شورا
در جامعهی امروزی که عموما سخن از دموکراسی و آزادی اندیشه است، بعضی از مخالفان شیعه، با استفاده از این موضوع، میگویند که آن چه که در انتخاب خلفای سه گانه صورت گرفت نوعی دموکراسی بود و این مسأله مورد قبول عقل است که مردم، هر آن که را میخواهند، به مقام ریاست برگزینند و از او اطاعت کنند. از سوی دیگر مشورت و شورا مورد تأیید خداوند است آن جا که میفرماید:
وَ الَّذِینَ اسْتَجَابُواْ لِرَبهِِّمْ وَ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ أَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنهَُمْ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُون ۱
و کسانی که دعوت پروردگارشان را اجابت کردند و نماز برپا داشتند و کارشان در میانشان [بر پایه] مشورت است و از آنچه روزیشان کردهایم انفاق میکنند.
لذا مشورت و انتخاب جانشین پیامبر که از سوی مسلمانان آن زمان انجام پذیرفت کار پسندیده و خوبی بوده است.
اما ما در اینجا به دور از تعصبات اعتقادی، تنها میخواهیم صحت این گفتار مخالفان را بررسی نماییم. یعنی میخواهیم بدانیم که آیا این گفتار اهل جماعت که شورا و انتخاب مردم موجب انتخاب خلفای سه گانه شد صحیح میباشد یا نه؟
در ابتدا باید بدانیم که دموکراسی دو نوع است. اول آن که تمام افراد نظر میدهند و نظر غالب را میپذیرند و نوع دوم آن است که تمام افراد عدهای را انتخاب میکنند و آن ها خود فردی شایسته را انتخاب میکنند.
۱-در انتخاب خلیفه اول هیچ دموکراسی و مشورتی پیش نیامد.
پس از وفات پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در حالی که تکلیف جانشین پس از ایشان مشخص بود و حضرت علی -علیه السلام- از طرف خداوند برای این منصب برگزیده شده بودند و مردم در غدیر با آن حضرت بیعت کرده بودند، انصار در سقیفهی بنی ساعده جمع شدند تا برای خود رهبر و جانشین رسول خدا را تعیین کنند. عدهای از مهاجران از جمله ابابکر و عمر و ابوعبیده جراح که از این اجتماع مطلع گشتند، به سرعت خود را به آن جا رساندند. در اجتماع سقیفه که با حضور تعدادی از مهاجران و انصار تشکیل شده بود، سخن گوی گروه مهاجرین همین سه نفر بودند و سخن گوی گروه انصار سعد بن عباده، رییس قبیلهی خزرج و حباب بن منذر از اوسیان بودند.
بحث بر سر خلافت بالا گرفت و ابتدا هر گروه فضیلتی از خویش بیان میکرد و خود را از گروه دیگر به امر خلافت محقتر میدانست، اما بعد از آن که این کار نتیجه نداد ابوبکر با زرنگی تمام از هر دو گروه خواست تا از اختلاف دوری کنند و برای اینکه نشان دهد خود را دل سوز مسلمانان میداند، به عمر و ابوعبیده اشاره کرد و از جمع خواست تا با یکی از آن دو بیعت کنند. در این لحظه عمر و ابوعبیده که به خلافت ابوبکر راضی بودند خطاب به او گفتند که با وجود شخصی چون تو بر ما سزاوار نیست که خلیفهی مسلمانان شویم. سپس ابوبکر بدون این که سخنی بگوید و دوباره تعارف کند دستش را دراز کرد و از رازی که در دلش بود پرده برداشت. ولی برخلاف تصور، پیش از آن که عمر و ابوعبیده دست او را به نشان بیعت بگیرند، فردی از انصار به نام بشیر بن سعد به علت حسادتی که نسبت به پسر عمویش سعد بن عباده داشت، دست ابوبکر را فشرد و بعد از او عمر و ابوعبیده با ابوبکر بیعت کردند. در این هنگام اسید بن حضیر که رییس قبیلهی اوس بود و هنوز دشمنیهای دیرین خود با رییس خزرجیان یعنی سعد بن عباده را در دل داشت، رو به افراد معدود قبیلهی خویش کرد و به آن ها گفت تا با ابوبکر بیعت کنند. زیرا اگر این کار را انجام ندهند سعد بن عباده خلیفه میشود و این به ضرر قبیلهی اوس است.
