شیعه و داستان تنزیه صحابه

اغلب علمای اهل سنت شیعه را به خاطر عدم اعتقاد به پاکی و درستی همه صحابه مورد طعن و سرزنش قرار می‏دهند و حتی بعضی از آنها، شیعیان را به جهت طعن و انتقادی که از بعضی صحابه می‏کنند، کافر می‏دانند. 
ولی معلوم نیست آنها روی چه دلیل و برهان این چنین می‏اندیشند، زیرا اگر طعن و انتقاد مستند به دلیل و برهان باشد نه تنها موجب کفر نمی‏شود حتی مذمت هم ندارد و اگر بدون دلیل و برهان و محض اتهام باشد باز هم سبب کفر نمی‏گردد، بر فرض اگر کسی به مسلمانی و لو صحابه، بی‏جهت هم طعن و انتقاد و حتی لعن هم بنماید، کافر نخواهد بود نهایتا فاسق می‏شود مانند آنکه کسی شراب بخورد و یا گناه دیگر کند بدیهی است هر فسق و گناه هم موجب کفر نمی‏گردد. 
چنانکه «ابن حزم ظاهری اندلسی» (متوفی ۴۵۶) می‏گوید: 
«و اما سب احدا من الصحابه، فان کان جاهلا فمعذور و ان قامت علیه الحجه فتمادی غیر معاند فهو فاسق، کمن زنی و سرق و...»[۱]. 
(کسی که به اصحاب رسول خدا دشنام دهد اگر از روی جهالت باشد، معذور است و اگر از روی علم و بصیرت و بینایی باشد فاسق خواهد بود مانند آنکه گناهانی از قبیل زنا و دزدی مرتکب شده باشد)، دشنام‏دهنده وقتی کافر می‏شود که به قصد اینکه چون اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است، دشنام دهد و این به عداوت و اهانت به خدا و رسول او منتهی می‏گردد که البته در این صورت کافر خواهد شد و گرنه صرف دشنام به صحابه موجب کفر نمی‏گردد، چنانکه عمر به پیغمبر عرض کرد اجازه بده گردن «حاطب» منافق را بزنم (با آنکه «حاطب بن ابی‏بلتعه لخمی» از اصحاب بزرگ و مهاجرین و از صحابه بدر بود) با وجود این به خاطر این دشنام و نسبت نفاق به او عمر کافر نشد.[۲]
هم‏چنین «سعد تفتازانی» در شرح عقاید نسفی می‏گوید: اینکه جمعی متعصب گویند سب کنندگان صحابه کافرند، مورد اشکال می‏باشد و کفر آنها غیر معلوم است زیرا بعضی از دانشمندان به صحابه حسن ظن داشته بدیهای اعمال آنها را نادیده گرفته، بلکه تاویلات خنک نمودند و گفتند صحابه رسول خدا از گمراهی و فسق مصون بودند و حال آنکه این طور نبود و دلیل بر این امر جنگهایی است که میان آنها اتفاق افتاده و ثابت می‏کند که (بعضی) آنها گمراه و اهل فسق و فجور بودند و حسادت و جاه‏طلبی، آنها را وادار به اعمال زشت می‏نموده و منحرف می‏شدند، حتی بزرگان صحابه نیز مصون از خطا و گناه نبودند. 
پس اگر کسی با ذکر دلیل از آنها انتقاد نماید، موجب کفر نخواهد شد، زیرا هر صحابی که رسول خدا را دیده معصوم و مصون از خطا نمی‏باشد.[۳]
پس چطور ممکن است شیعیان را به خاطر سب و لعن بعضی از صحابه کافر خواند در حالی که بزرگان علمای اهل سنت سب و شتم صحابه را موجب کفر نمی‏دانند. 
از جمله دلایل بر عدم کفر سب و شتم‏کنندگان بعضی از صحابه، عمل خود صحابه است که در حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم همدیگر را سب و شتم می‏کردند و دشنامهای رکیک به یکدیگر می‏دادند با وجود این پیامبر حکم به کفر آنها نمی‏نمود. 
چنانکه امام محمد غزالی روایت می‏کند: 
سمع رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ابابکر و هو یلعن بعض رقیقه فالتفت الیه و قال: یا ابابکر اصدیقین و لعانین کلا و رب الکعبه- مرتین او ثلاثا...»[۴]
ابوبکر رفیق خود را لعنت می‏کرد که رسول خدا شنید و گفت: ای ابوبکر، صدیق و لعنت!، صدیق و لعنت! (دو یا سه بار این کلمه را تکرار فرمود) نه، قسم به خدای کعبه ابوبکر توبه کرد و بنده آزاد نمود. 
در کتب معتبر اهل سنت بسیار رسیده که در حضور خود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم غالب اصحاب بهم دشنام می‏دادند حتی با یکدیگر دعوا می‏کردند و همدیگر را می‏زدند و رسول خدا می‏دید و اصلاحشان می‏داد و آنها را به خاطر این عمل کافر نمی‏خواند.[۵]
و همچنین در حال حیات خلفاء اشخاصی به آنها سب و شتم می‏نمودند ولی خلفاء امر به کفر و قتل آنها نمی‏کردند، چنانکه در زمان ابوبکر مردی وارد شد بر او به شدت فحاشی نمود به طوری که حاضرین ناراحت شدند، «ابوبرزه‏ی اسلمی» گفت: عمر برخاست و به ابوبکر گفت: خلیفه اجازه بده او را به قتل برسانم زیرا کافر گردید، ابوبکر گفت: نه چنین است، کسی حق ندارد چنین حکمی کند مگر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم.[۶]

