مولوی علی احمد سلامی» مشهور به «مولوی نذیر احمد» در سال ۱۳۲۴ ش. در دهستان"کیشکور"شهرستان سرباز استان سیستان و بلوچستان در خانواده روحانی متولد شد. دوره ابتدایی را در این منطقه گذراند و پس از آن، تحصیلات مقدماتی حوزوی را در سرباز انجام داد و سپس به کراچی پاکستان رفت و به تحصیل عالی پرداخت. وی افزون بر تحصیلات دینی، موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد در رشته اقتصاد از دانشگاه کراچی هم شد.

 

نذیر احمد سلامی علاوه بر نمایندگی مردم استان سیستان و بلوچستان در مجلس خبرگان رهبری و عضویت در شورای عالی مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، عضو هییت علمی گروه فقه و حقوق حنفی دانشگاه مذاهب اسلامی و مدرس حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان نیز می‏باشد.

 

از تألیفات ایشان می‎توان به کتاب‌هایی همچون"تاریخ اسلام"،"محورهای دعوت و تبلیغ"،"بانوان نمونه عصر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و صحابه"،"سه همسفر"،"چگونه زیستن در پرتوی آداب شریعت"و"هدیه ای به خواهران"و همچنین بیش از ۱۵ مقاله علمی در موضوعات مختلف در مجامع بین المللی اشاره کرد. مجموعه این موارد سبب شده است که از او به‌عنوان یکی از برجسته ترین علما و نخبگان اهل سنت ایران نام ببرند.

 

به همین دلیل خبرنگار خبرگزاری اهل بیت(علیه السلام) ـ ابنا ـ در حاشیه اجلاس مجلس خبرگان به محضر ایشان رسید تا به دلیل اشراف کاملی که مولوی سلامی٬ بر مبانی اعتقادی و فقهی مذهب تسنن دارد٬ گفتگویی با عنوان"حضرت علی(علیه السلام) از دیدگاه اهل سنت"و"کاوشی در جنایات تکفیری ها و سلفی ها"را انجام دهد تا تحفه‎ای به مناسبت روز بزرگ عید غدیر خم پیشکش مخاطبان ابنا کند.

 

ابـنا: برای هر شیعه بویژه جوانانی که کم اطلاع هستند بسیار جالب است که بدانند شما اهل تسنن چه نظری درباره امام اول ما حضرت علی بن ابی طالب(علیه السلام) و ویژگی ها و فضایل این بزرگمرد تاریخ دارید؟

 

ــ بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین. اگر اجازه بدهید من دیدگاه اهل سنت را در ارتباط با تمام اهل بیت پیامبر عرض کنم و بعد برسیم به خود حضرت علی (رضی الله عنه).

 

ابـنا: بفرمایید.

 

ــ محبت به اهل بیت جزء ایمان ماست و ما به این موضوع اعتقاد داریم. ما در نمازهای خود به پیامبر و به اهل بیت درود می‌فرستیم؛ درودی که در کتب صحاح ما ثبت شده و ما نماز را بدون این درود ناقص می‏دانیم. صلواتی که ما واجب می‌دانیم در نماز ذکر کنیم این است که:"اللهم صل علی محمد و علی آل محمد کما صلیت علی ابراهیم و علی آل ابراهیم انک حمید مجید، اللهم بارک علی محمد و علی آل محمد کما بارکت علی ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید."ما در تشهد آخر هر نماز جماعت، فرادی، نماز شب و تهجد این دعا و این درود را هم برای پیامبر و هم برای آل پیامبر می‎فرستیم.

 

همچنین در خطبه‎های نماز جمعه اهل سنت، در جاهایی که خطبه به زبان عربی خوانده می‎شود این کلمات جزء عبارات خطبه‌های نماز جمعه است که:"الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه و فاطمة سیدة نساء اهل الجنة". این خطبه در تمام جهان اسلام و در ایران هر جمعه در مساجد خوانده می‏شود. نه اینکه بگوییم بعد از اینکه انقلاب اسلامی آمد و حکومت شیعه شد چنین سخنانی در خطبه ها وارد شد؛ نه، قبل از انقلاب نیز چنین بود. این الفاظ"الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه و فاطمة سیدة نساء اهل الجنة"کلماتی است که خطبا می‎گویند و تمام سامعین اهل سنت نیز می‎شنوند و به آن اعتقاد دارند.

