در این بخش به اشکال طرح شده توسط برخی، در باره نقل ماجرای احراق بیت حضرت زهرا سلام الله علیها از کتاب «الامامه و السیاسه» تالیف ابن قتیبه دینوری پاسخ مبسوطی داده میشود. قبل از ورود به پاسخ، به ثبت ماجرای تهدید بیت به احراق، در چند مستند دیگر اهل سنت اشاره میگردد. به مطالب این تحقیق شریف، معرفی برخی ناقلان و رجال اهل سنت به صورت مختصر و با قلم متفاوت در پاورقی اضافه گردید.
طرح اشکال: عبدالعزیز نعمانی در نقد مدارک تاریخی شهادت مینویسد:یکی دیگر از راویان این داستان ابن قتیبه دینوری (۱) در کتاب الامامه والسیاسه ج ۱ ص ۱۲ است که میگوید: "ابوبکر درباره گروهی که از بیعت با او خودداری کرده وپیرامون علی گرد آمده بودند،پرسیدوعمر را پیش آنان فرستاد...عمر هیزم خواست و گفت:سوگند به آنکه جان عمر در دست اوست اگر بیرون نیایید خانه را با هر که در آن است به آتش میکشم...پس همه جز علی بیرون آمدند وبیعت کردند.
اشکال اول: از روایت الامامه و السیاسه بر میآید که حضرت عمر صرفاً به تهدید بسنده نمود ومخالفان را متقاعد ساخت تا بیعت نمایند.
اشکال دوم: اصلاً معلوم نیست کتاب الامامه و السیاسه تالیف ابن قتیبه دینوری باشد و علما در انتساب این کتاب به ابن قتیبه تردید دارند.
گفتار یکم - بررسی استناد ماجرای تهدید بیت فاطمه به احراق در سایر منابع اهل سنت
ثبت وضبط تهدید عمر بن خطاب تنها به کتاب الامامه والسیاسه اختصاص نداشته برخی از این منابع عبارتند از:
۱- انساب الاشرف – بلاذری(۲) متوفی ۷۲۹- ج ۱،ص ۵۸۶ رقم ۱۱۸۴،چاپ مصر
۲- تاریخ الامم والملوک – طبری متوفی ۳۱۰- ج۲،ص ۴۴۳،چاپ بیروت
۳- العقد الفرید- ابن عبد ربه متوفی ۳۲۸-"ج ۵ ص ۱۳و۱۴،چاپ بیروت"و"ج ۱،ص ۶۴،چاپ مصر"
۴- المختصر فی اخبارالبشر- ابولفداء(۳) متوفی ۷۳۲- "ج ۱،ص ۱۵۶، چاپ بیروت"و"ج ۱،ص ۱۶۵،چاپ مصر"
پاسخ اشکال دوم:
برخی تصریحات اهل سنت به صحت انتساب الامامه والسیاسه به ابن قتیبه دینوری بدین شرح است:
۱- ابوبکر بن العربی در"العواصم من القواصم ص ۲۴۸"
۲- نجم الدین عمر بن محمد مکی مشهور به ابن فهد در"اتحاف الوری باخبار ام القری ذیل حوادث سال ۹۳قمری"
۳- قاضی عبدالله تنوزی معروف به ابن شباط در"|الصله السمطیه فصل دوم باب ۳۴"
۴- ابن حجر هیتمی در"تطهیرالجنان واللسان ص ۷۲"
۵- ابن خلدون در"العبر ودیوان المبتداء والخبر"معروف به"تاریخ ابن خلدون ج ۲ ص۱۶۶"
۶- تقی الدین فاسی مکی در"العقد الثمین ج ۶ ص ۷۲"
۷- شاه سلامه الله در"معرکه الآراء ص ۱۲۶"
همچنین برخی محققان معاصر عرب نیز تالیف این کتاب را توسط ابن قتیبه تصریح نموده اند:
۱- فرید وجدی در"دایره المعارف القرن العشرین ج ۲ ص ۷۴۹و۷۵۴"
۲- عمر رضا کحاله (۴) در"معجم المولفین ج ۲ ص ۲۹۷"
دلایل چهار گانه مخالفان انتساب کتاب الامامه والسیاسه به ابن قتیبه
محور اول: مولف از بانویی نقل قول نموده است که در سال ۹۲ شاهد فتح اندلس بوده است و این مطلب با سال حیات ابن قتیبه تناسب ندارد.
