از ولادت تا فقاهت
ابومنصور جمال الدین حسن بن یوسف بن مطهر حلی معروف به علامه حلی در روز 29 رمضان المبارک 648 هجری در شهر حله دیده به جهان گشود. چنانکه نقل است مولای متقیان حضرت علی(علیه السلام) در مسیر حرکت از کوفه به صفین بر تپههای بابل روی تل بزرگی ایستاد و اشاره به بیشه و نیزاری نمود و این سخن را فرمود:"اینجا شهری است و چه شهری!، در اینجا شهری به وجود میآید که آن را"حله سیفیه"میگویند و مردی از تیره بنی اسد آن را بنا میکند و از این شهر مردمی پاک سرشت و مطهر پدید میایند که در پیشگاه خداوند مقرب و مستجابالدعوه میشوند.
وی در خانوادهای سرشناس از جهت علمی و اجتماعی پا به عرصه وجود گذاشت به همین دلیل شرایط تحصیل برای او کاملا آماده بود و چون خود نیز از هوش سرشاری برخوردار بود خیلی زود مدارج علمی را پشت سر گذاشت.
وی از دوران کودکی در زادگاهش حله شروع به تحصیل نمود. آموزش قرآن و نوشتن را نزد استادش که با نظارت پدرش تعیین شده بود آغاز کرد. سپس علوم عربی و علم فقه اصول حدیث کلام و قواعد آن را نزد پدرش سدیدالدین و داییاش محقق حلی فراگرفت. در ادامه تحصیلاتش علوم عقلی را در محضر"شمس الدین محمد کتبی"شاگردی کرد و در کلاس او گاهی بر استادش اشکالاتی وارد مینمود که وی از جواب دادن وامانده و از نبوغ علامه متحیر میگشت.
علم منطق را نزد منطقی معروف"شیخ نجم الدین علی بن عمر کاتبی قزوینی"فراگرفت و حکمت و هییت را در محضر استاد کل"خواجه نصیرالدین طوسی"تعلیم یافت. علامه هنوز به سن بلوغ نرسیده بود که از تحصیل علوم یاد شده فراغت یافت و به مقام عالی اجتهاد رسید.
خاندان علامه حلّی
خاندان وی از مقرّبان درگاه حضرت حق و محبّان اهل بیت عصمت و طهارت به شمار میروند. مادرش بانویی نیکوکار و عفیف، دختر حسن بن یحیی بن حسن حلّی، خواهر محقق حلّی، است و پدرش شیخ یوسف سدید الدین از دانشمندان و فقهای زمان خویش در شهر فقیهپرور حلّه است. علاّمه حلی از طرف پدر به آل مطهّر پیوند میخورد که خاندانی مقدس و بزرگ و اهل دانش و فضیلت و تقوا بودند. از آنها آثار و نوشتههای ارزشمند برجای مانده که تا به امروز و در طول تاریخ مورد استفاده پژوهشگران قرار گرفته است آل مطهّر به قبیله بنیاسد که بزرگترین قبیله عرب در شهر حلّه است پیوند میخورند که زمانی حکومت و سیادت را در اختیار داشتند.
عشق به معصومین(علیه السلام)
شیفتگی و عشق به خاتم پیامبران حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و خاندان پاکش را باید از ویژگیهای علاّمه حلی دانست. او همواره به زیارت پیشوایان دین میشتافت و توسل به امامان معصوم را مایه آرامش و پیشرفت میدانست.
ایشان هر هفته از حله با پای پیاده به سوی کربلا راه میافتاد تا فضیلت زیارت امام حسین را در شب جمعه درک نماید. آن بزرگوار، طی سفری از حله به کربلا، به محضر نورانی امام عصر(عج) میرسند، اما حضرت را نمیشناسند. در طول مسیر، عصا از دست علامه به زمین میافتد. امام زمان(عج) خم میشوند، عصای علامه را برمیدارند و به دست ایشان میدهند. در همین هنگام سوالی در ذهن علامه القا میشود و از محضر امام میپرسد که:"آیا در این عصر و زمان که غیبت کبراست، میتوان حضرت صاحب الامر را دید یا نه؟ حضرت در پاسخ علامه میفرمایند: چگونه صاحب الزمان را نمیتوان دید و حال آن که دست او هم اکنون در دست توست؟!"به محض این که علامه این پاسخ را میشنود، بیاختیار خود را به زمین میاندازد تا پای مبارک حضرت را ببوسد که در این هنگام از کثرت شوق مدهوش میشود.