 

 

یک نمونه بارز از علاقه ما به اهل بیت(علیه السلام) این است که علمای واقعی اهل سنت، فاجعه ای که در کربلا رخ داد و شهادت حضرت امام حسین ـ رضی الله تعالی عنه ـ را محکوم می‏کنند و در حمایت و تمجید از اقدامات آن حضرت مطالب و مقالات زیادی را چاپ کرده اند. در این راستا٬ دانشمندان بزرگ اهل سنت در شبه قاره هند همچون «ابو الاعلی مودودی»٬ «ابوالکلام آزاد» و «مولانا محمد شفیع» مفتی اعظم وقت پاکستان کتاب‏ نوشتند. مولانا مفتی محمد شفیع کتابی به نام"شهید کربلا"تألیف کرد و در مقدمه این کتاب نوشت:"بر فاجعه کربلا نه تنها مردم بلکه ماهتاب٬ آفتاب٬ ماه٬ خورشید و آسمان نیز گریستند".


بنده تمام مطالبی که این علمای بزرگ در کتب، مقالات و روزنامه ها چاپ کردند و پیدایش فرقه همسو با فرقه ضاله خوارج که حادثه کربلا را به وجود آورد را محکوم نموده اند را جمع آوری نموده ام. این مطالب اغلب به زبان اردو بوده و قرار است ترجمه آنها در کتابی تحت نام"دورنمای حادثه کربلا"چاپ گردد.

 

 

ابـنا: و درباره شخص حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)؟

 

ـ فضایل ایشان بسیار است. عبادات ایشان بسیار برجسته بود؛ شجاعت‎ اش برجسته بود؛ تقوایش برجسته بود؛ تمام ابعاد شخصیت اش برجسته بود. اینها همه در منابع صحیح ما وجود دارد.

 

مثلاً درباره قرابت با پیامبر: حضرت علی داماد پیامبر است و نسل حضرت پیامبر، از ایشان و فاطمه زهراء ادامه پیدا کرد. سادات همه از اولاد فاطمه زهراء و علی هستند. ما این را قبول داریم.

 

درباره علم آن حضرت: در منابع روایی ما وجود دارد که:"انا مدینة العلم و علی بابها". همچنین فرمود:"علی اقضاکم"و در جای دیگر درباره اصحابش فرمود:"اقضاهم علی بن ابی طالب"؛ یعنی در قضاوت ماهرترین و عالم‏ترین اصحاب، حضرت علی بود.

 

درباره جهاد و شجاعت: باب خیبر را حضرت علی فتح کرد و پیامبر فرمودند فردا پرچم را به دست کسی می‏دهم که او خیبر را فتح می‌کند. همه اصحاب منتظر بودند که فردا پرچم به آنها برسد اما صبح حضرت رسول فرمودند علی را بگویید بیاید. گفتند علی بیماری ناراحتی چشم دارد. پیامبر آب دهان مبارک خود را به چشمان حضرت مالیدند و چشمان خوب شدند و پرچم را در دست گرفت و قلعه خیبر را فتح کرد. این مظهر شجاعت حضرت علی است.

 

و بسیاری فضایل دیگر.

 

ابـنا: ما معتقدیم که آیه ۵۵ سوره مایده در شأن حضرت علی(علیه السلام) نازل شده است که انگشتر خود را در هنگام نماز به یک سایل بخشید. شما به این اعتقاد دارید؟

 

ــ چند نوع تفسیر در این مورد وجود دارد. یکی از مصداق‌هایش شاید آن حضرت باشد و شاید مصداق‌های دیگر هم داشته باشد. اما اگر این آیه در مصداق حضرت علی باشد برای ما هیچ تفاوتی نکرده و موجب عصبانیت ما نمی‏شود؛ چراکه حضرت علی شایسته چنین چیزی هستند.

 

 

 

همچنین در سوره هل اتی که خداوند می‎فرماید"ویطعمون الطعام علی حبّه مسکیناً و یتیماً و اسیراً"بعضی از روایات نقل می‌کنند که حضرت علی و حضرت زهرا و فرزندان آنها حسن و حسین روزه بودند و دم افطار یک روز یک فقیری آمد، یک روز یک یتیم آمد و یک روز اسیری آمد که آنها افطار خود را به این نیازمندان دادند. این روایات تفسیری هستند و بعضی ها اینطور تفسیر کردند و برخی مصادیق دیگری آوردند. اگر فرض کنیم برای حضرت علی باشد ما هیچ حساسیتی نداریم. کسی حساسیت پیدا می‎کند که ـ خدای ناخواسته ـ فضل و بزرگواری حضرت علی را تحمل نکند. ما از اینکه فضیلت حضرت علی و اهل بیت را بگوییم خوشحال می‌شویم و برای ما هیچ حساسیتی وجود ندارد.

