چکیده:
محرم ماه تجدید حیات اسلام و دهه عاشورا فصل ریزش رحمت بیکران الهی و بهار معرفت و عترت نبوی است. ایمان و اخلاق و ارزشها در سایه فرهنگ عاشورایی تقویت میشود و کفر و نفاق ظلم و گناه به شدت تضعیف میگردد، نام پیشوای شهیدان، مشعلی است که راه را روشن میسازد و شرک و ظلم و نفاق از آن میگریزد.
واقعه عاشورا و اتفاقاتی که در این روز بزرگ رخ داد تاریخ بشریت را تکان داد حماسه حسینی و یاران باوفایش چنان در تاریخ ماند که تا ابد ذکر یا حسین گویان جهانی را به لرزه در آورد و حادثه بزرگ قرن بیستم که همانا انقلاب اسلامی در ایران بود را باید نشیت گرفته از این واقعه دانست. این مقاله که در ۷ بخش تنظیم شده است میکوشد تا این روز بزرگ را به عنوان روزی تاثیرگذار در تاریخ بشریت توصیف کند و بزرگترین و برترین شجاعتها، دلاوریها و ایثارگریهایی که در تاریخ بشریت ثبت شده است را قیام برای امر به معروف و نهی از منکر از سوی اباعبدالله الحسین(علیه السلام) بداند که وظیفه اصلی امام معصوم است و تا ظهور قایم آلمحمد(عج) در آخرالزمان در اذهان همه انسانهای آزاده ثبت خواهد شد و به عنوان الگویی برای رهایی از ذلت و مبارزه با فساد و جور ستمگران مورد استفاده قرار گیرد.
۱ - مقدمه
«إن لقتل الحسین حرارة فی قلوب المومنین لا تبرد ابدا» (پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم))
شهادت امام حسین(علیه السلام) را به راستی باید نه تنها نقطه عطف تاریخ شیعه بلکه بشریت برشمرد. تاریخی که مملو از بیعدالتیها، فسادها، ظلمها و پایمال شدن حقوق انسانها است؛ تاریخی که از آغاز آن در فرزندان حضرت آدم ظهور و نمود یافت و تا ظهور منجی خود یعنی قایم آلمحمد(عج) ادامه خواهد یافت.
با بعثت پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) و نزول دین مبین اسلام در جهان رویکرد بشریت به حیات و زندگانی شکل تازهای به خود گرفت و تعالیمی از جانب خداوند بر زبان محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) جاری شد که این آموزهها نجاتگر و رهاییبخش بشر از ظلمتهای درهم پیچیده بود و راهکارهای رسیدن انسان به سعادت دنیوی و اخروی را در پیش پای انسانها قرار میداد اما چرا با پایان زندگانی مبارک نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) این طریق مبارک دچار رکود و ایستایی شد؟ چرا مسلمانان آن روزگار به دستورات و اوامر پیامبرشان پشت کرده و دین را در مسیر دیگری قرار دادند؟ پس از این رخداد و خطر فراموش شدن حقایق دین مبین اسلام آیا نیاز نبود تا شخصی از خاندان پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) و از جانشینان به حقش در مقابل آن بایستد و با از بین رفتن دین اسلام که معاویه بر از بین بردن آن قسم یاد کرده بود، مقابله کند؟ بله به درستی که شهادت سیدالشهداء را باید زیباترین شهادت برای حفظ دین دانست.
بیشک شهادت و اسارت آلالله(علیه السلام) در واقعه کربلا سرآغاز زندگی جاوید اسلام و سبب رسوایی نفاقپیشگانی بود که در اندیشه و عمل، مصمم به نابودی اسلام بودند و پیوسته برای محو اساس وحی میکوشیدند.
شهادت سید مظلومان و هواخواهان قرآن در عاشورا – سرآغاز زندگی جاوید اسلام و حیات ابدی قرآن کریم بود؛ آن شهادت مظلومانه و اسارت آلالله، تخت و تاج یزیدیان را که با اسم اسلام، اساس وحی را به خیال خام خود میخواستند محو کنند، برای همیشه به باد فنا سپرد و آن جریان، سفیانیان را از صحنه تاریخ کنار زد.
آری، در آن زمانی که بنیاد روانی و اخلاقی مردم در هم ریخته و ویران شده بود و این ویرانی شامل رهبران مسلمین و بزرگان آنان نیز شده، امام حسین(علیه السلام) یگانه درمان آن حالت بیمارگونه را که در مجتمعمسلمانان مورد قبول واقعشده بود، در قیام آشکار و فریاد درآن سکوت مرگبار دید. لذا آن حضرت با خون پاک خود و فرزندان و یارانش و با همه اعتبارات احساسی و تاریخی، حتی شمشیر و عمامه جدش رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، وارد مبارزه گردید تا همه روزنهها و راههای توجیه را فرو بندد.
سیدالشهدا(علیه السلام) نیک دریافته بود که وجدان شکست خورده و اخلاق پست امت را نمیتوان به وسیله رویارویی ساده دگرگون ساخت، از این رو با قیام و شهادت خویش دیری نپایید که اخلاق هزیمت و فرار را به نیرویی عظیم درآورد و اخلاق جدیدی به جای آن جایگزین نمود. براستی شهادت حسین بن علی(علیه السلام) تأثیر ژرف و شگرفی بر شیعیان ساکن و ساکت بجای گذاشت، و سرنوشت غم انگیز نواده پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) عواطف اخلاقی و مذهبی مردم را بهم ریخت.
در اثر قیام و شهادت امام حسین(علیه السلام) موجی در روح مسلمین به وجود آمد، حمیت و عزت، شجاعت و صلابت به وجود آمد و احساسات بردگی و اسارتی که از اواخر حکومت عثمان و تمام دوره معاویه بر روح جامعه اسلامی حکمفرما بود، تضعیف شد وترس آنها را فرو ریخت، خلاصه، ابا عبدالله(علیه السلام) به اجتماعاسلامی شخصیت داد.
