سروش، دیروز و امروز، چرخش باورسوز
چندی پیش کتابی از دکتر سروشِ دباغ فرزند ارشد دکتر عبدالکریم سروش مطالعه میکردم که به جمع آوری آراء پدر پرداخته بود. ناگاه عنوان جالبی در اوایل کتاب نظرم را به خود جلب کرد: «پیامبر شاعر نیست»! این، عنوان یکی از سلسله سخنرانیهای دکتر سروش در سال ۱۳۶۷ در مسجد امام جعفر صادق علیهالسلام در محله اقدسیه شمیران است. آنان که با آراء دکتر از قدیم آشنایی دارند نیک میدانند که سخنرانیهای آن مسجد یکی از آغازین نقاط عطف، در بیان نظریات روشنفکری دینی ایشان میباشد.
با توجه به مصاحبه اخیر دکتر سروش در مقوله وحی ونیز جوابیّههایی که به بعضی انتقادها دادند، مطالعه این سطور که برگرفته از متن سخنانشان در سال ۱۳۶۷ بود برایم باور نکردنی بود؛ مصاحبه اخیر، منجر به روشنتر شدن دیدگاه ایشان نسبت به وحی و آشکارتر شدن تأمّلاتشان در باب تعبیر «الهامات و تخیلات شعر گونه شخص نبی» گردید. اما این سخنان کجا و آن سخنرانی کجا!
با خود گفتم به جای آن همه «جوابیههای بیجواب و خطابهای بیعتاب و نهیبهای بیمهاب و تهدیدهای ناصواب»، چه خوشتر بود ایشان به فرمایشات ظاهرا مغفول مانده خود ارجاع داده میشدند تا دیگر «نزاع بر سر محل رصد خانه اختر اقبال، و سعد و نحس احوال، و دعوا برسرتصرف شاقول و اسطرلاب، و حکمفرمایی به صعود و نزول کواکب» درمیان نباشد.
سطور ذیل از صفحات ۴۱ الی ۴۳ کتاب مذکور است:
« در قرآن تاکید شده است که پیامبر شاعر نیست. شعر البته امری پر جاذبه است که حسن و کمالی ویژه خود دارد. اما مخالفان پیامبر که وی را به شاعری متهم میکردند میکوشیدند از این راه عیبی را بر او اثبات کنند و اهمیت کلام وی را از آن باز ستانند... در واقع قرآن با نفی شاعری از پیامبر میخواهد بگوید که علت روی آوردن شما به کلام پیامبر نباید جلوهها و جنبههای شاعرانه کلام باشد... پیامبر در مرتبتی قرار دارد که شاعری برای وی نقص محسوبست...
در شعر مپیچ و در فن او چون اکذب اوست احسن او
شعر هر چه دروغ تر باشد هنری تر و زیباتر است چرا که دروغ تر بودن نشان این است که هنرمند بیشتر میتواند از دنیای واقعی فاصله بگیرد...
با توجه به مطالب فوق در واقع آنچه از ساحت پیامبر نفی شده است نه موزون و آهنگین بودن کلام وی، که تخیّل آمیز بودن آن است؛ یعنی پیامبر سخن خیالی نمیگوید. پاره ای از افراد گفتهاند وحی از جنس غریزه است و یا کلام پیامبران همردیف کار شاعران میباشد این سخنان به معنای دقیق کلمه ملحدانه هستند...»
از بیان آن سخنان بیش از ۲۰ سال است که میگذرد. چرخشی اینچنین شدید و متفاوت در نظرات، هم جالب است و درسآموز، هم عجیب است و باورسوز. طبیعتا ممکن است بگوییم و بگویند: مگر تغییر نظر اشکالی دارد؟ سیّال بودن نظراتِ یک روشنفکر برای او چه عیبی دارد؟ ۲۰ سال پیش گونهای میاندیشید و اکنون گونهای دیگر؛ ای بسا ۲۰ سال دیگر هم قایل به نظری غیر این شود یا حتّی به نظر اوّلی بازگشت نماید.