سپس ابوبکر در حالی که عمر و ابوعبیده و گروهی از اوسیان دور او را گرفته بودند رو به مسجد رسول خدا آورد و سعد بن عباده که با ابوبکر بیعت نکرده بود و بسیار آسیب دیده بود به منزل خویش رفت.
بنی اسلمیان که از قبایل فقیر بودند در آن اوضاع به مدینه آمدند و با وعدههایی که خلیفه دوم و همراهانش به آنها داده بودند به یاری ابوبکر و موافقان او آمدند و هرکس که حاضر به بیعت با او نمیشد را به شدت مورد ضرب و شتم قرار میدادند.۲
تاریخ که در فوق به آن اشاره شد خود دلیلی بر آن است که مشورتی در انتخاب ابوبکر صورت نگرفت. چرا که به وضوح روشن است نوع اول دموکراسی که تمام افراد نظر دهند و نظر غالب پذیرفته شود در سقیفه اتفاق نیفتاد و نوع دوم که تمام افراد عدهای را انتخاب میکنند و آن ها خود فردی شایسته را انتخاب میکنند هم اتفاق نیفتاد. چرا که سران مهاجران از جمله حضرت علی و عباس و سلمان و... در سقیفه نبودهاند و نظر آنها هم مورد پرسش واقع نشد.
ضمن آن که در دموکراسی و مشورت، برخورد فیزیکی و اجباری در کار نیست ولی تاریخ گواه است که در همان ابتدا در سقیفه سعد بن عباده را که با انتخاب ابوبکر مخالف بود در زیر پا آزردند و هتک حرمت به ساحت مقدس حضرت امیرالمومنین و حضرت فاطمه -علیهما السلام- خود بهترین گواه بر این مدعاست.
جالب این است که خود خلیفهی اول و دوم این مطلب را بیان کردهاند که خلافت ابابکر ناگهانی و بدون مشورت بوده است:
ابوبکر گفت:
إنّ بیعتی کانت فلتة وقی اللّه شرّها وخشیت الفتنة. ۳
بیعت من یک امر ناگهانی و اتفاقی بیش نبود ؛ ولی خداوند ما را از شر او حفظ نمود و به خاطر جلوگیری از فتنه به قبول خلافت تن دادم.
عمر نیز میگوید:
إنّ بیعة أبی بکر کانت فلتة وقی اللّه شرّها فمن عاد إلی مثلها فاقتلوه. ۴
بیعت با ابوبکر، یک امر ناگهانی بود ؛ ولی خداوند ما را از شر آن حفظ کرد و اگر کسی دوباره خواست با چنین بیعتی، خلیفه شود، او را بکشید!.
عمر هم این مطلب را بیان میدارد و با هرکس که این کار را دوباره انجام دهد مخالفت مینماید و حال اگر انتخاب خلیفهی اولی با شورا بوده گفتار عمر میرساند که او با شورا مخالف بوده است.
۲- در انتخاب خلیفه دوم هیچ دموکراسی و مشورتی پیش نیامد.
خشت اول چون نهد معمارکج
تا ثریا میرود دیوار کج
خلیفهی اول برخلاف هر نوع دموکراسی خلیفه دوم را خود شخصا مشخص نمود(۵) که این در تضاد با گفتار اهل جماعت است که میگویند: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خلیفه معیّن نکرد و تعیین آن را به عهده مردم گذاشت.
سوالی پیش میآید که اگر این کار حضرت، حقّ و به صلاح امّت و تضمین کننده هدایت مردم بود، پس بر همه واجب است از او متابعت کنند؛ چون کار او باید برای تمام خداجویانی که معتقد به قیامت هستند، الگو باشد: (لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیراً) ۶
بنا بر این، کار ابوبکر که خلیفه معیّن کرد بر خلاف سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و موجب ضلالت امّت بود.
جالب آن است که در انتخاب خلیفهی دوم هم هیچ نوع انتخاباتی حتی به صورت صوری هم برگزار نشد و ابوبکر بدون مشورت با دیگران و در شرایطی که در بستر مرگ بود، نوشته ای از خود بر جا گذاشت که در آن، عمر بن خطاب را جانشین خود کرده بود.
۳-در انتخاب خلیفه سوم دموکراسی و شورا به معنای واقعی اش نقشی نداشت.
