((درسی از نهج البلاغه))
مقدمه:
ارزش هر انسانی به میزان ایمان به اعتقادات صحیح او است، و شرط ایمان، عمل به عقاید است، و چون حوزة اخلاق، حوزة تجلّی و بروز مسائل مرتبط با ایمان است، اخلاق در دین مبین اسلام و به ویژه در کلمات و گفتار گهربار ایمة معصومین(علیه السلام) از اهمیت ویژهای برخوردار است.
اخلاق عملی را کلاً میتوان به دو شاخه تقسیم نمود: شاخهای که انسان باید در آن، به کسب صفات پسندیده و ارزشمند اقدام نماید. و شاخهای که باید در آن از صفات نکوهیده و زشت تبرّی و پرهیز کند. ما در این مقال، به یکی از ویژگیها و صفات شاخه دوم که یکی از زشتترین صفات وجودی (انس و جن) میباشد و مؤسس آن ابلیس لعین بوده میپردازیم. و ان شاء الله به مدد پروردگار، از فرمایش امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز سود خواهیم برد.
تکبّر
فَاللهَ اللهَ فی کِبْرِ الْحَمیَّهِ وَ فَخْرِ الْجاهِلیَّهِ..
خدا را خدا را! از تکبّر و خودپسندی و از تفاخر جاهلی برحذر باشید. *۱
معنی تکبّر:
تکبّر مصدر باب تفعّل از ریشة ((کبر)) به معنی ((بزرگمنشی نمودن)) است که نشان از موقعیت و موضعی فراتر از موقعیت فعلی صاحب آن دارد یعنی ادعای چیزی، در عین نداشتن آن! یعنی بیان تعاریفی برای نفس و روح، و فقدان آنها! یعنی خود را بزرگتر از حدّ خویش جلوهدادن. و سرانجام یعنی در موقعیتی که سزاوار فرد و جایگاه او نیست قرار گرفتن و قرار دادن، و به آن مباهات کردن و دامن زدن!
منشأ تکبّر:
تکبّر که خود یکی از زشتترین صفات روح است ثمرة تلخ صفات زشت دیگری همچون جهل و نادانی، تعصّب، حسد و... است زیرا انسان جاهل به دلیل آگاه نبودن از ارزشهای درونی خویش و والایی مقام و عظمت خود و نیز فقدان عزّت نفْس احساس کمبود میکند و چون از جایگاه واقعی خویش غافل است میخواهد به نوعی این کمبود را با تکبّر و خودبزرگبینی جبران کند و در نتیجه بر دیگران و ارزشهای مردم حسادت میورزد، و مادامی که در این حالت به سر میبرد از حسادت دست برنداشته و صفات نیکوی دیگران را به خود نسبت میدهد و دیگران را فاقد آن صفات معرفی میکند، و شدت این مسئله در برخی به گونهای است که در این مورد لجاجت و تعصب نیز به خرج داده، انگار که فقط او صاحب حق است و دیگران باید به او احترام بگذارند.
ویژگی متکبّر:
انسانی که صفت تکبّر را در میان صفات خویش جای داده، معمولاً بر روی مسایلی که خود طرح میکند و یا چیزهایی که نفْسِ او خواهان آن است تعصّب دارد و بدون هیچ دلیل منطقی بر روی خواستة خویش اصرار میورزد. چنین کسی در مواردی که با او مخالفت میشود به زور توسل میشود و سعی دارد با مشاجرة زبانی حرف خود را به کرسی بنشاند، و در نتیجه به بداخلاقی با دیگران پرداخته تا او را رعایت کنند و به خاطر این تندیِ اخلاق و زشتی درون از پند و اندرز دیگران هیچ بهرهای نمیبرد چرا که به حرف حق گوش نداده و نصیحت دیگران را نمیپذیرد. از انتقاد رویگردان است و به محض شنیدن انتقاد، ناراحت شده آن را نمیپذیرد و همین امر او منشأ کینههای فراوان خواهد شد.
واقعیت متکبّر:
انسان صاحب تکبّر، انسانی است بسیار حقیر که ظرفیت کوچکی دارد اگر چه از لحاظ ظاهری هیکل بزرگی داشته باشد، و نیز شأن و منزلت وی آنقدر پایین است که به خوگرفتن به چنین صفت زشتی تن داده است. انسان صاحب تکبّر، حس ریاستطلبی دارد و ابتدای ریاستطلبی، همین تکبّر و خودبزرگبینی او است که در صفات و رفتار وی متجلّی گشته است.
و این واقعیت غیر قابل انکار را باید پذیرفت که او هرگز نمیتواند مسیولیتی بپذیرد و هیچ وقت نمیتواند کاری را اداره و سرپرستی کند چرا که اگر میتوانست، دیگر کمبود آن به صورت حسِّ تکبر و ریاستطلبی در رفتار وی متجلی نمیگشت. متکبّر انسانی است فقط با ارادهای برای بروز خودنمایی و زور و تزویر، و نه ارادهای برای پذیرفتنِ مدیریت و سرپرستی.