پاسخ: در سند نام برخی افراد ساقط شده است چنانچه در برخی نسخ عبارت ذکروا به چشم میخورد.
محور دوم: او از ابو لیلی نقل قول کرده است،در حالی که وی سال ۱۴۸ قاضی کوفه بوده است و این مطلب با سال حیات ابن قتیبه تناسب ندارد.
پاسخ: روش ابن قتیبه نقل بی واسطه از ابولیلی بوده است مانند رویه ی او در کتاب المعارف
محور سوم: در متن کتاب اشاره شده که مولف در دمشق بوده است.در حالیکه مولف از بغداد جز به دینور نرفته است
پاسخ: با مطالعه دقیق معلوم میشود مولف هیچ اشاره ی صریحی به اقامت در شهر دمشق ندارد.
محور چهارم: وی از حمله ی موسی بن نصیر به مراکش یاد میکنددر حالی که این شهر در ۴۵۴ هجری بنا شده است، و این مطلب با سال حیات ابن قتیبه تناسب ندارد.
پاسخ: در چاپ سال ۱۳۳۱ نامی از مراکش برده نشده وفقط نام مغرب به چشم میخورد.به احتمال زیاد گاینگوس خاورشناس اسپانیایی در قلمرو حکومت بنی نصیر اشتباه کرده است و نام مراکش را به متن کتاب افزوده است.
آیا الامامه والسیاسه نوشته ابن حزم اندلسی متوفی ۴۵۶ است؟
اگر اینگونه است چرا قاضی ابوبکر بن العربی متوفی۵۴۳ که با ابن حزم معاصر بوده به صراحت مولف کتاب را ابن قتیبه مینامد؟
آشنایی با عقاید مذهبی ابن قتیبه
۱- حنبلیان او را ستوده اند.(دایره المعارف بزرگ اسلامی ج ۴ ص ۴۵۲ به نقل ازLecomte,Ibn Qutayba,۲۱۶)
۲- وی شاگرد ابن راهویه متوفای ۲۳۸که در بغداد در اجتماع محدثان نامداری مانند احمد بن حنبل شرکت میکرد.خطیب او را از اقران احمد بن حنبل میداند.ومانند او متمایل به معانی حدیث وپیرو سلف بود (دایره المعارف بزرگ اسلامی ج ۴ ص ۴۵۲ و ۴۵۰)
۳- احمد بن حنبل متوفی ۲۴۱ در کتاب السنه به تبیین عقاید"اهل حدیث"پرداخته است.که عقاید آنان بدین شرح است:
عقیده به تشبیه وتجسیم تقدیر گرایی به مفهوم جبری آنان فضیلت خلفا به ترتیب خلافتشان عدالت همه ی صحابه وجوب اطاعت از سلطان جایر
۴- ذهبی و ابن حجر از قول دار قطنی متوفای ۳۸۵ در باره ابن قتیبه مینویسند: کان ابن قتیبه یمیل الی التشبیه، منحرف عن العتره
ابن حجر درباره او مینویسد: والذی یظهرلی مراد السلفی بالمذهب النصب فانَّ فی ابن قتیبه انحرافاً عن اهل البیت (لسان المیزان ج ۳ ص ۳۵۹)
روح ناصبی گری"ابن قتیبه"توسط دانشمندانی مانند"ذهبی"و"ابن حجر عسقلانی"مورد تایید قرار گرفته است.
