مقدمه

کمک و یاری خداوند به مومنان مخلص و صادق و دفاع از آنان به ویژه در شرایط سخت و لحظه‌های نفس گیر تقابل با دشمنان خدا، وعده تخلف ناپذیر الهی است .بررسی آیات قرآن نمونه‌های زیادی از این گونه امدادهای غیبی و الهی را فرا روی آدمی قرار می‌دهد که به صورت‌های گوناگون در طول تاریخ ادیان توحیدی دستگیر انبیا و دیگر انسان‌های مومن و برگزیده شده است. یاری و امدادهای الهی متناسب با شرایط گوناگون، گاه به صورت بسیار روشن و آشکار و به شکل خارق العاده انجام گرفته است. نجات نوح(علیه السلام) و پیروانش از طوفان سهمگین، گلستان شدن آتش بر ابراهیم خلیل(علیه السلام)، شکافتن دریا برای عبور حضرت موسی(علیه السلام) و بنی اسراییل و نجات گروه‌های زیادی از مومنان در زمان نزول عذاب الهی بر اقوام کافر و طغیانگر از این قبیل است.

گاهی نیز امداد و یاری خداوند به صورت هدایت مومنان برای برون رفت از مشکلات و تنگناهای پیش روی آنان بوده است. الهام به مادر موسی(علیه السلام) برای نهادن وی در میان صندوقچه و افکندن او در رود نیل برای نجات جان آن حضرت از دست فرعونیان و نیز الهام به اصحاب کهف مبنی بر پناه بردن به درون غار برای نجات از دست دشمنان از این نمونه است.

گرفته شدن موسای نوزاد از آب به وسیله خانواده فرعون و سپردن دوباره او به دست مادرش برای شیر خوردن، همچنین بررسی داستان زندگی حضرت یوسف(علیه السلام) از آغاز تا پایان آن نشان می‌دهد که شکل دیگری از امداد غیبی والهی هم وجود دارد که در یک فرایند به ظاهر طبیعی و اتفاقی، ولی در واقع کاملا حکیمانه، هدفمند و هدایت شده انجام می‌گیرد. در این گونه اخیر با هدایت تکوینی خداوند، حوادث معمول و جاری در زندگی انسان‌های برگزیده به گونه‌ای رقم می‌خورد که سر انجام در نمونه‌ای مانند حضرت موسی(علیه السلام) به نجات جان وی از همه خطرات منتهی می‌شود و در نمونه‌ای مانند حضرت یوسف(علیه السلام)، گرد و غبار فتنه‌ها و دسیسه‌ها، تخریب و تهمت‌ها، دروغ‌ها، سیاه‌نمایی‌ها و نادانی و ناآگاهی‌ها در پرتو آن حوادث فرو نشسته و با نمایان شدن چهره زیبای حقیقت، همه چیز بر اساس اراده خداوند و به سود آن حضرت پایان می‌پذیرد.

بدون شک امام علی(علیه السلام) ـ دست کم از دیدگاه شیعیان ـ انسانی برگزیده و از بارزترین و کامل‌ترین مصادیق مؤمنان مخلص و صادق است. اهل سنت نیز معترفند که هیچ یک از یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از نظر فضایل به پای آن حضرت نمی‌رسند. حتی بر اساس اعتراف دشمنان و مخالفان نیز، آن امام همام، قله‌نشین فضایل و مکارم اخلاقی است. بر این اساس در زندگی آن برگزیده الهی نیز می‌توان امدادهای الهی را سراغ گرفت و بسیاری از حوادث و رخدادهای بظاهر طبیعی و معمول آن را با این نگاه و نگرش به تحلیل و تعلیل نشست. تولد اسرار آمیز و بی‌سابقه امام علی(علیه السلام) در مقدس‌ترین مکان الهی (درون خانه خدا)، صدقه دادن وی در رکوع نماز و سرانجام ضربت‌خوردن وی در محراب مسجد کوفه، آن هم در بهترین زمان و بهترین حالت عبادت (ماه رمضان، سحرگاهان، در حال سجده) از جمله حوادثی است که در زندگی آن امام روی داده است و تقریبا همه مسلمانان ـ اعم از شیعه و سنی ـ بر آن اتفاق دارند. از سوی دیگر تکفیر آن حضرت در زمان حیات و بی‌نماز خواندن و سب و لعن رسمی وی به صورت گسترده در مساجد و منابر برای دوره‌ای نسبتاً طولانی پس از شهادت آن حضرت، از سوی اغلب محدثان، مورخان و مفسران مسلمان گزارش شده است. نگارنده بر این باور است که میان تولد اسرارآمیز و زمان و مکان شهادت علی(علیه السلام) از یک سو، و نسبت‌های ناروای یاد شده و تلاش تاریخی بنی‌امیه برای تخریب شدید آن حضرت از سوی دیگر، رابطه و پیوندی وجود دارد و خداوند با مقدر ساختن چنین آغاز و انجامی خواسته است بر اساس نوع اخیر از امداد الهی، برای همیشه تاریخ از آن"مولای موحدان"و"امیر مؤمنان"، دفاع کرده و او را همچنان و برای همیشه تاریخ به عنوان یک الگوی ایده آل و عملی و چراغ هدایت برای مؤمنان حفظ کند.

