اشاره
مطلبی که در زیر از نظر میگذرانید فصلی از کتاب «نقد فلسفه در آثار علامه مجلسی» به قلم مهدی نصیری است که در دست نگارش و تدوین است. در این فصل پس از ذکر مقدمه ای نقد کلی مرحوم مجلسی بر فلسفه و فیلسوفان ارائه میشود و نقدهای موضوعی وی به فلسفه در فصول بعدی کتاب میآید.
■
مجلسی از چه موضع و ایستاری به نقد فلسفه میپردازد
مجلسی در عین حال که محدثی بزرگ و آشنا به معارف اهل بیت علیهم السلام است متکلمی چیره دست است که از یک سو به تبیین و استدلال در دفاع از عقاید دینی و وحیانی میپردازد و از دیگر سو مقابله با بدعتها و انحرافات و اعوجاجات وارده در عقاید دینی خواص و عوام را وظیفه حتمی خویش میبیند. و این به حکم این حدیث نبوی صلی الله علیه و آله است که فرمود:
إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِی أُمَّتِی فَلْیُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ یَفْعَلْ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ.
در دوران حیات مرحوم مجلسی هم اندیشه ها و عقاید منحرف صوفیان در بین شیعیان رواج پیدا کرده بود و هم فلسفه به ظاهر عقلی اما در باطن الحادی یونانی به حوزههای علمی تشیع نفوذ و رسوخ کرده و طرفداران و مروجانی را در میان برخی عالمان دینی یافته بود. مصیبت بزرگ جامعه علمی شیعه در دوران مجلسی که به گفته او از نتایج رواج آثار فلسفی در بین خواص علمی بود غربت و به حاشیه رانده شدن معارف نورانی اهل بیت علیهم السلام بود.
این عالم بصیر و زمان شناس برای مقابله با این پدیده خطرناک همزمان دو کار مهم یکی ایجابی و دیگری سلبی همراه با هم به انجام رساند. کار اول احیای تراث روایی شیعه با تدوین دایرة المعارف بزرگ حدیثی بحار الانوار با سبک و سیاقی خاص بود که بر خلاف نظریه مشهور و رایجِ کاملا غلط صرف جمع آوری ـ اعم از صحیح و سقیم ـ نبود بلکه به منظور ارائه یک منظومه معرفتی مبتنی بر آموزههای قران و اهل بیت علیهم السلام صورت گرفت. (مقصود ما این نیست که هر روایتی که در بحار آمده است غیر قابل خدشه و بحث است. شاید در مورد هیچ کتاب روایی نتوان چنین حکمی را صادر کرد اما بدون شک اکثریت قاطع آنچه در بحار آمده است به دلیل آن که از نظر عالمی بزرگ و حدیث شناس چون مجلسی گذشته است معتبر و قابل استناد است و بخشی از روایات بحار نیز در خور بررسی و نقد و اعتبار سنجی است.)
البته در کنار بحارالانوار و نیز مراة العقول که ویژه خواص و حوزویان بود مرحوم مجلسی به تالیف کتب دیگری به زبان فارسی که عموما حاوی روایات اهل بیت علیهم السلام در زمینه عقاید و تاریخ و آداب و سنن و اخلاق بودند مانند رساله اعتقادات حق الیقین حیات القلوب و حلیة المتقین و... برای استفاده عموم پرداخت و این خود عمق وظیفهشناسی و جامع نگری این عالم ربانی را نشان میداد.
کار دوم و سلبی مجلسی که در بطن کار اول او صورت گرفت نقد اندیشههای انحرافی از جمله فلسفه و تصوف بود. او در مطاوی آثار عربی و فارسی خود از جمله در بیانات بحارالانوار در فصول مختلفی که با مباحث فلسفه مرتبط است به نقد مبانی و مسائل فلسفه یونانی که در آثار ابن سینا و دیگر فیلسوفان منعکس بود میپردازد و تعارض آنها را با عقل و وحی نشان میدهد. عرفان صوفیانه نیز که ریشه یونانی دارد نیز در کتاب حق الیقین او مورد نقد و رد قرار میگیرد.
