ظلم و ستم غیر انسانی و در عین حال طولانی بعثی ها بر ضد شیعیان و کردها و حتی بخشهایی از اعراب سنی، چنان وضعی برای آنان ایجاد کرده بود که برای سقوط صدام حاضر به دست زدن به هر نوع اقدامی بودند و در این زمینه، هیچ گونه تقیهای نداشتند. برای آنان، پس از تحمل سی سال رنج و مشقت یک دیکتاتور، مهم این بود که صدام و حزب بعث باید سرنگون و ریشه کن شود. در این زمینه، مرجعیت شیعه، نقشی نداشت، زیرا آیت الله سیستانی در عراق بسر میبرد و تحت کنترل شدید بوده و هیچ نوع ارتباطی با جهان خارج نداشت. خود ایشان هم، دست به کمترین اقدامی که سبب تجاوز بیشتر بعثی ها به حوزه علمیه شود، نمیزد و به همین دلیل طی سالیان متمادی حتی از خانه هم بیرون نیامد. این رفتار ایشان سبب شد تا حوزه علمیه نجف حفظ شود.[۱]
در بیرون از عراق، این گروههای معارض شیعه و سنی و کرد بودند که این خط را دنبال میکردند. به طور کلی آمدن امریکا یکی بر اساس طرح خاورمیانه بزرگ بود، دیگری بر پایه کنترل کردن تروریسم که تصور میشد، یا چنین وانمود میگشت که دولت عراق با القاعده ارتباط دارد، و سوم تأثیری که برخی از معارضین عراقی امثال چلبی روی امریکا گذاشته و آنان را وارد ماجرای عراق کردند. افزون بر اینها، یک بهانه هم تحت عنوان وجود سلاح هسته ای در عراق برای تحمیق ملت ها و فریب افکار عمومی مطرح میشد. تا آنجا که به عراقی ها مربوط میشد، این معارضین لاییک، بعثیهای سابق و نیز گروههای کرد و شیعه و عرب سنی بودند که طی جلسات مداومی برنامه آینده سقوط صدام را طراحی کرده و از فرصت به دست آمده در امریکا، تلاش خود را برای سرنگون کردن نظام صدام که بیش از سه دهه سبب کشتار میلیونها انسان شده بود، فراهم کردند. آنان به امریکا تفهیم کردند که سقوط صدام امری آسان بوده و مردم عراق از این امر راضی هستند.
زمانی که نظام بعثی ساقط شد (۴ آوریل ۲۰۰۳ / ۲۰ فروردین ۱۳۸۲)، در ماههای نخست، این رضایت عمومی کاملا مشهود بود، اما در ادامه، به دلیل ندانم کاری امریکایی ها برای حل و فصل سریع مسائل عراق و واگذاری امور به مردم، انتقال تروریست ها از تمامی بلاد عرب سنی و پاکستان به عراق، و توطئه مشترک کشورهای عرب سنی به خصوص سعودی و یمن و اردن و امارات و غیره علیه عراق سبب شد تا وضعیت بحرانی در این کشور پدید آید. با این همه، باز هم باید تأکید کرد که به رغم خوشحالی شیعیان، مرجعیت شیعه تا این مرحله هیچ نقشی در اوضاع و احوال عراق نداشت. از زمانی که مجلس حُکم در عراق تشکیل شده و بر اساس آمار و ارقام، به دلیل کثرت شیعیان، نقش آنان در این مجلس جدی تر شد، آیت الله سیستانی وارد قضایای عراق شد. این ورود بر اساس دیدگاه ها و ملاحظاتی بود که به صورت تعریف شده و یکسان در طول دوران مجلس حُکم، انتخابات برای تدوین قانون اساسی، رأی گیری برای آن، تشکیل مجلس، و انتخاب نخست وزیر و نیز در برخورد با اشغالگران مد نظر ایشان بود. به طور کلی در این ارتباط، روی چند اصل میتوان سخن گفت:
۱. اصل اول برای ایشان باور عمیق به نقش مردم در تعیین سرنوشت برای کشورشان در چهارچوب عراقی متحد بود. مهم ترین بروز این اصل، در جریان تدوین قانون اساسی بود. آگاهیم روزهای نخست، امریکایی ها بر آن بودند تا خود عده ای را برای نوشتن قانون اساسی انتخاب کنند و یا اصولا همان مجلس حکم اول این کار را انجام دهد. برای تحمیل این کار، اخضر ابراهیمی به عنوان نماینده سازمان ملل به عراق آمد و با آیت الله سیستانی دیدار کرد. آنان چنین مطرح میکردند که در این شرایط امکان انتخابات وجود ندارد. اما آیت الله رسما با این امر مخالفت کرده اعلام کرد که تنها و تنها این نمایندگان مردم عراق هستند که باید تدوین قانون اساسی را بر عهده بگیرند و مجلس حکم برای این کار صلاحیت و مشروعیت ندارد.[۲]
ایشان در پاسخ سوالی در این باره نوشتند: ان تلک السلطات لاتتمتع بأیة صلاحیة فی تعیین أعضاء مجلس کتابة الدستور. ایشان افزود: چه تعهدی هست که اینان بتوانند یک قانون اساسی که منبعث از هویت ملی و دین اسلامی و ارزشهای اجتماعی این مردم باشد، تدوین کنند؟ این طرح – که منصوبین از طرف امریکا قانون اساسی بنویسند – از اساس غیر قابل قبول بوده و تنها راه، اجرای انتخابات عمومی برای تعیین مجلسی است که منبعث از رأی مردم باشد و قانون اساسی را تدوین کند.[۳] در این زمینه، امریکایی ها ابتدا راضی نمیشدند، اما پافشاری ایشان و تصریح به این که تنها راه انتخابات بوده و هیچ راه جایگزینی برای آن وجود ندارد،[۴] آنان را وادار کرد تا تن به این کار بدهند. تأثیر این مسأله در تدوین قانون اساسی موجود عراق بسیار روشن است.
۲. اصل دیگر در باره نقش ایشان به عنوان یک مرجع در مسائل جاری عراق بود. آیت الله سیستانی اعتقادی به دخالت مرجعیت دینی در امور اجرایی و جزیی در عراق نداشت و رسما در پاسخ سوالی نوشت «والمرجعیة لاتمارس دورا فی السلطة و الحکم».[۵] این امر صرف نظر از اعتقاد ایشان، امری بود که در عراق ناممکن به حساب میآمد. بنابرین در پاسخ این پرسش که آیا مایل هستند دولتی مانند دولت ایران در عراق پدید آید یا نه، گفتند: چنین نیست بلکه طالب دولتی هستند که اصل دین و احکام آن را به عنوان دین اکثریت جامعه عراقی محترم بشمارد.[۶] ایشان به روحانیون و رجال دین هم توصیه کردند که خود را درگیر کارهای اجرایی و اداری نکرده و به کار توجیه و ارشاد و اِشراف بر نهادهایی که کارشان اداره امور شهر و تأمین امنیت و خدمات عمومی برای مردم است بپردازند.[۷] تمام تلاش ایشان این بود تا از نفوذ کلی خود در کلی ترین مسائل استفاده کرده و مسایلی حتی مربوط به نخست وزیری را به خود نمایندگان واگذار کند و تا آن جا که ممکن است در این باره اظهار نظر نکنند. طبعا مهم ترین نکته قانون اساسی بود و ایشان تا آن جا که مقدور بود بر پایه حق تعیین سرنوشت برای مردم و باور به این که هر قوم و طایفه از مردم عراق حق واقعی خود را دریافت کنند، نظرات خود را به تدوین کنندگان قانون اساسی منتقل میکرد. این موضع گیری ایشان برخاسته از این اصل بود که به عنوان یک مرجع دینیِ فراملی میبایست در خطوط کلی یک نظام آن هم در میان ملتی با اکثریت مسلمان تأثیر گذار و ناظر باشد. جالب است بدانیم که ایشان پس از بیش از چهل سال اقامت در عراق، همچنان خود را ایرانی میدانست و با گذرنامه ایرانی به لندن سفر کرد.
