شخصیت علمی امام صادق (علیه السلام)
عالم آل محمد(صلّی الله علیه وآله)
آنچه به دوره امامت حضرت امام صادق(علیه السلام) ویژگی خاصی بخشیده,استفاده ازعلم بی کران امامت, تربیت دانش طلبان و بنیان گذاری فکری و علمی مذهب تشیع است. در این باره چهار موضوع قابل توجه است:
الف ـ دانش امام.
ب ـ ویژگیهای عصر آن حضرت که منجر به حرکت علمی و پایه ریزی نهضت علمی شد.
ج ـ اولویت ها در نهضت علمی.
د ـ شیوه ها و اهداف و نتایج این نهضت علمی.
دانش امام
شیخ مفید مینویسد: آن قدر مردم از دانش حضرت نقل کرده اند که به تمام شهرها منتشر شده وکران تا کران جهان را فراگرفته است و ازهیچ یک از علمای اهل بیت (علیهم السلام) به اندازه امام صادق(علیه السلام) حدیث نقل نشده است.
اصحاب حدیث, راویان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان گردآورده و عدد شان به چهار هزار تن رسیده و آن قدر نشانههای آشکار بر امامت آن حضرت ظاهر شده که دلها را روشن و زبان مخالفان را از ایراد شبهه لال کرده است.
سید مومن شافعی نیز مینویسد: مناقب آن حضرت بسیار است تا آن جا که شمارشگر حساب ناتوان است از آن.
ابوحنیفه میگوید: من هرگز فقیه تر از جعفربن محمد(علیه السلام) ندیده ام و او حتما داناترین امت اسلامی است.
حسن بن زیاد میگوید: از ابوحنیفه پرسیدم: به نظرتوچه کسی در فقه سرآمد است؟ گفت: جعفربن محمد(علیه السلام).
روزی منصوردوانیقی به من گفت: مردم توجه زیادی به جعفربن محمد (علیه السلام) پیدا کرده اند و سیل جمعیت به سوی او سرازیر شده است.
پرسشهایی دشوار آماده کن و پاسخهایش را بخواه تا او از چشم مسلمانان بیفتد. من چهل مسئله دشوار آماده کردم. هنگامی که وارد مجلس شدم, دیدم امام در سمت راست منصور نشسته است. سلام کردم و نشستم. منصور از من خواست سوالاتم را بپرسم.
من یک یک سوال میکردم و حضرت در جواب میفرمود: درمورد این مسیله, نظر شما چنین و اهل مدینه چنان است وفتوای خود را نیز میگفتند که گاه موافق و گاه مخالف ما بود.
ویژگیهای عصر آن حضرت
عصر امام صادق(علیه السلام) همزمان با دو حکومت مروانی و عباسی بود که انواع تضییق ها و فشارها بر آن حضرت وارد میشد بارها او را بدون آن که جرمی مرتکب شود, به تبعید میبردند. ازجمله یکبار به همراه پدرش به شام و بار دیگر در عصر عباسی به عراق رفت.
یکبار در زمان سفاح به حیره و چند بار در زمان منصور به حیره, کوفه و بغداد رفت.
با این بیان, این تحلیل که حکومت گران به دلیل نزاعهای خود, فرصت آزار امام را نداشتند و حضرت در یک فضای آرام به تاسیس نهضت علمی پرداخت, به صورت مطلق پذیرفتنی نیست, بلکه امام با وجود آزارهای موسمی اموی و عباسی از هر نوع فرصتی استفاده میکرد تا نهضت علمی خود را به راه اندازد و دلیل عمده رویکرد حضرت, بسته بودن راههای دیگر بود.
چنان که امام از ناچاری عمدا روبه تقیه میآورد. زیرا خلفا درصدد بودند با کوچکترین بهانه ای حضرت رااز سرراه خود بردارند.
لذا منصورمی گفت: جعفربن محمد مثل استخوانی در گلو است که نه میتوان فرو برد ونه میتوان بیرون افکند. برهمین اساس خلفا درصدد بودند ولو به صورت توطئه, حضرت را گرفتار و در نهایت شهید کنند.
