عید غدیر یعنی چه؟ یعنی عید محبّت، عید ولایت، عید صدق، عید صفا، عید اتّصال بنده به خدا، عید لقاء خدا، عید جذبات پروردگار، عید وصول، عید ایصال، عید شناخت، عید معرفت، این است دیگر.در ماه مبارک رمضان مردم روزه گرفتند، عبادت کردند، آخر ماه رمضان که می‌‏شود، شب مستحب است تا صبح به عبادت بایستند و روز عید فطر را هم عید بگیرند، برای چه؟ برای اینکه یک ماه به خدا نزدیک شده ‏اند، سبک کرده ‏اند، بارهای گناه را ریخته ‏اند، به عبادت مشغول بوده‏ اند؛ خب گناهان را از مؤمن می‏گیرد [که] الّذی جَعَلتَهُ لِلمُسلِمینَ عیدًا.عید قربان عید است؛ چون مردم حجّ کردند، وقوف به عرفات کردند، وقوف به مشعر کردند، قربانی کردند، سر تراشیدند، بنابراین باید عید بگیرند دیگر، [پس] آن عید است.
عید غدیر، عید علم

امّا عید غدیر، یک عید دیگر است. عید عبادت و نُسک و عمل و اینها نیست، یک عیدی است از اینها بالاتر؛ مثل اینکه جانش بیشتر است، روحش بیشتر است. اگر عیدها را از نقطه نظر درجات به درجاتی قسمت کنیم، عید غدیر یک درجه زیادی دارد و یک سهم وافری دارد. این عید عید علم است، چون أمیرالمؤمنین علیه السّلام اسم اعظم خدا و تجلّی اعظم پروردگار و متحقّق به عوالم قدس و طهارت و اسم حمید و محمود خدا، و دارنده لواء حمد در روز قیامت و شفاعت کبری [است] اینها همه مال مقام علم أمیرالمؤمنین است، از علم أمیرالمؤمنین بقیّه چیزها تراوش کرده، و لذا این عید عید ولایت است؛ یعنی عید شناختِ حقیقت و عید معرفت.و اگر انسان معرفت پیدا کرد حجّش هم درست است، ماه رمضانش هم درست است، اگر معرفت پیدا نکرد آنها هم درست نیست؛ زیرا خدا که این تکالیف را بر ما کرده، پیکر تکلیف را نمی‏ خواهد، آن جان و حقیقتی که در این کالبد است می‏خواهد، و آن جان و حقیقتش به ولایت است.

لذا در اخبار صحیحه داریم که شیعه و سنّی هم روایت کرده که: اگر عبدی در تمام مدّت عمر خود شب‏ها به عبادت مشغول باشد، بین رکن و بین مقام، و روزها هم روزه دار باشد، و در راه خدا در همین جا شهید شده باشد، و روزگار و عمرش هم به اندازه عمر آدم تا قیامت باشد، امّا از ولایت دستش خالی باشد اعمالش به درد نمی‏‌خورد؛ لم یَنفَعهُ ذلک شَییًا!چرا؟ برای اینکه ولایت یعنی حقیقتِ شناخت؛ اگر که انسان نشناسد، خُب‏ دیوار هم خیلی بزرگ است، کوه أبوقبیس هم خیلی بزرگ است، کوه هیمالیا هم خیلی بزرگ است، حیواناتی هستند در دنیا از ما قوی‌تر، جثّه ‏شان بزرگتر، قدرتشان بیشتر [و] عمرشان (کرکس و کلاغ می‌‏گویند هزار سال عمر می‏ کنند) سلامت بدنشان بهتر، راحت‏ تر زندگی می‏ کنند، امّا قیمتی ندارند، چرا انسان قیمت دارد؟ آن معرفتش است دیگر! پس افرادِ انسان هم به درجات معرفتشان، درجه و اجرشان در نزد پروردگار بیشتر می‌‏شود.

این عید یعنی عید معرّفیِ حقّ. أمیرالمؤمنین توانست به مردم معرّفی کند خدا را و پیغمبر را و قرآن را. اگر نظر شریف باشد آن روایت صحیحی که روز جمعه در مسجد خواندیم با سلسله سندش که شیعه و سنّی از سیّد مرتضی روایت کرده، در آن روایت حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌‏فرماید: ای علی! تو هستی که صدای من را به گوش جهانیان می‏ رسانی و ندای مرا به أسماع و أفیده آنها ابلاغ می‌‏کنی و وعده مرا وفا می‏ کنی و دَیْن مرا تو می‌‏توانی ادا کنی و رسالت مرا تو می‌‏توانی تأدیه کنی!

یعنی چه؟ یعنی اگر تو نباشی من هم هیچ! من که آمدم، این حجر اساسی را برای نبوّت و هدایت مردم آوردم، اگر تو نباشی عقیم می‌‏ماند، تو هستی که برسانی. و لذا این روایت در بین شیعه و سنّی جای هیچ شبهه نیست؛ که پیغمبر فرمود: أنا قاتَلتُ النّاس علَی تَنزیل القرآن، و أنتَ یا عَلیّ تُقاتِلُهُم علَی تَأویلِه! «من مأمورم از طرف پروردگار که با مردم کارزار کنم بر اصل پذیرفتن‏ قرآن، و تو مأموری که کارزار کنی بر تأویل قرآن» یعنی حقیقت قرآن، تفسیر قرآن، معنی قرآن، مَآل و مرجع آیات قرآن را تو باید برسانی.
عید غدیر، عید معرفی حق

و علّت این هم که أمیرالمؤمنین علیه السّلام زیاد دشمن داشت برای همین جهت بود، چون حقّ را معرّفی می‌‏کرد و مردم دشمن حقّند! مردم می‌‏خواهند زندگانی‏‌های شهوی داشته باشند، بر اساس شهوت و غفلت و وهم و احساسات و تعدّی و تجاوز به حقوق و از بین بردن مردم و سیر کردن خود، زندگی داشته باشند و أمیرالمؤمنین علیه السّلام روششان این نبود و أیمّه علیهم السّلام روششان این نبود.