 

ابـنا: اما می‌بینیم که برخی از کسانی که خود را اهل سنت می‏نامند از ذکر فضایل اهل بیت(علیه السلام) خوشحال نمی‏شوند؛ بلکه آنها را منکر هستند و حتی ـ نستجیر بالله ـ اهانت می‌کنند.

 

ــ چنین کسانی اهل سنت واقعی نیستند. من این را با ضرس قاطع به شما می‌گویم که هر سنی ای که به اهل‎بیت توهین کند نه تنها از اهل سنت نیست بلکه مرتد و از دایره اسلام خارج است.

 

ابـنا: در منابع متعدد اهل سنت ـ مانند تفسیر روح المعانی، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، الحافی امام شافعی، ینابیع المودة و ده ها منبع دیگر ـ نقل کرده اند که جناب عمر بارها گفت:"لولا علی لهلک عمر". نظر شما به عنوان یک دانشمند معاصر سنی درباره صحت این نقل چیست؟

 

ــ در بعضی قضایا حضرت عمر مسأله ای را فیصله دادند که اشتباه بود؛ لذا حضرت علی که کنار ایشان بودند به او توجه دادند که این مسأله اینطور نیست و آنطور باید باشد. حضرت عمر هم بلافاصله پذیرفتند و فرمودند:"لولا علی لهلک عمر"؛ یعنی اگر علی نبود من هلاک می‌شدم.

 

ابـنا: این نشانه ارجحیت علمی حضرت علی(علیه السلام) بر جناب عمر نیست؟

 

ــ چرا، این را همه قبول دارند. غیرممکن است که اهل‎سنتی پذیرای این موضوع نباشد.

 

ابـنا: ما روایتی داریم که پیامبر فرمودند:"علی مع الحق و الحق مع علی". شما نیز این موضوع را قبول دارید؟

 

ــ بله؛ اهل سنت اعتقاد دارند در تمام مشاجراتی که میان حضرت علی و صحابه اتفاق افتاد حق با حضرت علی بود؛ مانند اختلاف میان حضرت علی و معاویه و اختلاف ایشان با حضرت عایشه.

 

ابـنا: بنابراین شما اعتقاد ندارید که صحابه معصوم هستند.

 

ــ ابتدا بگذارید تعریف صحیح صحابی را خدمت شما ارائه دهم. صحابی نزد مذهب ما کسی است که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را در حال ایمان دیده و در حال این ایمان هم از دنیا رفته است. این صحابی معصوم نیست ولی محترم است. صحابه درجات مختلفی دارند ولی حرمتشان برای ما محفوظ است.

 

ابـنا: شما ارجحیت علم حضرت علی(علیه السلام) نسبت به همه صحابه را قبول دارید؟

 

ــ بله، در جواب سؤالات قبل گفتم که پیامبر به اصحاب خود فرمودند:"قاضی ترین شما علی است". ما در خطبه‌های نماز جمعه می‎گوییم:"اقضاهم علی". اقضا اسم تفضیل است؛ یعنی قاضی ترین. قضاوت بدون علم که نمی‎شود. بنابراین وقتی حضرت علی اقضا (یعنی قاضی ترین) است اعلم هم هست، یعنی دانشمندترین صحابه است.

 

البته این را هم می‎گوییم که سایر صحابه در ابعاد دیگری مهارت داشتند؛ مثلا عمر در یک بعدی، ابوبکر در یک بعدی. ولی این"اقضاهم علی"چیزی پذیرفته شده است.

 

ابـنا: آیا این سخنان را به این دلیل که بنده یک خبرنگار شیعه هستم بر زبان آوردید؟

 

ــ هرگز. در مورد حضرت علی به هیچ عنوان جز خوبی و فضیلت نمی‎توان تصور کرد. من هرچه بخواهم در مورد ایشان بگویم خوبی و خوبی است.

 

ابـنا: یعنی اگر منبری فراهم شود که مستمعان آن، هم سنی و هم شیعه باشند این سخنان را در مورد حضرت علی(علیه السلام) می‏گویید؟

 

ــ من درباره حضرت علی جز خوبی چیزی ندارم که بگویم؛ زیرا آن حضرت غیر از خوبی چیزی ندارد. در این باره خاطره جالبی هم دارم.