همانگونه که درتاریخ نیز ثبت میباشد، منصورتا بدانجا پیش میرود که جاسوسانی در لباس دوست برای فریب امام (علیه السلام) روانه میگرداند تا شاید بتواند با نیرنگ روابط سیاسی امام و شیعیانشان درخراسان را آشکار ساخته وامام رادرکام توطئه اندازد، اماعلم لدنی وعنایت پروردگار درایت و فراست امام رابرانگیخته وموجبات رسوایی هرچه بیشتر منصور را فراهم میسازد.
آری این همه نشان از اختناق و فشاری دارد که مانع از هر نوع اقدام علیه حکومت وقت میشد, لذا امام به سوی تنها راه ممکن که همان ادامه مسیر پدر بزرگوارش امام باقر(علیه السلام) بود, روی آورد و از در دانش و علم وارد شد.
اولویت ها در نهضت علمی
حقیقت این است که جریان نفاق,خطرناک ترین انحرافی است که اززمان پیامبراکرم(صلّی الله علیه وآله) شروع شده ودرآیات مختلفی بدان اشاره شده است, مانند آیات ۷ و ۸ سوره منافقین. این حرکت هرچند در زمان پیامبر نتوانست در صحنه اجتماعی بروز یابد, اما از اولین لحظات رحلت, تمام هجمههای منافقان به یکباره برسراهل بیت علیهم السلام فرو ریخت.
لذا مرحوم علامه طباطبایی (ره) مینویسد: هنگامی که خلافت ازاهل بیت (علیهم السلام) گرفته شد, مردم روی این جریان از آن ها روی گردان شدند و اهل بیت (علیهم السلام) در ردیف اشخاص عادی بلکه به خاطر سیاست دولت وقت, مطرود از جامعه شناخته شدند و در نتیجه مسلمان ها از اهل بیت (علیهم السلام) دور افتادند و از تربیت علمی وعملی آنان محروم شدند.
البته امویان به این هم بسنده نکردند وبا نصب علمای سفارشی خود, کوشیدند از مطرح شدن ائمه اطهار (علیهم السلام) از این طریق نیز جلوگیری کنند.
چنانچه معاویه رسما اعلام کرد: کسی که علم و دانش قرآن نزد اوست, عبدالله بن سلام است و در زمان عبدالملک اعلام شد:
کسی جز عطا حق فتوا ندارد و اگر او نبود, عبدالله بن نجیع فتوا دهد, از سوی دیگر مردم از تفسیرقرآن نیزچون علم اهل بیت علیهم السلام محروم ماندند با داستانهای یهود و نصاری آمیخته شد و نوعی فرهنگ التقاطی در گذر ایام شکل گرفت.
رفته رفته که قیامهای شیعی اوج گرفت وگاه فضاهای سیاسی به دلایلی باز شد, دونظریه قیام مسلحانه ونهضت فرهنگی دراذهان مطرح شد.
چون قیامهای مسلحانه به دلیل اقتدار حکام اموی و عباسی عموما با شکست رو به رو میشد, نهضت امام صادق(علیه السلام) به سوی حرکتی علمی میتوانست سوق پیدا کند تا از این گذر علاوه بر پایان دادن به رکود و سکوت مرگبار فرهنگی, اختلاط و التقاط مذهبی و دینی و فرهنگی نیز زدوده شود.
لذا اولویت در نهضت امام بر ترویج و شکوفایی فرهنگ دینی و مذهبی و پاسخگویی به شبهات و رفع التقاط شکل گرفت.
تربیت راویان
از گذر ممنوعیت نقل احادیث در مدت زمان طولانی توسط حکام اموی, احساس نیاز شدید به نقل روایات و سخن پیامبر(صلّی الله علیه وآله), امیر مومنان(علیه السلام)، امام(علیه السلام) را وامی داشت به تربیت راویان در ابعاد مختلف آن روی آورد.
لذا اینک از آن امام در هر زمینه ای روایت وجود دارد و این است راز نامیده شدن مذهب به (جعفری).
آری, راویان با فراگرفتن هزاران حدیث درعلومی چون تفسیر, فقه, تاریخ, مواعظ, اخلاق, کلام, طب, شیمی و... سدی در برابر انحرافات ایجاد کردند.
امام صادق(علیه السلام) میفرمود: ابان بن تغلب سی هزار حدیث از من روایت کرده است. پس آن ها را از من روایت کنید.
محمدبن مسلم هم شانزده هزار حدیث از حضرت فرا گرفت.