در اینجا می‏بینیم خود خلیفه سب و شتم و دشنام را می‏شنود و حکم به کفر و امر به قتل آن شخص نمی‏کند راستی اگر سب صحابه مخصوصا خلفای راشدین کفرآور است، پس چرا اهل تسنن حکم به کفر عایشه ام‏المومنین نمی‏کنند زیرا او پیوسته عثمان را سب و شتم می‏نمود و برای اینکه مسلمانان را به کشتن او تحریک نماید، علنا می‏گفت: 
اقتلوا نعثلا فقد کفر[۷]
یعنی این پیر خرفت را بکشید که او کافر شده است. 
«نعثل» در مدینه یهودی پرریشی بود که مردم مدینه عثمان را به او تشبیه می‏کردند و پس از کشته شدنش هر کس از اهل مدینه از حال او می‏پرسید، می‏گفتند: 
«قتل عدوالله نعثل» 
دشمن خدا (نعثل) یعنی عثمان کشته شد.[۸]
از همه بالاتر اگر دشنام دادن و توهین کردن به صحابه بد و امر زشت باشد و دشنام‏دهنده کافر شود، پس چرا ابوبکر در بالای منبر حضور صحابه به بزرگترین و کاملترین فرد صحابه یعنی علی بن ابیطالب دشنام داد و توهین نمود؟! آنجا که در مقام انتقاد از امیرالمومنین علی علیه‏السلام گفت:
«انما هو ثعاله شهیده ذنبه[۹] مرب لکل فتنه هو الذی یقول: کروها جذعه بعد ما هرمت یستعینون بالضعفه و یستنصرون بالنساء کام طحال احب اهلها الیها البغی؟! (جز این نیست که او «علی علیه‏السلام» روباهی می‏باشد که شاهد او دم او است، ماجراجو و برپاکننده فتنه می‏باشد و فتنه‏های بزرگ را کوچک نشان می‏دهد و مردم را به فتنه و فساد ترغیب و ترهیب می‏نماید، کمک از ضعفا و یاری از زنها می‏طلبد مانند «ام طحال» است[۱۰] که دوست می‏داشت نزدیکان او زنا بدهند.[۱۱]ابن ابی‏الحدید می‏گوید: این کلام را پیش استادم نقیب ابویحیی جعفر بن یحیی بن ابی‏زید بصری خواندم و به او گفتم: کنایه و تعریض خلیفه در کلام به که بوده گفت: بلکه تصریح است. گفتم: هر گاه تصریح بود از تو سوال نمی‏کردم. نقیب خندید و گفت: این نسبتها را به علی بن ابیطالب داده گفتم: تمام این نسبتهای زشت به علی بود؟! گفت: آری، پسرم سلطنت و ریاست همین است!![۱۲]
اگر سب صحابه کفر است، پس چرا معاویه و اتباع او را کافر نمی‏خوانند در حالی که کاملترین فرد صحابه و افضل خلفا علی امیرمومنان علیه‏السلام را سب و لعن می‏نمودند؟! 
پس اگر دشنام دادن به یکی از صحابه کفرآور باشد بایستی ابوبکر و دخترش عایشه و معاویه و یاران آنها کافر باشند و اگر کفرآور نباشد کسی حق ندارد شیعه را به این اتهام کافر بداند. و طبق فتوای فقها و خلفا نیز دشنام‏دهندگان صحابه کافر و واجب القتل نمی‏باشند. چنانکه احمد بن حنبل در مسند و ابن سعد در طبقات نقل نموده‏اند که عامل خلیفه عمر بن عبدالعزیز از کوفه به او نوشت که شخصی به عمر بن خطاب خلیفه دوم سب نموده و دشنام داده اجازه می‏دهید او را اعدام کنیم، در پاسخ نوشت خون هیچ مسلمانی به خاطر سب و شتم نمودن مسلمانی مباح نمی‏شود مگر اینکه دشنام‏دهنده به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دشنام داده باشد. 
«لا یقتل احد فی سب احد الا فی سب نبی»[۱۳]
تهمت دیگری که در رابطه با صحابه به شیعه زده‏اند این است که گفته‏اند: شیعه تمام اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را کافر می‏داند و به احادیث آنها اعتماد نمی‏کند و آنان را طعن و لعن می‏نمایند و قاعده‏ای درست کرده‏اند که طبق آن شیعه را زندیق و مهدورالدم می‏دانند، می‏گویند: هر کس صحابه را طعن و قدح نماید در حقیقت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را طعن و قدح کرده است و هر کس رسول خدا را طعن و قدح نماید، زندیق و ریختن خونش حلال است و با این قاعده حکم به زندیق و واجب القتل بودن شیعه کرده‏اند. 