نتیجه: با توجه به نوع تفکرات ابن قتیبه بعید است که او به قصد طرفداری اهل بیت داستان احراق را بیان کرده باشد.پس انگیزه دیگری داشته است!
انگیزه ابن قتیبه در نقل واقعه احراق چه بوده است؟
الف) باید ببینیم در کجای کتابش این مطلب را نقل نموده است برای این کار سیری در کتاب انجام میدهیم:
سیریکم-کتاب با پنج روایت جعلی با موضوع برتری ابوبکر وعمر آغاز میشود او سعی دارد این برتری را به ذهن مخاطب خود القاء نماید وتعصب کور خود را به نمایش میگذارد.
سیر دوم- درادامه در باب دیگری، به انتخاب ابوبکر، توسط پیامبر برای جانشینی اشاره دارد و ماجرای دروغین نماز ابوبکر را با آب وتاب میآورد.و از این داستان قصد چنین القایی دارد:
*میراث پیامبر در میان مردم انصار هستند.نه قران وعترت *وقتی پیامبر در بستر فرمودند دوستم رابخوانید منظورش ابوبکر بوده است نه علی علیه السلام. *ابوبکر فردی نازک دل بود که در نمازهایش سخت میگریست. *ابوبکر بنا به دستور رسول خدا تا روزی که ایشان رحلت فرمودند با مردم نماز خواند.
سیر سوم- ود در ادامه وارد مبحث سقیفه میشود.واز زبان عمر وابوعبیده جراح سخنانی در شایستگی ابوبکر جهت خلافت میآورد سپس عدم بیعت سعد بن عباده را با ابوبکر محکوم مینماید.
سیرچهارم- درادامه ی ماجرای سعد بن عباده، از بیعت یکپارچه بنی امیه وبنی زهره یاد نموده ودر باره خودداری حضرت مولا با ابوبکر از زبان خلیفه اول مینویسد: یا علی اگر بیعت نکنی تورا مجبور نخواهم کرد.
و از زبان ابوعبیده جراح به آن حضرت مینویسد:"ابوبکر در کار خلافت از تو نیرومند تر است...کارخلافت را به او بسپار..."
و در پاسخ به ابو بکر وابوعبیده جراح از زبان مولا میگوید: ای گروه مهاجران خدا را در نظر آورید،خلافت و زمامداری محمد (صلی الله علیه واله) را از خانه او خارج نکنید.همچنین در ادامه از استنصارهای شبانه مولا یاد میکند.و
سیر پنجم- مولف کتاب پس از ذکر گام به گام مطالبی که دور نمای آن ها را ملاحظه فرمودید.با اتکا به فضایی که برای مخاطبانش فراهم ساخته خانه علی علیه السلام را مرکز توطئه علیه جماعت مسلمین معرفی نموده است.
کشف انگیزه مولف
ب) نتیجه گیری
به نظر شما خواننده ای که مطالب مندرج در کتاب « الإمامه و السیاسه» را تا انتهای سیر سوم، مطالعه کرده و صحت آنها را پذیرفته است ؛ هنگام ملاحظه مطالبی حاکی از خودداری حضرت امیر (علیه السلام) از انجام بیعت با ابوبکر (مطالعه سیر چهارم و پنجم)، به چه نتیجه ای میرسد؟
آیا حضرت علی علیه السلام را در تخلف از انجام بیعت با ابوبکر، محق میداند یا ایشان را به مخالفت با خلیفه رسول خدا و جماعت مسلمین متهم و محکوم مینماید؟!
آیا چنین خواننده ای، حضرت علی علیه السلام را همچون «سعد بن عباده» مستحق سرزنش نمیانگارد؟و رفتارهای آن دو را در یک راستا ارزیابی نمیکند؟
بدیهی است که اگر وی، مبانی پی ریزی شده در کتاب «الامامه و السیاسه» را باور کرده و به دلالت آنها معتقد شده باشد، اولاً:
حضرت علی علیه السلام را در استنکافش از پذیرش خلافت ابوبکر مورد مذمت قرار میدهد!
