند یک نشست مستقلی است.
واسعی: این توصیه آقای سبحانی توصیه به جایی است یعنی هیچ کس نباید علیالقاعده حرفی داشته باشد در اینکه ما برای یک گفتگوی عالمانه بایستی آن منطق خود را در همین جا عرضه کنیم یعنی ارجاع به یک امر مجهول ندهیم این سخن را همه میدانند. از طرفی برای اینکه حرف عزیزان ذبح نشود خوب است در جلسه دیگری که خواهیم داشت عزیزان مجله نقد و نظر را ببینند هم شماره ۳ و ۴ و هم شماره ۷ و ۸ و هم شمارهای که آقای مدرسی مطلبی دارند، شماره ۳ و ۴ و ۷ و ۸ نقدهایی است که بر این کتاب صورت گرفته است پاسخ ایشان هم دیده بشود ممکن است با مطالعه آن، روش ایشان را بهتر فهم کنیم. البته اشکالی که عزیزان بر این کتاب دارند این است که روش ایشان در خود همین کتاب قابل نقد است ـ آن روشی که در همین جا بکار گرفتند ـ ؛ البته من شاید نکات دفاعی برای بعضی از حرفها داشته باشم.
سبحانی: برای اینکه حق مؤلف کتاب تضییع نشود، اگر آقای صفری مطلبی دارند بفرمایند.
صفری: قبل از جلسه خدمت آقای دکتر واسعی عرض کردم جلسه به گونهای برگزار شود که مخاطبان که همگی اهل فضل هستند بیشتر صحبت کنند، که الحمدلله همینطور هم شد و تشکر میکنم، بخاطر همین من وارد مباحث نشدم. در مورد روششناسی فکر میکنم که توضیحات لازم را در صحبتهای خودم دادم و تعجب کردم که فرمودند بحث نشده است. حتی اشارهای هم به مبانی رجالی ایشان کردم نقطه ثقل این مباحث در فصل دوم مطرح میشود که مبانی رجالی ایشان چیست و چگونه رجال را نقد و بررسی میکند که میگذاریم برای آنجا.
اما نکتهای که من اینجا فقط میخواهم به عنوان سؤال از آقای سبحانی مطرح کنم این است که فرمایشات شما درست است، ما در سقیفه عدهای شیعه داریم، در فرمایشات پیامبر کلمه شیعه داریم. همانطور که فرمودید در سخن افراد کلماتی داریم که خلافت را بالاتر از خلافت سیاسی مطرح میکند، اما نکتهای که آقای مدرسی مطرح میکند آیا این است که ما اینها را نداریم، یا میخواهد بگوید این مطالب به صورت یک مکتب آن هم یک مکتب کلامی که منسجم باشد و افراد با هم و با رهبر در ارتباط باشند، نبوده است، بلکه در آن زمان بر اثر انفعالاتی که در جامعه کوفه یا جامعه مدینه بود بوجود آمد. من بحثم در باره مکتب بودن است که چه زمانی تشیع مکتب شد.
سبحانی: این را شما میگویید، ایشان چه میگویند؟ خب این هم یک نظریه شد، ما تا الآن میفهمیدیم که ایشان معتقد است اندیشه عصمت را هشام بن حکم پیشنهاد کرد. شما میفرمایید قبلاً عقیده به عصمت در بین شیعیان بوده است و دیگران هم مطرح کرده بودند اما به صورت یک مکتب کلامی نبود. اگر منظور ایشان چنین باشد که اساساً حرف جدیدی نیست و با تلقی سنتی از کلام هم هیچ تفاوتی ندارد این نکته مسلم است که مکتبهای کلامی در اسلام از قرن سوم آغاز شد. در زمان هشام بن حکم هنوز هیچ مکتب کلامی وجود نداشت، بنده به عنوان کسی که در این زمینه کار کرده است، عرض میکنم حتی معتزله هم که گفته میشود از اوایل قرن دوم مکتب کلامی داشتهاند درست نیست. این مطلب را خود مورخان کلام رد کردهاند و گفتهاند مکتب معتزله تا اواخر قرن دوم هنوز شکلی نگرفته بود. این که اصلاً نکته جدیدی نیست. برای مثال، اندیشه امامت تشیع به معنای جامع آن، در بین اصحاب خاص حضرت امیر وجود داشت و به تدریج گسترش تاریخی پیدا کرد اوج آن زمان امام صادق علیهالسلام است. حتی در همین زمان هنوز نظریهپردازیهای کلامی برای این عقاید نشده است. هشام بن حکم قهرمان نظریهپردازی اندیشههای شیعی است. توجه بفرمایید که اینجا دو بحث است: یکی، تاریخ کلام یا تاریخ عقاید شیعی و دوم، تاریخ دانش کلام به معنای مصطلح که بحث از مکتبهای کلامی در اینجا معنا پیدا میکند. اصلاً این کتاب مصداقی از تاریخ دانش کلام نیست، اگر این چنین باشد ما از همان ابتدا ایراد داریم تا آخرش. بر عکس، ایشان به «تاریخ اندیشه تشیع» پرداخته است که هم عنوان انگلیسی و هم عنوان فارسی کتاب گویای این معنا است. یعنی میخواهیم ببینیم عقیده خلافت الهی در تشیع چه زمانی پیدا شد و چه تحولاتی به خود گرفت؟ اما اینکه چه زمانی به صورت یک مکتب کلامی در آمد و دانش کلام شیعه شکل گرفت، بحث مؤلف نیست. ایشان صریحاً فرمودهاند که تا آن زمان بین شیعه و دیگران هیچ اختلاف اعتقادی و فقهی وجود نداشت.
واسعی: از یکایک عزیزان تشکر میکنم مخصوصا آقای سبحانی و آقای صفری که حضور یافتند و به نقد و ارزیابی این کتاب پرداختند
سایت تراث