مجلسی در همه مباحث و از جمله در مخالفت با فلسفه به هیچ وجه از موضع یک محدث صرف و راوی بدون درایت سخن نمیگوید. مجلسی با مراجعه و تامل و تعمق در روایات و احادیث اهل بیت علیهم السلام به یک منظومه فکری منسجم رسیده است که در مورد هر موضوعی با اتکا و استناد به این منظومه سخن میگوید و نقض و ابرام میکند. مجلسی به استناد آموزههای معرفت شناسانه قران و اهل بیت علیهم السلام برای عقل جایگاهی رفیع به مثابه حجت باطنی خداوند قایل است و تعارض با عقل را بر نمیتابد اما به درستی متوجه این نکته است که وحی اعم از قران و عترت بهترین معلم و آموزگار عقلاند و هر جا که لازم بوده است از جمله در مساله بنیادی و خطیر خداشناسی انسانها به مناط عقل و نه تعبد صرف مساله ای را دریابند خود قران و اهلبیت معلم و مرشد این آموزههای عقلانی بودهاند و هرگز مسلمین و مؤمنین را نه در خلأ رها کردهاند و نه به دیگران ارجاع دادهاند.
حجیت عقل از منظر مجلسی
مجلسی حجیت عقل را در جایی که دارای حکمی بدیهی و یا نظری غیر قابل خدشه است باور دارد و تاویل ظواهر آیات و روایات را نیز بر این اساس میپذیرد. مجلسی در موارد متعددی از آثار خود به این موضوع تصریح یا اشاره دارد.
وی در کتاب حق الیقین در بحث از صفت قدرت خداوند مینویسد:
«و هیچ ممکن از تحت قدرت او بیرون نیست .... و آنچه کند به اراده و اختیار میکند و مجبور نیست در کارها و چنان نیست که تأثیر او در اشیاء بدون اراده او باشد مانند سوختن آتش و هر ممکن را که اراده حق تعالی به ایجاد او تعلق گیرد البته موجود میشود چنانچه خود فرموده است که إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْیاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ و این منافات ندارد با آنکه اراده حق تعالی تعلق به امور قبیحه نگیرد و یک دلیل بر این مضامین آن است که مذکور شد که اتفاق کردهاند ارباب عقول به اقوال مختلفه بر آنکه عجز و نقص بر صانع عالم روا نیست و چنین امری یا بدیهی است یا نظری که در مقدماتش راه شبهه نیست.» (حق الیقین: ۱۴ ـ ۱۳)
در متن فوق مشاهده میکنیم که آنچه بدیهی و یا نظری ای باشد که در مقدمات آن راه شبهه نباشد و عموم عقلا آن را میپذیرند از نظر مجلسی حجت و صحیح است و اثبات آن نیاز به امر دیگری ندارد.
اشاره مجلسی به این امر که در مقدمات اثبات یک گزاره نظری راه شبهه نباشد برای رد گزارههای فلسفی است که فیلسوفان قایل به آن ادعای عقلانیت در مورد آنها دارند اما در بین خود آنان معرکه آراء و رد و ابرامهای فراوانی است. از نظر مجلسی چنین گزارههایی محصول عقل نیست چه آن که در این صورت نباید این گونه مورد اختلاف بین عقلا و خود فیلسوفان باشد. آنچه که حکم عقل است از نظر عموم عقلا (جز آن که کسی دچار شیهه و یا در مقام سفسطه و القای شک و شبهه باشد) مورد خدشه نخواهد بود.
