انسان در عصر غیبت یا منتظر است، یا گرفتار جاهلیّت. ما در عصر غیبت، قسم سوّم نداریم. یا مردم منتظران راستین ظهور ولیعصر ـ أرواحنا فداه ـ اند، یا اگر منتظر نشدند، در جاهلیّت به سر میبرند.
جهان به دست بشر گلستان نمیشود:
... وجود مبارک حضرت امام زمان(علیه السلام)، وارث همه انبیا و اولیا است. هم وارث انبیاست، هم وارث اولیا و هم وارث سایر اعضای اهل بیت عصمت و طهارت(علیه السلام). و چنین ذات مقدّسی؛ توان آن را دارد که دین جهانشمول جدّ بزرگوارش را پیاده کند.
اگر دیگران در صدد تجارت یا صنعت جهانیاند، یا سعی و کوشششان این است که سایر کالاها را جهانی کنند، قرآن کریم در طلیعة ظهور، اسلام را جهانشمول معرفی کرد؛ به عنوان:
ما هو إلّا ذکری للبشر۱؛
این [قرآن] جز تذکاری برای «بشر» نیست؛
یا: لیکون للعالمین۲ نذیراً؛
تا [قرآن] برای جهانیان هشدار دهنده باشد؛
یا: کافّةً للنّاس۳؛
[ما پیامبر را هشدار دهنده] برای تمام مردم [فرستادیم].
قرآن در طلیعة نزولش فرمود: من پیام جهانی را به عرضه و اطلاع شما میرسانم. این پیام جهانی به دست مبارک مهدی موعودِ موجودِ منتظَر ـ علیه آلاف التحیّه والثناء ـ به ثمر میرسد.مطلب مهمی که مربوط به مهدویت است، اینکه: ذات أقدس إله، این دین را به دو بخش تقسیم کرد؛ مسیولیت بخشی را به عهدة مردم گذاشت و مسیولیت بخش دیگر را به عنوان وعدة الهی به خود اختصاص داد. آن بخشی که به مردم واگذار شد، تخلّفپذیر است. برخی انجام میدهند، برخی انجام نمیدهند، چه اینکه میبینید. و خدای سبحان بشر را آزاد آفرید تا در سعادت و شقاوت مختارانه عمل کند و در روز قیامت پاداش یا کیفر کار آزاد و مختار را دریافت کند. آن بخشی که به عهدة مردم است در سورة مبارکة حدید به این صورت بازگو شد، فرمود: ما انبیا را فرستادیم و کتابهای آسمانی را نازل کردیم، تا مردم به قسط و عدل قیام کنند۵. چه در مسائل فردی و جمعی، چه در مسائل عادی و سیاسی؛ عادلانه رفتار کنند. لکن برخی عمل میکنند، برخی سر بر میتابند و باز میزنند. قرآن کریم میفرماید:
و قل الحقّ من ربّکم فمن شاء فلیؤمن و من شآء فلیکفر۶؛
و بگو: حق از پروردگارتان [رسیده] است. پس هر که بخواهد بگرود و هر که بخواهد انکار کند؛
یا: إنّا هدیناه السّبیل إمّا شاکراً و إمّا کفوراً؛۷
ما راه را بدو (انسان) نمودیم؛ یا سپاسگزار خواهد بود و یا ناسپاسگزار؛
یا:وهدیناه النّجدین؛ ۸
و هر دو راه [خیر و شرّ] را بدو نمودیم.
در این بخش ارتکاب تخلّف و گناه ممکن است. لذا ممکن است دین پیاده نشود.
امّا آن بخشی که خداوند به عهدة خود گرفت، این را به صورت وعدة جهانی بیان کرد، در چند جای قرآن فرمود: خداست مبدأ آغاز همة معارف حقّ؛
أرسل رسوله بالهدی و دین الحقّ لیظهره علی الدّین کلّه و لو کره الکافرون۹؛
اوست کسی که فرستادة خود را با هدایت و آیین درست روانه کرد، تا آن را بر هر چه دین است فایق گرداند، هر چند مشرکان را ناخوشآید.
یا:... و لو کره المشرکون۱۰؛
... هر چند مشرکان خوش نداشته باشند.
و کفی بالله شهیداً؛۱۱
و گواه بودن خدا کفایت میکند.
و...