ولادت

کعبه از دیرباز در ماه‌های حرام، بویژه در ماه رجب که احترام خاصی در میان همه قبایل و طوایف عرب داشت، پذیرای زائران بسیاری می‌شد که با اشتیاق فراوان از راه‌های دور و دراز آمده و هدایا و قربانیان خود را به خانه خدا تقدیم می‌کردند. بر اساس گزارش منابع اسلامی درروز جمعه، سیزدهم ماه رجب سی‌امین سال عام الفیل، ازدحام زیادی پیرامون کعبه بود و زائران در گرداگرد خانه خدا مشغول طواف بودند که ناگهان زن بارداری را دیدند که به پرده کعبه آویخته ودر حالی که آرام آرام اشگ ریخته و با خدا مناجات می‌نماید، در زیر لب زمزمه می‌کند که: پروردگارا! تو را به حق بنیانگذار این خانه و به حق این مولودی که در شکم دارم، سوگند می‌دهم که این زایمان را بر من آسان بگردان! کسانی که نجوای وی را شنیدند، از سر کنجکاوی او را زیر نظر گرفته وبه زمزمه‌های او گوش سپردند. ناگهان لحظاتی بعد همگان در نهایت بهت و ناباوری دیدند که چگونه دیوار کعبه شکافته شد و آن بانوی باردار به درون خانه خدا رفت و در پی آن دیوار کعبه به هم آمد و او از نظرها ناپدید شد. شگفتی، حیرت و ناباوری، همراه با سکوتی سنگین برهمگان سایه افکنده ونفس ها در سینه ها حبس شده بود. شگفتی و حیرت مردم زمانی افزایش یافت که تلاش پرده داران کعبه برای گشودن قفل درِ آن بی نتیجه ماند و آنان در یافتند که این حادثه امری الهی است. هر لحظه بر تعداد، ازدحام و نگرانی جمعیت افزوده می‌شد و مردم، مشتاقانه انتظار کشیده و ثانیه شماری می‌کردند تا بینند این حادثه راز آلود چگونه پایان می‌پذیرد. زمان به کندی و سختی سپری می‌شد. تا اینکه سرانجام پس از گذشت چهارروز دوباره همان سنگ خارا از هم شکافت و فاطمه بنت اسد، همسر ابوطالب در حالی که نوزادی در آغوش داشت از درون خانه خدا قدم به بیرون نهاد. غریو شادی و هلهله از میان جمعیت برخاست وخبر این تولد اسرار آمیز و بی سابقه به سرعت در شهر مکه انتشار یافت. این حادثه را افزون بر منابع شیعی، شمارزیادی از دانشمندان اهل سنت نیز گزارش کرده اند و حاکم نیشابوری خبرآن را متواترخوانده است.

ولادت امام علی (علیه السلام) در درون خانه خدا، اختصاص و انحصار چنین فضیلتی به آن حضرت و متولد نشدن هیچ کس دیگری جز وی در آن مکان مقدس، همچنین دلالت کعبه زاد بودن علی(علیه السلام) برفضیلت، عظمت، بزرگی و برتری آن حضرت درنزد خداوند، موضوعی است که حتی علمای اهل سنت نیز آن را مورد تاکید و اذعان قرار داده‌اند.