 

ابـنا: بفرمایید.

 

ــ شبی به همراه تعدادی از روحانیون شیعه و سنی از زاهدان به جبهه می‏رفتیم. به سیرجان که رسیدیم مهمان سپاه بودیم. گفتند بعد از شام صحبتی شود و یک روحانی شیعه و یک روحانی سنی سخنرانی کنند. وقتی نوبت به من رسید٬ عقیده اهل سنت را نسبت به اهل‎بیت ـ هماطور که امروز خدمت شما عرض کردم ـ شرح دادم. جلسه که تمام شد٬ بچه‌های سپاه همه آمدند دور بنده نشستند که شما را به خدا عقیده شما اهل سنت همین است؟ گفتم: من آماده ام سوگند بخورم که عقیده اهل‎سنت در کل جهان نسبت به اهل‎بیت(علیه السلام) همین است.

 

 

حالا بخاطر اینکه این ادعای من مصداق پیدا کند شما منبری را در بین شیعیان برای بنده فراهم کنید تا بیایم فقط درمورد"فضایل حضرت علی"و"حضرت علی در دیدگاه اهل سنت"سخنرانی کنم.

 

ابـنا: شیعیان هم درباره فضایل اهل بیت(علیه السلام) اعتقادی غیر از همینها که شما فرمودید ندارند. پس چرا الان در کشورهای پاکستان، عراق، سوریه، بحرین و گاهی هم در ایران و افغانستان با پدیده"شیعه کشی"روبرو هستیم؟ حتی گفته می‌شود که برخی علمای اهل سنت فتوا داده اند که هر کس هفت شیعه را بکشد به بهشت می‏رود! آیا این مطلب مبنایی دارد؟ آیا اسلام اعلام کرده است که با کشتن مسلمانان به بهشت راه پیدا می‌کنید؟

 

ــ من معتقدم گروهی که این عقیده را به شکل مکتوب داشته باشد وجود ندارد. تندرو علیه شیعه هست؛ مثل سپاه صحابه پاکستان یا جبهة النصره شام. آنها ممکن است این کار را ثواب بدانند و ادعا کنند در اینکه مسلمانان را می‏کشند از سنت پیروی می‏کنند؛ اما این ادعا کذب است. در سنت اصلا چنین چیزی نیست.

 

در روایات داریم که پیامبر مجاهدین را برای جهاد فرستادند و به آنها گفتند به هر روستایی که رفتید و صدای اذان را شنیدید اصلا به آن تعرض نکنید. یعنی چه یک نفر در آن روستا مسلمان بود و چه همه حق جهاد ندارید. همین که بدانید مسلمان هستند تعرض نکنید. اگر کسی چنین اعتقادی دارد که با کشتن مسلمان به بهشت می‌رود آن یک اعتقاد دینی محسوب نمی‎شود٬ بلکه خرافات است. این اصلا اساس و مبنای دینی، شرعی و اعتقادی ندارد؛ بلکه احساسات و خرافات است. فاعلان این موضوع٬ انسان‌های جاهل را ابزار قرار می‎دهند تا میان مسلمانان اختلاف ایجاد کنند.

 

ابـنا: پس این که اگر هفت شیعه را بکشی به بهشت می‌روی خرافات است و افرادی که مدعی می‎شوند با چنین اقداماتی به سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) عمل می‌کنند کذاب هستند؟

 

ــ بله، خرافات محض است. من حتی معتقدم کسی که چنین اعتقادی داشته باشد از دایره اسلام خارج می‎شود.

 

ابـنا: پس جنایاتی که می‏بینیم ـ مانند بمب‏گذاری در هییات، مثله کردن شیعیان،خوردن جگر مسلمانان و.. ـ را چگونه ارزیابی می‎کنید؟

 

ــ اینها گروه‌های افراطی بوده و به هیچ وجه مسلمان نیستند. اگر هم نام خود را مسلمان می‎گذارند افراد نادان، احساساتی و افراطی هستند که ابزار دشمنان شده اند.

 

من یک قانون کلی عرض می‌کنم: هر کس معتقد باشد کشتن شیعه به دلیل گرایش به مذهب تشیع، اجر و ثواب دارد از دایره اسلام خارج است.

 

ابـنا: پس به نظر شما مرتکبان این اعمال، همسو با دشمنان ـ از جمله دشمن قسم خورده اسلام یعنی اسراییل ـ هستند؟

 

ــ بله کاملا. هر حرکتی که مسلمانی انجام بدهد که نفعش به آمریکا و اسراییل برسد این خدمت مستقیم به آنهاست.