در این بخش نفرمود: من کتابهای آسمانی را نازل کردم تا شما کامل بشوید، تا شما عادل بشوید، تا شما به مقاماتی برسید. فرمود: من کتابهای آسمانی را نازل کردم تا خودم، دین خودم را جهانی کنم! من قرآن را نازل نکردم که به دست شما جهانی بشود! چون شدنی نیست.شما یا ضعف درونی دارید، یا مشکل بیرونی. برخی گرفتار « غلبت علینا شقوتنا؛ شقاوت ما بر ما چیره شد»۱۲اند؛ عمداً، عالماً، عامداً بیراهه و کج راهه میروند. بعضیها توان آن را دارند که خود را کنترل کنند ولی طغیان طاغیان نمیگذارد! آنها کسانیاند که میگویند:
ربّنا أخرجنا من هذه القریة الظّالم أهلها... ۱۳؛
پروردگارا ما را از این شهری که مردمش ستم پیشهاند بیرون ببر، و از جانب خود برای ما سرپرستی قرار ده، و از نزد خویش یاوری برای ما تعیین فرما»
یا ضعف درونی است، یا مانع بیرونی. نمیگذارد جهان به دست بشر گلستان بشود؛ این « لیقوم النّاس بالقسط»، کسوت عمل بپوشد. امّا فرمود: من برای اینکه هدف انبیا عمل بشود، خودم به عهده میگیرم؛ تا خود خدای سبحان دینش را بر همة آیینها پیروز بگرداند.
تخلّف ناپذیری وعدة الهی
چون ذات أقدس إله، این مطلب را به عنوان وعده به عهده گرفت، نه ضعف درونی در ساحت قُدس ربوبی است که او به وعده عمل نکند، نه مشکل بیرونی. ضعف درونی ندارد، چون علیم محض، قدیر محض، حکیم محض، عادل محض، ریوف مهربان محض و مانند آن است. ضعف بیرونی ندارد برای اینکه سراسر جهان در نظام تکوین ستاد اجرایی دستور اویند. چیزی نیست که در برابر خدا بایستد.
لله جنود السّموات والأرض؛۱۴
سپاهیان آسمانها و زمین، از آن خداست.
و ما یعلم جنود ربّک إلا هو؛۱۵
و [شمارة] سپاهیان پروردگارت را جز او نمیداند.
همه اشیا و اشخاص، ستاد اجرایی خدایند.یکی از بیانات نورانی امیر کلام، علی بن ابیطالب ـ علیه و علی آله آلاف التحیّه والثناء ـ این است که فرمود:مردم! بدانید؛ اعضا و جوارح شما سربازان خدایند. در برابر دین خدا، حکم خدا، فرمان خدا، وحی خدا، دستور خدا به مبارزه برنخیزید! خدا اگر خواست کسی را بگیرد، از بیرون لشکرکشی لازم نیست! خود آن شخص سرباز خداست. همان شخص را با زبان او، با قلم او، با فکر او، یا قدم او میگیرد. جایی میرود که نباید برود، و به هلاکت میافتد. یا حرفی را میزند که نباید بزند، و به هلاکت میافتد. یا مطلبی را امضا میکند که نباید بکند، و به هلاکت میافتد. اعضا و جوارح ما سربازان خدایند. او از بیرون سرباز کشی لازم ندارد.
اینکه میبینید اگر کسی کج راهه رفته، و نصیحت ناصحان را گوش نداده، حرفی میزند یا جایی میرود که آبرویش میریزد؛ معلوم میشود خدا او را با دست یا پای او گرفت. چون سراسر جهان ستاد اجرایی خدایند. او قدرت مطلق از یک سو، ستاد اجرایی جهان شمول از سوی دیگر. بنابراین چیزی جلوی تحقّق اراده او را نمیگیرد. مطلق این سخن صحیح است که:
إنّما أمره إذا أراد شییاً أن یقول له کن فیکون۱۷.
چون به چیزی اراده فرماید، کارش این بس که میگوید: باش؛ پس بیدرنگ موجود میشود.
جایگاه مهدیباوری
مهدویت؛ در هر فرصتی از ذات مقدّس رسول گرامی(صلی الله علیه و آله و سلم)؛ در لحظه لحظة زندگی و در کنار مسئله قرآن و عترت مطرح شده است. وجود مبارک رسول گرامی به هر مناسبتی، با هر کسی، در هر شرایطی، نام مبارک حضرت مهدی(علیه السلام) را میبرد.