شهادت

جامعه مسلمانان درپی سه جنگ داخلی صفین، جمل و نهروان وضع آشفته و ملتهبی داشت.امام علی(علیه السلام)پس از پایان جنگ نهروان و بازگشت به کوفه در صدد جمع آوری و سازماندهی سپاهیان خویش در اردوگاه نخیله برای حمله به شام بود. از سوی دیگرفراریان خوارج، مکه را مرکز عملیات خود قرار داده بودند. سه تن از آنان به نامهای عبد الرحمن بن ملجم، برک بن عبد الله و عمرو بن بکر در یکی از شبها گرد هم آمده وضمن صحبت در باره وضعیت جامعه اسلامی به این نتیجه رسیدند که باعث و بانی این همه خونریزی و برادر کشی، معاویه، عمرو عاص و علی (علیه السلام) هستند و اگر آنان از میان برداشته شوند، مسلمانان آسوده خواهند شد. آنها با یکدیگر پیمان بسته و هم قسم شدند که هر یک داوطلب کشتن یکی از آن سه نفر شوند. ابن ملجم متعهد قتل علی (علیه السلام)شد، عمرو بن بکر عهده‏دار کشتن عمرو عاص گردید و برک بن عبد الله نیز قتل معاویه را بگردن گرفت.آنها برای هماهنگی بیشتر، شب نوزدهم ماه رمضان را برای اجرای نقشه خود انتخاب کردند. برک بن عبد الله تنها توانست معاویه را از ناحیه ران زخمی کند که پس از مدتی درمان شد و بهبود یافت. عمرو بن بکر نیز قاضی شهر را که آن روز به سبب بیماری عمرو عاص به جای او اقامه جماعت می‌کرد، به قتل رساند. در این میان فقط ابن ملجم توانست نقشه خود را با موفقیت اجرا کند.

ابن ملجم در اواخر ماه شعبان سال چهلم بکوفه رسید و بدون اینکه کسی را از تصمیم خود آگاه سازد در منزل یکی از آشنایان خویش مسکن گزید تا شب نوزدهم ماه مبارک رمضان فرا رسد. او روزی بدیدن یکی از دوستان خود رفت و در آنجا با مشاهده زن زیبایی به نام قطام که پدر و برادرش در جنگ نهروان بدست علی (علیه السلام)کشته شده بودند، فریفته زیبایی او گردید و از وی تقاضای ازدواج کرد. قطام سه هزار درهم پول، یک کنیز، یک غلام و کشتن علی بن ابیطالب(علیه السلام) را مهر و کابین خود قرار داد.ابن ملجم که خود برای کشتن آن حضرت از مکه به کوفه آمده بود و نمی‌خواست کسی از مقصود وی آگاه شود، برای آزمایش قطام گفت: آنچه از پول و غلام و کنیز خواستی برائت فراهم میکنم، اما کشتن علی بن ابیطالب چگونه برای من امکان پذیر است؟ قطام گفت:البته در حالت عادی کسی را یارای کشتن او نیست، باید او را غافل گیر کرده و به قتل رسانی تا درد دل مرا شفا بخشی و از وصالم کامیاب شوی و چنانچه در این راه کشته شوی، پاداش اخروی تو بهتر از دنیا خواهد بود! ابن ملجم که قطام را از خوارج و همعقیده خود یافت، گفت: به خدا سوگند! من به کوفه نیامده‏ام، مگر برای همین کار! قطام یکی از مردان قبیله خود به نام »وردان« را که جزو خوارج بود و نسبت به علی (علیه السلام) کینه داشت با ابن ملجم همراه ساخت.خود ابن ملجم نیز مردی از قبیله اشجع بنام شبیب را که عقیده خارجیگری داشت همدست خود نمود. آنها اشعث بن قیس یعنی همان منافقی را که در صفین، علی (علیه السلام) را در آستانه پیروزی مجبور به متارکه جنگ نمود، از اندیشه خود آگاه ساختند.اشعث نیز به آنان قول همکاری داد.بالاخره شب نوزدهم ماه رمضان ابن ملجم و یارانش در مسجد به انتظار ورود علی (علیه السلام) نشستند.