مجلسی در مواضع متعددی از کتاب بحار الانوار ضمن حمله شدید به تاویلهای بی دلیل فلاسفه نسبت به آیات و روایات تاویل آیات یا روایات را بر مبنای برهانی قاطع و ضرورتی عقلی مجاز میداند و این بدان معناست که مجلسی در برابر حکم عقل و آنچه واقعا ـ و نه به صرف ادعا و توهم ـ مورد ادراک مستقل عقل است خاضع است و حجیت آن را میپذیرد:
«رد آنچه از صاحبان عصمت ـ صلوات الله علیهم ـ وارد شده است و یا تاویل آنها بدون برهانی قاطع جرأت و جسارت ورزی بر خداوند و رسولش و حجتهای معصومش علیهم السلام است.» (بحار الانوار ۲۷: ۲۷۴)
و در جایی دیگر میگوید:
« و بارها دیدی که ما تاویل نصوص و آثار و آیات و اخبار را بدون ضرورتی عقلی و یا به دلیل وجود معارضات نقلی رد کرده و آن را جسارت در برابر خدای عزیز جباز دانستیم.» (بحار الانوار ۵۷: ۱۵۰)
در دو نقل فوق مشاهده میکنیم که ضمن رد تاویل بی اساس تاویل بر مبنای برهان روشن و ضرورت عقلی پذیرفته شده است.
با این توضیحات باب اتهام به مجلسی از سوی مدافعان فلسفه بسته شده و روشن میشود که مجلسی مثل دیگر متکلمان روشن بین شیعی مانند صدوق و مفید و کلینی و سید مرتضی و شیخ طوسی و علامه حلی و محقق کراجکی و .... نه از موضع نقل صرف و تعبد محض در برابر آثار و احادیث اهل بیت علیهم السلام بلکه از موضع عقلانیت حقیقی ـ و نه عقلانیت ادعایی ـ و آموزههای نورانی وحیانی در برابر فلسفه یونانی موضع گیری کرده است و آن را در زمره ضلالت و الحاد و کفر قلمداد کرده است.
نقد کلی مجلسی بر فلسفه و فلاسفه مسلمان
فلاسفه مسلمان از قران و اهلبیت اعراض کردهاند.
نقد کلی و اساسی مجلسی بر فلاسفه مسلمان این است که آنان سر چشمه زلال معارف ناب وحیانی را که قران و اهل بیت علیهم السلام است رها کرده و به سراغ آثار و آرای بیبنیان و موهوم فلاسفه یونانی رفته اند و محرومیتی عظیم و عاقبت سوز و آخرت ویران کن را بر خویش و پیروانشان تحمیل کردهاند . به تعبیر حضرت باقرالعلوم علیه السلام:
یَمُصُّونَ الثِّمَادَ وَ یَدَعُونَ النَّهَرَ الْعَظِیمَ قِیلَ لَهُ وَ مَا النَّهَرُ الْعَظِیمُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ الْعِلْمُ الَّذِی أَعْطَاهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَمَعَ لِمُحَمَّدٍ ص سُنَنَ النَّبِیِّینَ مِنْ آدَمَ وَ هَلُمَّ جَرّاً إِلَی مُحَمَّدٍ ص قِیلَ لَهُ وَ مَا تِلْکَ السُّنَنُ قَالَ عِلْمُ النَّبِیِّینَ بِأَسْرِهِ وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص صَیَّرَ ذَلِکَ کُلَّهُ عِنْدَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع (کافی: ۱/ ۵۵۳ چاپ دار الحدیث)
مردم آب اندک و راکد را میمکند اما نهر عظیم را رها میکنند. از امام علیه السلام سیوال شد: مقصود از نهر عظیم چیست فرمود: رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و دانشی که خداوند به او اعطا کرد. خداوند همهی سنتهای انبیاء را از آدم تا خاتم برای او فراهم نمود. از امام علیه السلام سوال شد: آن سنن چیست فرمود: همه دانش پیامبران که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را نزد امیرالمؤمنین علیه السلام به ودیعت نهاد.