و حسن بن علی و شامی گفت: من در مسجد کوفه نهصد شیخ را دیدم که همه میگفتند: جعفر بن محمد (علیه السلام) برایم چنین گفت.
این حجم گسترده از راویان در واقع, کمبود روایت از منبع بی پایان امامت را در طی دورههای مختلف توانست جبران کند و از این حیث امام(علیه السلام) به موفقیت لازم دست یافت.
آری, روایت از این امام منحصر به شیعه نشد و اهل سنت نیز روایات فراوانی در کتب خود آوردند. ابن عقده و شیخ طوسی در کتاب رجال و محقق حلی در المعتبر و دیگران آماری داده اند که مجموعا راویان از امام به چهار هزار نفر میرسند و اکثر اصول اربعمإیه از امام صادق (علیه السلام) است و همچنین اصول چهار صدگانه اساسی کتب اربعه شیعه (کافی, من لا یحضره الفقیه, التهذیب, الاستبصار) را تشکیل دادند.
تربیت مبلغان و مناظره کنندگان
علاوه بر ایجاد خزأن اطلاعات (راویان) که منابع خبری موثق تلقی میشدند, حضرت به ایجاد شبکه ای از شاگردان ویژه همت گمارد تا به دومین هدف خود یعنی زدودن اختلاط و التقاط همت گمارند وشبهات را ازچهره دین بزدایند.
هشام بن حکم, هشام بن سالم, قیس, مومن الطاق, محمد بن نعمان, حمران بن اعین و... از این دست شاگردان مبلغ هستند.
تاجایی که امام (علیه السلام) در ضمن برخی مناظراتشان شاگردان خودراتشویق مینمایند تا در حضورامام در فنی که تخصص یافته و در آن متبحر شده اند با دیگران رودررو شده و این جرات وقدرت بیان را به نمایش بگذارند.
جالب تر آنکه امام(علیه السلام) درهر فنی از یکی از ایشان درخواست مطلب مینماید و توان تخصصی افراد را به صحنه مناظره کشیده تا همه بدانند مبلغ دین درفنون تخصصی و ویژه ای که آموزش دیده میبایست به پاسخ بپردازد.
برخورد با انحرافات ویژه
امام علاوه بر آن دو حرکت اصولی, برای رفع انحرافات ویژه نیز میکوشید, مانند آنچه از مرام ابوحنیفه در عراق گریبان شیعیان را گرفته بود, یعنی مذهب قیاس.
چون در عراق تعداد زیادی از شیعیان نیز زندگی میکردند و با سنی ها از حیث فرهنگی و اجتماعی تا حدودی در آمیخته بودند, لذا احتمال تإثیر پذیری از قیاس وجود داشت.
یعنی یک آفت درونی که میتوانست شیعیان را تهدید کند, لذا امام در محو مبانی مذهب قیاس و استحسان تلاش کرد.
مبارزه با برداشتهای جاهلانه و قرأتهای سلیقه ای از دین نیز در مکتب امام جایگاه ویژه ای داشت و حضرت علاوه بر حرکت کلی و مسیر اصلی, به صورت موردی با این انحرافات مبارزه میکرد.
از جمله آن ها حکایت معروفی است که باهم میخوانیم:
حضرت مردی را دید که قیافه ای جذاب داشت و نزد مردم به تقوا مشهور بود. او دوعدد نان از دکان نانوایی دزدید و به سرعت زیر جامه اش مخفی کرد و بعد هم دوعدداناراز میوه فروشی سرقت کرد و به راه افتاد.
وقتی به مریضی مستمند رسید, آن ها را به او داد.
امام صادق(علیه السلام) شگفت زده نزد او رفت و گفت: چه میکنی؟ او پاسخ داد: دو عدد نان ودوعدد انار برداشتم.
پس چهار خطا کردم و خدا میفرماید: (من جإ بالسییه فلا یجزی الامثلها); هرکس کار بدی بکند کیفرنمی بیند مگر مثل آن را. پس من چهار گناه دارم.
از طرف دیگر چون خدا میفرماید: (من جإ بالحسنه فله عشر امثالها); هرکس یک کار نیک انجام دهد, برایش ده برابر ثواب هست. و من چون آن چهار چیز (دو نان و دو انار) را به فقیر دادم, پس چهل حسنه دارم که اگر چهار گناه از آن کم کنم, ۳۶ حسنه برایم میماند!