۳. اصل مهم دیگر از نظر ایشان این بود که نظام بین الملل به لحاظ خارجی و در چهارچوب سازمان ملل، و اصول دمکراتیک به لحاظ داخلی باید مبنای انتخابات و پیشرفت امور در جهت خلع ید عراق از اشغالگران باشد. بنابرین با هر نوع حرکت نظامی و تروریستی و تشکیل میلیشیا مخالف بوده و تلاش داشت تا با تحقق یک دولت قومی و مجلس مؤثر، به آرامی زمینه خروج اشغالگران را از عراق فراهم کند. البته این طبیعی بود که آیت الله سیستانی روی جمعیت شصت و چهار درصدی شیعیان نفوذ داشت نه روی همه مردم عراق. به علاوه، شیعیان طی چندین دهه زیر سختترین ضربات قرار گرفته و صدها هزار شهید داده بودند. بسیار روشن بود که رهبری ایشان آن هم بر اساس اعطای حق هر ذی حقی بر پایه اصول دمکراتیک خود به خود به برآمدن شیعه ها منجر شود. این حق طبیعی آنان بود. اما دیگران که این راه را به ضرر خویش تشخیص میدادند، راه را برای تروریسم باز کرده و عراق را در گردابی خونین فرو برده اند. در مقابل آیت الله سیستانی به طور مدام در بیانیههای خود روی ملت عراق تکیه داشت و هیچ گاه بحث شیعه و سنی را مطرح نکرد. ایشان در همان اوایل در پاسخ سؤالی نوشت: او طالب شرایطی است که در آن حکومتی منبعث از مردم عراق، شامل همه طوایف در عراق پدید آید.[۸]
وقتی خبرنگار رویتر از ایشان میپرسد که میخواهید دولتی با هویت «قومی» عربی پدید آورید یا «اسلامی» مینویسد: شکل حکومت جدید عراق را مردم عراق با تمام قومیت ها و مذاهب تعیین خواهند کرد و وسیله آن هم انتخابات آزاد خواهد بود.[۹] بر همین اساس، ایشان از حکومت آینده عراق انتظار داشت تا ملاحظه اداره اکثریت را کرده و دین غالب را احترام بگذارد و چیزی برخلاف احکام آن تصویب نکند.[۱۰] در باره شیعه و سنی، نظر ایشان تعامل و تصالح کلی میان آنان با مذاکره و گفتگو بود. ایشان در این باره نوشتند: تواصل و ارتباط با برادران اهل سنت از طریق دیدارهای مستقیم و غیر مستقیم برقرار بوده و دیدگاههای ما در باره مسائل اصلی مشترک یا به هم نزدیک است. گفتگو تنها راه حل و بهترین راه حل برای حل هر نوع اختلاف احتمالی است.[۱۱] زمانی که با نفوذ وهابیها و القاعدهای ها در عراق و اتحاد آنان با بقایای نیروهای بعثی اختلافات اوج گرفت و به حرم عسکریین (علیه السلام) حمله شد و ویران گردید، به رغم همه فشارها، ایشان همچنان روی اصول تفاهم و ایجاد عراقی واحد و مستقل تأکید داشت. حتی در باره فدرالیزم هم، عقیده شخصی خود ایشان عدم موافقت با آن بود و تنها بر اساس اصول دمکراتیک اعلام کرد که اگر ملت بخواهند او حرفی نخواهد داشت، این مطلبی بود که بارها در مصاحبه ها اعلام شد. وی در طول این مدت، مرتب بر این نکته که میبایست اتحاد عراق حفظ شده و سنی و شیعه با یکدیگر در پی حفظ وحدت ملی کشورشان و پاسداری از اصول ثابت دینی و ملی خود باشند، تأکید کرد.[۱۲] اندکی بعد که تروریست ها دست به قتل عامهای عمومی و خونریزیهای وسیع زدند، ایشان برابر آنان موضع گرفت اما راه حل را تقویت دولت و نیروی انتظامی حکومتی دانست نه ایجاد گروههای میلیشیا و مسلح.[۱۳] به علاوه ایشان به طور مرتب اشغالگران را مسوول امنیت و ناامنی عراق معرفی میکرد و راه چاره را واگذاری امور به دولت و تقویت آن میدانست. ایشان همچنین برابر تحریکات اشخاصی مانند حسنی مبارک که روی خطر شیعه انگشت گذاشته بودند، بیانیه صادر کرده و موضع گرفت.[۱۴]