خطیب بغدادی می‏گوید: 
«اذا رایت الرجل ینتقص احدا من اصحاب محمد صلی الله علیه و آله و سلم فاعلم انه زندیق و ذلک ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حق و القرآن حق و انما ادی الینا هذا القرآن و السنن اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و انما یریدون ان یجرحوا شهودنا لیبطلوا الکتاب و السنه و الجرح بهم اولی و هم زنادقه»[۱۴]
اگر کسی را دیدی که از یکی از صحابه انتقاد می‏کند بدانکه او زندیق است برای اینکه رسول خدا و قرآن حق است و این قرآن و سنت را اصحاب رسول خدا به ما رسانده‏اند، آنهایی که صحابه را قدح می‏کنند در حقیقت شهود ما را جرح می‏کنند تا کتاب و سنت را باطل سازند بنابراین خود آنها به طعن اولی هستند و خود آنها زندیق‏اند. 
«ابن حجر» می‏گوید: همه علمای اهل سنت بر این معنی اتفاق دارند که اصحاب پیامبر عموما عادل بودند و با آنان جز گروه بدعتگذار، کسی مخالفت ننموده است سپس از «ابوذرعه رازی» و خطیب بغدادی نقل کرده است که اگر کسی به جرح یاران رسول خدا پرداخت، زندیق است، زیرا آیین حق، به وسیله‏ی صحابه پیامبر به دست ما رسیده است آنان با جرح و تعدیل شاهدان و گواهان دین ما، می‏خواهند کتاب و سنت را ابطال کنند.[۱۵]
دکتر حامد حفنی داود ضمن نقل اقوال اهل سنت و جماعت درباره‏ی عدالت صحابه می‏گوید: اهل سنت همه صحابه را عادل می‏دانند و می‏گویند همه آنها در عدالت مشترک هستند اگر چه در درجه‏ی عدالت با هم اختلاف دارند و به نظر آنها هر کس یکی از صحابه را تکفیر کند، کافر است و اگر فاسق شمارد خود فاسق است و اگر کسی صحابه‏ای را طعن کند در حقیقت رسول خدا را طعن کرده است و اصولا جایز نیست کسی درباره‏ی آنچه بین علی علیه‏السلام و معاویه در تاریخ واقع شده، صحبت کند. از صحابه کسانی هستند که اجتهاد کردند به حق رسیدند علی و امثال او بودند و کسانی هم بودند اجتهاد کردند ولی به حق نرسیدند مثل معاویه و عایشه و امثال اینها بودند و از قضاوت درباره‏ی آنها باید امساک کرد و کسی حق ندارد عیب آنها را ذکر کند و از سب معاویه به اعتبار اینکه صحابه است نهی کرده‏اند و از سب عایشه هم به اعتبار اینکه ام‏المومنین است به شدت منع نموده‏اند.[۱۶]

سخن علمای اهل سنت تهمت ناجوانمردانه‏ای است که می‏خواهند راه تحقیق را به روی اهل تحقیق ببندند و با نثار تهمت «زندیق» آنان را از تحقیق بازدارند. 
به همین بهانه چه خونهایی از شیعیان در طول تاریخ ریخته‏اند و الان هم می‏ریزند! این تهمت برای شیعه بسیار گران تمام شده و مشکلات فراوانی به بار آورده است و معضله شدیدی است که دشمنان اهل‏بیت آن را وسیله‏ی سرکوبی شیعیان قرار داده‏اند و حال آنکه یک نفر شیعه، صحابه را از آن نظر که صحابه رسول خداست، طعن نمی‏کند زیرا می‏داند که این جسارت متوجه شخص نبی‏اکرم می‏گردد و باعث کفر و ارتداد می‏شود و اگر یک نفر شیعه درباره‏ی برخی از صحابه سخن می‏گوید جز این نیست که مواضع آنان را در مسائل دینی از طریق آیات و روایات و تاریخ صحیح بررسی می‏کند و چون عملکرد برخی از آنان را برخلاف تعالیم دینی و اصول اسلامی می‏بیند زبان به طعن و انتقاد آنها می‏گشاید و به هیچوجه قصد اهانت به پیامبر را ندارد. 
اصلا نظر شیعه درباره‏ی صحابه دور از افراط و تفریط است، نه مانند غلات است که همه صحابه را کافر می‏دانند و نه مانند اهل سنت است که همه صحابه را مجتهد عادل می‏پندارند. به این ترتیب درباره‏ی صحابه سه نظر وجود دارد: 