ثانیاً:
به ابوبکر – به عنوان خلیفه رسول خدا – این حق را میدهد که در مقابل مخالفتهای حضرت علی علیه السلام به تندی موضع گیری نموده و به زور از علی علیه السلام مطالبه بیعت نماید!
ثالثاً:
عمر را به واسطه رشادتش میستاید!
به عبارت دیگر، مولف کتاب، پس از ترتیب دادن فضای حاکی از حقانیت خلافت ابوبکر، از ماجرای «مطالبه بیعت از حضرت علی علیه السلام» و «تهدید عمر مبنی بر سوزاندن خانه فاطمه علیها السلام» سخن به میان میآورد.
او در این ماجرا از علی علیه السلام چهره یک «متخلف» را به نمایش میگذارد که از انجام بیعت با خلیفه رسول خدا و پذیرش آن، استنکاف مینماید!
لذا خلیفه مسلمین، این اجازه و حق را دارد که با وی برخورد کند و برای وادار ساختن او به انجام بیعت خانه اش را به سوزاندن تهدید کند!
در نهایت نیز به گونه ای از ر فتار ابوبکر یاد میکند که به نرمش و بزرگواری او در برخورد به مخالفان حکومتش دلالت دارد!
بنا بر این هر سنی زاده ای که در فضای کتاب قوطه ور شود، از مشاهده حادثه «تهدید عمربه احراق بیت فاطمه سلام الله علیها»به هیچ نتیجه ای جز مذمت و نکوهش علی علیه السلام –آن هم به دلیل امتناع از انجام بیعت با ابوبکر- دست نمییابد! و این، همان انگیزه ای است که مولف کتاب «الامامه والسیاسه» را به ثبت «تهدید عمر به احراق» واداشته است
توجه
انگیزه فوق، تنها به «ابن قتیبه ناصبی» اختصاص نداشته و همه تاریخ نگاران سنی که ماجرای «تهدید عمر» را در آثارشان به ثبت رسانده اند – آگاهانه یا مقلدانه- در همین فضا سخن گفته و از همین انگیزه پیروی کرده اند ؛ چرا که پشتوانه و خاستگاه اصلی ایجاد این فضا و تحقق این انگیزه، عقاید تند تسنن گرایانه است و توجه به روح ناصبی گری «ابن قتیبه» در آغاز نوشتار،تنها، یاری رسان ما در کشف آن گردید.
سایر مورخین سنی که ماجرای «تهدید به احراق» را در همین فضا نقل نموده اند عبارتند از:
۱- بلاذری(متوفای ۲۷۹)
۲- طبری(متوفای ۳۱۰)
۳- ابن عبد ربه(متوفای ۳۲۸)
۴- ابو الفداء (متوفای ۷۳۳)
چرا مولف کتاب «الامامه و السیاسه» از «آتش زدن در خانه فاطمه سلام الله علیها» سخنی به میان نمیآورد؟
الف) در مسیر پاسخ گویی
تبیین پرسش
با شناختی که از عقاید تند تسنن گرایانه مولف به دست آوردیم، و با تحلیلی که از انگیزه وی در ثبت مدارک حاکی از «تهدید بیت فاطمه سلام الله علیها به احراق» ارائه نمودیم ؛ طبیعی است که به نتیجه دست یابیم که:
همان طور که او مدرک حاکی از «تهدید عمر به آتش افروزی» را در فضای تسنن گرایی نقل کرده و با انگیزه مذمت امیر المومنین علیه السلام، به ثبت آن اقدام نموده است، توقع میرود که در صورت وقوع احراق در خانه فاطمه سلام الله علیها نیز درج آن مدرک تاریخی، هیچ ابایی نداشته باشد؛ چنانچه در گذشته، برخی از «اهل حدیث» به «وقوع احراق»تصریح میکردند.