کربلا و قیام سیدالشهدا(علیه السلام) نمایشگاه اخلاق عالی اسلامی و انسانی با همه صفات و طراوت آن بود و این اخلاق را نه به زبان که در عمل به خون پاک خویش بر صفحه ماندگار تاریخ به ثبت رسانید.
حیات و جاودانگی اسلام مرهون فداکاری سید مظلومان و ایثار و از خودگذشتگی اصحاب و اهلبیت آن بزرگوار و تجدید هر ساله خاطره عاشوراییان و برپایی مجالس و محافل حسینی است.
۲ - زندگینامه سالار شهیدان کربلا
الف- ولادت
در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت(۱) دومین فرزند برومند حضرت علی و فاطمه، که درود خدا بر ایشان باد، در خانه وحی و ولایت چشم به جهان گشود. چون خبر ولادتش به پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) رسید، به خانه حضرت علی(علیه السلام) و فاطمه(سلام الله علیها) آمد و اسما(۲) را فرمود تا کودک را بیاورد. اسما او را در پارچهای سپید پیچید و خدمت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) برد، آن گرامی به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت.(۳)
به روزهای اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش، امین وحی الهی، جبرییل فرود آمد و گفت: سلام خداوند بر تو باد ای رسول خدا، این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبیر)(۴) که به عربی(حسین) خوانده میشود نام بگذار.(۵) چون علی برای تو به سان هارون برای موسی بن عمران است، جز آن که تو خاتم پیغمبران هستی. و به اینترتیب نام پرعظمت حسین از جانب پروردگار، برای دومین فرزند فاطمه(سلام الله علیها) انتخاب شد.
به روز هفتم ولادتش، فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد، گوسفندی را برای فرزندش به عنوان عقیقه(۶) کشت، و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موی سر او نقره صدقه داد.(۷)
ب - حسین(علیه السلام) و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
از ولادت حسین بن علی(علیه السلام) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفی که پیامبر راستین اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره حسین(علیه السلام) ابراز میداشت، به بزرگواری و مقام شامخ پیشوای سوم آگاه شدند.
سلمان فارسی میگوید: دیدم که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) حسین(علیه السلام) را بر زانوی خویش نهاده او را میبوسید و میفرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانی، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستی، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهای خدایی که نه نفرند و خاتم ایشان، قایم ایشان (امام زمان عج) میباشد.(۸)
«انس بن مالک» روایت میکند: وقتی از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهلبیت خود را بیشتر دوست میداری، فرمود: حسن و حسین را،(۹) بارها رسول گرامی حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) را به سینه میفشرد و آنان را میبویید و میبوسید.(۱۰)
«ابوهریره» که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است، در عین حال اعتراف میکند که: رسول اکرم را دیدم که حسن و حسین را بر شانههای خویش نشانده بود و به سوی ما میآمد، وقتی به ما رسید فرمود هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته، و هر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی نموده است.(۱۱)
عالیترین، صمیمیترین و گویاترین رابطه معنوی و ملکوتی بین پیامبر و حسین را میتوان در این جمله رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) خواند که فرمود: حسین از من و من از حسینم(۱۲)
ج - حسین(علیه السلام) با پدر
شش سال از عمرش با پیامبر بزرگوار سپری شد، و آن گاه که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) چشم از جهان فروبست و به لقای پروردگار شتافت، مدت سی سال با پدر زیست. پدری که جز به انصاف حکم نکرد، و جز به طهارت و بندگی نگذرانید، جز خدا ندید و جز خدا نخواست و جز خدا نیافت. پدری که در زمان حکومتش لحظهای او را آرام نگذاشتند، همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند.
در تمام این مدت، با دل و جان از اوامر پدر اطاعت میکرد، و در چند سالی که حضرت علی(علیه السلام) متصدی خلافت ظاهری شد، حضرت حسین(علیه السلام) در راه پیشبرد اهداف اسلامی، مانند یک سرباز فداکار، همچون برادر بزرگوارش میکوشید، و در جنگهای جمل، صفین و نهروان شرکت داشت.(۱۳)
به اینترتیب، از پدرش امیرالمؤمنین(علیه السلام) و دین خدا حمایت کرد و حتی گاهی در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض میکرد. در زمان حکومت عمر، امام حسین(علیه السلام) وارد مسجد شد، خلیفه دوم را بر منبر رسولالله(صلی الله علیه و آله و سلم) مشاهده کرد که سخن میگفت. بیدرنگ از منبر بالا رفت و فریاد زد: از منبر پدرم فرود آی....(۱۴)
د - امام حسین(علیه السلام) با برادر
پس از شهادت حضرت علی(علیه السلام)، به فرموده رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و وصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام) امامت و رهبری شیعیان به حسن بن علی(علیه السلام)، فرزند بزرگ امیرالمؤمنین(علیه السلام)، منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامین پیشوایشان امام حسن(علیه السلام) گوش فرادارند. امام حسین(علیه السلام) که دست پرورد وحی محمدی و ولایت علوی بود، همراه و همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتی بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ، امام حسن(علیه السلام) مجبور شد که با معاویه صلح کند و آن همه ناراحتیها را تحمل نماید، امام حسین(علیه السلام) شریک رنجهای برادر بود و چون میدانست که این صلح به صلاح اسلام و مسلمین است، هرگز اعتراض به برادر نداشت.