 

ابـنا: اما سخنان شما مخالف حرفهای علمای اهل سنت وابسته به آل سعود است. اینها که اصطلاحاً وهابی خوانده می‏شوند غیر از خودشان همه مسلمانان ـ و به طریق اولی، شیعه ها ـ را کافر می‌دانند. این موضوع را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

 

ــ من به بعد سیاسی این امر کاری ندارم؛ بلکه بعد علمی این موضوع را عرض می‏کنم: هیچ گروهی که خود را وهابی بنامد در دنیا وجود ندارد. یعنی گروه یا فرقه ای که خودش را مسمی به وهابیت بکند و خود را وهابی بنامد الان وجود ندارد. در پایان قرن اول و اوایل قرن دوم در شاخ آفریقا٬ شخصی به نام «عبدالوهاب بن عبد الرحمن بن رستم» ظهور کرد که از خوارج بود با همان تفکرات و اندیشه‌های خوارج. پیروان او خود را موسوم به وهابی کردند چون بانی اش شخصی به نام عبدالوهاب بود. وی عیناً عقیده اش این بود که غیر از ما شخص دیگری مسلمان نیست و تمام مساجد فرقه ها را مساجد ضرار تلقی می‏کرد! اما این گروه نرسیده به نیمه قرن دوم منقرض شد و اکنون اثری از آنان نیست.

 

ابـنا: پس کسانی که اکنون با عنوان وهابی می‏نامیم چگونه توجیه می‎شود؟

 

ــ اینهایی که الان ما آنها را وهابی می‌دانیم خودشان خود را وهابی نمی‎گویند بلکه معتقدند که"سلفی"هستند.

 

به لحاظ لغت همه ما و شما سلفی هستیم؛ زیرا"سلفیت"به معنای تبعیت از سلف صالح ـ یعنی گذشتگان نیکوکار ـ است. چه شیعه و چه سنی همه ما از گذشتگان صالح خود تبعیت می‏کنیم. پس به لحاظ لغوی همه ما سلفی هستیم؛ اما سلفیت به لحاظ اصطلاحی ریشه در مسایلی علمی و تاریخی دارد که عرض می‌کنم:

 

در قرن دوم که تقریباً غنای علمی اسلام محقق شد و تفاسیر و کتب حدیث تدوین شدند دشمنان می‌خواستند که مبانی اسلامی را متزلزل کنند. آنها با این هدف فلسفه یونان را وارد علوم اسلامی کردند و بر اساس مبانی فلسفه یونانی شروع کردند به اعتراض به قرآن و روایات تا آنها را ضعیف٬ بی اعتبار و کم ارزش تلقی کنند. مثلا گفتند قرآن شما می‎گوید خدا دست دارد؛ یا قرآن شما می‎گوید:"الرحمن علی العرش استوی"یعنی خداوند متعال دنیا را ساخت و بر تخت نشست؛ یا در روایات شما هست که خدا پا دارد. در حالی که دست و پا و نشستن، همه اینها خواص جسم هستند و آنی که جسم است حادث است، ولی خدا قدیم است. آنها با این ایرادات و با استعانت از مبانی فلسفه یونانی می‌خواستند منابع اسلامی ـ که قرآن و سنت و حدیث پیامبر است تضعیف و کم رنگ و بی اعتبار کنند.

 

علمای اسلام در برابر ایرادات به دو دسته تقسیم شدند. یعنی دو موضع اختیار کردند: یک دسته از این علما در برابر این ایرادات توقف کردند. یعنی موضعشان این بود که ما می‏پذیریم خدا دست دارد، خدا وجه دارد، خدا پا دارد، خدا روی عرش می‌نشیند اما کیفیت آنها را نمی‏دانیم. ظاهر این الفاظ در قرآن و روایات هست و نمی‌شود آنها را انکار کرد. اما اینکه دست خدا چطور است؟ وجه خدا چگونه است؟ خدا چگونه روی عرش نشست؟ و... ما نه مکلف هستیم که کیفیت آنها بدانیم و نه موظف هستیم که آنها را تاویل و تفسیر کنیم. نام این گروه"سلفی"شد.