لذا سوال اساسی این است که:
آیا عدم ثبت چنین حدیثی سندی در کتاب «الامامه و السیاسه» به دلیل عدم وقوع حادثه «احراق در» نمیباشد؟
با توجه به انگیزه مولف از نقل ماجرای تهدید که مذمت علی بود.و با توجه به نمونههایی از تلاش مولف در ثبت وقایع دروغی مانند بیعت مختارانه امیر المومنین با خلیفه،و با نقل از زبان ابوبکر که: "دوست داشتم خانه ی علی را ترک میکردم اگر چه او با من جنگ میکرد". چنین القا میکند."که ابوبکر آن قدر بزرگوار بود که علیرغم آن که اجازه داشت جهت سرکوب مخالفین از زور وتهدید استفاده کند ولی در قلب خود مایل به استفاده از این حق نبود."
آری مولف از ثبت احراق ترسی به دل راه نمیداده،زیرا ساکنان آن خانه را مستحق این مجازات میانگارد.ولی این احتمال وجود دارد که برخی از خوانندگان در اثر عواطفشان به مذمت خلیفه روی آورند که نوعی نقض غرض خواهد بود مولف تمام سعی وتلاش خود را کرده است خلیفه را تطهیر نماید و اگر ماجرای آتش به خانه را نقل کند عملا به این تطهیر خدشه وارد میشود.زیرا"احادیث وقوع احراق قابل تشکیک در دلالت و همچنین قابل تاویل در الفاظ نیست".
از نوع این سانسور میتوان دریافت که آتشی که درب خانه مولا به پا شده بوده بسیار عظیم میباشد چرا که در فضای فکری مخاطب سنی شعله ور شدن چند بوته خار همچون فریادهای تهدید آمیز عمر به احراق قابل پذیرش و توجیه است ونیازی به سانسور ندارد.
جستجو برای کشف اسناد حاکی از آتش زدن درب خانه فاطمه سلام الله علیها:
الف) قراین
قرینه یکم: بلاذری متوفای ۲۲۴ مینویسد:"ان ابابکر ارسل الی علی یرید البیعه فلم یبایع فجاء عمر و معه فتیله". انساب الاشرف ج ۱ ص ۵۸۶ قرینه دوم: ابولفداء متوفای ۷۳۲ مینویسد:"فا قبل عمر بشیء من نار علی ان یضرم الدار" . المختصر فی اخبار البشر ج۱ ص ۱۵۶ ب) نشانه ها
نشان یکم: ابن ابی الحدید معتزلی متوفای ۶۵۶ مینویسد:"فَاَمّا حَدیثُ اَلتَّحریقِ...اَلشِّیعَهُ تَنفَرِدُ بِهِ عَلی انّ جَماعَهً مِن اَهلِ اَلحَدِیثِ قَد رَوَوا نَحوَهُ" شرح نهج البلاغه ج۲ ص ۲۱ نشان دوم: ذوالمجدین جناب سید مرتضی علم الهدی متوفای ۴۳۶در پاسخ به قاضی عبد الجبار متوفای ۴۱۵می نویسد:"روشن نمودیم که خبر آتش افروزی را جماعتی از راویان غیر شیعه که نزد اهل سنت متهم نیستند نیز نقل کرده اند." الشافی فی الامامه ج۴ ص ۱۱۹
مروری بر حوادث تلخ هجوم
حادثه یکم) ابوبکر دستوراکیدصادر نمود:
"قالَ ایتِنِی بِهِ بِاعنَفِ العُنفِ"انساب الاشرف ج۱ ص۵۸۷"اَن اَبوا فَقاتِلهُم"(۵) عقد الفرید ج۴ ص ۲۴۲ حادثه دوم)"فَدَعا بِالحَطَبِ" الامامه و السیاسه ج۱ ص ۱۲ حادثه سوم)"فَجَاءَ عُمَرُ وَ مَعَهُ فَتِیلَه" انساب الاشرف ج۱ ص ۵۸۶ حادثه چهارم) "فَاَقبَلَ عُمَرُ بِشَیءٍ مِن نارٍ" المختصر فی اخبار البشر ج۱ ص۶ ۱۵ حادثه پنجم) وَالله لَاُحرَقَنَّ عَلَیکُم اَو لَتَخرُجُنَّ اِلی بَیعَه(۶) تاریخ الامم والملوک ج۲ ص۴۴۳
اشارات پایانی:
ثبت سند ضرب و جرح حضرت زهرا سلام الله علیها توسط ابن قتیبه و وحذف آن از چاپ جدیدکتاب وی ابن شهر آشوب متوفای ۵۸۸ مینویسد:
"وفی المعارف القتیبی: اَنَّ محسناً فَسَدَ مِن زَخمِ قُنفُذٍ العَدَوِیِّ" مناقب آل ابی طالب ج۳ ص ۴۰۷
حافظ گنجی شافعی متوفای ۶۵۸ تصریح مینماید:
"ابن قتیبه دینوری قایل به سقط حضرت محسن بعد از رحلت رسول خدا بوده است" کفایه الطالب ص ۴۱۳
محمد حافظ ابراهیم ملقب به شاعر نیل متوفای ۱۳۵۱ در مدح وستایش عمر میسراید:
چه نیکو سخنی عمر به علی گفت شنونده این کلام را گرامی بدار و گوینده اش را بزرگ بشمار.
بی تردید به آتش میکشم خانه ات را ونمی گذارم در آن بمانی در صورتیکه بیعت نکنی اگر چه دخترپیامبر در آن خانه باشد.
چه کسی غیر ابوحفص این توان را داشت تا در مقابل شهسوار عدنانیان و مدافع آنان چنین سخنی بگوید.
خلاصه قسمتی از کتاب"دانشنامه شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)"
نوشته علی لباف
پی نوشت:
(۱) ابن قتیبه دینوری از ادیبان و مورخان بزرگ قرن سوم هجری است. محققان همواره به اندیشههای دینی، خاستگاه نژادی، همکاری او با خلفای عباسی و نیز آثار ادبی، کلامی، فقهی، نجومی و تاریخی وی توجه کردهاند. جی لوکنت درباره وی میگوید:ابومحمد عبدالله بن مسلم دینوری (گاهی به آن کوفی نیز اضافه میشود که بیانگر محل تولد وی است و مروزی که احتمالاً اصالت قومی پدرش را نشان میدهد) یکی از مؤلفان بزرگ سنی قرن سوم ]هجری[ / نهم ]میلادی[ است که هم دینشناس و هم ادیب بود. به نظر میرسد وی از نسل دوم یا سوم ایرانیان عرب شده بود، خانواده وی اهل خراسان بودند و از جانب مادر به باهلیان بصره میرسید و احتمال دارد آنها در هنگام آمدن سپاهیان عباسی در طی نیمه دوم قرن دوم/هشتم به عراق آمده باشند.او در کوفه به سال ۲۱۳هـ/۸۲۸م متولد شد، اما از دوران کودکی و جوانیاش اطلاعات کمی داریم. بیشتر از همه، ما میتوانیم فهرستی از استادانش را که اطلاعاتی درباره تعلیمش ارائه میدهند، با دقت بررسی نماییم. در میان مهمترین آنها، افرادی پیدا میشوند که شهرتشان عموماً مدیون وابستگیشان به سنت است، هر کدام از آنها از دینشناسان، محدثان یا لغتشناسان یا معمولاً هر سه آنها بودند. شرح و نقد و بررسی زندگی آنها میسر نیست، اما نام تعدادی از آنها بایستی ذکر شود. سه شخصی که بدون شک بیشترین تأثیر را بر دوران جوانی ابن قتیبه داشتند عبارتند از، اسحق بن ابراهیم بن راهویه الحنظلی (د:۲۳۷هـ/۸۵۱م)، دین شناس سنی و شاگرد ابن حنبل و تبعه طاهریان نیشابور، شهری که در آن جا متولد شد و بیشتر زندگیاش را گذراند؛ ابوحاتم سهیل بن محمد السجستانی (د:۲۵۰هـ/۸۶۴م) دینشناس و محدث سنی، بزرگ همة کسانی که در عراق در علم لغت و حدیث به جایی رسیدند و بالاخره عباس بن فرج ریاشی (د:۲۵۷هـ/۸۷۱م) یکی از رهبران مطالعات لغت¬شناسی در عراق که انتقال دهنده سخنان اصمعی، ابوعبیده و دیگر پیشگامان قرن دوم هجری / هشتم میلادی محسوب میشود.