حتی یک روز که معاویه، در حضور امام حسن(علیه السلام) وامام حسین(علیه السلام) دهان آلودهاش را به بدگویی نسبت به امام حسن(علیه السلام) و پدر بزرگوارشان امیرمؤمنان(علیه السلام) گشود، امام حسین(علیه السلام) به دفاعبرخاست تا سخن در گلوی معاویه بشکند و سزای ناهنجاریش را به کنارش بگذارد، ولی امام حسن(علیه السلام) او را به سکوت و خاموشی فراخواند، امام حسین(علیه السلام) پذیرا شد و به جایش بازگشت، آن گاه امام حسن(علیه السلام) خود به پاسخ معاویه برآمد، و با بیانی رسا و کوبنده خاموشش ساخت.(۱۵)
ه - امام حسین(علیه السلام) در زمان معاویه
چون امام حسن(سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنیا رحلت فرمود، به گفته رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) و وصیت حسن بن علی(علیه السلام) امامت و رهبری شیعیان به امام حسین(علیه السلام) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبری جامعه گردید. امام حسین(علیه السلام) میدید که معاویه با اتکا به قدرت اسلام، بر اریکه حکومت اسلام به ناحق تکیه زده، سخت مشغول تخریب اساس جامعه اسلامی و قوانین خداوند است و از این حکومت پوشالی مخرب به سختی رنج میبرد، ولی نمیتوانست دستی فراز آورد وقدرتی فراهم کند تا او را از جایگاه حکومت اسلامی پایین بکشد، چنانچه برادرش امام حسن(علیه السلام) نیز وضعی مشابه او داشت.
امام حسین(علیه السلام) میدانست اگر تصمیمش را آشکار سازد و به سازندگی قدرت بپردازد، پیش از هر جنبش و حرکت مفیدی به قتلش میرسانند، ناچار دندان بر جگر نهاد و صبررا پیشه ساخت که اگر بر میخاست، پیش از اقدام به دسیسه کشته میشد، از این کشته شدن هیچ نتیجهای گرفته نمیشد. بنابراین تا معاویه زنده بود، چون برادر زیست و علم مخالفتهای بزرگ نیفراخت، جز آن که گاهی محیط و حرکات و اعمال معاویه را به باد انتقاد میگرفت و مردم رابه آینده نزدیک امیدوار میساخت که اقدام مؤثری خواهد نمود.
در تمام طول مدتی که معاویه از مردم برای ولایتعهدی یزید، بیعت میگرفت، حسین به شدت با اومخالفت کرد، و هرگز تن به بیعت یزید نداد و ولیعهدی او را نپذیرفت و حتی گاهی سخنانی تند به معاویه گفت و یا نامهای کوبنده برای او نوشت.(۱۶)
معاویه هم در بیعت گرفتن برای یزید، به او اصراری نکرد و امام(علیه السلام) همچنین بود و ماند تا معاویه درگذشت.
و - قیام حسینی
یزید پس از معاویه بر تخت حکومت اسلامی تکیه زد و خود را امیرالمؤمنین خواند و برای این که سلطنت ناحق و ستمگرانهاش را تثبیت کند، مصمم شد برای نامداران و شخصیتهای اسلامی پیامی بفرستد و آنان را به بیعت با خویش بخواند. به همین منظور، نامهای به حاکم مدینه نوشت و در آن یادآور شد که برای من از حسین(علیه السلام)بیعت بگیر و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان.
حاکم این خبر را به امام حسین(علیه السلام) رسانید و جواب مطالبه نمود. امام حسین(علیه السلام) چنین فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل یزید».(۱۷)
آن گاه که افرادی چون یزید، (شرابخوار و قمارباز و بیایمان و ناپاک که حتی ظاهر اسلام را هم مراعات نمیکند) بر مسند حکومت اسلامی بنشیند، باید فاتحه اسلام را خواند. (زیرا این گونه زمامدارها با نیروی اسلام و به نام اسلام، اسلام را از بین میبرند.)
امام حسین(علیه السلام) میدانست اینک که حکومت یزید را به رسمیت نشناخته است، اگر در مدینه بماند به قتلش میرسانندش، لذا به امر پروردگار، شبانه و مخفی از مدینه به سوی مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه، همراه با سرباز زدن او از بیعت یزید، در بین مردم مکه و مدینه انتشار یافت، و این خبر تا به کوفه هم رسید. کوفیان از امام حسین(علیه السلام) که در مکه به سر میبرد دعوت کردند تا به سوی آنان آید و زمامدار امورشان باشد. امام(علیه السلام) مسلم بن عقیل، پسر عموی خویش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفی را از نزدیک ببیند و برایش بنویسد. مسلم به کوفه رسید و با استقبال گرم و بیسابقهای روبرو شد، هزاران نفر به عنوان نایب امام(علیه السلام) با او بیعت کردند، و مسلم هم نامهای به امام حسین(علیه السلام) نگاشت و حرکت فوری امام(علیه السلام) را لازم گزارش داد.
هر چند امام حسین(علیه السلام) کوفیان را به خوبی میشناخت، و بیوفایی و بیدینیشان را در زمان حکومت پدر و برادر دیده بود و میدانست به گفتهها و بیعتشان با مسلم نمیتوان اعتماد کرد، و لیکن برای اتمام حجت و اجرای اوامر پروردگار تصمیم گرفت که به سوی کوفه حرکت کند.با این حال تا هشتم ذیحجه، یعنی روزی که همه مردم مکه عازم رفتن به منی بودند(۱۸) و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام میخواست خود را به مکه برساند، آن حضرت در مکه ماند و در چنین روزی با اهلبیت و یاران خود، از مکه به طرف عراق خارج شد و با این کار هم به وظیفه خویش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پیغمبر امت، یزید را به رسمیت نشناخته و با او بیعت نکرده، بلکه علیه او قیام کرده است.