 

مثلاً از «امام مالک بن انس» پرسیدند: الرحمن علی العرش چگونه است؟ فرمود:"«علی العرش استوی» حق است و سؤال از آن بدعت است". یعنی سؤال از اینکه خدا چه جوری روی عرش نشست سؤال بیهوده ای است. کیفیت آن مجهول است؛ ما نمی‏دانیم چطور نشست؛ اما ایمان آوردن به آن واجب است. ما نه این را می‌دانیم و نه مکلفیم که بدانیم. همین که به آن ایمان داشته باشیم درست است.

 

گروه دوم علمایی بودند که آن مطالب غامض قرآن و روایات را تأویل کردند. مثلاً گفتند منظور از دست خدا، قدرت است؛ منظور از اینکه خداوند روی تخت نشست این است که کنترل و مدیریت جهان را به دست گرفت. یعنی اینطور نیست که خدا مانند یک معماری باشد که نقشه ساختمانی را کشیده ولی حالا نمی‏داند این ساختمان در چه وضع و حالی است. خدا اینطور نیست؛ او کاینات و جهان هستی را ساخته و دارد مدیریت می‎کند و ذره ذره حوادث جهان هستی در علم و قدرت خدا هست.

 

پس در برابر شبهات ملحدین، سلفی و غیر سلفی از هم جدا شدند. تأویل کنندگان را"غیر سلفی"و آنهایی که تاویل نکردند را"سلفی"می‏گویند. عقیده سلف این است که"ما به مطالب غامض قرآن و سنت ایمان داریم و سؤال کردن را بیهوده می‌دانیم. کیفیت آنها برای ما معلوم نیست بلکه ایمان آوردن به آنها واجب است."

 

سلفی ها چند گروه هستند که وهابیون، یک گروه جاهل، کم سواد و کم بینش از آنها هستند.

 

ابـنا: چه نسبتی بین آن اختلاف علمی با این جنایات عملی وجود دارد؟

 

مسلمانان جهان را اگر جمع بندی کنیم، در یک تقسیم بندی آنها را می‌توان به سه گروه تقسیم کرد:

 

۱. گروه"نصی، ظاهری، احساساتی": اینها افرادی هستند که ظاهر یک عبارت در قرآن یا همان نص قرآن را مبنای کار خود قرار می‌دهند و احساساتی عمل می‏کنند. یعنی نصوص و عبارات قرآن را در کنار عمل پیامبر٬ ائمه و صحابه قرار نمی‎دهند تا یک وجه مشترکی از آن برداشت کنند. اینها بیشتر افراد جاهل، بیسواد و کم بینش هستند و حتی به منهج و روش خودشان هم پایبند نیستند. افراد این طبقه از نظر علمی خیلی پایین و جاهل هستند. آنهایی که بقیه را تکفیر می‏کنند از همین گروه هستند. بخشی از این گروه سلفی ها هم هستند. سلفیون این گروه٬ خود را وهابی نمی‌دانند بلکه سلفی می‏دانند؛ اما ما آن‎ها را وهابی می‎نامیم. آنها به یک ظاهر قرآن و حدیث توجه می‎کنند و بقیه را مسلمان نمی‎دانند. روش آنها مثل همان وهابی‌هایی است که در قرن دوم بودند.

 

۲. گروه"نصی٬ عقلی٬ غیر احساساتی": اکثریت مسلمانان جهان اسلام از این دسته هستند. آنها به نص عمل می‎کنند ولی مثل گروه اول فقط به ظاهر یک نص متوسل نمی‌شوند؛ بلکه عبارت قرآن را با روایات و تفسیر پیامبر٬ ائمه و صحابه تطبیق می‎دهند و یک مطلب درستی را برداشت می‎کنند و در کنارش از عقل هم کمک می‎گیرند. آنها حرکات غیر معقول انجام نمی‎دهند و توجه شان معطوف به تبلیغ معارف دینی و اسلامی است. این گروه توجه و اهمیت زیادی هم به تشکیل حکومت اسلامی نمی‏دهند؛ بلکه به تألیف، تدریس و تبلیغ روی آوردند. می‎گویند این کارها را ما انجام می‌دهیم مردم سالم می‎شوند و حکومت خود به خود اسلامی می‌شود. در واقع این گروه تأسیس حکومت را درجه ثانوی می‌دانند.