مقارن ورود ابن ملجم به کوفه، علی (علیه السلام)نیز جسته و گریخته از شهادت خود خبر می‌داد.او در یکی از روزهای ماه رمضان که بالای منبر بود، دستی به محاسن خود کشید و با اشاره به توصیف پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در باره قاتل وی فرمود: شقی‏ترینِ مردم، این مو ها را با خون سر من رنگین خواهد نمود. آن حضرت در روزهای آخر عمر، هر شب در منزل یکی از فرزندان خویش مهمان می‌شد و در شب شهادت نیز دخترش ام کلثوم میزبان پدر بود. علی (علیه السلام) هنگام افطار به پیروی از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، غذای بسیار ساده و اندکی خورد و سپس به عبادت پرداخت. او از سر شب تا سپیده صبح بی قرار و نا آرام بود. گاهی به آسمان می‌نگریست، استرجاع می‌کرد و می‌گفت:"خدایا! مرگ را بر من مبارک گردان". هر چه به طلوع فجر نزدیکتر می‌شد، بی‌قراری و ناآرامی علی(علیه السلام) افزون تر می‌گشت، به گونه ای که ام کلثوم پرسید:"پدر جان! چرا امشب این قدر ناراحت و نا آرامی؟"فرمود:"دخترم! من عمرم را در میادین جنگ و صحنه‏های نبرد گذرانده و با پهلوانان و شجاعان نامی عرب، مبارزه‏‌ها کرده‏‌ام. چه بسیار که یک تنه بر صفوف دشمن حمله‏ برده و پهلوانان را به خاک و خون افکنده‏ام. من ترسی از چنین حوادثی ندارم، ولی امشب احساس می‌کنم که موعد دیدار حق رسیده است".

سرانجام، آن شب به پایان رسید و علی(علیه السلام)به رغم موانعی مانند نوحه گری مرغابیان خانه ام کلثوم و اقدامات پیشگیرانه یاران و فرزندانش رو به سوی مسجد نهاد و به پشت بام رفت و اذان صبح را سر داد. او در ادامه خفتگان مسجد را بیدار کرد و سپس در محراب به نماز نافله صبح ایستاد. و هنگامی که به سجده رفت ابن ملجم با شمشیر زهر آگین ضربتی بر سر آن حضرت فرود آورد و فرق سر را تا پیشانی شکافت. خون از سر علی(علیه السلام) جاری شد و محاسن شریف او را رنگین کرد و در این حال صدای علی(علیه السلام) بلند شد: "بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله فزت و رب الکعبة".

بررسی و تحلیل این حوادث بر اساس بینش توحیدی یاد شده در دفاع از مومنان نشان می‌دهد که چگونه همه عوامل دست به دست هم می‌دهند تا از یک سو معاویه و عمرو عاص در مسجد و محراب به قتل نرسیده و جان سالم به در برند و از سوی دیگر علی(علیه السلام) به رغم پاره‌ای تمهیدات و آگاهی پیشین، در مسجد و محراب عبادت و در حال سجده مضروب گردد.

مظلومیت

پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) بارها ضمن تءکید بر جایگاه والای اهل‌بیت خود، آن را"کشتی نجات"و همانند قرآن"هدایتگر امت"نامیده بود. بارها و به مناسبت‌های گوناگون به مسلمانان گوشزد کرد تا زمانی که از قرآن و اهلبیت او پیروی کنند، هرگز گمراه نخواهند شد. آن همه سفارش و تاکید بدین سبب بود که خداوند می‌خواست به وسیله اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، دین خود را از انحراف، تحریف و اضمحلال صیانت کند و چراغ هدایت بندگان را فروزان نگه دارد.. ولی هنگاهی که رسول خدا سر بر بالین خاک نهاد، با منطق » حسبنا کتاب الله« ابتدا سنت و سخنان نبوی و سپس اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از صحنه جامعه کنار زدند. اما از آنجا که هنوز بسیاری از یاران رسول خدا، سخنان آن حضرت در باره اهل بیت را به یاد داشتند و جامعه فاصله زیادی با عصر نبوی نگرفته بود، فضای حاکم بر آن اجازه برخوردهای تندتری را نمی‌داد. تا اینکه سرانجام، دوران حاکمیت سه خلیفه نخست با شرایط داخلی نسبتا آرام سپری شد، اما سالهای آخر خلافت خلیفه سوم با برخی اعتراض ها و تنش‌های داخلی همراه گشت. این تنش ها و درگیری ها با قتل عثمان، خلافت امام علی (علیه السلام) و جنگهای صفین، خوارج و نهروان به اوج خود رسید.