یزید که حرکت مسلم را به سوی کوفه دریافته و از بیعت کوفیان با او آگاه شده بود، ابن زیاد را (که از پلیدترین یاران یزید و از کثیفترین طرفداران حکومت بنیامیه بود) به کوفه فرستاد. ابن زیاد از ضعف ایمان و دورویی وترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهدید و ارعاب، آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت، و مسلم به تنهایی با عمال ابن زیاد به نبرد پرداخت، و پس از جنگی دلاورانه و شگفت، با شجاعت شهید شد. (سلام خدا بر او باد). و ابنزیاد جامعه دورو و خیانتکار و بیایمان کوفه را علیه امام حسین(علیه السلام) برانگیخت، و کار به جایی رسید که عدهای از همان کسانی که برای امام(علیه السلام) دعوتنامه نوشته بودند، سلاح جنگ پوشیدند و منتظر ماندند تا امام حسین(علیه السلام) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام حسین(علیه السلام) از همان شبی که از مدینه بیرون آمد، و در تمام مدتی که در مکه اقامت گزید، و در طول راه مکه به کربلا، تا هنگام شهادت، گاهی بهاشاره، گاهی به صراحت، اعلان میداشت که: مقصود من از حرکت، رسوا ساختن حکومت ضد اسلامی یزید و برپاداشتن امر به معروف و نهی از منکر و ایستادگی در برابر ظلم و ستمگری است و جز حمایت قرآن و زنده داشتن دین محمدی هدفی ندارم. و این مأموریتی بود که خداوند به او واگذار نموده بود، حتی اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسیری خانوادهاش اتمام پذیرد.
رسول گرامی(صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرمؤمنان(علیه السلام) و حسن بن علی(علیه السلام) پیشوایان پیشین اسلام، شهادت امام حسین(علیه السلام) را بارها بیان فرموده بودند. حتی در هنگام ولادت امام حسین(علیه السلام)، رسول گرانمایه اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) شهادتش را تذکر داده بود.(۱۹) و خود امام حسین(علیه السلام) به علم امامت میدانست که آخر این سفر به شهادتش میانجامد، ولی او کسی نبود که در برابر دستور آسمانی و فرمان خدا برای جان خود ارزشی قایل باشد، یا از اسارت خانوادهاش واهمهای به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را و شهادت را سعادت میپنداشت.
خبر شهادت حسین(علیه السلام) در کربلا به قدری در اجتماع اسلامی مورد گفتگو واقع شده بود که عامه مردم از پایان این سفر مطلع بودند. چون جسته و گریخته، از رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) و امام حسن بن علی(علیه السلام) و دیگر بزرگان صدر اسلام شنیده بودند. بدینسان حرکت امام حسین(علیه السلام) با آن درگیریها و ناراحتیها احتمال کشته شدنش را در اذهان عامه تشدید کرد. به ویژه که خود در طول راه میفرمود: «من کان باذلا فینا مهجته و موطنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا».(۲۰) هر کس حاضر است در راه ما از جان خویش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد، همراه ما بیاید. و لذا در بعضی از دوستان این توهم پیش آمد که حضرتش را از این سفر منصرف سازند، غافل از این که فرزند علی بن ابیطالب(علیه السلام) امام و جانشین پیامبر، و از دیگران به وظیفه خویش آگاهتر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده، دست نخواهد کشید.
باری امام حسین(علیه السلام) با همه این افکار و نظریهها که اطرافش را گرفته بود به راه خویش ادامه داد و کوچکترین خللی در تصمیمش راه نیافت. سرانجام رفت، و شهادت را دریافت. نه خود تنها، بلکه با اصحاب و فرزندان که هر یک ستارهای درخشان در افق اسلام بودند، رفتند و کشته شدند، و خونهایشان شنهای گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد یزید (باقیمانده بسترهای گناه آلود خاندان امیه) جانشین رسول خدا نیست، و اساسا اسلام از بنیامیه و بنیامیه از اسلام جداست.
راستی هرگز اندیشیدهاید اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرین حسین(علیه السلام) به وقوع نمیپیوست و مردم یزید را خلیفه پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) میدانستند، و آن گاه اخبار دربار یزید و شهوترانیهای او و عمالش را میشنیدند، چقدر از اسلام متنفر میشدند، زیرا اسلامی که خلیفه پیغمبرش یزید باشد، به راستی نیز تنفرآور است... و خاندان پاک حضرت امام حسین(علیه السلام) نیز اسیر شدند تا آخرین رسالت این شهادت رابه گوش مردم برسانند. و شنیدیم و خواندیم که در شهرها، در بازارها، در مسجدها، در بارگاه متعفن پسر زیاد و دربار نکبتبار یزید، هماره و همه جا دهان گشودند وفریاد زدند، و پرده زیبای فریب را از چهره زشت و جنایتکار جیره خواران بنی امیه برداشتند و ثابت کردند که یزید سگباز وشرابخوار است، هرگز لیاقت خلافت ندارد و این اریکهای که او بر آن تکیه زده جایگاه او نیست. سخنانشان رسالت شهادت حسینی را تکمیل کرد، طوفانی در جانها برانگیختند، چنان که نام یزید تا همیشه مترادف با هر پستی و رذالت و دنایت گردید و همه آرزوهای طلایی و شیطانیش چون نقش بر آب گشت.
نگرشی ژرف میخواهد تا بتوان بر همه ابعاد این شهادت عظیم و پرنتیجه دست یافت. از همان اوان شهادتش تاکنون، دوستان و شیعیانش، و همه آنان که به شرافت و عظمت انسان ارج میگذارند، همه ساله سالروز به خون غلطیدنش را، سالروز قیام و شهادتش را با سیاهپوشی و عزاداری محترم میشمارند، و خلوص خویش را با گریه بر مصائب آن بزرگوار ابراز میدارند. پیشوایان معصوم ما، هماره به واقعه کربلا و به زنده داشتن آن عنایتی خاصداشتند. غیر از این که خود به زیارت مرقدش میشتافتند و عزایش را بر پا میداشتند، در فضیلت عزاداری و محزون بودن برای آن بزرگوار، گفتارهای متعددی ایراد فرمودهاند.