 

۳. گروه"نصی٬ عقلی٬ غیر احساساتی نوین": اینها به لحاظ اعتقاد دینی مانند گروه دوم هستند اما هدف اصلی شان در درجه اول تأسیس حکومت اسلامی هستند. این گروه حدود ۱۳۰ سال قبل به وجود آمد. نخستین افراد این دسته «سید جمال الدین افغانی (اسدآبادی)» و «مفتی محمد عبده» شاگرد او بودند. سپس «علامه رشید رضا»٬ «شیخ حسن البناء» مؤسس اخوان المسلمین٬ «سید قطب»٬ «سید ابوالاعلی مولودی» تا «حضرت امام خمینی رحمة الله علیه» از این گروه هستند. اینها سعی کردند که در درجه اول حکومت اسلامی تأسیس کنند و تاسیس حکومت را جزء اهم مقاصد خود قرار دادند. اینها متفکران نوینی هستند که با زبان روز صحبت می‏کنند؛ به مقتضیات زمان عمل می‏کنند؛ و می‏خواهند حکومت اسلامی را براساس مقتضیات زمان تأسیس کنند.

 

حال، با دقت در مبانی و عملکرد گروه اول، نسبت بین جنایاتی که برشمردید با آن اختلاف علمی معلوم می‏شود.

 

ابـنا: مردم بی‎گناه سوریه توسط گروه‌های تکفیری و سلفی ـ که شما فرمودید بازی خورده اسراییل و آمریکا هستند ـ کشته می‎شوند و خونشان بی هیچ دلیلی ریخته می‎شود. دیدگاه شما به عنوان یک عالم اهل سنت درباره وقایع سوریه چیست؟

 

ــ علمای اهل سنت دیدگاه‌های متفاوتی دارند. بعضی معارضین سوریه را حمایت می‌کنند و بعضی حکومت را.

 

ابـنا: نظر شخص شما درمورد حمله به سوریه چیست؟

 

ــ دیدگاه من این است که انجام دادن هرحرکتی از ناحیه هرکسی که به نفع آمریکا٬ اسراییل و استکبار تمام شود محکوم است. ما حمله به هیچ جا را جایز نمی‎دانیم. بنده حملات انجام شده به سوریه٬ پاکستان و افغانستان را جایز نمی‎دانم. در همه این کشورها انسان‎های بی‏گناه کشته می‏شوند.

 

عامل چنین اقداماتی القاعده است که بسیاری از آنها انتحاری انجام می‎شود. اینها از نظر اسلام و شرع محکوم است. اسلام چنین چیزی را اجازه نمی‎دهد. اسلام اگر به جهاد دستور می‎دهد٬ شرایطی دارد. اسلام با کفار جهاد می‏کند نه با مسلمانان.

 

ابـنا: نظرتان درباره جهاد نکاح که در سوریه به راه انداخته اند چیست؟

 

اولاً اصل استفاده از لفظ"جهاد"در سوریه اشتباه است؛ چون جهاد در برابر کفار جایز است نه در برابر مسلمان.

 

ثانیاً این باصطلاح"جهاد نکاح"اصلاً شرعی نیست. در اسلام جهاد نکاح وجود ندارد. دخترانی که خود را به عنوان جهاد نکاح در اختیار افراد قرار می‎دهند از لحاظ شرعی مرتکب خودکشی می‎شوند.

 

ابـنا: آیا اینکه حرم فرزندان و صحابه رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) را در سوریه تخریب می‌کنند مورد تأیید اسلام است؟

 

ــ اینهایی که دست به تخریب اماکن مقدسه می‌زنند اگر از آن دسته سلفی‎هایی باشند که عرض کردم ـ یعنی گروه نصی، ظاهری، احساساتی ـ آن‎ها معتقدند ساختن بنا و گنبد و به کار بردن آجر و سیمان روی قبور نادرست است. آنها می‎گویند ما روایت داریم که روی قبر٬ بنا و گنبد نباید ساخته شود.

 

 

ولی در مقابل این گروه٬ افرادی از مسلمانان هم هستند که معتقد به ساخت مراقد و بنا روی قبور هستند. پس معارضین باید به اعتقادات دیگران احترام بگذارند. معارضین وهابی اگر اعتقاد به این امر ندارند خب خودشان نسازند، آنها حق تخریب بنا را ندارند. به معتقدات دیگران نباید تعرض کرد. تخریب این مقبره ها جرم است و گناه دارد.