۴. اصل دیگر در مورد دیدگاههای ایشان در باره اشغالگران بود. دفتر آیت الله تصریح کرد که از نظر ما همان طور سازمان ملل تصریح کرده، نیروهای متحالف، اشغالگر محسوب میشوند.[۱۵] وقتی خبرنگاری پرسید که بریمر گفته است نیروهای امریکایی حتی بعد از تشکیل دولت ملی هم در عراق باقی خواهند ماند، ایشان گفت: چطور ممکن است ما باقی ماندن نیروهای اشغالگر را در عراق تأیید کنیم؟[۱۶] اما آنچه مهم است با وجود حضور قاطع آیت الله در مسائل مهم جاری در عراق، مرجعیت شیعه، هیچ نوع ارتباطی در طول این سالها به صورت مستقیم با آنان برقرار نکرده و رسما هم در پاسخ به پرسشهای نیویوریک تایمز تصریح کرد که به هیچ روی موافق با ماندن آنان در عراق نیست.[۱۷] ایشان هرچند با نماینده سازمان ملل سرگیو دی میلو که بعدا در یک اقدام تروریستی کشته شد، دیدار داشت و تسلیتی هم به این مناسبت برای رییس سازمان ملل فرستاد،[۱۸] اما در مدتی که بریمر حاکم عراق بود، حتی یک ملاقات ساده یا مکاتبه با وی یا نماینده او صورت نگرفت. یکبار که نماینده وی بیخبر تا پشت در خانه آیت الله سیستانی آمده و نامهای آورده بود، اجازه حضور نیافت. بعدها بریمر در خاطراتش نوشت که مرجعیت شیعه و از جمله آیت الله سیستانی پیروان خود را به همکاری با نیروهای ایتلاف فرا میخواندند. نماینده آقای سیستانی این مطلب را تکذیب کرده و نوشت: تا جایی که به آیت الله سیستانی مربوط میشود، ایشان هیچ توصیه ای برای «تعاون» با نیروهای ایتلاف نداشته است. مشکل بریمر آن است که تماس مستقیم با بیت مرجعیت نداشته و بسا این مطالب را از دیگران شنیده است.[۱۹] همچنین بریمر در جای دیگری از خاطراتش عدم ملاقات با خود را از طرف آیت الله چنین توجیه کرده است که این کار در میان مؤمنین صورت مناسبی ندارد. در پاسخنامه منتدی الفکر العراقی آمده است: عدم ملاقات با رؤسای نیروهای ایتلاف، از نظر آیت الله سیستانی یک اصل به حساب آمده و این به دلیل اشغالگر بودن آنان است نه آن که مصلحت چنین اقتضایی داشته است.[۲۰] بریمر در بسیاری از موارد کتاب، دیدگاههای مختلف امریکا را با اهداف و روشهای مورد نظر آیت الله سیستانی بیان کرده که جالب توجه است.[۲۱]
همچنین در پاسخ به این اظهارات، تبادل هر نوع نامه ای را میان بریمر و دفتر آیت الله انکار کرده و مطالبی را که بریمر در این زمینه ادعا کرده، حتی وجود یک نامه را، تکذیب شده است. نویسندگان این پاسخنامه نوشته اند: بریمر برای تکذیب این سخن یا اثبات ادعای خود میتواند دست کم یکی از آن نامه ها را نشان دهد! در این پاسخنامه تصریح شده است که البته در خانه آیت الله سیستانی به روی همه مسؤولان و چهره ها، به جز رؤسای نیروهای ایتلاف، که ملاقات با آنان میتوانست دشواریهای موجود را حل کند، همیشه بار بوده است.[۲۲] مهم تر آن که در طول این سالها، دوبار بوش برای آیت الله سیستانی نامه نوشت اما وی جوابی به آن نداد. یکبار هم که یکی از کارگزاران عراق، سلام ایشان را به بوش رسانده و در مطبوعات منعکس شده بود، دفتر ایشان آن را تکذیب کرد. بنابرین، مرجعیت شیعه کمترین رابطه و دیدار و مکاتبه ای با اشغالگران نداشت. در همین حال، در روش برخورد با آنان، اعتقادی به استفاده از زور نداشت. زمانی که برخی از جریان ها وارد فاز نظامی در برخورد با امریکایی ها شدند، ایشان هیچ گونه همراهی نکرد و زمانی که در قضایای نجف، بیم آن