ابوعماره گوید: روزی به حضور امام ششم، صادق آلمحمد(علیه السلام) رسیدم، فرمود اشعاری در سوگواری حسین برای ما بخوان. وقتی شروع به خواندن نمودم صدای گریه حضرت برخاست، من میخواندم و آن عزیز میگریست، چندان که صدای گریه از خانه برخاست. بعد از آن که اشعار را تمام کردم، امام(علیه السلام) در فضلیت و ثواب مرثیه و گریاندن مردم بر امام حسین(علیه السلام) مطالبی بیان فرمود.(۲۱)
نیز از آن جناب است که فرمود: گریستن و بیتابی کردن در هیچ مصیبتی شایسته نیست مگر در مصیبت حسین بن علی، که ثواب و جزایی گرانمایه دارد.(۲۲)
باقرالعلوم، امام پنجم(علیه السلام) به محمد بن مسلم که یکی از اصحاب بزرگ او است فرمود: به شیعیان ما بگویید که به زیارت مرقد حسین بروند، زیرا بر هر شخص باایمانی که به امامت ما معترف است، زیارت قبر اباعبدالله لازم میباشد.(۲۳)
امام صادق(علیه السلام) میفرماید: «إن زیارة الحسین علیهالسلام افضل ما یکون من الاعمال» همانا زیارت حسین(علیه السلام) از هر عمل پسندیدهای ارزش و فضیلتش بیشتر است.(۲۴) زیرا که این زیارت در حقیقت مدرسه بزرگ و عظیم است که به جهانیان درس ایمان و عمل صالح میدهد و گویی روح را به سوی ملکوت خوبیها و پاکدامنیها و فداکاریها پرواز میدهد.
هر چند عزاداری و گریه بر مصائب حسین بن علی(علیه السلام)، و مشرف شدن به زیارت قبرش و بازنمایاندن تاریخ پرشکوه و حماسهساز کربلایش ارزش و معیاری والا دارد، لکن باید دانست که نباید تنها به این زیارتها و گریهها و غم گساریدن اکتفا کرد، بلکه همه این تظاهرات، فلسفه دینداری، فداکاری و حمایت از قوانین آسمانی را به ما گوشزد مینماید، و هدف هم جز این نیست، و نیاز بزرگ ما از درگاه حسینی آموختن انسانیت و خالی بودن دل از هر چه غیر از خداست میباشد، و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضیه بپردازیم، هدف مقدس حسینی به فراموشی میگراید.
۳ – از عاشورا چه درسی باید گرفت؟
نسل امروز و آینده هنوز تشنه فضیلت و عدالت است و به دلیل سرخوردگی از تباهیها بهدنبال آرمان شهر اسلامی میگردد. اینان به نیرومندی و توانایی خویش برای به دست آوردن دنیایی بهتر و در نتیجه رستاخیزی مطلوب میاندیشد. جوان امروز در تلاش است تا از فرهنگ و ارزشهای اسلامی انسانیبه صورت بهینه بهره گیرد. این تفکر حیاتیترین، اندیشهای است که میتواند بهبالندگی جامعه جوان امروز و آینده مدد رساند.
شجاعت سیدالشهداء علیهالسلام نه تنها همان زور بازو و قدرت و قوت بدنی و علم و آگاهی آن حضرت به آیین جنگ و نبرد و مدیریت و فرماندهی و به خاک انداختن دلیران و دلاوران صحنه کارزار بود، بلکه تمام اینها از روح قوی و خصیت بلند و حیات اعتقادی و اسلامی او نشات میگرفت. وقتی از او میپرسند از پیامبر حدیثی که خودت شنیده باشی نقل کن، میفرماید: « ان الله یحب معالی الامور و یبغض سفسافها » خداوند کارهای بلند و گرامی را دوست میدارد و کارهای پست و زبون را دشمن میدارد.
در این روایت امام حسین(علیه السلام) که از جد بزرگوارش نقل میکند، معلوم میشود روح بلند امام با امور پست جسمی سر و کار ندارد، سر و کارش با معانی عالی و بلند و باعظمت است. از دیدگاه اسلام همه حماسههای نژادی و قومی مذموم است و آن حماسهای در اسلام ممدوح و پسندیده است که بر اساس عزت نفس، کرامت نفس، آزاد منشی و استقلال فرهنگی و اعتقاد دینی باشد و ننگ و ذلت و انحطاط و پستی را تحمل ننماید.
۴ - رمز پیروزی حسین(علیه السلام) چه بود؟
سیدالشهدا با الهام از آیات حماسی قرآن هم چون آیه شریفه «لله العزه ولرسوله و للمومنین» و آیه «لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا» و بااستفاده از زندگی حماسی و سیره عملی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمومنین علیهالسلام و حماسههای زهرای اطهر و امام حسن مجتبی(علیه السلام) به احیای انسانهای مرده زمان پرداخت و شخصیت معنوی مسلمانان را بیدار کرد و اسلام را تجدید حیات بخشید و درملت اسلام در تمامی قرون و اعصار حماسه و غیرت ایجاد کرد، حمیت و شجاعت و سلحشوری به وجود آورد و برای تمام نهضتها و انقلابهای دنیا سوژه و سرمایه بینظیری شد و به آنها آموخت کهترسها، زبونیها، بردگیها، چاپلوسیها، بیگانهپرستیها، همه و همه مولود از دست دادن خوی فطری و شخصیت انسانی است.
به خاطر همان تعالیم عاشورایی است که هنوز شعارهای حماسی و پیامهای بلند آن به گوش اهل دل میرسد که میفرمود: «الموت اولی من رکوب العار و العار اولی من دخول النار انا الحسین بن علی آلیت ان لا انثنی حتی عیالات ابی امضی علی دین النبی»، مرگ بهتر از پذیرفتن ننگ است و پذیرفتن ننگ بهتر از قبول آتش سوزان جهنم است. من حسین فرزند علی هستم، سوگند یاد کردهام که در مقابل دشمن سرفرود نیاورم. من از اهل و عیال پدرم حمایت میکنم و در راه آیین پیامبر کشته میشوم.
روحیه حماسی است که باعث میشود انبیاء الهی برای اجرای عدالت اجتماعی کوچکترین سازشیبا مترفین و کفار نداشته باشند.