نگاه علماء به علامه
ابن حجر عسقلانی که از علمای بزرگ اهل تسنن است در"لسان المیزان"می نویسد:"حسن بن یوسف بن مطهر عالم شیعه و پیشوای آنهاست و موافق مذهب آنان کتابها نوشته است. وی دارای هوش خارق العاده بود. کتاب مختصر ابن حاجب را به خوبی شرح کرده. تصنیفات او در زمان خودش مشهور گشت."
هم چنین ابن حجر در کتاب"الدرر الکامنه"که آن را در شرح حال بزرگان سده هشتم هجری تالیف کرده مینویسد:"وی در اصول و حکمت کتابهای بسیار نوشته است. او پیشوای شیعیان حله بود و تصنیفاتش در زمان خودش مشهور گشت و گروهی از دانشمندان از محضرش برخاستند. شرحی که وی بر کتاب مختصر ابن حاجب نوشته از لحاظ حل الفاظ و تقریب معانی در نهایت خوبی است او در فقه امامیه نوشتههای زیادی دارد و اوقات خود را وقف آن کرده بود. وی در اواخر عمر به حج رفت و گروهی از شاگردان او در آن جا در فنون مختلف نزد او فارغ التحصیل گشتند.
عبدالله بن عمر بیضاوی صاحب تفسیر"انوارالتنزیل"از دانشمندان بزرگ اهل سنت که در فقه شافعی مذهب و در کلام اشعری بوده است، علامه حلی را با صفات عالی و بلند یاد میکند.
بیضاوی در پی یک سوال اصولی نامهای به علامه مینویسد و در آغاز نامه او را این گونه خطاب میکند:"یا مولانا جمال الدین ادام الله فواضلک؛ انت امام المتهدین فی علم الاصول..."این نامه در حالی به حضرت علامه نوشته میشود که بیضاوی از لحاظ سنی سالها بزرگ تر بوده است.
صلاح الدین صفدی یکی از دیگر عالمان بزرگ سنی علامه را با القابی چون:"امام ذوالفنون، عالم فقیه، علامه و صاحب التصانیف"می ستاید و او را امام و پیشوا در علم کلام و معقولات معرفی میکند.
سید مصطفی تفرشی، صاحب کتاب"نقد الرجال"میگوید:"علامه آن قدرفضیلت و شان و اعتبار دارد که بهتر آن است که توصیف نشود، چون توصیفها و تعریفهای من چیزی بر شان او نمیافزاید. او بیش از 70 جلد کتاب دارد که هر کدام نشانگر نوعی از فضیلت و نبوغ و علم و دانش اوست."
محدث نوری در کتاب"مستدرک وسایل الشیعه"در مورد او چنین مینگارد:"علامه حلی شیخ بزرگوار و جلیل القدر اقیانوس علوم و غواص فضایل و حکمتها، حافظ ناموس هدایت و ارشاد و شکننده ناقوس ضلالت، پاسدار حریم دین، زایل کننده آثار فسادگران. او در جمع علماء و دانشمندان اسلام، همانند بدر در میان ستارگان میدرخشد و نسبتبه دشمنان و بدخواهان سیاه دل، شدیدتر از عذاب زهرناک و برندهتر از شمشیر مسموم است..."
صاحب"ریاض العلماء"می نویسد:"پیشوای وارسته، عالم عامل، فاضل کامل، شاعر ماهر، علامه علماء، فهامه فضلاء، استاد جهان..."
تالیفات
بسیاری از علما درباره تعداد تالیفات ایشان اختلاف دارند.
در کتاب"مجمع البحرین"تالیفات علامه تا پانصد جلد ذکر شده است. صاحب"اعیان الشیعه"مینویسد:"تالیفات علامه بیش از یکصد کتاب است و من 95 کتاب او را دیده ام که بسیاری از اینها چندین مجلد هستند."در"ریحانه الادب"تالیفات ایشان 120 کتاب معرفی شده است.