میرفت تا امریکایی ها صدرها را با فشار نظامی از بین ببرند یا به آنان آسیب جدی بزنند، مداخله آیت الله سیستانی در بازگشت از سفر لندن، آنان را از آسیب یاد شده نجات داد. مسیری که مرجعیت شیعه در قضایای عراق در بخش اشغالگری ترسیم و دنبال کرد، ایجاد یک عراق مستقل و قانونمند و فراهم کردن زمینه برای خروج امریکایی ها به صورت طبیعی بود. زمانی از ایشان سؤال شد که اخیرا در برخی از نماز جمعه ها به مقاومت برابر اشغالگران دعوت میشود، نظرشان را چنین بیان کردند که: مرجعیت به روشهای مسالمت آمیز در جهت سرعت بخشیدن به بازگردان سلطه و سیادت در عراق به عراقی ها و فراهم کردن زمینه اداره کشور به دست خود آنان بدون تسلط اجانب است.[۲۳] طی دو سال اول پس از سقوط صدام که اوضاع عراق آرام تر بود، ایشان علاوه بر نقش کلی خود به عنوان مرجع شیعیان، شخصیتی برجسته در تمام عراق و برای تمامی رهبران عراق جدید بود. بارزانی، پاچه چی و بسیاری از رهبران عراق با ایشان دیدار داشتند و در بسیاری از امور طرف مشورت و همفکری با آنان بود. اما به لحاظ داخلی، این زمان، در نجف سه مرجع تقلید دیگر هم حضور داشتند. آیت الله سید محمد سعید حکیم، آیت الله محمد اسحاق فیاض و آیت الله بشیر نجفی. در تمام این دوران، مرجع مطلق و مطاع آیت الله سیستانی بوده و آنان در همه امور مسائل را به ایشان ارجاع میدادند. در طول این سالها، هیچ نوع نظر مخالفی از سوی دیگران در مقابل ایشان شنیده نشد. طبعا این امر، هم ناشی از ادب مرجعیت موجود در نجف بود و هم به اهمیت مسأله و اعتقاد به درایت و عقل آیت الله سیستانی باز میگشت. گفتنی است که در دوران صدام، ظلم و ستمی که در حق حوزه نجف شد، و طی آنان بسیاری از برجستگان حوزه کشته و تبعید شدند، سبب گردید تا بنا به نوشته آیت الله سیستانی، تنها «ثلّۀ قلیله ای از چهرههای برجسته» باقی بماند.[۲۴] موقعیت آرام نجف در یک سال و اندی پس از سقوط صدام و بازگشت شماری از مهاجران روحانی از سوریه و ایران به عراق، زمینه را برای تحول مجدد نجف آماده ساخت. این وضعیت میرفت تا نقش نجف را در راهبری جامعه شیعه هموار کند که گرفتار ناامنیهای اخیر در عراق شده و روند رو به رشد نجف را به مقدار زیادی متوقف کرد. رهبری جمهوری اسلامی و مراجع تقلید ایران هم بارها و بارها پیروی تمام عیار از دیدگاهها و نظرات آیت الله سیستانی را در عراق توصیه کردند و همشه ایشان و نظراتشان را در مسائل عراق مورد تأیید و تأکید قرار میداند. تا آنجا که به دولت ایران مربوط میشد، باز هم وضعیت به همین صورت بوده و بسیاری از مسؤولان ایرانی که به عراق سفر میکردند، به دیدار ایشان شتافته و سعی میکردند تا در همه مسائل هماهنگ عمل کنند.
در ماجرای سفر ایشان برای معالجه به لندن، برخی از مطبوعات ایران اظهار نظرهای خلافی کردند که به سرعت رفع و رجوع شد. این در حالی است که فضای حاکم بر ایران به طور کلی مخالف با وضعیت عراق بود و تنها یک باور عمیق به مرجعیت آیت الله سیستانی و توصیههای صریح رهبری انقلاب، میتوانست چنین زمینه ای را برای پذیرش مرجعیت مطلق ایشان نسبت به مسائل عراق در ایران فراهم کند. با تأسف باید گفت دوران جدید تاریخ عراق که همراه با قتل و خونریزی و برادر کشی همراه شده و اکنون قریب سه سال است به درازا کشیده، تنها و تنها نتیجه فرصت سوزیهای امریکایی ها و دخالت همه جانبه کشورهای عربی در