همین حماسههای صادقانه و مخلصانه بود که یک جاذبه واقعی و حقیقی در قلوب مردم مومن جهان ایجاد کرد که حرارت و سوزش آن هرگز به سردی نمیگراید و در زیر اینآسمان کبود نمیتوان نهضت و انقلاب اصلاحی را پیدا کرد که با حماسههای جاوید عاشورا آشنا نباشد.
۵ - الگو گیری تاریخ ازواقعه عاشورا
تاریخ اسلام و شخصیتهای برجسته اسلامی نیز برای مسلمانان در همه دورهها الگو بوده است و تعالیم دین ما و اولیاء مکتب نیز توصیه کردهاند که از نمونههای متعالی و برجسته در زمینههای اخلاق و کمال، سرمشق بگیریم. در میان حوادث تاریخ، «عاشورا» و «شهدای کربلا» از ویژگی خاصّی برخوردارند و صحنه صحنه این حماسه ماندگار و تکتک حماسهآفرینان عاشورا، الگوی انسانهای حقطلب و ظلمستیز بوده و خواهد بود، همچنان که «اهلبیت(علیه السلام)» بصورت عامتر، در زندگی و مرگ، در اخلاق و جهاد، در کمالات انسانی و چگونه زیستن و چگونه مردن، برای ما سرمشقاند. از خواستههای ماست که حیات و ممات ما چون زندگی و مرگ محمد و آل محمّد باشد: «اَللهُمَّ اجْعَلْ مَحْیای مَحْیا مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتی مَماتَ محمّدٍ وَ آلِ مَحَمَّدٍ»
امام حسین ـ علیهالسلام ـ حرکت خویش را در مبارزه با طاغوت عصر خودش، برای مردم دیگر سرمشق میداند و میفرماید: «فَلَکُمْ فی اُسوَةٌ» نهضت عاشورا، الهام گرفتة از راه انبیا، و مبارزات حقجویان تاریخ و در همان راستاست. استشهادی که امام حسین(علیه السلام) به کار پیشینیان میکند، نشاندهندة این الگوگیری است. هنگامی که حضرت میخواست از مدینه خارج شود، این آیه را میخواند: «فَخَرَجَ مِنْها خایِفاً یتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنی مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ»، قبل از حرکت نیز در وصیتنامهای که به برادرش محمد حنفیه نوشت و مبنا و هدف و انگیزه خروج را بیان کرد، از جمله تکیه آن حضرت بر عمل به سیره جدّ و پدرش و پیمودن همان راه بود و نهضت خود را در همان خطّ سیر معرفی کرد: «وَ اَسیرَ بِسیرَةِ جَدّی و اَبی عَلِی بْنِ اَبی طالِبٍ» و سیره پیامبر و علی(علیه السلام) را الگوی خویش در این مبارزه با ظلم و منکر دانست. این شیوه، تضمینی بر درستی راه و انتخاب است که انسان مبارز، از اولیای دین و معصومین الگو بگیرد و برای کار خود حجّت شرعی داشته باشد. در سخنی دیگر، آن حضرت فرموده است: «وَلی وَ لَهُمْ و لِکُلِّ مُسلمٍ بِرَسُولِ اللهِ اُسْوَة» و پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)را اسوه خود و هر مسلمان دیگر قلمداد کرده است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، دو فرزندش امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) را «امام» معرفی کرده است، چه قیام کنند، چه بنشینند: «اِبْنای هذا اِمامانِ، قاما اَوْ قَعَدا» پس از قیام عاشورا نیز در همان خطّ امام و اسوه و الگو بودن امام حسین(علیه السلام) بود و عمل آن حضرت برای امّت میتوانست سرمشق و سرخط باشد و مبنای مشارکت پیروان امامت در مبارزه با حکومت یزیدی باشد، مبارزهای که ریشه در جهاد همه پیامبران ربانی و همة جهادهای مقدّس مسلمانان صدر اسلام در رکاب حضرت رسالت داشت.
در تاریخ اسلام نیز، بسیاری از قیامهای ضد ستم و نهضتهای آزادیبخش، با الهام از حرکت عزتآفرین عاشورا شکل گرفت و به ثمر رسید. حتّی مبارزات استقلالطلبانه هند به رهبری «مهاتما گاندی»، ثمره این الگوگیری بود؛ همچنانکه خود گاندی گفته است: من زندگی امام حسین(علیه السلام)، آن شهید بزرگ اسلام را به دقت خواندهام و توجه کافی به صفحات کربلا نمودهام و بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستی از سرمشق امام حسین(علیه السلام) پیروی کند.
قاید اعظم پاکستان، «محمدعلی جناح» نیز گفته است: هیچ نمونهای از شجاعت، بهتر از آنکه امام حسین(علیه السلام) از لحاظ فداکاری و تهور نشان داد، در عالم پیدا نمیشود. به عقیده من تمام مسلمین باید از سرمشق این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربانی کرد، پیروی نمایند.
بارزترین نمونه آن، انقلاب اسلامی ایران بود که درسها و الگوهای عاشورا، قویترین دستمایه جهاد مردم بر ضد طاغوت و دفاع رزمندگان در جبهه نبرد هشتساله به شمار میرفت. نبرد و شهادت مظلومانه برای رسوا ساختن ظالم، عمل به تکلیف در شدیدترین حالات تنهایی و بییاوری، رها نکردن هدف حتی با کمبود نفرات و شهادت یاران، همه و همه از ثمرات الگوگیری از عاشورا بود.
۶ - بزرگان تاریخ و اذعان به بزرگی سیدالشهداء
نهضت امام حسین(علیه السلام) از نادرترین رخدادهایی است که تفکر انسانها را به خود معطوف داشته و در تاریخ اسلام، ارزش والایی دارد. شهادت حسین بن علی(علیه السلام) حیات تازهای به اسلام بخشید، خونها رابه جوش آورد و تنها را از رخوت خارج ساخت. امام حسین(علیه السلام) باحرکت قهرمانانه خود، روح مردم مسلمان را زنده کرد.