با شهادت علی(علیه السلام) و امام حسن (علیه السلام) معاویه حاکم بلامنازع جامعه اسلامی گردید. در این زمان جامعه اسلامی با عصر نبوی و آموزه‌های پیامبر(علیه السلام) نسبتا فاصله گرفته بود، بسیاری از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفته بودند و بسیاری دیگر خسته از درگیریهای داخلی، کنار کشیده و یا به جریان حاکم گرویده بودند. درگیریهای اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با یکدیگر و تکفیر کردنهای همدیگر، ازجایگاه و ارزش آنها در جامعه کاسته و انحرافهای مهمی از اصول و ارزش‌های اسلامی پدید آمده بود. از سوی دیگردر سرزمین شام خیل عظیمی از مردم، با اسلامی که معاویه و خاندان بنی امیه معرف آن بودند آشنا شده بودند.آنها در واقع با آموزهای اسلام راستین فاصله ای بسیار داشتند و ارزش‌های عصر جاهلیت دوباره با نام اسلام در جامعه حاکم شده بود. حتی بر اساس گزارش برخی منابع ، شامیان برای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اهل بیتی جز خاندان بنی امیه نمی‌شناختند! در چنین شرایطِ به ظاهر مساعدی است که معاویه و خاندان بنی امیه تلاش وسیعی را آغاز می‌کنند تا با استفاده از اهرمهای گوناگون مالی، تبلیغی، تهدید، شکنجه،زندان، تبعید و کشتار، اهل بیت پیامبر(علیه السلام)، به ویژه امام علی (علیه السلام)را به شدت تخریب کرده و نام و یاد آنها را به کلی از حافظه تاریخی مردم پاک کرده و به فراموشی بسپارند.

معاویه با این هدف از یک سو با اقدامات وسیع تلاش کرد تا از نشر احادیث مربوط به فضایل علی(علیه السلام) جلوگیری کرده و روایات فراوانی را در باره فضایل خود، بنی امیه و جریان مخالف اهل بیت (علیه السلام) به وسیله برخی محدثان جیره خوار جعل نماید. کارگزاران وی بسیاری از یاران نزدیک علی(علیه السلام) را به جرم بیان فضایل آن حضرت از دم تیغ گذرانده یا به دار کشیدند. از سوی دیگر برای تخریب چهره علی (علیه السلام) و ایجاد نفرت عمومی نسبت به وی به همه کارگزارانش دستور داد که در سراسر ولایت‌های اسلامی و بر فراز منابر و در مساجد و خطبه‌های جمعه، علی(علیه السلام) را به عنوان فردی ملحد و کافر و فتنه انگیز سبّ و لعن کنند. خود او در حضور شماری از اصحاب پیامبر(علیه السلام)، علی(علیه السلام) را سبّ و لعن کرد. این کار وی با مخالفت شدید صحابیان بزرگی مانند سعد بن ابی وقاص و نیز ام سلمه از همسران پیامبر(علیه السلام) مواجه شد، اما وی به این اعتراض ها وقعی ننهاد. براثر تبلیغات و اقدامات معاویه و امویان، سبّ و لعن علی(علیه السلام) و آل علی(علیه السلام) به یک سنت و فرهنگ تبدیل شد. رسما در مساجد و جمعه و جماعات مکه، مدینه و بسیاری دیگر از شهرهای مهم اسلامی،آن حضرت را لعن می‌کردند.روز جمعه، در میان مردم شام »یوم السَّب« (روز دشنام و لعن علی) نام گرفت. روزی یکی از خطبا که سبّ و لعن علی(علیه السلام) را فراموش کرده بود، وقتی در مسیر خانه آن را به یاد آورد، همانجا قضای آن را به جای آورد! در این مکان مسجدی ساخته شد و نام آن را مسجد لعنت نهادند. مردم از خاک آن مسجد تبرک جسته و شفا می‌طلبیدند. شرایط به گونه ای شده بود که پدر و مادرها، سب و لعن علی(علیه السلام) را به فرزندان خود یاد می‌دادند و آنها در هنگام بازی به سب و لعن آن حضرت می‌پرداختند. این سنت نامیمون حدود شصت سال از زمان معاویه به بعد ادامه داشت تا اینکه در زمان عمر بن عبدالعزیز و به دستور وی برچیده شد.

