در جریان جنگ خندق، بین مهاجر و انصار نزاع لفظی درگرفت که هر کدام سلمان را به خود نسبت میدادند. در این میان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «سلمان از اهل بیت من است» و به این نزاع پایان داد.
پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تبلیغ و انجام وظیفهای که بر دوش داشت، توکل به ذات اقدس الهی را در رأس امور قرار داد و برای این مهم، خداند علاوه بر امدادهای غیبی، توانایی و ظرفیتی خاص به رسولش اعطا کرد و برای یارانی درنظر گرفت که خود را در بندگی خدا فنا کردند و خاتم رسولان را برای پیشبرد اهداف مقدس اسلام یاری رساندند.
سلمان فارسی، یکی از این بزرگان اسلام است که به دست پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) راه برای زندگی سعادتمند شناخت و در بندگی به جایگاهی دست یافت که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را از اهل بیت خود نامید و میان شیعه و سنی رتبهای کمنظیر پیدا کرد.
* دیندار همیشگی
ایرانی تشنه حقیقت، «روزبه» نام داشت. از اهالی روستای «جی» از توابع اصفهان بود. پدرش دهقان و از متدینین زرتشتی بود و سلمان نیز در کودکی به این آیین گروید.
در جوانی، هنگامیکه از سوی پدرش برای سرکشی به مزرعه فرستاده شده بود، در راه عبادتگاهی را دید که تعدادی در آن مشغول نیایش و عبادت بودند. روح کنجکاو و پرسشگر او باعث شد تا به دنبال حقیقت مسیحیت، آیین تازهای که با آن آشنا شده بود، باشد. با راهنمایی عدهای از مسیحیان به دین عیسی (علیه السلام) درآمد و آیین مسیحیت را اختیار کرد.
همین کار باعث شد تا از سوی پدر و خانوادهاش نکوهش شود. تهدیدهای گفته شده علیه او سبب شد تا به شام، مرکز مسیحیت آن دوران رهسپار و در کلیسایی به مدت هفت سال به خدمتگذاری مشغول شود. چون از کشیشان مسیحی، مژده عیسی مسیح (علیه السلام)، مبنی بر ظهور پیامبر آخرالزمان را شنیده بود، راهی موصل و بعد شهر عموریه شد و از آنجا به همراه کاوانی برای پیدا کردن پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به حجاز آمد؛ ولی اهالی کاروان او را به عنوان برده به یک یهودی فروخته و او نیز سلمان را به زنی بنام «خلیسه» در یثرب فروخت. او کارهای مزارع و نخلستانهای این زن را در یثرب انجام میداد که با خبر شد، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در مکه مبعوث به امر رسالت شده است؛ اما او نتوانست تا زمانی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه آمد او را ببیند.
* مسلمانی سلمان
سلمان از قبل میدانست پیامبری در حجاز ظهور خواهد کرد و برای او نشانهایی وجود دارد؛ مثلاً صدقه نمیپذیرد ولی هدیه میپذیرد و بین دو شانهاش مُهر پیامبری ممهور است. وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را در منطقه قبا ملاقات کرد و مقداری خرما برای ایشان به عنوان صدقه برد. سلمان دید که حضرت به یاران خود دستور تناول دادند؛ اما خود از آن خرماها تناول نکردند؛ چون صدقه بود و سپس یک روز در مدینه وقتی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را دید مقداری خرما به ایشان هدیه داد و ایشان از این خرماها تناول کردند و برای دیدن نشان سوم یک روز زمانی که پیامبر به «مقیع الفرقد» برای تشییع یکی از اصحاب خود آمده بودند، سلمان پشت سر حضرت قرار گرفت و با کنار رفتن جامی حضرت مهر رسالت را بر پشت آن جناب دید. آن را بوسید و گریه کرد و سپس اسلام آورد و داستان خود را برای حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حکایت کرد.
درباره آزادی سلمان از بردگی روایات زیادی نقل شده است؛ اما روایتی که بیشتر به آن اعتماد شده است به این قرار است که سلمان به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با ارباب خود قرار داد بست که در ازای ۳۰۰ تا ۴۰۰ درخت خرما زرد و قرمز که میکارد و به ثمر میرساند، آزاد شود؛ اما این کار چند سال طول میکشید، و با اعجاز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که درختان خرما به سرعت به ثمر نشستند و خرمای تازه دادند و سلمان آزاد شد. به همین دلیل سلمان در جنگهای اولیه اسلام شرکت نداشت و نخستین جنگی که موفق به شرکت در آن بعد از آزادی شد، جنگ خندق بود.
* سلمان محمدی
در صدر اسلام، به خاطر برابری مسلمانان به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بین آنان پیمان اخوت بسته شد که سلمان نیز با «ابو درداء» پیمان اخوت بست.