اهمیت کار علامه در این است که وی کتابهای زیادی در علوم عقلی و نقلی تالیف نموده که کثرت نوشتههای او دانشمندان را در شمارش آثارش دچار اختلاف کرده است. آن طور که تذکره نویسان گفته اند تالیفاتش در علوم فقه، اصول، فلسفه، کلام، حدیث، رجال و غیره حدود هفتاد عنوان است که بزرگ ترین آنها"تذکره"و کوچکترین آنها"تبصره"است. علامه در کتاب رجال خود"خلاصه الاقوال" تالیفات خویش را 57 کتاب ذکر کرده که بعضی از آنها چند جلد است.
از جمله تالیفات حضرت علامه عبارت است از: التلخیص، الارشاد، التحریر، القواعد، منتهیالمطلب، مختلف الشیعه، استقصا الاعتبار فی تحقیق معانیالاخبار، الالفین فیالامامه، انوارالملکوت، الباب الحادی عشر، بسیط الکافیه، حل المشکلات من کتاب التلویحات، الدر و المرجان فی اخبار الصحاح و الحسان، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، النکت البدیعه فی تحریر الذریعه، نهج الایمان فی تفسیر القرآن، نهج الحق و کشف الصدق و دهها کتاب دیگر.
اساتید
جناب علامه استادان زیادی دیده که نام بردن در این مقال نمیگنجد. ولی برای نمونه به برخی از اساتید و شاگردان آن حضرت اشارهای خواهیم داشت.
نخستین استاد او پدرش سدیدالدین بود که چشمان او را به نور دانش روشن نمود. پس از فراگیری خواندن و نوشتن و علوم عربی در درس فقه و اصول دایی خود نجم الدین محقق حلی شرکت کرد. سپس به علوم عقلی رو آورد و در محضر خواجه نصیرالدین طوسی درسهای ریاضیات فلکیات و فلسفه را آموخت. کمال الدین بن میثم بحرانی شارح نهج البلاغه یکی دیگر از استادانش است که در علوم فلسفه فقه و حدیث سرآمد روزگار بود. همچنین علامه نزد بزرگانی چون سید جمال الدین احمد بن طاوس حسنی و سید رضی الدین طاوس و سید احمد عریضی و بهاالدین علی بن عیسی اربلی صاحب کتاب کشف الغمه و بسیاری دیگر از علمای شیعه شاگردی نمود.
استادان سنی او نیز بسیارند که در میان آنان کسانی چون: نجم الدین کاتبی قزوینی معروف به دبیران از حکمای مشهور شافعی، برهان الدین نسفی، جمال الدین حسین بن ابان نحوی، فقیه عزالدین فاروقی واسطی، تقی الدین عبدالله بن جعفر بن علی صباغ حنفی کوفی، شمس الدین محمدبن احمد کیشی خواهرزاده قطب الدین شیرازی را میتوان نام برد.
وفات علامه حلی
حضرت استاد پس از یک دهه تلاش و خدمات ارزنده فرهنگی و به اهتزاز در آوردن پرچم ولایت و عشق و محبت خاندان طهارت(علیه السلام) در سراسر قلمرو مغولان در ایران، در سال 716 بعد از مرگ سلطان محمد خدا بنده (میتوان گفت سلطان محمد همان اولجایتو سلطان بزرگ مغول به دست علامه حلی شیعه شد)، به وطن خویش حله برگشت و در اواخر عمر نیز سفری به خانه خدا انجام داد.
پس از بازگشت از سفر حج در یازدهم محرم الحرام 726 هجری در سن 77 سالگی در زادگاه خود به دیار معبود شتافت و جسد مطهرش به نجف اشرف انتقال داده شد و در جوار مرقد مطهر امیرالمومنین (علیه السلام) دفن شد.
منابع
گلشن ابرار، قم، نشر معروف، سال 1379ش.
ریحانة الادب، محمدعلی مدرس تبریزی، تهران، چاپخانه شفق.
روضات الجنات، محمد باقر خوانساری، تهران، کتابفروشی اسلامیه، سال 1356ش.
ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، عبدالله افندی، مشهد، آستان قدس رضوی، سال 1366 ش.
فقهای نامدار شیعه، عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، قم، کتابخانه عمومی حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی.
گردآوری و تنظیم: سیدمحمد ناظمزاده قمی
/
سایت ابنا