معاویه همچنین برای اینکه بذر کینه و دشمنی علی (علیه السلام) را در دل کودکان کاشته و آنها را با نفرت وی بار آورد دستور داد تعداد زیادی بره گوسفند را از طرف او به کودکان هدیه دادند و هنگامی که پس از مدتی کودکان، کاملا با بره‌های خود انس گرفتند، دستور داد یک روز همه آنها را به نام علی(علیه السلام) از آنها باز پس بگیرند. حتی کار به جایی رسید که معاویه به ثمرة بن جندب مبالغ هنگفتی پول داد تا به مردم بگوید که آیه » لا تقربوا الصلاة و انتم سکاری حتی تعلموا ما تقولون«(نساء / ۴۳) در شان علی(علیه السلام) نازل شده است. چرا که او روزی در حال مستی شدید به نماز ایستاد و این آیه برای نهی مردم از نماز خواندن در حال مستی نازل گردید،تا بفهمند که سر نماز چه می‌گویند. همچنین پول داد تا حدیث جعل و تبلیغ شود که آیه ۲۰۷ سوره بقره در شان ابن ملجم نازل شده است. در حالی که بنا به گفته همه مفسران این آیه در« لیله المبیت» و در شان و مدح علی(علیه السلام) نازل گردید، هنگامی که آن حضرت برای حفظ جان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در بستر او خوابید. بر اثر این تبلیغ ها بود که وقتی مردم شام شنیدند، علی(علیه السلام) در مسجد کوفه شهید شده است، از سر شگفتی و تعجب پرسیدند: مگر علی(علیه السلام) نماز هم می‌خواند!؟شرایط به گونه ای شده بود که دیگر کسی نام علی، فاطمه، حسن و حسین را برای فرزندان خود انتخاب نمی‌کرد. کسی به محبان و شیعیان علی (علیه السلام) دختر نمی‌داد و از آنها دختر نمی‌گرفت.

بسیاری از یاران و شیعیان علی(علیه السلام) مانند «رشید هجری»، «حجر بن عدی»، «میثم تمار» و دیگران به جرم بیان فضایل علی (علیه السلام) و خودداری از سبّ و لعن آن حضرت و بیزاری جستن از او، دست، پا و زبانشان بریده شد ویا به دار آویخته شدند. گروه زیادی از دیار خویش تبعید و آواره گشتند. خانه و کاشانه خیلی ها به آتش کشیده و خودشان از دم تیغ گذرانده شدند. معاویه دستور داد مقرّری دوستان و شیعیان علی(علیه السلام) از بیت المال قطع شود. حتی به کسانی که متهم به دوستی و محبت علی(علیه السلام) و آل علی(علیه السلام) بودند، ترحم نمی‌کردند. آنها چنان عرصه را بر یاران و شیعیان علی(علیه السلام) تنگ کرده و جوی از وحشت و خفقان را بر جامعه حاکم نمودند که دیگر کسی جرأت نمی‌کرد نام علی(علیه السلام) را بر زبان جاری کند. بسیاری مواقع، آن حضرت را با نام ابو زینب یاد می‌کردند. حتی قبر علی(علیه السلام) تا زمان امام صادق(علیه السلام) جز برای شیعیان خاص آن حضرت،پنهان بود. مبادا خوارج و بنی امیه و طرفداران آنها با نبش قبر، جنازه آن حضرت را بیرون آورده و مورد جسارت و اهانت قرار دهند.