عمر پس از خود شش نفر را انتخاب نمود تا تعیین جانشین او را نمایند و گفت که اگر ۴نفر آنها یک طرف رفتند و ۲ نفر به طرفی دیگر رفتند آن دو نفر را بکشید و اگر ۵ به ۱ شد همین کار انجام دهید و اگر ۳ به ۳ شد آن طرفی را برگزینید که عبدالرحمن بن عوف آن طرف است.۷
و خود میرساند که هیچ دموکراسی در انتخاب خلیفهی سوم هم پیش نیامد چون مردم هیچ نقش اساسی نداشتند و هم چنین در دموکراسی با مخالفان چنین برخوردی نمیشود.
البته ایرادی که بر خلیفهی اول وارد است بر خلیفهی دوم هم وارد است. چرا که اگر پیامبر جانشین تعیین نفرمود (به عقیدهی اهل جماعت) و شورایی انتخاب نکرد لازم بود که خلیفهی دوم هم از رسول الله پیروی نماید.
تأکید مینماییم که انتخاب امام به اعتقاد شیعه تنها در اختیار خداوند متعال است و ما در این نگارش تنها برآن بودیم که اعتقاد اهل جماعت را بررسی نماییم و به وضوح روشن شد که این گفتار آن ها که برای اثبات حقانیت سقیفه و خلفای سهگانه میآورند کاملا اشتباه است.
اما زیباست که یادآور شویم که برخلاف روش انتخاب خلفای سهگانه پس از فوت عثمان مردم به سمت امیرالمومنین (علیه السلام) رفتند. هجوم مردم و ازدحام ایشان در برابر خانهی امیر مؤمنان چنان بود که نزدیک بود حسنین، زیر دست و پا لگد مال گردند. زیباست فرمایش امیرالمومنین (علیه السلام) که فرمودند: (روز بیعت، فراوانی مردم چون یالهای کفتار بود، از هر طرف مرا احاطه کردند، تا آنکه نزدیک بود حسن و حسین لگد مال گردند و ردای من از دو طرف پاره شد. مردم چون گلههای انبوه گوسفند مرا در میان گرفتند...) ۸
پی نوشت:
۱ شوری ۳۸
۲ رهبری امت،آقای جعفر سبحانی
صحیح بخاری، کتاب الحدود، باب رجم الحبلی، ۴/۱۱۹- ۱۲۰
سیرهی ابنهشام۴/۳۳۶-۳۳۸ // کنزالعمال، ۳/۱۳۹، حدیث ۲۳۲۶ // تاریخ طبری، ۱/۱۸۴۳چاپ اروپا (به نقل از کتاب سقیفه نوشتهی علامه عسکری)
* برای مطالعهی بیشتر به کتاب سقیفه نوشتهی علامه عسکری و به کوشش مهدی دشتی مراجعه شود.
۳ أنساب الأشراف للبلاذری، ج ۱ص۵۹۰ // شرح نهج البلاغة ابن أبی الحدید، ج ۲ ص ۵۰ و ج ۶ ص ۴۷ // بحارالأنوار ج: ۲۸ ص: ۳۱۴
۴ شرح نهج البلاغة لابن أبیالحدید، ج ۲ ص ۲۶، و ر.ک: صحیح البخاری، ج ۸، ص ۲۶، کتاب المحاربین، باب رجم الحبلی من الزنا؛ مسند احمد، ج ۱، ص ۵۵.
۵ تاریخ طبری، ۱/۲۱۳۸ چاپ اروپا (به نقل از کتاب سقیفه نوشتهی علامه عسکری)
۶ الأحزاب: ۲۱
۷ أنساب الأشراف للبلاذری، ۵/۱۵-۱۹ // العقد الفرید، ۳/۷۳-۷۴ // طبقات ابن سعد ۳/ق۱/۴۳ // تاریخ یعقوبی، ۲/۱۶۰ (به نقل از کتاب سقیفه نوشتهی علامه عسکری صفحهی ۲۲)
۸- فَمَا رَاعَنِی إِلَّا وَ النَّاسُ کَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَیَّ یَنْثَالُونَ عَلَیَّ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ حَتَّی لَقَدْ وُطِیَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَایَ مُجْتَمِعِینَ حَوْلِی کَرَبِیضَةِ الْغَنَمِ نهجالبلاغة ص: ۴۹ // شرحنهجالبلاغة ج: ۱ ص: ۲۰۰ // المناقب ج: ۲ ص: ۲۰۵
سایت والقلم