آنچه امت اسلامی از زمان وقوع این حادثه عظیم تا امروز بر آن متفق است، این است که انقلاب کربلا هیبت و ابهت اسلام را که بهعلت حاکمیت فرمانروایان ضعیف النفس و تحقیر ارزشها و مقدسات دینی رو به افول گذارده بود، احیا کرد. حرکت امام حسین(علیه السلام)،حرکتی است مستمر برای همه نسلها و همه عصرها.
بسیاری از بزرگان سیاست و علم درباره عاشورا اظهار نظر کردهاند. از آن جملهاند:
«ماهاتما گاندی» (رهبر استقلال هند): من زندگی امام حسین(علیه السلام)، آن شهید بزرگ اسلام را به دقت خواندم و توجه کافی به صفحات کربلا نمودم. بر من روشن است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، باید از سرمشق امام حسین(علیه السلام) پیروی کند.
«محمدعلی جناح» (بنیانگذار جمهوری اسلامی پاکستان): هیچ نمونهای از شجاعت، بهتر از آنکه امام حسین(علیه السلام) از لحاظ فداکاری و تهور نشان داد، در عالم پیدا نمیشود. به عقیده من تمام مسلمین باید از سرمشق این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربانی کرد، پیروی نمایند.
«چارلز دیکنز» (نویسنده معروف انگلیسی): اگر منظور امام حسین(علیه السلام) جنگ در راه خواستههای دنیایی بود، من نمیفهمیدم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنین حکم مینماید که او فقط به خاطر اسلام، فداکاری خویش را انجام داد.
«توماس کارلایل» (فیلسوف و مورخ انگلیسی): بهترین درسی که از تراژدی کربلا میگیریم، این است که حسین(علیه السلام) و یارانش ایمان استوار به خدا داشتند. تفوق عددی در جایی که حق با باطل روبرو میشود و پیروزی حسین(علیه السلام) با وجود اقلّیتی که داشت، باعث شگفتی من است.
«ادوارد براون» (مستشرق معروف انگلیسی): آیا قلبی پیدا میشود که وقتی درباره کربلا سخن میشنود، آغشته با حزن و الم نگردد؟ حتی غیر مسلمانان نیز
میتوانند پاکی روحی را که در این جنگ اسلامی در تحت لوای آن انجام گرفت، انکار کنند.
«فردریک جیمس»: درس امام حسین(علیه السلام) و هر قهرمان شهید دیگری این است که در دنیا اصول ابدی وجود دارد که تغییر ناپذیرند. همچنین میرساند هر گاه کسی برای این صفات مقاومت کند و در راه آن پافشاری نماید، آن اصول همیشه در دنیا باقی و پایدار خواهد ماند.
«ل. م.بوید»: طی قرون، افراد بشر همیشه جرأت و پردلی و عظمت روح، بزرگی قلب و شهامت روانی را دوست داشتهاند و در همینهاست که آزادی و عدالت هرگز به نیروی ظلم و فساد تسلیم نمیشود. این بود شهامت و این بود عظمت امام حسین(علیه السلام).
«واشنگتن ایروینگ» (مورخ مشهور آمریکایی): برای امام حسین(علیه السلام) ممکن بود که زندگی خود را با تسلیم شدن در برابر اراده یزید نجات بخشد، لیکن مسیولیت پیشوا و نهضت بخش اسلام اجازه نمیداد که او یزید را به عنوان خلافت بشناسد. او به زودی خود را برای قبول هر ناراحتی و فشاری به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنیامیه آماده ساخت. در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در ریگهای تفتیده، روح حسین(علیه السلام) فناناپذیر است.
این انقلاب تنها انقلابی است که اگر کلیه صحنههایش چنان که بوده، تصویر شود، هیچکس نمیتواند از بروز احساسها و عواطف فطریاش جلوگیری کند؛ زیرا این فاجعه به قول شافعی دنیا را لرزانده و نزدیک است قله کوهها را آب کند.
«شوکانی» در کتاب"نیل الاوطار"در رد بعضی از سخنوران درباری میگوید: به تحقیق، عدهای از اهل علم افراط ورزیده، چنان حکم کردند که حسین(علیه السلام) نوه پیامبر که خداوند از او راضی باشد، نافرمانی یک آدم دایمالخمر را کرده و حرمت شریعت یزید بن معاویه را هتک کرده است. خداوند لعنتشان کند، چه سخنان عجیبی که از شنیدن آنها مو بر بدن انسان راست میگردد.
«تفتازانی» در کتاب"شرح العقاید"مینویسد: حقیقت این است که رضایت یزید به قتل حسین(علیه السلام) و شاد شدن او بدان خبر و اهانت کردنش به اهلبیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از اخباری است که در معنی متواتر است؛ هر چند تفاصیل آن متواتر نیست. درباره مقام یزید بلکه درباره ایمان او که لعنت خدا بر او و یارانش باد، توافقی نداریم.
«جاحظ» میگوید: منکراتی که یزید انجام داد، یعنی قتل حسین(علیه السلام) و به اسارت گرفتن زن و فرزند او و ترساندن اهل مدینه و منهدم ساختن کعبه، همه اینها بر فسق و قساوت و کینه و نفاق و خروج از ایمان او دلالت میکند.
«ابن حجر هیثمی مکی» در کتاب"الصواعق المحرقه"مینویسد: پسر امام حنبل در مورد لعن یزید از وی پرسید. احمد در جواب گفت: چگونه لعنت نشود کسی که خداوند او را در قرآن لعن کرده است؟
آنجا که میفرماید: «فهل عسیتم ان تولیتم ان تفسدوا فی الارض و تقطعوا ارحامکم اولیک الذین لعنهم الله» و چه مفاسدی و قطع رحمی از آنچه یزید انجام داد، بالاتر است؟
«عبدالرزاق مقرم» در کتاب"مقتل الحسین"میگوید: به تحقیق گروهی از علما از جمله «قاضی ابوعلی» و «حافظ ابن الجوزی» و «تفتازانی» و «سیوطی» در مورد کفر یزید نظر قطعی دادهاند و با صداقت تمام لعن او را جایز شمردهاند.