در این میان تامل در چند نکته بسیار لازم است:
اول آنکه: آری اینچنین است! این لازمه آزاداندیشی و آزادی اندیشه است که پایبند حقیقت باشی و پایبست غیر آن نباشی. اما در کنار این گزاره درست یک اصل درستتر نباید فراموش شود و آن اینکه شایسته است چرخش اینچنین در عقیده، و تغییر رأی با این شدت، ادلّهای بسیار محکم و صریح داشته باشد. آنچنان برهانی که اینچنین تحولی در دکتر سروش و در بیانات و نظرات او برپا نموده، باید به وضوح بیان گردد و در منظر نظر نقادانه قرار گیرد، نه با زیور کلام و سحر بیان و صرف مددگرفتن از توصیفها و مثالها مطرح گردد.
بررسی ترجمه مصاحبه و نیز جوابیههایشان به انتقادات دیگر اندیشمندان نشان میدهد که ایشان - چون گذشته - بیشتر با روش توصیف و آوردن شاهد مثال نظر خود را تبیین نمودهاند و کمتر دلیل آوردهاند؛ بلکه باید گفت دلیلی درخور و صریح اقامه نکردهاند. این، طبیعیترین درخواست از صاحبنظری است که روزی باورش چنین بوده: «کلام پیامبر را همردیف شعر دانستن به معنای دقیق کلمه سخنی ملحدانه است» و اکنون میگوید: «وحی الهام است. این همان تجربهای است که شاعران و عارفان دارند؛ هر چند پیامبر این را در سطح بالاتری تجربه میکنند. در روزگار مدرن، ما وحی را با استفاده از استعارهی شعر میفهمیم. چنانکه یکی از فیلسوفان مسلمان گفته است: وحی بالاترین درجهی شعر است.»
تا مبادا حسودان و بدخواهان محل رصدخانه اختر اقبال، و سعد و نحس احوال ایشان را در اقدسیه شمیران قرار داده، صعود و نزول کواکب را در آسمان الحاد رصد نمایند.
دوم آنکه اگر کسی در نظراتش اینچنین دچار تحول شد و چرخشی کامل در نظرات پیشین خود پیدا کرد در صحّت و کارکرد هردو رأی گذشته و حال او باب دقّت و تأمّل، بیشتر از معمول گشوده میشود، و صحّهگذاری بر آراء او بررسی دقیقتر و موشکافانهتری میطلبد. این نکته مهمی است که نباید از دید صاحبان رأی و پیجویان حقیقت مخفی ماند.
اگر ما خود را صاحب روشنی فکر و اندیشه میدانیم یا گام در وادی پرخطر نوآوران دینی همچون دکتر سروش نهادهایم در برخورد با این چنین تغییراتی لازم است سنجیده تر گام برداریم و حساب شدهتر پیروی کنیم. اگر بزرگان روشنفکری دینی گاهی نظراتشان اینچنین سهمناک دستخوش تغییر میشود جای دارد که مراقب باشیم تا مبادا دچار شیفتگی بیمنطق نسبت به نظرات ایشان گردیم. شیفتهگی به یک رای به جهت شیفتگی به صاحب آن نظر مقبول هیچ خردمندی نیست و قطعا دکتر سروش نیز آنرا بر نمیتابد.
سوم اینکه چنین تغییر رأی شدید مستلزم آناست که صاحب این آراء، علاوه بر ارائه ادله متقن و مستند، با نگاهی عمیقتر به نقّادی آراء خود بپردازد و از دروکردن منتقدان خویش با شمشیر کلام و سحر بیان کمی کوتاه بیاید. البته بعضی ناقدان با کم لطفی به نقد نظر دکتر سروش پرداختهاند اما همگان را به یک تیغ نواختن نیز نارواست.
لحن آقای دکتر به مدد قلم استادانه و قوی چنان است که از موضوعی بسیار روشن و بدیهی سخن میرانند حال آنکه ایبسا ده سالی دیگر که گذشت نظریهای جدید پیدا کنند یا به جنگ نظریه ده سال قبل خود بروند کما اینکه ظاهرا هم اکنون چنین روالی را پیش گرفتهاند. به عنوان یک دانشجوی کوچک به خود جرأت میدهم و از استاد گرامی تقاضا میکنم اینهمه حق را یکسره به جانب خویش نگیرند و احتمال بر نادقیق بودن بعضی از ایدههای خویش را نیز نادیده نگیرند.
مهرماه ۱۳۸۸
محمد حامد عرب
فطرت