مجلسی در این باره سوگمندانه چنین مینویسد:
«بیشتر مردم زمان ما میراث اهل بیت پیامبرشان را رها کرده و به آراء خودشان اعتماد و اکتفا کرده اند! از آن جمله کسانی هستند که پیرو مکتب فلاسفه میباشند فلاسفه ای که هم خود گمراه بوده اند و هم دیگران را گمراه کرده اند! فلاسفه ای که به هیچ پیامبر و کتابی ایمان نداشته اند بلکه بر عقلهای فاسد و نظرات بی رونق خودشان تکیه کرده اند. پس اینان چنان فلاسفه را رهبر و پیشوای خود قرار داده اند تا آنجا که هرجا نصوص صحیحی هم از ایمّه راستین علیهم السلام رسیده باشد به جهت اینکه آن نصوص صحیحه با آنچه که فلاسفه ظاهراً بدان معتقدند موافق نمیباشد آنها را توجیه و تأویل میکنند با اینکه میبینند که دلایل و شُبهات فلاسفه جز وهم و گمان فایده نمیدهد و افکارشان مانند تار عنکبوت سست و بی پایه میباشد و میبینند که آراء و افکار و پندار ایشان همواره مخالف یکدیگر است! از جمله دو طایفه مَشّایی و اشراقی که کمتر میشود رأی یکی از این دو طایفه با طایفه ی دیگر موافق باشد و پناه بر خدا از آنکه بگوییم: خداوند مردم را در اصول عقاید به عقول خودشان واگذار کرده که چنین در مراتع حیوانی سرگردان بمانند و به جان خودم قسم من متحیّرم که آنها چگونه به خود جرأت داده اند نصوص آشکار اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را به واسطهی حُسن ظنّ به فلاسفه کافر یونانی که اعتقاد به هیچ دین و مذهبی ندارند تأویل و توجیه نمایند.» (حق الیقین)
همچنین:
«اهل فلسفه از قران و اهلش (اهل بیت علیهم السلام) رویگردان شدند و برای کسب علم و عرفان به سراغ آثار فلاسفه قدیم رفتند» (مرات العقول ۱/۱۱۹)
و نیز:
«گروهی زیاد از علمای متاخر ما ـ که رحمت خدا بر آنان باد ـ از فلاسفه قدیم و متاخر و مشایی ها و اشراقی ها در پاره ای از دیدگاههایشان پیروی میکنند و از این نکته که این امر مستلزم مخالفت با ضروریات دینی اند غافلند.» (مرات العقول ۹/۹۵)
تعجب مجلسی از آن دسته از عالمان دین است که با وجود آن که اهل آداب شرعی و انجام مستحبات اند اما به تدریس کتب فلسفی میپردازند:
«و از همه غریبتر آنست که جمعی که خود را از اهل شرع میشمارند و اهتمام عظیم در باب اتیان به آداب و مستحبات مینمایند این کتب ضلال را از روی اعتقاد درس میگویند و کسی از ایشان نشنیده که در مقام رد و انکار و دفع شبهات ایشان درآیند... و طعن میکنند بر کسی که بر ارباب این عقاید لعن کند و فخر میکنند که ما از جمله لاعنین نیستیم.» (حق الیقین ص ۴۲۱)
تقابل اصول و مبانی فلسفی یونان با ضروریات دبنی
مجلسی با وجود آن که عالمان مسلمان و شیعه گرایش پیدا کرده به فلسفه را تکفیر نمیکند ـ که در باره آن توضیح خواهیم داد ـ اما در تقابل اصول و مبانی فلسفه یونان با ضروریات دینی تردیدی ندارد و بارها آن را یاد آور میشود:
«اعتقاد به اصول حکماء {فلاسفه} با اعتقاد به اکثر ضروریات دین جمع نمیشود پس یا منکر نبوت انبیاء باید بشوند و یا ایشان را العیاذ باللّه از بابت ارباب حیل و معمیات دانند که در تمام عمر مدارشان بر این بوده که مردم را به ضلالت و جهل مرکب اندازند و هدایت ایشان را به این فرقه ضاله حواله کرده باشند.» (حق الیقین: ۴۲۱)