امام(علیه السلام) در برابر این برداشت و قرأت نا صواب که برعدم درک و احاطه کامل به مبانی فهم آیات بنا شده بود, پاسخ داد که: (انما یتقبل الله من المتقین); خداوند کار نیک را از متقین قبول دارد.
یعنی اگر اصل عمل نا مشروع شد, ثوابی بر آن نمیتواند مترتب باشد.
آری, دوری از منبع و حی و اخبار اهل بیت رسالت, سبب شد مردانی پای به عرصه گذارند وادعای فضل کنند که هرگز مبانی فکری قرآن و دین را به خوبی نفهمیده اند و از این روی همواره, خود و پیروانشان را به راه خطا رهنمون میشوند.
هـدف امام صادق(علیه السلام) از گسترش برنامه فرهنگی, چاره جهل امت و تقویت عقیده به مکتب و نظام ونیز ایستادگـی در برابر امـواج کفرآمیز و شبهههای گمراه کننده و حل مشکلات ناشـی از انحراف حکـومت بـود.
تلاش آن حضرت ازطرفی مقابله با امـواج ناشناخته و فاسد اوضاع سیاسـی عهد امـویان وعباسیان بـود که انحرافات عقیدتـی آن, بیشتر معلـول ترجمه کتابهای یـونانی و فارسـی و هندی و پدید آمدن گروههای خطـرناک از جمله غلات و زنـدیقان و جـاعلان حـدیث و اهـل رای و متصـوفه بـود که زمینههای مسـاعد رشـد انحـراف را به وجـود آورده بـودنـد.
امام(علیه السلام) در برابر تمامی آنها ایستادگی کرد و در سطح علمی, با همه مشاجره و مباحثه کـرد و خط افکارشان را بـرای ملت اسلام افشا نمـود و از طـرف دیگـر, با تلاشهای خستگـی ناپذیر, مفاهیـم عقیدتـی و احکام شریعت را منتشر ساخت وآگاهـی علمی را پراکند وتـودههای عظیـم دانشمندان را به منظورآمـوزش مسلمانان مجهز ساخت.
امام صادق(علیه السلام) مسجـد پیامبر را درمدینه مـحـل تـدریـس خـویش قرار داد ومردم دسته دسته از دور و نزدیک به آنجا میشتافتند و سـوالات گوناگـون خـود را مطرح و جـواب لازم را دریافت مینمـودند.
از جمله استفاده کننـدگان از محضر آن بزرگوار, مالک بن انس وابوحنیفه و محمد بن حسـن شیبانی و سفیان ثوری و ابـن عیینه و یحیـی بن سعیـد و ایـوب سجستانـی و شعبه بـن حجاج وعبـدالملک جریح و دیگران بـودند.
امام صادق (علیه السلام) به پیروان خود فرمان داد که به حاکـم منحرف پناه نبـرند واز داد و ستـد وهمکاری با او خودداری کننـد و به اصحاب و دوستان خـود سفارش میکـرد که درهر کار,مخفیانه عمل کنند و تقیه را رعایت نماینـد ودرهرعملـی که انجام میدهند توجه کامل داشته باشند که دشمنان مخالفانشان متـوجه آن نشونـد.
امام صادق (علیه السلام) دوش به دوش نهضت عظیم علمی و انقلاب فرهنگی, در هر فرصتی به طاغوت زدایی پرداخت, اوهرگز تسلیم طاغوتهای عصرش نشد, بلکه همواره با آنها در ستیز بود, و سرانجام در همین راستا, او را شهید کردند.
آن حضرت گر چه قیام را محکوم کرد, و در مورد قیام مسلحانه, به یکی از شاگردانش به نام سدیر که در کنار چند عدد گوسفند توقف کرده بودند فرمود: ((والله لو کان لی شیعه بعدد هذه الجداء ما وسعنی القعود)); سوگند به خدا اگرشیعیان(راستین) من به اندازه تعداد این بزغاله ها بودند، خانه نشینی برایم روا نبود، و قیام میکردم. وقتی که سدیر آن بزغاله ها را شمرد، هفده عدد بودند.
پایگاه خبری -تحلیلی اهل البیت (ابنا)