امور عراق است. هدف اصلی از این اقدامات، بازگرداندن قدرت به اقلیتی است که دهها سال روشی جز خشونت و سرکوب در برابر شیعیان و کردها نداشته است. تداوم این فتنهها، آنچنان اوضاع را آشفته کرده است که توان تصمیم گیری از بسیاری گرفته شده و عراق صحنه خشونتهایی شده است که معلول مداخله اجانب و توطئه کسانی است که نمیخواهند ملت عراق بر اساس اصول دمکراتیک به حق قانونی و معقول خود برسد. آیت الله سیستانی در حد یک مرجع شیعه و نیز یک رهبر سیاسی برای عراق، در بیانیه ای که در ۲۲ جمادی الثانیه در باره نبردهای طایفی در عراق داد، از همه گروه ها، از احزاب و سازمانها و عشایر و غیره خواست دست از خونریزی بردارند و موقعیت خطیر کشور خود را درک کنند. آیت الله سیستانی راه حل را تنها و تنها در خودداری از نبردهای طایفی و رعایت حقوق برابر برای همه شهروندان عراقی در تصمیم گیری برای آینده اعلام کرد.[۲۵] دیدگاه ایشان بر این است که نبردهای جاری ناشی از جنگهای مذهبی شیعه و سنی نیست بلکه یک بحران سیاسی است که عامل اصلی آن گروهی افراطی از تکفیری ها هستند که به دنبال اهداف خاص خود میباشند.[۲۶] سر جمع باید گفت آیت الله سیستانی با روش معقولی که در تحولات عراق در پیش گرفت و با اظهار نظرهای عاقلانه خود و نیز حرکت در حاشیه برای تأثیر گذاری در متن و نیز اظهار نظرهای عالمانه، نه تنها در حد یک مرجعیت برای شیعه بلکه به یک چهره سیاسی برتر در عالم سیاست در جهان شناخته شد. ظرفیتی که حاصل این رهبری هم در جامعه شیعه و هم در بعد ایجاد مناسبات گسترده تر جامعه شیعه با بیرون از خود پدید آمد، ظرفیت بسیار بالایی بود که امکان استفاده بهینه از آن وجود داشت اما گویی چنان به نظر میرسد که از آن استفاده کافی و وافی نشده است. این امر بیش از آن که به مرجعیت باز گردد به شرایطی باز میگردد که جامعه شیعه و به خصوص رهبران آن میبایست فراهم کرده و از آن بهره برداری بهتر بنمایند تا شیعه که در دهههای اخیر از حد یک گروه مذهبی اقلیت خارج شده بتواند نقش هانی خود را آنچنان که شایسته و بایسته است ایفا کند.
پینوشتها:
[۱] السیستانی، النصوص الصادرة عن سماحة السید السیستانی فی المسألة العراقیة: (اعداد حامد الخفاف، بیروت، درالمورخ العربی، ۲۰۰۷) ۹۴
[۲] السیستانی: ۴۹
[۳] السیستانی: ۳۱-۳۲
[۴] السیستانی: ۳۶
[۵] السیستانی: ۱۸
[۶] السیستانی: ۴۳
[۷] السیستانی: ۱۲، ۱۶
[۸] السیستانی: ۱۸
[۹] السیستانی: ۲۶
[۱۰] السیستانی: ۲۸
[۱۱] السیستانی: ۵۲
[۱۲] السیستانی: ۸۳
[۱۳] السیستانی: ۱۴۲-۱۴۳
[۱۴] السیستانی: ۱۴۷-۱۴۸
[۱۵] السیستانی: ۴۱
[۱۶] السیستانی: ۵۰
[۱۷] السیسانی: ۱۷
[۱۸] السیستانی: ۵۴
[۱۹] بنگرید به تعلیقات حامد الخفاف بر مطالب بریمر در باره آیت الله سیستانی به: السیستانی: ۴۲۱
[۲۰] السیستانی: ۴۲۱ – ۴۲۲. در پاورقی این سخن کینگ هم در نشریه واشنگتن پست که آقای سیستانی غیر مسلمانان را نمیپذیرد و به این دلیل بریمر یا دیگر مسؤولان نیروهای ایتلاف را نپذیرفته تکذیب شده است، زیر آیت الله نماینده سازمان ملل را که دی میلو بود و نیز برخی دیگر از نمایندگان غیر مسلمان سازمانهای بین المللی را به حضور پذیرفت.
[۲۱] السیستانی: ۴۲۳-۴۲۴
[۲۲] السیستانی: ۴۲۵
[۲۳] السیستانی: ۴۵
[۲۴] السیستانی: ۹۲
[۲۵] السیستانی: ۱۵۴ – ۱۵۶ (رسالة للشعب العراقی حول الفتنة الطایفیة)
[۲۶] السیستانی: ۱۶۲
/
اخبار شیعیان