روششان این نبود [یعنی] از نقطه نظر تصنّع نبود، که خود را وادار می‌‏کردند که اینطور باشند، نه، این اعمالی که از آنها سر می‌‏زد مثل آبی بود که از چشمه دل آنها می‏ جوشید؛ روح و نفس اینطور بود، روح و نفس به مقام عبودیّت رسیده بود؛ خاضع بود، خاشع بود، فقیر إلی الله بود، محبّ مردم بود، دستگیر بود، رقیق القلب بود، عطوف بود، دلسوز بود، اینها خاصّه ‏های قلب أمیرالمؤمنین است.

و لذا آن کسانی که می‌‏گویند مثلًا حکومت به دست ائمه اطهار نرسید، اگر رسیده بود- مانند خلفای بنی عبّاس یا بنی امیّه- معلوم نبود که آنها هم دست به تعدّیات نزنند (این است منظور بعضی از افراد که قلمشان انحراف از ممشای صراط مستقیم دارد و حملاتی به این شکل کردند) این حرف درست نیست؛ چون حکومت به دست أئمّه علیهم السّلام رسید و این حکومت ‏ها همیشه برای آنها در دسترسشان بود. و آن زمانی هم که أمیرالمؤمنین علیه السّلام صبر کرد و حکومت به دست او رسید (حکومت ظاهری) بعد از بیست و پنج سال، دیدیم که در همان مدت‏ پنج سال در آن خطبه‏‌ها و در آن مکاتبات و در آن اعلان‏ ها و اینها، همه داد و فریاد می‏ زند از همین حقّ و حقیقت، و فریاد می‏ کند که:
ای مردم! بدانید که امام شما از دنیا به دو طِمر (دو لباس کهنه) ساخته و به دو نان جو! و شما به این مقدار نمی‌‏توانید خود را قانع کنید؛ اقلًّا سعی کنید که به این مقام خود را نزدیک کنید.

از دنیا رفتند و آجری روی هم نگذاشتند، خشتی هم روی هم نگذاشتند و حضرت امام حسن هم بعد از شهادت آن حضرت آمد خطبه خواند در مسجد کوفه و فرمود: پدرم از دنیا رفت نه تِبنی [کاه‏] نه سِدلی [لباس (ساتر)] باقی نگذاشت، نه عمارتی، نه طلایی، نه شِمشی؛ هفتصد درهم گذاشته بود که برای عیالات خود یک خادمه‌‌ای تهیّه کند. این وضع آن حضرت بود. 
فضایل أمیرالمؤمنین علیه السّلام از زبان احمد بن حنبل و شافعی‏

در پیش احمد بن حنبل جماعتی نشسته بودند و مفصّل تعریف می‏ کردند از خلفاء، و احمد حنبل هم گوش می‌‏داد، او هم جملاتی می‏ گفت؛ در پایان مجلس کسی به او گفت: در این مجلس صحبت از علی نکردید؟! احمد حنبل گفت: ما از او چه صحبت کنیم؟! او مافوق صحبت ماست، مافوق تعریف ماست، هر وقت ما یاد او می‌‏کنیم شرمنده می‏ شویم و سر خود را باید پایین بینداریم؛ این‌هایی که ما از آنها صحبت می‌‏کنیم اینها همین افرادی هستند که اوصافی که برای آنها بیان شده، بیان می‏شود. (احمد حنبل یک مرد سنّی است! یکی از علمای بزرگ اهل تسنّن و یکی از ائمّه اربعه سنّت است.)

اینها افرادی بودند که می‏‌خواستند خلیفه بشوند و بواسطه خلافت زینت پیدا کنند، ولی علی کسی نبود که بواسطه خلافت زینت پیدا کند، علی خلافت را زینت داد! خلافت به علی زینت پیدا کرد.شافعی [نیز] می‌‏گوید: ای افرادی که دارید حجّ می‌‏کنید و از عرفات به مشعر و از مشعر می‏ خواهید بروید وارد مِنی، و از منی بیایید در مکّه، در مُحسِّر (آنجا یک مکانی مخصوص است که تمام افراد کوچ می‏ کنند در نَفْر اوّل که روز دوازدهم و نَفْر دوّم روز سیزدهم است، یکسره تمام آن جمعیّت منی حرکت می‏ کند برای مکّه) می‏ گوید یکی برود آنجا از قول من فریاد کند بگوید که: جان من، پوست من، گوشت من، با محبّت علی و آل او آمیخته شده، می‌‏خواهید من را شیعه بگویید می‏ خواهید نگویید، می‌‏خواهید رافضی بگویید می‏ خواهید نگویید، اگر این محبّت رفض است تمام ثَقْلان یا ثَقَلان شهادت بدهند که من رافضی هستم و شیعه هستم!چرا؟ چون کار أمیرالمؤمنین بر اساس صدق بود بر اساس حقّ بود، أمیرالمؤمنین دروغ نمی‌‏گفت، منطق منطق حقّ بود. منطق أمیرالمؤمنین منطق رسول خدا بود، منطق واقع بینی بود، منطق علم بود، منطق ادراک بود....

 

////



مرحوم آیت‌الله حاج سیدمحمدحسین حسینی طهرانی