حقانیت

به اعتراف بسیاری از عالمان و آگاهان در طول تاریخ، این اقدامات به رغم گستردگی، شدت و ظاهر هوشمندانه آن، هرگز نتوانست نام و یاد علی(علیه السلام) را در تاریخ دفن کند. امروز که انسان از فراز تاریخ اسلام به گذشته آن می‌نگرد و همه این حوادث را به نظاره می‌نشیند، به حقانیت و در عین حال مظلومیت علی (علیه السلام) اعتراف می‌کند. هنگامی که آن همه تهمت، تخریب، افترا و هجمه‌های سنگین تبلیغی بر ضد علی(علیه السلام) در کنار کعبه زاد بودن آن حضرت وشهادت او در بهترین ماه، در بهترین مکان (مسجد کوفه)،آن هم در بهترین جای مسجد (محراب)، در بهترین حال (نماز) و در بهترین جای نماز(سجده) قرار می‌گیرد، تناقض بزرگی خودنمایی می‌کند که حل کردن آن ناگزیر، حقانیت و مظلومیت علی(علیه السلام) را به دنبال دارد. زیرا این پرسش مطرح می‌شود که آیا شخصیتی که بدون هیچ نمونه مشابهی، در مقدس ترین جای جهان آفرینش چشم به جهان گشود، مگر می‌شود برگزیده الهی نباشد؟ وقتی که بر اساس تعالیم وحیانی، ورود انسان در حال جنابت، حیض و نفاس به مساجد معمولی حرام است و در صورت نجس شدن آن و فرش‌هایش، واجب است فورا تطهیر شود، چگونه می‌شود، دیوار مقدس ترین مکان الهی شکافته شده و زنی با راه یابی به درون آن، فرزندش را در آنجا به دنیا بیاورد؟! چنین حادثه ای هرگز در یک چهارچوب عادی و اتفاقی نمی‌گنجد و به یقین می‌توان گفت، حکمت و هدف بسیار حکیمانه ای در ورای آن نهفته است. این مساله به ویژه هنگامی برجسته تر، شگفت آورتر و پرسش برانگیزتر می‌شود که ولادت حضرت مسیح(علیه السلام) و فرمان الهی به مادر وی مبنی بر ترک بیت المقدس در هنگام زایمان را که قرآن بر آن تصریح می‌کند، با تولد امام علی(علیه السلام) در درون کعبه مقایسه کنیم. این مقایسه، عظمت و بزرگی مولود کعبه را بیشتر روشن کرده و آدمی را به تامل و تفکر بیشتری در رمز و راز این ولادت اسرارآمیز و آن شهادت منحصر به فرد وا می‌دارد. آیا این به جز دفاع تکوینی خداوند از آن امام مظلوم تفسیر دیگری دارد؟ آیا این پرسش،طبیعی و منطقی نیست که چگونه می‌شود کسی که در درون کعبه به دنیا آمده، در حال رکوع نماز، صدقه داده و در محراب مسجد و در حال سجده نماز فرق او را شکافته‌اند، ملحد، فتنه‌انگیز و بی‌نماز باشد؟! چنین فضایلی است که قرن‌هاست انبوهی از انسان‌ها را با زبان، ملیت و نژادهای مختلف عاشق و شیدای علی(علیه السلام) کرده است، به گونه‌ای که از جان و مال و همه هستی خویش برای خاطر او می‌گذرند. حتی بسیاری از مشاهیر غیر مسلمان جهان در برابر عظمت و بزرگی وی سر تعظیم فرود آورده و زبان به مدح و ستایش او می‌گشایند. «جبران خلیل جبران» شاعر مسیحی و نامدار لبنانی در باره او می‌گوید:"قُتِلَ فی محراب عبادته لشدّة عدله ؛ به سبب عدالت و دادگری زیاد در محراب عبادت خود به قتل رسید". «جُرج جُرداق» نویسنده مسیحی لبنان، چند جلد کتاب با نام"الامام علی صوت العدالة الانسانیة"نوشته و علی(علیه السلام) را طنین و صدای عدالت انسانیت می‌نامد. به رغم آن همه تلاش دشمنان، بارگاهی با آن عظمت دارد و قرن هاست که انبوهی از محبانش همانند پروانه بر گرد آن می‌چرخند. در حالی از معاویه و دیگر خلفای بنی‌امیه جز در لابلای متون تاریخی، آن هم اغلب به بدی یادی نمی‌شود. و این روند بدون شک تا قیامت ادامه خواهد یافت.

 

قم- جمعه ۳۰ / ۶ / ۱۳۸۷

 

//

 



سایت ابنا