به جابربن عبدالله انصاری که از صحابة نامآور وجود مبارک رسول گرامیاست، فرمود: جابر! بعد از رحلت من، تو همچنان زندهای. نوة من، پسر امامِ زین العابدین؛ اسم او اسم من، و امام پنجم شیعیان است. وقتی فرزند امام زین العابدین به نام باقر را دیدی، سلام مرا به او برسان! بگو جدّت رسول گرامیبه تو سلام رساند. اسم تو مشخّص شد؛ بعد به او بگو که «مهدی فرزند توست!» فرمود: به نوة من، پسر امام زین العابدین که امام پنجم شیعیان است این حرف را برسان.
جابربن عبدالله در اواخر عمر، نابینا شد. در کوچههای مدینه راه میرفت، بعضی از سفارشات رسول گرامی را به عرض مردم مدینه میرساند. میگفت:
أدّبوا اولادکم علی حبّ آل الرّسول.
مردم! بچههایتان را به محبّت علی و اولاد علی آشنا کنید.
اینها را دوست اهل بیت کنید. فضایل، معجزات، کرامات، بزرگواریهای، شفاعت و فداکاریهای اهل بیت(علیه السلام) را بگویید تا بچههایتان دوست علی و اولاد علی بشوند. همین جابر وقتی که فهمید امام باقر(علیه السلام) کیست، رفت دستش را ببوسد، سلام بکند، بگوید: من مأمورم که سلام جدّ تو ـ پیامبر ـ را به تو برسانم، و به تو بگویم که پیامبر فرمود: مهدی(علیه السلام) فرزند توست!
این اصرار رسول گرامی در هر مقطع زمانی که مردم را به قرآن و عترت از یک سو، و به جریان مهدویت از سوی دیگر آشنا کند؛ برای آن است که وعدة خدا محقّق بشود. خداوند همانطور که دین را به وسیلة رسول گرامی احیا کرد و اصل استقرارش به دست پیامبر بود، منتها به او فرمود:
و ما رمیت إذ رمیت و لکنّ الله رمی؛۱۸
و شما آنان را نکشتید بلکه خدا آنان را کشت.
اگر وجود مبارک ولیّ عصر ـ أرواحنا فداه ـ هم دین را جهان شمول میکند، روی قدرت غیبی ذات أقدس إله است. دین به وسیله جدّش در فضای شرک و الحاد، کفر و نفاق مستقر شد؛ آنطور که وجود مبارک امیر بیان، بیان کرد: «وقتی پیامبر تجلّی کرد که جهان بخشی به تشبیه، بخشی به تجسیم، بخشی به الحاد و مانند آن آلوده بود؛ بین مشبّهٍ و ملحدٍ و مجسّم». ۱۹
در چنین فضای آلوده جهانی، اسلام مستقر شد و خدا به او فرمود: « و ما رمیت إذا رمیت و لکنّ الله رمی».
در زمان ظهور ولی عصر ـ أرواحنا فداه ـ هم خداوند دین را در عالم غلبه میدهد.
این وعدة الهی تخلّف پذیر نیست. این مژده جهانی شدن دین یقینی است. چون خدا این کار را به عهدة خود قرار داد، نه به دست مردم. « لیظهره علی الدّین کلّه و لو کره المشرکون».
وظایف منتظران
خداشناسی، پیامبر شناسی، امام شناسی؛ وظیفة ما منتظران در عصر غیبت است. همانطوری که افرادی در صدر اسلام، در جریان خندق، در جریان بَدر، در جریان حنین، در جریان اُحد جزء یاران و یاوران وجود مبارک رسول گرامی بودند، ما هم در عصر غیبت و همچنین ـ إنشاءالله ـ در عصر حضور و ظهور از ذات أقدس إله مسیلت کنیم که با قلممان، با بیانمان، با بنان [فرزندان]مان، با فکرمان، با حمایتهای علمیو عملیمان جزء یاران و یاوران راستین آن حضرت باشیم.
وظیفة ما در عصر غیبت این است؛ وظیفه است نه فقط برای ثواب! وقتی از امام ششم(علیه السلام) سیوال میکنند: وظیفة ما در عصر غیبت چیست، فرمود: این دعا؛ عرض کرد: آن دعا چیست؟ فرمود:
اللّهمّ عرّفنی نفسک فإنّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف نبیّک. اللّهمّ عرّفنی رسولک فإنّک إن لم تعرّفنی رسولک لم أعرف حجّتک. اللّهمّ عرّفنی حجّتک فإنّک إن لم تعرّفنی حجّتک عن دینی۲۰.