۱- همه صحابه به طور مطلق عادلند و هر کاری بکنند مورد بازخواست نمی‏شوند، زیرا همه آنها مجتهد عادلند و اگر عملشان مطابق واقع شد دو اجر دارند و گرنه یک اجر می‏برند و این نظر جمهور علمای اهل سنت است. 
۲- صحابه مانند سایر مسلمانها هستند هم در میان آنها خوب است و هم بد، هم عادل است و هم فاسق و از لحاظ اطلاعات دینی هم با هم تفاوت دارند. ملاک قضاوت درباره‏ی آنها، عمل آنهاست اگر عادل و نیکوکار باشند به خاطر اعمال نیکشان جزا داده می‏شوند و اگر فاسق و گنه‏کار باشند به اندازه گناهشان مجازات می‏شوند، این نظریه شیعه است. 
۳- همه صحابه به طور مطلق کافر هستند و هیچ استثناء ندارد، این نظر کسانی است که از اسلام خارجند و این جسارت را نمی‏کند مگر کسی که از اسلام بهره‏ای نداشته باشد. 
حالا ببینیم از این سه نظر کدام درست است و با واقعیت تطبیق می‏کند. اما نظر سوم، اجماعا باطل است و آن را جز غلات و دشمنان اسلام نگفته‏اند زیرا این قول برخلاف آیات قرآن و روایات پیامبر اکرم و مسلمات تاریخ اسلام است. 
اما نظر اول هم شبیه ادعای عصمت به همه صحابه است، یعنی بالاتر از عدالت است یا ادعای سقوط تکلیف از آنان است و این معنی نیز از نظر اسلام مردود می‏باشد و با آیات قرآن و روایات منافات دارد، پس نظر دوم حد وسط و مطابق با واقع است که همان عقیده شیعه است.

سایت فطرت
۱) ابن حزم اندلسی، الفصل فی الملل و النحل، ج ۳ ص ۳۰۰، چاپ بیروت دارالجیل.
۲) ابن حزم اندلسی، الفصل فی الملل و النحل، ج ۳ ص ۳۰۰، چاپ بیروت دارالجیل.
۳) شرح عقاید نسفی، ملا سعد تفتازانی، به نقل شبهای پشاور، ص ۵۸۳.
۴) غزالی، احیاءالعلوم، ج ۳ ص ۱۲۳- کیمیای سعادت، ج ۲ ص ۴۷۹.
۵) مسند احمد حنبل، ج ۳ ص ۲۳۶- سیره حلبی، ج ۳ ص ۱۰۷- بخاری، ج ۳ ص ۷۴- اسباب النزول و اقدی، ص ۱۱۸.
۶) مستدرک حاکم، ج ۴ ص ۳۳۵ و ۳۴۵- معرفه علام الحدیث، نیشابوری، ۱۴۲.
۷) ابن العبری، تاریخ مختصر الدول، ص ۱۰۵- انساب البلاذری، ج ۵ ص ۷۰ و ۷۵.
۸) طبقات ابن سعد، ج ۵ ص ۴۸.
۹) در بعضی منابع به این عبارت آمده است که ابوبکر گفت: انما هی ثعاله شهیدها ذنبها.
۱۰) ابن ابی‏الحدید، می‏گوید: ام طحال در جاهلیت زن زناکاری بود، در زنا دادن ضرب المثل بود.
۱۱) شرح نهج‏البلاغه ابن ابی‏الحدید، ج ۱۶ ص ۲۱۵.
۱۲) شرح نهج‏البلاغه ابن ابی‏الحدید، ج ۱۶ ص ۲۱۵.
۱۳) مسند احمد بن حنبل، ج ۳- طبقات ابن سعد، ۵ ص ۳۷۹.
۱۴) خطیب بغدادی، الکفایه، ص ۴۹.
۱۵) الاصابه، ج ۱ ص ۱۷.
۱۶) کتاب الصحابه فی نظر الشیعه الامامیه، ص ۸ و ۹.
 



سایت فطرت