(۲) احمدبن یحیی، معروف به"بلاذری"کنیه او را"ابوالحسن، ابوجعفر و ابوبکر"گویند. از برجسته ترین تاریخ نگاران و نسب شناس بزرگ اسلامی، مترجم، ادیب، شاعر، نویسنده و مولف آثار متعدد در تاریخ و انساب و اخباری قرن سوم هجری قمری. تولد او را با احتمال بین سالهای ۱۷۰ تا ۱۸۰ هجری قمری گفته اند او از مورخین مشهور فتوحات اسلامی است،از طریق ایرانیان به دستگاه حکومت و خلافت عباسی راه پیدا کرد. اجداد بلاذری نیز همین شغل را داشتند.
(۳) اسماعیل بن علی"ابوالفداء"از تاریخنگاران و جغرافیدانان بزرگ بوده است.وی در سال ۶۷۲ ه ق در دمشق متولد شد.وی از خاندان ایوبی بود و از امرای دمشق و از خدمتگذاران و نزدیکان شاه مصر بود که از طرف وی به لقب «ملک الموید» نایل شده بود.وی مردی بسیار عالم و دانشمند و دوستدار علم بود و حتی برای دانشمندان نزدیک خود مستمری تعین مینمود.وی در سال ۷۳۲ ه ق در حمات وفات یافت. کتاب المختصر فی الاخبار البشر ؛ یک کتاب تاریخ عمومی است.قسمت اول این کتاب شامل تاریخ جاهلیت عرب و قسمت دوم تاریخ عمومی تا سال ۶۶۳ ه ق و جزء چهارم تا ۷۲۹ ه ق است.وی در تالیف این کتاب از بیش از بیست منبع که همگی از آثار معروف دوران وی بودهاند سود جستهاست.کتاب وی شامل مطالب علمی و اجتماعی و ادبی میباشد.دانشمندان اروپایی اهمیت زیادی به این کتاب دادهاند و آن را به فرانسوی و لاتین ترجمه نمودهاند و حتی جداول و فهرستهایی را نیز برای آن ایجاد کردهاند.
(۴) از علمای معاصر سنی عمررضا کحاله نویسنده، محقق، و زندگینامهنویس مشهور عرب در سال ۱۳۲۳ق./۱۹۰۵ م در القیمریه، یکی از محلههای قدیمی دمشق در خانوادهای بازرگان بهدنیا آمد. دورههای ابتدایی و متوسطه را در مدرسههای تجاریه، سلطانیه، و عنبر گذارند. بعد از آن مدت یکسال در دانشگاه وطنیه در عالیه، از توابع لبنان تحصیل کرد. سپس به دمشق بازگشت و در مدرسه آباءالعازاریین و مدرسه بطریرکیه در دمشق به تحصیل ادامه داد. وی علوم اسلامی و زبان عربی را نزد برخی استادان برجسته دمشق آموخت و مدتی نیز در بعضی مدارس ابتدایی دمشق به تدریس پرداخت.
(۵) ابن عبد ربه متوفای ۳۲۸
(۶) تالیف طبری متوفای ۳۱۰
///
کتاب دانشنامهی شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها، تألیف جناب آقای علی لباف