 

ابـنا: شما فرمودید ما اهل سنت به امام حسین(علیه السلام) اعتقاد داریم. وقتی شخصی به یک نفر اعتقاد دارد طبیعتاً به خانواده و فرزندان او نیز احترام می‌گذارد. اما می‏بینیم این معارضین، به حرم حضرات زینب٬ سکینه و رقیه ـ سلام الله علیهن ـ که از گوشت و پوست و خون رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و امام حسین(علیه السلام) هستند حمله ور می‎شوند. آیا این جسارت به و توهین به شخص پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نیست؟

 

ــ بله همینطور است. نه تنها تخریب محل دفن فرزندان رسول الله است جایز نیست، بلکه تخریب مراقد بزرگان دیگر نیز از لحاظ شرعی جایز نیست. آنهایی که چنین بناهایی را ساخته‎اند٬ اعتقاد به چنین چیزهایی دارند و باید معتقدات آنها حفظ شود. حتی درباره ادیان دیگر قرآن می‎فرماید٬«وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ ؛ شما به آنهایی که غیر خدا را می‎پرستند بی حرمتی نکنید چرا که آنها نیز به خدای شما بی‎حرمتی می‎کنند».

 

خلاصه سخن اینکه هیچ کسی شرعاً حق"اهانت به مقدسات و تخریب اماکن مقدسه٬ مساجد٬ تکایا٬ مقبره اشخاص و..."را ندارد.

 

ابـنا: تخریب وهابیون٬ تنها در سوریه نیست بلکه مدینه منوره نیز از این حوادث در امان نبوده است. تخریب مراقد جگرگوشه‎های پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در بقیع چه توجیهی دارد؟

 

ــ آنها تنها آنجا را تخریب نکردند. آنها هرچه گنبد و بارگاه که به دستشان رسید ـ غیر از بارگاه پیامبر ـ را تخریب کردند. در زمان عثمانی‎ها، هم برای شهدای بدر و هم در مدینه گنبد و بارگاه‌هایی درست کردند. اما وقتی وهابیون روی کار آمدند٬ آن سازه ها را تخریب کردند. پس از تخریب مراقد از سوی وهابیون٬ شمار زیادی از علمای اسلام خصوصا عثمانی‎ها که گنبدها را ساخته بودند معترض شدند و سر و صدای بسیاری در جهان اسلام به راه افتاد. اما آنان بی‎توجه بودند چون قدرت در دست‎شان بود. آن‎ها روایت دارند که"لا بناء علی القبر". معتقدند با تخریب گنبد و بارگاه٬ اهانت به صاحب قبر نمی‎شود!

 

اما ما این اقدام را جایز نمی‎دانیم. آثار باید ماندگار باشد و نباید تخریب کرد. آثاری که مشخص می‏کند قبر متعلق به فلان است باید بماند. قبور با آثار و کتیبه‎هایی که به جا می‏ماند شناخته می‎شود. این کارها درست نیست.

 

ابـنا: رهبر معظم انقلاب بارها تأکید کردند حضرت علی بن ابی‏طالب(علیه السلام) چون مورد قبول هر دو طایفه شیعه و سنی هستند می‎تواند محور وحدت قرار بگیرند. نظر حضرتعالی در این رابطه چیست؟

 

ــ سخن مقام معظم رهبری سخن بسیار به جایی است. اگر اینگونه شود بسیاری از اختلافات میان مسلمین از بین می‏رود. ما اهل سنت٬ هم حضرت علی و هم تمام اهل بیت را جزء مقدسات خود می‎دانیم.

 

البته ما انتظار داریم همانطور که حضرت علی ـ رضی الله تعالی عنه ـ با خلفای ثلاثه تعامل داشتند٬ پیروان ایشان که هم ما اهل تسنن هستیم و هم شما برادران اهل تشیع٬ همان تعامل را با هم داشته باشند. اگر این تعامل صورت گیرد٬ اختلافات میان شیعه و سنی حتی اگر تماماً از بین نرود ولی تا حد بسیار زیادی کاسته می‌‎شود و فضا برای وحدت٬ هماهنگی و انسجام آماده می‎شود.

 

ابـنا: گفتگو با شما به دلیل صراحت، انعطاف پذیری و منطقی بودن بسیار لذت بخش بود.

 

ــ نظر لطف شما است. من چهار ترم در دانشگاه ادیان قم تدریس کردم؛ فضای وحدتی به وجود آمد که اصلا باور کردنی نبود. حتی یکی از دانشجویان گفت: در قم برخی محافل بود که اگر اسم عمر را می‌بردی شما را می‌زدند اما شما فضایی ایجاد کردید که اتحاد و انسجام به وجود آمد که فکر نمی‌کنم در هیچ کلاسی در ایران به این شکل بوجود آمده باشد.



ابنا