اما ماندگاری نام سلمان در تاریخ از حضور او در جنگ خندق بود، هنگامی که سواران خزاعی در فاصله چهار روز از مکه به مدینه بودند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از حرکت قریش و سپاه عظیم عرب باخبر ساختند و نیز هنگامی که مسلمانان از پیمانشکنی یهود مطلع شدند، ابری از هراس بر فضای مدینه گسترده شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بیدرنگ یاران خود را برای رایزنی فرا خواند. گروهی بر آن بودند که از مدینه خارج شوند و هر جا با دشمن روبهرو شدند، همانجا دست به شمشیر ببرند. ناگهان سلمان فارسی جلو آمد و پیشنهاد تاریخی خود را مبنی بر اینکه به رسم ایرانیان در موقع جنگ، بر اطراف شهر خندقی حفر شود، را مطرح کرد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیشنهاد او را پذیرفتند.
در جریان جنگ خندق، بین مهاجر و انصار نزاع لفظی درگرفت که هر کدام سلمان را به خود نسبت میدادند در این میان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سخنی گفت که به این نزاع پایان داد؛ «سلمان منا اهل البیت» (سلمان از اهلبیت من است) و به همین خاطر است که او را «سلمان محمدی» نیز مینامند.
* سلمان پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
او از جمله تعداد معدودی بود که در تدفین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شرکت کرد و بر بدن آن حضرت نماز خواند و از جمله صحابهای بود که در بدو امر با ابوبکر بیعت نکرد تا زمانی که او را مجبور کردند. وی از شیعیان خاص و یاران حضرت علی (علیه السلام) است. سلمان در زمان خلافت عمر حضور مستمری در فتوحات مسلمانان و جنگهای فتح ایران داشت و در فتح مداین با مردم شهر مذاکره کرد و آنان پذیرفتند که جزیه بپردازند.
مداین یکی از شهرهای خرم و افسانهای و پایتخت ساسانیان در ایران قبل از اسلام بود که به دست مسلمانان فتح شد. خلیفه دوم با مشورت حضرت علی (علیه السلام) سلمان را پس از «حذیفة بن یمان» حاکم مداین کرد که به احتمال بسیار همزبانی سلمان با مردم مداین دلیل این انتخاب بود. مردم مداین در حالی که از قبل با سلمان آشنایی داشتند؛ ولی انتظار حاکمی جوان و کارآمد را میکشیدند و به همین دلیل برای استقبال از حاکم جدید در دروازه شهر مداین جمع شده بودند. آنها دیدند که پیرمردی اسبسوار وارد مداین شد و نه بر اسب ویژه سوار شد و نه به کاخ سلطنتی رفت؛ بلکه به سوی خانه کوچکی در کنار مسجد رفت و آنجا را اقامتگاه خویش قرار داد و به اداره امور مشغول شد. او در ایام حکومت خود، بیتالمال را صرف مردم و حتی حقوق شخصی خویش را به نفع جامعه و نیازمندان خرج میکرد.
سلمان با الهام از شیوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مسجد را مرکز تعلیم، تربیت، تزکیه، هدایت و پایگاه فعالیتهای اجتماعی ساخت و خود در مسجد برای مردم سوره یوسف را تفسیر میکرد تا در سایه آن، مردم با درسهای عفت، صداقت و شیوه درست حکومت آشنا شوند.
* پایان زندگی دنیوی
یکی از خصوصیات انسانهای کامل و اولیای مقرب درگاه خداوند این است که گاهی از غیبها مطلع میشوند. سلمان نیز اینچنین و از زمان مرگ خود باخبر بود. حتی روز و ساعت مرگ خویش را میدانست. او در مداین مریض شد و بیماری او روز به روز شدت یافت وقتی که اطمینان یافت که فرصتهای آخر زندگی را میگذراند، به وصیت مولا و حبیبش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عمل کرد و دستور داد تا او را به قبرستان ببرند تا با مردگان صحبت و گفتوگو کند و این سخن با اموات نشانه بود برای اینکه سلمان رفتنی است و اجلش فرا رسیده است. او در بامداد روز سهشنبه هشتم صفر سال ۳۴ یا ۳۶ هجری قمری از همسرش مقداری مشک طلبید و بدن خود را با آن خوشبو کرد و بعد منتظر ماند تا اجلش فرا رسید. طبق وصیتاش برای مراسم تدفین او حضرت علی (علیه السلام) و قنبر آمدند و سلمان را غسل و کفن کردند و حضرت این شعر را بر کفن او نوشت:
وفدت علی الکریم بغیر زاد / من الحسنات والقلب السلیم
وحمل الزاد اقبح کل شیء / اذا کان الوفود علی الکریم
(بدون رهتوشهای، از نیکیها و قلب سلیم به درگاه خدای کریم وارد شدم و اگر قرار باشد که آدمی به محضر شخص بزرگواری وارد شود بر داشتن توشه راه زشتترین چیزهاست.)
سن سلمان را هنگام مرگ، بین ۲۵۰ تا ۳۵۰ سال عنوان کردهاند. امروزه مقبره سلمان در مداین، زیارتگاه مسلمانان است.
/
سایت فارس نیوز