وی در جای دیگر فلاسفه را منکر نبوت به دلیل انکار معجزات آنها دانسته و آنان را در زمره ملحدان و دهریان میداند:
«بدان که منکرین نبوت دو گروه ملحدان و دهریان هستند. و براهمه موحد و فلاسفه نیز نزد ما از جمله دهریان و ملحدانند. همه بر باطل کردن نبوت و انکار معجزه و محال بودن آن به صورت صریح و غیر صریح اجماع کردهاند. و پنداشتند که درستی امر نبوت و معجزه به نقض ضرورت طبایع میانجامد و موضوع طبایع آنقدر مستحکم است که نقض آن به هیچ وجه امکان پذیر نیست. و همگی در معجزههای پیامبران و اوصیایشان ایراد وارد کردند تا آن جا که گفتند در قرآن تناقض گویی است و حاوی اخباری که پنداشتند خلاف مفاد آن آشکار شده است.» (بحار الانوار ۸۹ : ۱۶۳)
مجلسی با اشاره به چند اصل معروف فلسفی مثل «قاعده الواحد لایصدر منه الا الواحد» و «قدم عقول و افلاک» و «امتناع اعاده معدوم» و «محال بودن خرق و التیام در افلاک» نتیجه منطقی اعتقاد به این اصول را انکار بسیاری از ضروریات دینی و اعتقادی میداند:
«کسی که قایل باشد که واحد صادر نمیشود از او مگر واحد و گوید هر حادثی مسبوق است به ماده و گوید آنچه قدمش ثابت شد عدمش محال است و عقول و افلاک و هیولای عناصر را قدیم داند و انواع متوالده را قدیم داند و اعاده معدوم را محال داند و افلاک را متصل به یکدیگر داند و فاصله در میان آنها قایل نباشد و خرق و التیام در فلکیات را محال داند... و امثال این عقاید باطله را قایل باشد چگونه اذعان میتواند کرد به آنکه خدا فاعل مختار است و آنچه خواهد میتواند کرد و عالم و آدم حادثند و به حشر جسمانی و آنکه بهشت در آسمان است و مشتمل است بر حور و قصور و ابنیه و مساکن و اشجار و انهار و آنکه آسمانها شق میشوند و پیچیده میشوند و کواکب بینور میشوند و فرو میریزند بلکه همه فانی میشوند و آنکه ملایکه اجسامند و بالها دارند و آسمانها مملوند از ایشان و به زمین میآیند و بالا میروند و آنکه حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله به معراج رفت و عیسی علیه السّلام و ادریس به آسمان رفتند و همچنین بسیاری از معجزات انبیاء و اوصیاء از شق قمر و احیای اموات و رد شمس و طلوع آن از مغرب و خسوف و کسوف در غیر وقت مقرر و جاری شدن نهرهای عظیم از سنگهای کوچک و فرو بردن عصای موسی خروارهای چوب و ریسمان را و امثال اینها..... پس معلوم شد که اعتقاد به اصول حکماء با اعتقاد به اکثر ضروریات دین جمع نمیشود پس یا منکر نبوت انبیاء باید بشوند و یا ایشان را العیاذ باللّه از بابت ارباب حیل و معمیات دانند که در تمام عمر مدارشان بر این بوده که مردم را به ضلالت و جهل مرکب اندازند و به اصل را در لباس حق به مردم نمایند و هدایت ایشان را به این فرقه ضاله حواله کرده باشند.» (حق الیقین: ۴۲۱)
دوگانگی در زبان و عقیده برخی فلاسفه مسلمان
البته مجلسی در باره گروهی از فلاسفه مسلمان قضاوت دیگری دارد و آنان را به نوعی دچار نفاق و دوگانگی در عقیده و آنچه بر زبان میآورند میداند:
«کسی که اندک شعور و تدینی داشته باشد چون رجوع به عقاید باطله و کلمات واهیه ایشان {فلاسفه} میکند میداند که اکثر آنها با ایمان به شرایع انبیاء جمع نمیشود و جمعی که اعتقاد به اصول ایشان دارند و به ضرورت به معاشرت مسلمانان گرفتار شدهاند از ترس قتل و تکفیر لفظی چند از ضروریات دین بر زبان جاری میکنند و در دل خلاف آنها را قائلاند.» (حق الیقین: ۴۲۰ و ۴۲۱)
او در این مورد مشخصا از ابن سینا نام میبرد و مینویسد:
«حکیمان {فیلسوفان} حتی اگر معاد جسمانی و ثواب و عقاب محسوس را اثبات نکرده باشند آن را انکار نکردند بلکه آن را جزو امور ممکن محسوب کردند البته نه بر وجه اعاده معدوم. و حمل آیات وارده را بر ظواهر آن جایز دانستند و تصریح کردند به اینکه با اصول حکمی و قواعد فلسفی مخالف نیست و وقوع آن در حکمت الهی بعید نیست..... مانند این را شیخ ابن سینا در رساله مبدا و معاد ذکر کرده است و این جواز را ذکر نکرده و از ترس دینداران زمانه خود تنها جواز آن را در شفاء ذکر کرده است و این بر کسانی که به کلام فلاسفه رجوع میکنند و از اصول آنها پیروی میکنند پوشیده نیست که غالب آن با آنچه که در شریعت پیامبران وارد شده مطابق نیست و آنها برخی از اصول شریعت و ضروریات دین را صرفا از ترس قتل و تکفیر از مؤمنان زمانه خود بر زبان میآورند. آنها با زبان خود مؤمن هستند اما دلهایشان رویگردان است و اکثر آنها کافر هستند و به جان خودم قسم کسی که معتقد است از واحد تنها واحد صادر میشود و هر حادثی مسبوق به ماده است.... و عقول و افلاک و عناصر هیولا و انواع متوالده قدیم هستند و اعاده معدوم جایز نیست و افلاک متطابق هستند و عنصریات فوق افلاک نیستند و امثال آن چنین کسی چگونه به شریعتها و آیات الهی و روایات متواتر که امور واجب در آن آمده است ایمان دارد و اینکه خداوند یَفْعَلُ ما یَشاءُ و یَحْکُمُ ما یُرِیدُ و به حدوث عالم و حدوث آدم و معاد جسمانی و وجود بهشت در آسمان که حور و قصر و ساختمان و منزل و درخت و رود دارد و آسمانها که پاره و درهم پیچیده میشود و سیارهها که پراکنده میشود و میافتد و نابود میشود و فرشتگان که جسم هستند و آسمان از آنها پر شده است که پایین میآیند و بالا میروند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که به آسمان معراج کرده است و همچنین عیسی و ادریس علیهالسلام و بسیاری از معجزات پیامبران و جانشینان آنها از جمله شق القمر و احیای مردگان و رد الشمس و طلوع آن از مغرب و کسوف خورشید در غیر وقت آن و خسوف ماه در غیر وقت آن و امثال آن چگونه ایمان دارند و کسی که انصاف داشته و به سخن ایشان رجوع کرده میداند که آنها با شریعتمداران رفتار تمسخرآمیز دارند و یا اینکه پیامبران را حیلهگر میخوانند و کسانی که مردم را گمراه میکنند و چیز قابل فهمی نمیآورند بلکه در مدت برانگیخته شدن خود آنها را فریب میدهند. خداوند ما و سایر مؤمنان را از شبهههای آنان در امان بدارد و ان شاء الله در این باره کتاب جداگانهای خواهیم نوشت و خداوند توفیق دهد.» (بحار الانوار ۸: ۳۲۸)
کتب فلسفی ضاله است
مجلسی کتب فلاسفه را با توجه به تعارض مفاد آنها با ضروریات و مسلمات دبنی و اعتقادی همچون کتب صوفیه در زمره کتب ضاله میداند:
«و مشهور میان علماء آن است که حرام است نوشتن و حفظ کردن کتب منسوخه و یاد گرفتن و یاد دادن آن مانند تورات و انجیل و کتب اهل ضلالت و بدعت مانند کتب سنیان و سایر مخالفان و کتب حکماء {فلاسفه} و صوفیه و ملاحده مگر از برای نقض و باطل کردن یا حجت کردن بر ایشان یا اخذ کلمات حقه از آنها یا تقیه.» (حق الیقین: ۵۱۷)
نظر مجلسی در مورد کفر یا عدم کفر فلاسفه
مجلسی اگر چه فلاسفه مسلمان را منکر برخی از ضروریات عقاید دینی مانند حدوث عالم و معاد جسمانی میداند اما چون معتقد است تفوه آنان به این اعتقادات باطل به دلیل شبهاتی است که گرفتار آن شده اند و استدلالهای فلسفی را برهانیاتی پنداشته اند که باید بر اساس آن نصوص دینی را تاویل کنند میگوید نمیتوان حکم به کفر آنان داد چرا که منکر ضروری دین در صورتی کافر است که انکار او به معنای انکار نبوت باشد اما کسانی که به دلیل گرفتار شبهه شدن انکار ضروری میکنند و در عین حال قایل به نبوت هستند کافر محسوب نمیشوند:
« به کفر انکار کننده یک امر ضروری حکم داده میشود چون آن را انکار کرده و پیامبر صلَّی الله علیه و آله را تکذیب نموده و منکر پیامبری او شده است. و نه اینکه خود آن انکار دلیل حکم به کفر او است از همین رو کسی که شبهه احتمالی را حق بداند حکم به کفر او نمیدهند.... و این که در برخی از مردم دیده میشود که بعضی از ضروریات دین را مانند حدوث عالم و معاد جسمانی و همانند اینها با اینکه در ظاهر به نبوت پیامبرمان صلَّی الله علیه و آله اقرار کرده و به سایر ضروریات دین و آنچه رسول خدا صلَّی الله علیه و آله آورده معترفاند انکار میکنند این کار آنها به سبب یکی از این دو امر است: یا آنها به دلیل شبههای که در آنچه میپنداشتند بر آنها عارض شده گمراه شدهاند مانند توهم آنها در اینکه سخنان باطل برخی از فلاسفه و سایر زندیقها را برهانی میدانستند که تاویل دلایل سمعی و مانند آن را موجب میشود و یا اینکه آنها در باطن نبوت را انکار میکردند ولی به خاطر ترس از کشته شدن و آسیب مالی و دنیایی جرأت نمیکردند دیگر ضروریاتی را که انکار کرده بودند افشاء کنند و اما اینکه انکار بعضی را آشکار میکردند به این دلیل بود که ترس از اظهار آن به دلیل اختلاط عقاید فیلسوفان و غیر از آنها با عقاید مسلمانان به گونهای که امکان تشخیص یکی از دیگری ـ جز نزد کسانی که خداوند منزه آنها را معصوم کرده است ـ وجود نداشت مرتفع شده بود. بنابراین، هر کس جزء گروه اول باشد در حکم به خروج آنها از اسلام اشکال وارد میشود برای اینکه آنچه را انکار کردهاند، در حق آنها غیر ضروری است. اگر چه نام ضرورت نسبت به دیگران بر آن صدق کند و آن با اینکه آنها به دلیل گناهشان در ترک طلب حق گمراه شده و به خاطر انکارشان مورد عقوبت قرار گیرند منافات ندارد. ولی گروه دوم به دلیل انکار نبوت رسول خدا صلَّی الله علیه و آله از اسلام خارج شده و مرتد شدهاند. پس پیداست که انکار امر ضروری بر وجهی که موجب کفر میشود از انکار نبوت که مستلزم انکار تمام ضروریات است جدا نمیباشد.» (بحار الانوار ۳۰: ۴۸۳)
///