عامّه در کتب خویش در مورد ترور رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله توسّط منافقین ـ در عقبه‌ی تبوک ـ به کثرت روایت ‌آوردند. و البته غیر از ابن‌حزم کسی نامی از آن منافقین نبرده‌ است(۱).

درمورد ترور رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله پس از واقعه‌ی غدیر(۲) نیز در کتب ایشان هیچ‌گونه سخنی به ‌میان ‌نیامده ‌است.

موضوع دیگری که حایز اهمّیّت و در این‌جا محلّ بذل توجّه است، مطلبی است که با مراجعه به اسناد منقول اهل ‌تسنّن در رابطه با ترور پیامبر در عقبه‌ی تبوک حاصل ‌می‌شود. چیزی که نباید از دید هیچ فرد مدقّقی گذشته از مذهب‌اش فروگذار بماند:

در این اسناد ذکر شده فردی از حذیفه یا به نقلی دیگر از عمّار ـ که در قصّه‌ی تبوک این دو، شاهد چهره‌های اهل ‌نفاق بودندـ می‌پرسد: «شما را به خدا این اصحاب عقبه که می‌خواستند با رسول‌خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله مکر کنند، چند نفر بودند؟ »

و چنین پاسخ می‌شنود: «چهارده نفر! که اگر تو با ایشان بودی پانزده نفر می‌شدند. و شهادت‌می‌دهم که دوازده نفر از ایشان در راه خدا و رسول‌اش در این دنیا و آن دنیا جنگیدند! ـ یا به نقلی دیگر دوازده نفر از ایشان حزب خدا و رسول‌اش در این دنیا و دنیای واپسین هستند.- و سه نفر دیگر هم عذرخواستند که ما ندای منادی ایمان را نشنیدیم...» (۳) 

این روایت که در کتب معتبر اهل‌تسنّن آمده از جهات متعددّی مغشوش و سؤال‌برانگیز است تا جایی که آرزومی‌شود کاش از آوردن این نقل هم طبق حکم وجوبی که امام ذهبی صادرکرده(۴)، صرف‌نظر می‌شد. 

در ابتدای حدیث مرد پرسش‌کننده از تعداد اصحاب عقبه سؤال ‌می‌کند. لیکن شاهد در پاسخ، به این مطلب که وی را در این واقعه دیده یا خیر اشاره ‌دارد. این درحالی است که در اسناد دیگری از عامّه آمده که خلیفه‌ی دوّم حذیفه را مورد پرسش قرارمی‌دهد: « تو را به خدا من جزء آن منافقین بودم؟»(۵) این‌که چرا باید خلیفه‌ی دوّم چنین سؤالی را از حذیفه «صاحب سرّ اسامی منافقین» بپرسد، فعلا وامی‌گذاریم.

به‌هرحال در این‌جا از فرد سؤال‌کننده با عبارت «مردی» نام ‌برده ‌شده ‌است و پرسش نیز در مورد تعداد اصحاب عقبه است. در ادامه‌ی نقل می‌بینیم که این چهارده نفر در توضیح عمّار متشکّل‌اند از دوازده نفر و سه نفر! که چنین چیزی غیر ممکن است. احتمال دیگر این است که حذیفه یا عمّار به کنایه‌ای اصحاب ترور را با آن مردی که پرسش‌کرده‌است، پانزده نفر به‌شماره ‌آورده‌ باشد. 

امّا نهایتا می‌بینیم که این چهارده یا پانزده نفر از اهل نفاق که قصد ترور رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله را داشتند با تعابیری ستایش می‌شوند که می‌بایست هر مؤمنی به مقام قرب معنوی ایشان غبطه‌ خورد! 

سؤالات حقیقتاً بسیارند: 

چرا نامی از آن مرد پرسش‌کننده به‌میان‌نیامده؟ چرا پرسش با پاسخ هم‌خوانی ندارد؟ چرا حساب تعداد اصحاب عقبه صحیح نیست؟ 

آیا امکان‌ دارد کشندگان رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله این‌گونه مدح‌ شوند؟آیا ممکن است کسی که اراده‌ی قتل رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله را کرده هم در این دنیا و هم در دنیای واپسین در راه خدا و رسول‌اش جنگیده ‌باشد؟ و مگر در قیامت هم جنگ و محاربه بر پاست؟ 

در انتهای حدیث به نقلی این عبارت را می‌بینیم «اثنی عشر حربا لله ورسوله فی الحیاة الدنیا ویوم یقوم الاشهاد» و به نقلی دیگر به جای «حربا» «حزبا» آمده‌ است.