مولف کتاب"شذرات الذهب"مینویسد: در مورد لعن یزید، «احمد بن حنبل» دو قول دارد که در یکی تلویح و در دیگری تصریح به لعن او میکند. «مالک» و «ابوحنیفه» نیز هر کدام هم تلویحا و هم تصریحا یزید را لعنت کردهاند و به راستی چرا اینگونه نباشد و حال آنکه او فردی قمارباز و دایمالخمر بود.
شیخ «محمد عبده» میگوید: هنگامی که در دنیا حکومت عادلی وجود دارد که هدف آن اقامه شرع و حدود الهی است و در برابر آن حکومتی ستمگر است که میخواهد حکومت عدل را تعطیل کند، بر هر فرد مسلمانی کمک کردن به حکومت عدل واجب است و از همین باب است انقلاب امام حسین که در برابر حکومت یزید که خدا او را خوار کند، ایستاد.
۷ – عاشورا ؛ آمیزهای از کمال عشق و عقل و تدبیر
امام حسین(علیهالسلام) از تمامی علل و اسبابی که باید به طور طبیعی در نهضت مقدسش به کار گیرد، بهره جست و ثابت کرد که گرچه قیامش به شهادت او منجر میشود، امّا در مقابله با دشمنان جبههی حق، حتی در یک رویارویی نابرابر، به کار بردن تدابیر عقلی و سازمان یافته از مهمات کار است، که در این رابطه میتوان به موارد متعددی مثل تدابیر نظامی امام(علیه السلام) اشاره کرد.
از سوی دیگر امام(علیه السلام) در تجربهای گرانمایه نشان دادند که عشق و امید به عطایِ پروردگار، ناملایمات را به گونهی زیبایی آسان خواهد ساخت. بنابراین در «دعای عرفه» میفرمایند: «الهی ان اختلاف تدبیرک و سرعة طواء مقادیرک منعاً عبادک العارفین بک عن السکون الی عطاء و الیأس منک فی بلاء».
ای خدای من! اختلاف تدبیر و سرعت درهم پیچیدن سرنوشتها با مشیّت پیروز تو، بندگان عارفت را از تکیه به عطای موجود و از ناگواریها باز میدارد(۲۵)
و در فراز دیگری از همین دعا میفرمایند: و اقمنی بصدق العبودیة بین یدیک
و مرا به صدق بندگی، در کوی جلال و جمالت مقیم فرما(۲۶)
پینوشتها:
(۱) در سال و ماه و روز ولادت امام حسین(علیه السلام) اقوال دیگری هم گفته شده است، ولی ما قول مشهور بین شیعه را نقل کردیم. ر. به. ک. اعلام الوری طبرسی، ص۲۱۳
(۲) احتمال دارد منظور از اسما، دختر یزید بن سکن انصاری باشد. ر. به. ک. اعیان الشیعه، جزء ۱۱، ص۱۶۷
(۳) امالی شیخ طوسی، ج ۱، ص۳۷۷
(۴) شبر بر وزن حسن، و شبیر بر وزن حسین، و مبشر بر وزن محسن، نام پسران هارون بوده است و پیغمبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) فرزندان خود حسن و حسین و محسن را به این سه نام نامیده است - تاج العروس، ج ۳، ص۳۸۹، این سه کلمه در زبان عبری همان معنی رادارد که حسن و حسین و محسن در زبان عربی دارد - لسان العرب، ج ۶۶، ص۶۰
(۵) معانی الاخبار، ص۵۷
(۶) در منابع اسلامی درباره عقیقه سفارش فراوان شده و برای سلامتی فرزند بسیار مؤثر دانسته شده است. ر. به. ک. وسایل الشیعه، ج ۱۵، ص۱۴۳ به بعد
(۷) کافی، ج ۶، ص۳۳
(۸) مقتل خوارزمی، ج ۱، ص۱۴۶ - کمال الدین صدوق، ص۱۵۲
(۹) سنن ترمذی، ج ۵، ص۳۲۳
(۱۰) ذخایر العقبی، ص۱۲۲
(۱۱) الاصابه، ج ۱۱، ص۳۰
(۱۲) سننترمذی، ج ۵، ص۳۲۴ - در این قسمت روایاتی که در کتابهای اهلتسنن آمده است نقل شد تا برای آنها هم سندیت داشته باشد
(۱۳) الاصابه، ج ۱، ص۳۳۳. آن طور که بعضی ازمورخین گفتهاند این موضوعتقریبا در سن ده سالگی امام حسین(علیه السلام) اتفاق افتاده است
(۱۴) تذکرة الخواصابن جوزی، ص۳۴
(۱۵) ارشاد مفید، ص۱۷۳
(۱۶) رجال کشی، ص۹۴ - کشف الغمة، ج ۲، ص۲۰۶
(۱۷) مقتل خوارزمی، ج ۱، ص۱۸۴ - لهوف، ص۲۰
(۱۸) روز هشتم ماه ذیحجه مستحب است که حاجیها به منی بروند، و در آن زمان به این حکم استحبابی عمل میکردند، ولی در زمان ما مرسوم شده است که از روز هشتم یکسره به عرفات میروند
(۱۹) کامل الزیارات، ص۶۸ به بعد - مشیر الاحزان، ص۹
(۲۰) لهوف، ص۵۳
(۲۱) کامل الزیارات، ص۱۰۵
(۲۲) همان، ص۱۰۱
(۲۳) همان، ص۱۲۱
(۲۴) همان، ص۱۴۷
(۲۵) امام حسین(علیه السلام): دعای عرفه، نشر مشعر
//
امین تهرانی