یک وقت کسی دعای کمیل میخواند برای ثواب، مناجات شعبانیه میخواند برای ثواب، اما یک وقتی در عصر غیبت وظیفه دارد این دعا را بخواند.
این دعا یک تحقیق علمی، و یک دعای استدلالی است. برهان است، آن هم برهان لِمّ؛ تعلیل فلسفی و عقلی، از توحید به نبوّت و از نبوّت به امامت تا به مهدویت. این دعا در سنخ ادعیه نیست! این سنخ برای آن است که ما را از غدیر به سقیفه نکشاند. این دعا برای آن است که ما را از مردم سالاری خشک به مردم سالاری دینی منتقل کند.
امام؛ وکیل مردم یا خلیفة خدا؟
بیان این، به عنوان استدلالی که حضرت یاد «زراره» داد، این است: [آیا] ما امام را به عنوان وکیل میشناسیم، به عنوان رهبر میشناسیم، یا امام را به عنوان جانشین پیغمبر؟ اگر ـ معاذ الله ـ امام را به عنوان وکیل الرّعایا بشناسیم، به عنوان پیشوایی که ما انتخاب میکنیم، مشکل ما را حل بکند، خوب این از سقیفه هم بر میآید. نیازی به غدیر نیست!
ما که امام را برای این نمیخواهیم که خواستة ما را عمل کند. ما امام را برای این میخواهیم که به جای پیغمبر بنشیند. خوب پس اگر ما پیغمبر را نشناسیم، آیا خلیفه را میشناسیم؟ نایب را میشناسیم؟ امام وکیل مردم است یا نایب پیغمبر؟ اگر وکیل مردم باشد، میشود مردمسالاری خشک، مردم در سقیفه جمع میشوند، امام انتخاب میکنند، امّا امام که این نیست.
تکمیل امامشناسی
امام، حافظ، مفسّر و مبیّن قرآن است. از وحی، از باطن قرآن و تأویل آن، با خبر است. از گذشته، حال، آینده و از اعمال مردم با خبر است. یک چنین آدمی وکیل مردم نیست، جانشین پیغمبر است. تا آدم پیغمبر را نشناسد، امامشناس نخواهد بود.
خوب پیغمبر کیست؟ آیا پیغمبر هم جزء نوابغ روزگار است؟ آیا پیغمبر هم جزء نمایندگان مردم است؟ آیا پیغمبر را مردم انتخاب میکنند؟ یا پیغمبر بر اساس « إنّی جاعلٌُ فی الأرض خلیفة؛۲۱ من در زمین جانیشینی خواهم گذاشت، خلیفة الله است؟! خوب اگر پیغمبر خلیفه الله است؛ اما انسان توحیدش مستحکم نباشد، خداشناسیاش، خدا بینیاش، خدا پرستیاش محکم نباشد، آیا خلیفه و نایب او را میشناسد؟
ما اوّل باید توحیدمان کامل باشد، تا نبوّتمان تکمیل! نبوّتمان باید تکمیل باشد، تا امامتمان کامل! امامشناسی ما باید تکمیل باشد، تا ذخیرة عالمشناسی ما کامل! لذا فرمود: وظیفه شما در عصر غیبت این است؛ این یکی از احکام انتظار است. این یک معنای علمیاست، وظیفه منتظران.
یک انسان منتظر، موحّد خوبی است، پیغمبرشناس خوبی است، امامشناس خوبی است، آنگاه ولیّعصرش را می شناسد. برای اینکه من اگر مَنوب عنه را نشناسم، خوب نایب را نمیشناسم. من که با معجزه نمیتوانم بشناسم. معجزه وقتی سند است که سند قطعی توحید را ما از قبل تأمین کرده باشیم.
ما در کدام گروه هستیم؟
ما از چیزی پاس میداریم که او را بشناسیم. منتظر شیء یا شخصی هستیم که او را بشناسیم. اگر او را درست شناختیم، منتظر او خواهیم بود. و اگر او را نشناختیم، منتظر نیستیم. امّا اینچنین نیست که اگر کسی منتظر نبود، حیات معقول دارد و زنده است. انسان در عصر غیبت یا منتظر است، یا گرفتار جاهلیّت. ما در عصر غیبت، قسم سوّم نداریم. یا مردم منتظران راستین ظهور ولیعصر ـ أرواحنا فداه ـ اند، یا اگر منتظر نشدند، در جاهلیّت به سر میبرند.