آیا این احتمال به ذهن خطور نمی‌کند که می‌تواند با اسقاط یک واو حدیث به‌صورت کنونی تغییر شکل یافته ‌باشد؟ یعنی این‌گونه بوده: «اثنی عشر حربوالله ورسوله» دوازده مردی که با خدا و رسول‌اش می‌جنگند. آیا تعبیر محاربه با خدا و رسول‌اش نزدیک‌تر به کسانی که قصد قتل پیامبر خدا را داشتند، نیست؟

قضاوت در مورد این نقل تاریخی را به صاحبان عقول و وجدان‌های بیدار واگذارمی‌کنیم.
____________________________________

۱- ـتصریح ابن حزم به برخی از اسامی منافقین که قصد ترور رسول خدا را داشتند و اسقاط حدیث به دلیل ولید بن جمیع:
ابن حزم در المحلّی- ج ۱۱ - ص ۲۲۴: وأمّا حدیث حذیفة فساقط لأنه من طریق الولید بن جمیع وهو هالک ولا نراه یعلم من وضع الحدیث فإنه قد روی أخبارا فیها ان أبا بکر. وعمر. وعثمان. وطلحة. وسعد بن أبی وقاص رضی الله عنهم أرادوا قتل النبی صلی الله علیه وسلم وإلقاءه من العقبة فی تبوک وهذا هو الکذب الموضوع الذی یطعن الله تعالی واضعه فسقط التّعلق به والحمد لله رب العالمین

۲- بحار الأنوار - العلامة المجلسی - ج ۲۸ - ص ۹۷ – ۱۰۱و ج ۳۷ ص ۱۱۵ و ۱۳۵. عوالم: ج ۳:۱۵ ص ۳۰۴. اقبال الاعمال: ص ۴۵۸. 
فتعاقدوا وتحالفوا علی أن ینفروا به ناقته، وکانوا أربعة عشر رجلا... فقال حذیفة: فدعانی رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) ودعا عمار بن یاسر وأمره أن یسوقها وأنا أقودها

۳- صحیح مسلم - ج ۸ - ص ۱۲۳- کتاب صفات منافقین و احکامهم؛ تفسیر ابن کثیر - ج ۲ - ص ۳۸۷؛ مسند احمد - ج ۵ - ص ۳۹۰ - ۳۹۱؛ مجمع الزواید - ج ۱ - ص ۱۱۰؛ السنن الکبری - ج ۹ - ص ۳۳:(حدثنا) زهیر بن حرب حدثنا أبو أحمد الکوفی حدثنا الولید بن جمیع حدثنا أبو الطفیل قال کان بین رجل من أهل العقبة وبین حذیفة بعض ما یکون بین الناس فقال أنشدک بالله کم کان أصحاب العقبة قال فقال له القوم اخبره إذ سألک قال کنا نخبر انهم أربعة عشر فان کنت منهم فقد کان القوم خمسة عشر واشهد بالله ان اثنی عشر منهم حرب لله ولرسوله فی الحیاة الدنیا ویوم یقوم الاشهاد وعذر ثلاثة قالوا ما سمعناه منادی رسول الله صلی الله علیه وسلم ولا علمنا بما أراد القوم وقد کان فی حرة فمشی فقال إن الماء قلیل فلا یسبقنی إلیه أحد فوجد قوما قد سبقوه فلعنهم یومیذ

۴- کلام بزرگان هنگامی که برای ما معلوم شود که از روی هوا و عصبیت است، به آن التفاتی نمی‌شود بلکه از آن دست کشیده شده و روایت نمی‌شود. همانطور که ثابت شده است صرفنظر کردن از بیشتر آن چه بین صحابه و جنگ میان آنان (که خدا از همه ی آنان راضی باد!!). و هنوز هم آن در دیوان‌ها و کتب و جزء ها از کنار ما رد می‌شوند، ولی بیشتر آن منقطع و ضعیف است و بعضی از آن دروغ است، و این است آن چه در دستان ما و بین علمای ماست. پس شایسته است ترک و پنهان داشتن آن، بلکه از بین‌بردنش تا قلب‌ها بر حبّ صحابه صاف‌شود و راضی‌شدن از آنان زیاد شود. و کتمان این امر بر عامّه‌ی مردم و تک تک علما واجب است. 
سیر أعلام النبلاء - ج ۱۰ - ص ۹۲: کلام الاقران إذا تبرهن لنا أنه بهوی وعصبیة، لا یلتفت إلیه، بل یطوی ولا یروی، کما تقرر عن الکف عن کثیر مما شجر بین الصحابة وقتالهم رضی الله عنهم أجمعین، وما زال یمر بنا ذلک فی الدواوین والکتب والاجزاء، ولکن أکثر ذلک منقطع وضعیف، وبعضه کذب، وهذا فیما بأیدینا وبین علماینا، فینبغی طیه وإخفاؤه، بل إعدامه لتصفو القلوب، وتتوفر علی حب الصحابة، والترضی عنهم، وکتمان ذلک متعین عن العامة وآحاد العلماء

۵- پرسش عمر از حذیفه که او جزء منافقین است؟
البدایة والنهایة - ابن کثیر - ج ۵ - ص ۲۵: وروینا عن أمیر المؤمنین عمر بن الخطاب رضی الله عنه أنه قال لحذیفة: أقسمت علیک بالله أنا منهم؟ قال لا ولا أبری بعدک أحدا - یعنی حتی لا یکون مفشیا سر النبی صلی الله علیه وسلم -

 

///