صفات زشتی که به همراه تکبّر دیده میشود:
تکبّر صفتی است که زاییدة بعضی از صفات زشت دیگر است و خود نیز موجب بوجود آمدن صفات زشت دیگر میگردد. جهل و نادانی شخص متکبّر و نیز خودپسندی او از جمله صفاتی هستند که تکبّر را بوجود میآورند، و در عین حال چشم به دیگران دوختن و از خود غافل ماندن و حسادت نسبت به آنچه دیگران دارند از جمله صفات دیگری هستند که زمینه را برای بوجود آمدن تکبّر فراهم میآورند.
ریاستطلبی، ویژگی دیگری است که تکبّر را لازم دارد و به همراه آن سرزمین وجود انسان را به تباهی میکشاند امّا صفاتی که پس از بوجود آمدن تکبّر نیز پیدا خواهند آمد عبارتند از: کینه نسبت به افرادی که در برابر او میایستند و از او اطاعت نمیکنند. مکر و حیله پشت سر افرادی است که انسان متکبّر نمیتواند با آنها به طور مستقیم مقابله کند. و در نهایت، شکستِ روحی و سرخوردگی برای فرد متکبّر بوجود میآید زیرا حکومت و سلطة او بر افرادی که حتی وی را پذیرفتهاند دوامی نخواهد یافت و به زودی تنها خواهد گشت. دستِ آخر، کار او به ناامیدی، پشیمانی و حسرت بر گذشته خواهد انجامید.
آیندة متکبّر:
طبق مطالبی که تاکنون گفتیم آیندة شخص متکبّر به وضوح روشن است، امّا برای روشن شدن مطلب روی گدایی به درِ خانة مولایمان علیّابنابیطالب(علیه السلام) میآوریم تا کام تشنة خود را با نَمی از یمِ علوم ایشان سیراب میکنیم. بابِ شهر علم پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آیندة چنین شخصی را در لسان مبارک خود این گونه بیان میدارد:
((پس شیطان دشمن خدا و پیشوای متعصّبها و سرسلسلة تکبّران است که اساس عصبیّت رابنا نهاد. و بر لباس کبریایی و عظمت، با خدا درافتاد، لباس بزرگی را بر تن پوشید و پوشش تواضع و فروتنی را از تن درآورْد. آیا نمینگرید که خدا به خاطر خودبزرگبینی، او را کوچک ساخت، و به جهت بلندپروازی او را پست و خوار گردانید؟! پس او را در دنیا طرد شده و آتش جهنم را در قیامت برای او مهیا فرمود.)) *۲
پس کوچک شدن، خوار شدن، طرد شدن و سرانجام آتش جهنم مقصدهایی هستند که مسیر تکبّر به آنها منتهی میشود، و امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این مورد ابلیس را مثال میزنند تا به عنوان الگوی یک متکبّر در اذهان مردم باشد و از عاقبت امرِ او عبرت بگیرند.
عبرت از ابلیس، ((حَبطِ اعمال)):
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در دنباله همین خطبه میفرمایند اگر خداوند میخواست حضرت آدم(علیه السلام) را از نوری که چشمها را خیره کند و زیباییش عقلها را مبهوت سازد و... میآفرید تا آزمایش ملایکه و ابلیس در سجدة بر او آسان شود ولی او را از گِل آفرید و این را امتحان و آزمایش خود قرار داد. بهتر است پایان این بحث را با جملات زیبای اسوة اخلاق و ایمان، امیرمؤمنان حضرت علی(علیه السلام) به پایان بریم. امیرالمؤمنین(علیه السلام) پس از بیان امتحان الهی میفرمایند:
((خداوند مخلوقات خود را با اموری که آگاهی ندارند آزمایش میکند (شرط ایمان)، تا بد و خوب تمیز داده شود و تکبّر و خودپسندی را از آنها بِزداید و خودبزرگبینی را از آنان دور کند، پس، از آنچه خداوند نسبت به ابلیس انجام داد عبرت گیرید، زیرا اعمال فراوان و کوششهای مداومِ او را با تکبّر از بین برد. او شش هزار سال عبادت کرد که مشخص نیست (شما نمیفهمید) از سالهای دنیا یا آخرت است. اما با ساعتی تکبّر همه را نابود کرد. چگونه ممکن است پس از ابلیس، فرد دیگری همان اشتباه را تکرار کند و سالم بماند؟! نه، هرگز!... بین خدا و خلق، دوستیِ خاصّی وجودندارد که به خاطر آن، حرامی را که بر جهانیان ابلاغ فرموده حلال بدارد!)) *۳
ــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشتها:
۱ـ نهجالبلاغه فیضالاسلام خطبه ۲۳۴ معروف به خطبه قاصعه ص ۷۸۵.
۲ـ همان ص ۷۷۸.
۳ـ همان ص ۷۸۰.
ارسال شده توسط"ققنوس"