برهان مسئله این است: این سخن با تعبیرهای گوناگون از همة معصومین(علیه السلام) رسیده است که، زمین بیحجّت نخواهد بود. این حجّتی که در این نصوص دارد «اگر حجّت نباشد، زمین اهلش را در خود فرو میبرد»۲۲، این حجّت فقهی یا اصولی نیست، این ظاهر یک آیه یا حدیث نیست. این اجماع یا شهرت نیست. منظور از این حجّت آن خلیفة خدا، انسان کامل، و مظهر اسم أعظم است که هم تشریع و هم تکوین به اذن خدا از اوست. اگر این رابطه رخت بر بندد، فیض به مردم نمیرسد و زمین اهلش را فرو میبرد.
بیان این روایت، نظیر بیان سورة انبیا است. در سورة انبیا، ذات أقدس إله، اهمیّت توحید را طرحی بیان میکند که میفرماید: اگر توحید نباشد و شرک در عالم حکومت کند:
لو کان فیهما آلهةٌ إلّا الله لفسدتا.۲۳
اگر در آنها [زمین و آسمان] جز خدا، خدایانی [دیگر] وجود داشت، قطعاً تباه میشد.
این نصوص مظهریّت همان آیة سورة انبیا را تبیین میکند. یعنی اگر گیرندة فیض از طرف خدا، و رسانندة فیض از طرف خدا، نباشد و این رابطه قطع شود، فیض به انسانها نمیرسد. وقتی فیض به انسان و اهل زمین نرسید، این زمین رخت بر میبندد.
مطلب بعدی آن است که از رسول گرامی رسیده و فریقین نقل کردهاند:
من مات و لم یعرف إمام زمانه مات میتةً جاهلیّة۲۵.
اگر کسی بمیرد و ولیعصرش را نشناسد، مرگ او، مرگ جاهلیّت است.
چون مرگ عصارة حیات است اگر مرگ جاهلیّت بود، یقیناً حیات، حیات جاهلی است. ممکن نیست حیات معقول باشد، مرگ جاهلی! « کما تعیشون تموتون!؛ همان طور که زندگی میکنید، میمیرید». اگر مرگ جاهلیّت شد، نشان میدهد که حیات، حیات جاهلی است.
خوب، اگر کسی امامش را نشناسد، منتظر او نیست و اگر منتظر او نبود، حیات او حیات جاهلی است، و در جاهلیّت به سر میبرد. ممکن است کسی به حسب ظاهر در خدمت قرآن باشد، در مسجد پیغمبر باشد، در جایگاه پیغمبر نماز بخواند، ولی حیات او حیات جاهلیّت باشد! احتجاج صدیقة کُبری، فاطمة زهرا، سیّدة نساء عالمیان ـ علیها آلاف التحیّه والثناء ـ در هنگام استرداد حقّ خلافت و ولایت در مسجد مدینه چنین بود:
أفحکم الجاهلیّة یبغون و من أحسن من الله حکماً لقومٍ یوقنون.۲۶
آیا خواستار حکم جاهلیتاند؛ و برای مردمی که یقین دارند، داوری چه کسی از خدا بهتر است؟
بنابراین اگر کسی امام زمانش را نشناسد، یقیناً منتظر او هم نخواهد بود. وقتی نشناخت و منتظر نبود، حیات او میشود حیات جاهلیّت. و چون حیاتش حیات جاهلی است، مرگ او هم مرگ جاهلیّت است.
بهترین انتظار آن است که انسان قلب را در اختیار کسی قرار بدهد که او به اذن خدا زیر و رو کند؛ «یهدون بأمرنا؛ [امامان] به امر خدا هدایت میکنند» انسان اگر متحوّل شد و منقلب شد، عالم را در کام خود شیوا و شیرین میبیند. چیزی برای او تلخ نیست. هیچ حادثه ای توان آن را ندارد که قلب متحوّل شده را قبض کند!
ألا إنّ اولیاء الله لا خوفٌ علیهم و لا هم یحزنون.۲۷
این اختصاصی به قیامت ندارد؛ در دنیا هم اینچنین است. پس کسی منتظر آن حضرت است که حضرت را بشناسد! و اگر شناخت، حیات او حیات معقول است، انتظار او انتظار معقول است و اگر نشناخت، حیات او حیات جاهلی است، مرگ او مرگ جاهلی است.
ماهنامه موعود شماره ۸۴